حسام و مادر دوستش (4)

1403/02/10

...قسمت قبل

نمیدونستم چیکار میخواد بکنه و چه نقشه ای تو سرش داره. ولی برای من دنیا عوض شده بود. منی که از بیست سالگی حداکثر ماهی یکی دو بار با همسرم سکس میکردم و اکثر سکسهامون یک ربع بیشتر طول نمی کشید و اکثرا من ارضا نمیشدم وارد دنیایی شده بودم که اصلا باور نمیکردم.
نیروی شهوت در من بیدار شده بود و فکر میکنم داشتم تاوان سالها بی توجهی به این غریزه را میدادم، احتمالا من همین مریم شهوتی و هات و برده سکس بودم ولی تا بحال موقعیتش برایم جور نشده بود یا شاید هیچ وقت با مرد جسور و بی محابایی مثل حسام در زندگیم مواجه نشده بودم و فکر میکردم سکس همین است که با شوهرم تجربه میکنم. ولی ظاهرا دنیای شهوت و تنوع طلبی جنسی چیزیست که هر کس به اندازه موقعیت، جسارت و وسع خود آن را درک میکند.
هرگز تا اين اندازه خودم را تشنه سکس نديده بودم. شهوانی ترین شب‌های زندگي‌ام را تا آن موقع با اين افكار و روياها تجربه ميكردم. نمي‌توانستم طاقت بياورم. بايد كاري مي‌كردم.
شب‌های بعد هم اوضاع كمابيش به همين صورت پيش مي‌رفت با اين تفاوت كه كمتر درباره خودم قضاوت مي‌كردم. شب‌های بعدتر اما ديگر تنها به عشق خلوت كردن با خودم و فكر كردن به آن اتفاقات به رختخواب میرفتم.
مدتی بود که حسام حتی شبها هم پیش پسرم نمی آمد، احساس میکردم که میخواهد همیشه من را تشنه نگه دارد یا شهوتم رو بدون ارضا کردن بیشتر برانگیخته کند.
ده روزی از آخرین دیدار با حسام مي‌گذشت تا اینکه حدود نه صبح یهویی زنگ در زده شد. از چشمی نگاه کردم حسام بود. قلبم به تالاپ تالاپ افتاد موهام شلخته و لباسم خیلی مناسب نبود و هیچ آرایشی نداشتم تازه صبحونه خورده بودم و داشتم خونه رو جمع و جور میکردم. ولی دیگر فرصت نداشتم به خودم برسم و با دستپاچگی در رو باز کردم.
اومد داخل و در رو پشت سرش بست و ایستاد. فکر کردم احتمالا میخواد براش ساک بزنم جلوش زانو زدم که کمربندشو باز کنم گفت نه پاشو باهات کار دارم. اومد نشست روی مبل و منم روبروش نشستم.
گفت خیلی گشتم یه نفر پیدا کنم که کوستو بکنه و تو هم حال کنی، من که نمیتونم کوستو بکنم ولی این دوستم که اسمش سعید هست هم کیر کلفت و خوشگلی داره هم قابل اعتماده.
داشت هی از شرایط پسره تعریف میکرد منم فقط داشتم نگاش میکردم و اصلا به این فکر نکرده بودم که روزی بهم همچین چیزی پیشنهاد بده. عصبی بودم ولی حس شهوت لعنتی که مدتی همه وجودمو گرفته بود حتی اجازه نمی داد که مخالفت کنم.
با اینکه میدونستم مخالفت من خیلی توی تصمیمات حسام تاثیر نداره و اون کار خودشو میکنه.
همزمان که داشت حرف میزد شهوت من بیشتر و بیشتر برانگیخته میشد. فکر اینکه منو بره رام خودش کرده و هر کاری میخواد باهام میکنه و الانم منو داره برا دوستش جور میکنه حس تحقیر توام با شهوت و بردگی در من ایجاد میکرد. پا شدم رفتم طرفش نشستم جلوش و کمربند شلوارشو باز کردم دستمو بردم داخل شرتش، آلتشو درآوردم و شروع کردم به بوس کردن و لیس زدنش. آلتش شروع کرد به بزرگ و سفت شدن.
