سلام
من مهدی ام و الان ۲۰ سالمه
میخوام داستان سکسم رو با دختر خالم بنویس (اسم ها مستعاره)
من یه دختر خاله دارم به اسم نازنین که چهار سال از من بزرگتره از بچگی باهم بازی میکردیم بیرون می رفتیم و به دلیل رابطه خوب خانواده ما با خانواده خالم بیشتر مسافرت هارو با هم میرفتیم
بریم سر اصل داستان من وقتی ۱۴ سالم شده بود تمایلات جنسی توی من خیلی زیاد بود و از اونجایی که با دختر خالم خیلی صمیمی بودم بیشتر تمایلاتم به اون بود
از دختر خالم بگم که اون موقع یه دختر ۱۸ ساله بود با ممه های نسبتا کوچیک و کون کص مناسب با سنش بود نه خیلی کوچیک نه خیلی بزرگ
از خودمم بگم من اون موقع یه پسر ۱۴ ساله با قد بلند و قیافه نسبتا خوب با کیر ۱۳/۵ سانتی
داستان از جایی شروع شد که با خانواده خالم اینا رفتیم بسطام
اونجا دختر خالم چون گرافیک میخوند لپتاپم رو گرفت برای طراحیش اما با کمک فضولی های دخترونه رفته بود تو پوشه هام و فیلم هامو با موضوع دختر خاله دیده بود(بعدا بهم گفت)
اون روز گذشت و روز بعد وقتی داشتیم از امام زاده محمد برمیگشتیم به من گفت بیا بریم وسیله بگیریم من اینجا رو نمیشناسم تو بیا . منم از همه جا بیخبر رفتم اول رفتیم یه لباس فروشی یه سری لباس خرید بعد هم رفتیم کافه تا قهوه و کیک بخوریم
رفتیم نشستیم توی کافه داشتیم صحبت میکردی که یهو گفت اون فیلم ها تو لپ تاب تو چیکار میکنه. خودم رو زدم به اون راه گفتم کدوم فیلم
که گفت فیلم سوپر با دختر خاله
مونده بودم چی بگم .من من کردم که گفت تو به من حس داری نه
مونده بودم چی بگم دل رو زدم به دریا و گفتم حق بده توی این سن همه به اونی که بیشتر بهشون نزدیک بوده حس پیدا میکنن ولی لطفا به کسی نگو
که گفت:راستش منم همینطورم تو سن من خیلی سخته بدون همدم و کسی که نیازت رو برطرف کنه
وقتی این رو گفت تو کونم عروسی شد
شب برگشتیم هتل که قرار گذاشتیم وقتی همه خوابن بریم خونه یکی از دوستام
ساعت ۲ بود که از هتل زدیم بیرون و رفتیم خونه دوستم که از قبل هماهنگ بود
کلید رو از روی در برداشتم و در رو باز کردن و رفتیم تو
اولش یکم ترس تو وجودم بود ولی وقتی که دختر خالم گفت چرا شروع نمی کنی ترسم ریخت
سریع شروع کردم لب گرفتن یکم لبش رو خوردم و رفتم سر سینه هاش رو خوردم و همینطور اومدم پایین تا رسیدم به کصش که گفت زبونم توش نزنم چون پرده داره بعد یکم عر قبول کردم کصش رو لیس زدم و گفتم حالا نوبت توئه کیرم رو بردمجلو صورتش اول یکم اینور اونور کرد ولی بعد خورد زیاد بلد نبود ولی بازم خوب بود چند دقیقه خورد دیدم داره آبم میاد گفتم بسته برگردوندمش و یه توف انداخت دم سوراخ کونش و یک توف هم رو کیرم
سوراخش خیلی تنگ بود و کیرم نمیرفت به خاطر همین یکم انگشت کردم و بعد کیرم رو کردم توش اول یه جیغ کشید ولی کم کم آروم شد و من هم کم کم کیرم کردم توش و آروم تلمبه زدم آروم آروم تند تلمبه زدن چند دقیقه تلمبه زدم که یهو آبم اومد ریخت توکونش
بلند شدم که گفت من هنوز ارضا نشدم شروع کردم خوردن کصش یکم خوردم آبش پاشید رو صورتم ساعت نزدیک ۴ صبح بود که برگشتیم هتل
حدود ۲ ماه بعدش هم که نامزد کرد و اون تنها سکسم با نارنی همین بود ولی هنوزم دوسش دارم
ببخشید طولانی شد
پایان
نوشته: آیدین
رفتین هتل بعد از اونجا رفتی خونه دوستت مگه داریم مگه میشه طی الارض کردی برا یه کون کردن 😂😂😂
دیوس شما رفتین مسافرت دوستت اونجا از کجا اومد بری خونش کیرم تو کون خواهر مادرت
داداش خار گافوت به معنای واقعیه کلمه گاییدی🤣🤣🤣
دمت گرم خنداندی مارا
بچه جون یادت باشه ماهم یه روزی چهارده ساله بودیم و میدونیم یه بچه ی چهارده ساله نمیتواند رفیقی داشته باشه که ازش کلید بگیره
مگر اینکه رفیقات پیرمردهای باشند که بهشون کون میدی.
بقول عادل فردوسی پور
( به ضرس قاطع )
میتونم بگم تو هنوز از نزدیک ِ شورت زنونه رد نشدی
چه برسه به اینکه زیرشو دیده باشی 😂😂😂
چهارده سالت بود و کیرت ۱۳/۵ سانت اسکل اونی بود تو کونت کرده بودن🤣🤣
نمیدونم چی بگم و دوستان خوب از خجالتت درومدن
به تو نمیشه ایراد گرفت ، اون ادمین کسخل ک همچین داستانایی رو آپلود میکنه مقصره ، نه توعه ۱۴ ساله جقی
راستی بچه ۱۴ ساله به بلوغ رسیده و آب هم داره ک جق بزنه ؟
این دوست ها کجا هستن از کجا اومدن که همه خونه دارن و کلید میدن
والا ننه ما بزور در خونه رو برای ما باز میکنه
خدا شانس بده
آخه کونی تو با ۱۴ سال سن رفتی مسافرت ، چجوری تو اون سن توی شهر دیگه دوست و رفیق داشتی
خو بچه کونی تو رفته بودی مسافرت دوستت تو کونت بوداحتمالا یکی بوده تورو برده توخونه کونت گذاشته اصل داستان اینه توحالا داری وارونه میکنی که اره من کردم تتتتف تو کونت
بعد یکم عر قبول کردم
و
آروم آروم تند تلمبه زدن
اصل داستان:
شوهرخاله که سخت دنبال کون تاقچه و پنبهای آیدین بود، به بهونهی مسافرت میبردش هتل و اونجا به اتفاق مسئول پذیرش، مدیر داخلی، سرآشپز، مدیر خانهداری و رئیس حسابداری که از قضا دوستش بودن، جوری گشادش میکنن که آیدین میشه جاذبهی گردشگری اون هتل!!
تمام تختهای تمام هتلها حوالهت بادا ابله گشاد داغون متوهّم الدنگ!!