اینقدر لیس زدم و خوردم که آلتش داخل دهانم شروع کرد به نبض زدن و همه آبشو خالی کرد داخل دهانم و شر شر از گلوم پایین رفت و همه رو قورت دادم و دوباره آلتشو لیس زدم و تمیز کردم. و رفتم نشستم سر جام.
گفت پس من سعید رو فردا میارم که کوصتو افتتاح کنه.
حرف های حسام هم منو دچار هیجان زیاد کرد هم نگران. حالا که میدیدم همه چیز داره به سرعت به سمت چیزی پیش میره که دیگه غیر قابل برگشته نگرانیم بابت عواقب کار بیشتر میشد. یک لحظه به این فکر کردم که اگر این قضیه به هر دلیلی لو بره یا یکی از همسایه ها مشکوک بشه یا اصلا پسره آدم درستی نباشه چه آبروریزی میشه. فکر کردن به عواقب این کار واقعا یک لحظه برآشفتم کرد و گفتم نه. اینجا نه.
حسام که حالت خشم و استرس منو دید گفت باشه سعید فک کنم خودش جا داره. فردا میریم پیش اون. فردا ساعت ده جلوی مغازه کفش فروشی روبروی پارک باش. آدرسی که داد ده دقیقه ای از خانه ما فاصله داشت.
شب در رختخواب ساعتها به اتفاقات یک ماه گذشته فكر میكردم. گاهي خودم را محكوم میكردم و گاهي توجيه میتراشیدم كه من تقصيری ندارم. احساس ميكردم پاك‌دامني‌ام لكه‌دار شده است. احساس هرزگي مي‌كردم. هر چه بيشتر مي‌گذشت اما حس ناشناخته لذت برايم پررنگ‌تر مي‌شد. .
هرگز در طول عمرم در رختخواب بجز همان یک ربع سکس با همسرم، لخت نخوابیده بودم. به خصوص كه بچه هایم بزرگ شده بودند و بايد خيلي چيزها را رعايت مي كردم. اما آن شب وقتي مطمئن شدم همه در خواب هستند و خروپف همسرم بلند شد، آرام آرام شلوارم را زير پتو درآوردم و بعد هم پيرهنم را. دوست داشتم وقتي به پهلو خوابيده‌ام حسام پشتم جا بگيرد و مرا محكم به تنش بچسباند و آلت لختش را از لاي شرتم آرام آرام در شكاف باسنم بلغزاند. با خودم مي‌گفتم اگر او الان در خانه ما بود لخت بغلش میخوابیدم. کم کم وجود یک آلت غریبه در جلوی خودم را تصور میکردم اینکه سعید فردا چطور قرار است همه زنانگی مرا مال خودش کند.
يك عمر خودم را از فکر و تصور سکس و شهوت محروم كرده بودم و حالا در اولين تجربه، شهوترانی يك پسر جوان در مورد بدنم را تجربه کرده بودم و قرار بود فردا مرد غریبه دیگری مرا در آغوش بکشد و تسخیرم کند. در فضايی غوطه‌ور بودم كه برايم ناشناخته بود و از همه ناشناخته‌هايش لذت می بردم.
یکی از طولانی ترین شب های زندگیم بود. لب به غذا هم نمی توانستم بزنم.
صبح با دلي پر از اضطراب و استرس از خواب بيدار شدم. انگار در اين دنيا نبودم. نمیدانم كدام نيروي اسرار آميز بود كه مرا به سمت محل قرار ميكشيد. نمیدونستم چه اتفاقی داره میفته، کاملا گیج و منگ بودم ولی افسار شهوت مرا به سوی تجربه های بیشتری میکشید.
بعد از رفتن همسرم و بچه ها رفتم حموم و بدنم و موهام رو شستم. با تیغ خیلی راحت و سریع موهای نازک بدنم رو دوباره شیو کردم. شورت و سوتین مشکی ساتنم رو تنم کردم. آرایش ملایمی کردم یک دامن مشکی بلند با کمر کشی و یه پیراهن آستین بلند تنگ پوشیدم. سینه هام رو به خاطر فشار پیراهن بیرون زده بود با روسری سورمه ای بزرگی پوشوندم. جوراب بلند زنونه مشکی رو پام کردم. مانتوم رو تنم کردم و خودم رو تو آینه قدی نگاه کردم و با ذهنی خسته ولی شهوتی بیدار شده به سمت محل قرار راه افتادم.
از خونه که بیرون اومدم به شدت می لرزیدم نه از سرمای زمستان اسفند ماه بلکه لرز شهوت بود. همه اتفاقات اون یکی دو ماه جلوی چشمم رژه میرفتن. اینکه چی شد به اینجا رسیدم. کو اون مریم باحیا؟ کو پاکدامنیم؟ قراره امروز چیکار کنم؟ قراره چی رو تجربه کنم؟ آیا دیگران هم از این تمایلاتی که در من هر روز بیشتر میشه دارن؟ همین حسام تا قبل اینکه منو رام خودش کنه جرات نمیکرد نگاه چپ بهم کنه ولی حالا که همه چیز رو فهمیده بود که میتونه منو تا جایی که خودش دلش میخواد جنده کنه … تازه اون روز با من اتمام حجت هم کرد و با خنده گفت که حق ندارم در مورد هیچ چیز با سعید مخالفت کنم و هر کاری دلش خواست باید براش انجام بدم.
يك ربعی هم زودتر از قرار به آنجا رسيدم. كمی در خيابان‌ها پرسه زدم و مغازه‌ها را برانداز كردم تا ساعت مقرر فرا رسيد.
تا اینکه پژوی ۲۰۶ سفید جلوی مغازه کفش فروشی ترمز زد پشت فرمان حسام نشسته بود و صندلی جلو آقایی که ته ریش کمی داشت مقداری توپر ولی قدبلند به نظر میرسید و بازوها و عضلاتش نشان میداد که احتمالا ورزشکار است. در عقب را باز کردم و نشستم. و حسام سریع راه افتاد. جز سلام علیک اولیه تا چند دقیقه حرفی رد و بدل نشد. تا اینکه حسام خطاب به دوستش گفت: سعید جان اینه همون مریمه که برات تعریفشو کردم، اولش یکم پنجه می انداخت ولی الان دیگه شده جنده خودم. برگشت بهم گفت مگه نه؟
از اینکه جلوی مردی که هنوز من رو نمیشناخت اینجوری معرفیم کرد سرخ شدم و از خجالت هیچی نگفتم.
سعید دستشو دراز کرد و گفت سعیدم. دستمو بردم جلو، دستهای بزرگ و قوی داشت. چهره اش را نگاه کردم قیافه اش بیشتر از ۳۵ میخورد. گفت جووون چه جنده ای هستی مریم جون. سرم رو پایین انداختم و سعید شروع کرد به نگاههای هیز روی اندامم. اووووف چه سینه هایی داری جنده خانوم‌. نگاه کردم دیدم شالم کمی کنار رفته و خط سینه ام معلوم است.
حسام: این جنده خانوم میخواد کوص بده، ولی من به خودم قول دادم که فقط کونشو بکنم.
سعید: جووون جنده خانوم، یه کوصی ازت بکنم که کوص دادن به شوهرت یادت بره. کوصتو آماده کیرم کردی؟
هیچ وقت توی عمرم کسی اینقدر بی پرده و جنسی با من حرف نزده بود، سرخ شده بودم و سرمو پایین انداخته بودم. از اینکه اینگونه ملعبه دستشان شده بودم احساس حقارت میکردم ولی راهی بود که با سکوتم در آن غلتیده بودم و تا آخرش باید میرفتم.
سعید منتظر جواب سوالش بود، میخواست از همین حالا با حرفهایش من را برای سکس و شهوترانیش آماده کند. حسام گفت مگه با تو نیست؟ چرا لال مونی گرفتی؟
سرمو بلند کردم و آرووم گفتم آره.
حسام: آره چی؟
من: آره کوصمو برا کیر آقا سعید آماده کردم.
سعید: جووون چه جنده رامی هستی تو.
یک ربعی از محله مان دور شده بودیم داشتیم به سمت شرق تهران حرکت می کردیم حسام ساکت بود و فقط به جلو زل زده بود. و سعید با حرفها ونگاههای هیزش روی اندامم داشت لذت میبرد و من باهاش همراهی میکردم و هر چیزی که دلش میخواست ازم بشنوه رو به زبون میاوردم.
خودمم مونده بودم چرا منی که عمری یک آدم مغرور و مبادی آداب بودم و تا حالا اجازه نداده بودم هیچ کسی بهم امر و نهی کنه الان به راحتی رام یک پسر بچه و دوستش شده بودم و قشنگ هرچی می‌گفت داشتم اطاعت می کردم نمیدونم شاید جذبه حسام برام جالب بود یا اینکه اینقدر بدن و اندامم براش جذابه.
تا اینکه وارد پارکینگ یک آپارتمان شدیم سوار آسانسور شدیم و سعید طبقه شش را زد توی ده بیست ثانیه ای که درب آسانسور بسته بود سعید از جلو چسبید بهم به طوری که گوشه آسانسور داشتم له میشدم و شروع کرد به گاز گرفتن گردنم.
وارد آپارتمان که شدیم روبرو آشپزخانه اپن و یک سمت اتاقها و سمت دیگر پذیرایی بود. سعید گفت بریم اتاق اونوری. گفتم اتاقت توئه؟ که سعید با خنده گفت تازه یک تخت هم واسه کردنت تو اتاق هست. سوالم مسخره بود به خودم گفتم تو که خودتو کامل تسلیم این بچه و دوستش کردی حالا چه فرقی میکنه کدوم اتاق اینا رو به اوج برسونی و تجربه های نکرده خودت رو تکمیل کنی.
از حرف های این دو نفر کاملا معلوم بود که کاملا قبلا با هم هماهنگ کردند که امروز چه برنامه هایی روی من اجرا کنند.
کم کم منم داشتم به حرفاشون در مورد جنده بودنم و اینکه بدنم و زنانگیم مال آنهاست عکس العمل مثبت نشان میدادم و بعضا لبخند و خنده های عشوه گرانه میکردم. سعید دستش بین باسن و سینه هام در رفت و آمد بود وارد راهرو شدیم و دم در اتاق ایستادم سعید گفت بیا تو دیگه ملت منتظرن کس و کونت رو بگائن و حسام منو داخل اتاق هل داد.
سعید حتی نذاشت مانتوم رو در بیارم تو همون حالت که سینه هامو می مالید آروم به سمت وسط اتاق هولم میداد حال و حس خودم تو اون لحظات گنگ و پیچیده بود از اون لحظه ای که آلت سعید به باسنم چسبید و دستش سینه هامو لمس کرد حس عجیب غریب و ناشناخته ای در بدن پیدا کرده بودم… چنین صحنه هایی هیچ وقت تو زندگیم ندیده بودم. تا همین چند ماه پیش اگه مردی نگاه هیزی بهم میکرد که البته به دلیل پوششم کمتر پیش میومد چپ چپ نگاهش میکردم. و در دلم بهش فحش میدادم ولی حالا قرار بود وسیله شهوترانی دوتا مردی شوم که آلت شق شده شان را از روی شلوار روی باسنم حس میکردم و داشتند سینه هامو می مالیدند. عجیب بود که تو اون لحظات طرفدار آنها شده بودم نه خودم و خودم رو یک زنی می دیدم که باید زیر آلت و بدن این دو مرد له شوم و وسیله لذت جویی آنها. علاوه بر آن یه حس گنگ و نامفهوم آمیخته به خجالت و ترس از ریختن آبرو در آینده در من وجود داشت و نقطه مقابل حس شهوتم بود. حس شهوتی که با دیدن صحنه های مالیده شدنم در آینه قدی که در اتاق بود لحظه به لحظه قوی تر میشد… مسخره به نظر می آمد که در آن لحظات همه ترس و وحشتم این بود زودتر از ارضا شدنم سعید و حسام آبشان بیاید و من باز از لذت تازه و عجیبی که قرار بود تجربه کنم بی نصیب بمانم. برای همین تصمیم گرفتم تا آخر کار به هیچ وجهی کاری نکنم که این اتفاق بیفتد. سعید جلوی تختش هر دو دستشو داخل مانتو و سوتینم کرد و این بار مستقیم سینه هامو مالید.
حسام رو تخت نشسته بود و داشت تماشا میکرد بعد از چن دقیقه سعید هم کنار حسام نشست و من با سینه ای بیرون افتاده از لباس ماندم وسط اتاق. حسام گفت مانتو و بلوزتو دربیار.
از سعید خجالت میکشیدم ولی درآوردم نگاههای هیز شان از لب و گردن روی سینه و شکم و نافم لیز خورده بود.
گفت سوتینتم دربیار. اونم درآوردم و همانجا وسط اتاق ایستاده بودم و حسام و سعید تماشام میکردند.
بعد از چند دقیقه تماشا کردن، سعید اومد سمت من که سینه هامو بخوره، دستشو گذاشت رو رونو باسنم و پاهامو‌ باز کرد و از روی شلوار عضو تناسلیم رو بو میکرد و با نفس عمیق داخل ریه هایش میداد. این حرکتش بشدت تحریکم میکرد چشاشو بسته بود و انگار با هر تنفسی که داخل میکشید لذتی بی انتها میبرد.
حسام گفت پاشو شلوار و شرتتو در بیار که مثل اینکه سعید از کوصت خیلی خوشش اومده.
مثل یه دختر خوب و مطیع سریع شلوار و شرتمو درآوردم و سعید شروع کرد به لیسیدن و بوسیدن و بو کردن عضو تناسلیم.
حسام هم جلو اومد و کنارم ایستاد شانه هامو گرفت و بسمت پایین فشار داد، میدونستم که باید شلوارشو در بیارم و براش ساک بزنم. سعید هم ایستاد و من لباسهای هر دوشان رو با دقت و آرامش در آوردم، حالا دو تا آلت شق شده و رگدار مردانه روبروی صورتم بود. هر دو را در دستام گرفتم و خوب تماشایشان کردم از اینکه بدنم و زنانگیم تسلیم این دو آلت شده بود برایم تحریک کننده بود. شروع کردم به نوبت زبان زدن و لیس زدنشان. یکی را لیس میزدم و داخل دهانم میکردم و همزمان آن یکی آلت را با دستم نوازش میکردم و جق میزدم. آنقدر برایم لذت داشت که یادم رفت نباید ارضایشان کنم و همان ده دقیقه اول آبشان روی سر و صورت و سینه هایم جاری شد.
رفتم حمام خودمو شستم و برگشتم هر دویشان روی تخت با آلت شق شده منتظر من بودند. خوشحال شدم که قرار نیست بدون ارضا شدن به خانه برگردم.
واقعا نمیتونستم مقاومت کنم و وا داده بودم سریع بین دوتایشان جا گرفتم و سعید زبونشو رسوند به عضو تناسلیم، انقدر تحریک شده بودم که خیلی زود بدنم به لرزه افتاد و یکبار ارضا شدم و جیغ کوچیکی زدم گفت جووون خوشت اومده برات میترکونم، میک میزد و زبونشو فرو میکرد توم و منم از شدت هیجان و شهوت باسنمو به سمت حسام فشار می دادم، ته مست و بی اراده شهوت بودم و هیچی جز سکس برایم‌ مهم نبود.
حسام گفت ‌میخوای منم کونتو بکنم مریم جووون جنده خودم کشید منو رو خودش و به پشت افتادم‌ روش و شروع کرد به فرو کردن توی باسنم و سعید هم داشت جلو رو لیس میزد و آه میکشید، حسام یکم بلندم‌ کرد و گذاشت دم باسنم و گفت بیا پایین بره توش، و راحت رفت توش چون‌ باسنم از تحریک زیاد قشنگ باز شده بود به پشت روی حسام افتاده بودم و داشت تو باسنم تلمبه می‌زد و زبان سعید روی چوچولم، ناله م بلند شده بود و دیگه برام هیچی جز لذت بردن از سکس اهمیت نداشت و انگار برام مهم نبود این کیه که دارم بهش باسنمو هدیه میدم، داشت تلمبه میزد که یهو گفت دو کیره ش کنیم و به سعید گفت تو هم بیا بکن تو کوصش ، سعید آلتشو گذاشت دم عضو تناسلیم و فشار داد و رفت تو، یک ناله بلند کردم‌ و درجا ارضا شدم، چقد دیوونه کننده بود دو آلته کرده شدن.
از اوووف و ناله کردنام معلوم بود که واقعا لذت می برم سعید گفت می دونی من چند تا از زنای فامیل و دوست دخترای شوهردارمو با این کیر سیر می کنم؟؟ همه شون عاشق کیر کلفتن و شوهرای جقی و کیر کوچیکشون که نمی تونن زناشونو سیر کیر کنن من جورشونو می کشم، با حرفاش دوباره ارضا شدم لعنتی حرفاش دیوونه کننده بود و بدجوری شهوتیم می کرد و یاد آلت همسرم می افتادم که واقعا کلفت نبود، دو نفره دوباره شروع کردند به تلمبه زدن و من گیر افتاده بودم بینشون از جلو آلتی که تو باسنم بود و از باسنم کلفتی آلتی که جلوم بود رو حس می کردم، پشت سر هم رگباری می لرزیدم و ارضا می شدم، تجربه دبل سکس لذت بینظیری بود که تا آن موقع هیچ وقت تصورش را هم نمیکردم، لذت می بردم و حسام و سعید هم تلمبه می زدند از جلو و عقب، دقیقا حس جنده بودن رو داشتم و لای دو تا آلت مردانه داشتم کرده میشدم ، از ناله های من و حس و حالشون فهمیدم دارن ارضا می شن تکون خوردنم لاشون رو بیشتر کردم تا منم بازم‌ ارضا شم حسام ناله کنان و وحشیانه تلمبه می زد ارضا شد و قشنگ باسنمو داغ کرد، تو باسنم داغی آبش رو حس می کردم و همچنین شل شدن آلتش رو، کم کم به خاطر ضربه های آلت کلفت دوستش آلت حسام‌ از باسنم در اومد و گفت پاشین تا من پاشم ،حسام از زیر در اومد و سعید منو دمر کرد اومد بکنه تو باسنم که انگار آب حسام داشت از باسنم می اومد بیرون و گفت ای کیرم دهنت حسام، قسمت اینه با کسش بیارم آبمو، دیگه باسنم دردی رو حس نمی کرد و آلتی هم توش نبود دمر شدم و از زیر مشغول مالوندن کلیتوریسم شدم، سعید هم با دستمال باسنمو تمیز کرد و روم دراز کشید آلتشو کشیدم سمت جلوم و فشار می دادم به دم عضو تناسلیم و می مالیدمش ، خیلی برام لذت داشت این حال و دیگه تعداد دفعات ارضا شدنم رو یادم نبود، یکم خودشو بلند کرد و من نوک آلتشو تنظیم کردم دم عضو تناسلیم و باسنمو دادم یکم بالا تا بره توش اوف رفت توش، آه چقد آلت کلفتش بهم لذت می داد، من مسسسست شهوت و آلت کلفتی که توم بود وحشیانه داشتم ناله می کردم و ارضا می شدم پشت سر هم سعید هم می کوبید عین وحشیا و زیرش داشتم‌ پاره می شدم، ضربه های اخرش رو به قصد کشت می زد عوضی تا داشت ارضا می شد که عربده کشان آلتشو کشید بیرون و با تمام قدرت فرو کرد تو باسنم جیغ زدم از درد و اونم همه آبشو ریخت داخلم، پاره و جر خورده زیرش بودم و ازش خواهش کردم پاشه، پشت سر هم منو می بوسید و قربون صدقه م میرفت ، حسام رو دیدم که از با گوشیش ازم عکس و فیلم میگیره، حس خاصی نداشتم منی که جنده او شده بودم چه فرقی میکرد که عکس و فیلمم را هم داشته باشد. گفتم ساعت چنده، گفت فک کنم یک ساعت دیگه برسه خونه شوهر بی عرضه ات، فقط حیف که کوص و کون زنش جر خورده، و دودولش دیگه نمی تونه تا مدتها آبش بیاد …

داشتم دوباره ارگاسم میشدم حسام از صدای نفسام و حرکاتم متوجه شد ازش خواستم سریع تر بکنه که یهو کیرشو بیرون کشید گفت نه جنده خانوم نمیشه همینجوری ارضا بشی و منو مجبور کرد چهار دست و پا رو تخت باشم و شروع کرد وارد کردن آلتش از پشت اون لحظه بزرگترین ضدحال زندگیمو خوردم یجورایی انگار کاخ آرزو هام ریخته بود حسامی که فک کردم تسلیم من شده و داشت منو ب لذتی میرسوند که تو زندگیم تجربش نکرده بودم حالا داشت بازم همون حسام سابق میشد محکم تلنبه میزد و با سیلی میزد روی باسنم و منم فقط درد احساس میکردم ب هرحال اینقدر عصبانی بودم که لذتم داشت از بین میرفت حسام با چندتا ضربه محکم آبش رو‌داخل خالی‌کرد و بعد چند ثانیه از روی پشتم بلند شد گفت جنده فک کردی میتونی منو تو مشتت بگیری تو برده منی هرچی میگم باید اطاعت کنی بلند شد گفت حالا پاشو خودتو تمیز کن بعدم لباسشو پوشید و رفت وقتی رفت تازه تو آینه نگاه کردم جای دستاش روی باسنم کبود شده بود رفتم زیر و دوش و شروع کردم ب گریه کردن تازه فهمیدم چ غلطی کردم و کاش هیچوقت بهش اجازه نمیدادم تا این حر وارد حریم خصوصیم بشه و این کارارو باهام بکنه من دیگه نمیتونستم مقاومتی کنم خودمو وارد ی جهنم کرده بودم با خودم گفتم کاش منی که داذم به شوهرم خیانت میکنم حداقل لذت میبردم نه این که فقط توسط ی پسر بچه تحقیر بشم…
دوباره زندگی من همونجوری شد حسام گاه و بیگاه تو خونمون منو میمالید و انگشت میکرد و من براش له له میزدم اگه یه شب نمیومد یا این کارو باهام نمیکرد کلافه میشدم عادت کرده بودم دیگه نه اعتراضی میکردم نه حرفی میزدم چند روز یک بار هم میومد یا براش میخوردم یا منو میکرد و میرفت و تحقیرم میکرد تا این که یک روز بهم پیام داد نوشت دارم میام اونجا آماده باش وقتی در زد دیدم یک دختری هم باهاشه پرسیدم این کیه گفت دوست دخترمه دستشو گرفتم که بیرونشون کنم گفتم گمشو کثافت پست تو چه فکری راجع به خودت کردی که دیدم سینه هامو فشار داد گفت باز که داری چنگول میندازی بره وحشی من و درو بست رو کرد به دختره گفت این دنیا خانوم دوست دختر منه و اینم مریم برده منه و امروز قراره بهمون خدمت کنه که خوش بگذره و سریع اومد سمتم و با زور مجبورم کرد زانو بزنم و براش بخورم بعد که خوردم و حسابی راست کرد گفت حالا نوبت دنیاست که براش بخوری تا اومدم مقاومت کنم یه چک محکم زد تو گوشم که فهمیدم جای اعتراضی نیست رفتم سمت دختره و لختش کردم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش و خوردن آلتش و همزمان آلت حسام رو‌هم میمالیدم حسام مجبورم کرد سوراخ باسنشم حسابی لیس بزنم بعدش به دنیا گفت بشین روی صورتش تا حسابی برات بخوره بعد هم خودش اومد نشست روی شکمم از پشت شروع کرد به کردن دنیا داشتم خفه میشدم ولی جرات اعتراض کردن نداشتم چون میدونستم فایده ای نداره تقریبا یک ربع تو همین حالت بودیم که دنیا گفت من خسته شدم یکم این برده تو بکن میخوام نگاه کنم حسام هم یه چشم گفت و با اشاره به من گفت که چهار دست و پا بشم و بازم بدون هیچ مقدمه ای آلتشو کرد تو من و شروع کرد به تلنبه های محکم فقط داشتم جیغ میزدم هیچی حالیم نبود تا این که داشت ابش میومد اومد رو به صورتم گفت دهنتو باز کن و مجبورم کرد که آبشو تا ته بخورم و گفت خوب تمیزش کن که اطاعت کردم و شروع به خوردن کردم باز داشت آلتش راست میشد که به دنیا اشاره کرد بیاد جلو و به من گفت آفرین حالا گمشو و نگاه کن لذت ببر و ضروع کرد به کردن دنیا از جلو و منی که فقط داشتم حسرت میخوردم و از خودم بدم میومد…

نوشته: پلشت


👍 38
👎 19
62101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

981626
2024-04-30 00:55:56 +0330 +0330

عالی بود

قسمت پنجم داره یا تموم شد؟

0 ❤️

981628
2024-04-30 01:02:24 +0330 +0330

خرابش کردی
فانتزی الکی زدی توش

6 ❤️

981655
2024-04-30 02:12:16 +0330 +0330

همچین زنی آرزومه🤩

0 ❤️

981669
2024-04-30 04:14:24 +0330 +0330

با اینکه د
استانه ولی اعصابم و خراب کرد اگر من آنجا بودم احسان و کاری باهاشمیکردم که دیگه هیچ زنی رو و انسانی رو تحقیر نکنه خوب نوشتی که گاهی فراموش میکنم داستان هست .

0 ❤️

981679
2024-04-30 06:28:02 +0330 +0330

به عنوان داستان شایدقابل قبول باشه،وچون داستانه هرطوری خواستی بشه پیش برد،اما زیادازحد اگرتوی داستان به کسی تحقیروبی احترامی ونامردی کردن یا فانتزی های اقراق شده باشه اعصاب خواننده خوردمیشه.پس هرچیزی تایه میزانی لذت بخشه.حالا دوبل باشه برده گی باشه محارم باشه یا…بایدتعادلش حفظ بشه تالذت تبدیل به صحبتهای غیرانسانی نشه.سکس ولذت یک بخشه وممکنه باهرکسی ادم تجربه کنه،اما انسانیت ورفتاربعدرابطه وارضاشدن هم مهمه.
داستان شماازتعادل خارج شده دیگه بهتره اخرکار یجوری به نفع خودت وادب شدن اون دونفر جمع کنی وگرنه بااین روند میرسی به ترکستان

0 ❤️

981688
2024-04-30 08:37:02 +0330 +0330

آب زیاد بود

0 ❤️

981694
2024-04-30 09:23:07 +0330 +0330

آیا یک زن میتونه تا این حد تحقیر بشه وهرچند شهوت گاها قوی هست که از خیلی سد ها رد بشه اما فکر کنم یک زن عاقل و خوب میتونه از پس هر انحراف و شخصیت های پست و زشت مثل حسام ها و سعید ها بربیاد

1 ❤️

981696
2024-04-30 09:43:14 +0330 +0330

توهمات قشنگی داری گل پسر

0 ❤️

981705
2024-04-30 11:16:15 +0330 +0330

تو یه رابطه ای که خودش ناهنجاره ورود نفرسوم نه باورکردنیه نه لذت بخش

0 ❤️

981707
2024-04-30 11:26:26 +0330 +0330

این داستان زمانیکه برای بار اول منتشر شد -چندین سال قبل- به نظر من بهترین داستان سایت بود ولی الان که بعد از این همه سال باز به وسیله افراد مختلف نوشته میشه ، اون داستان نیست و تبدیل شده به یک داستان سکسی تخیلی ،بهتر نبود ادامه همان داستان قبل و با همان جو و فضای سلطه گری ولی خصوصی را انتشار می دادید
ژانر این قسمتها‌ با قسمت اول کاملا متفاوته
من اکر بجای نویسنده بودم مریم را مجبور به اطاعتهای خودم به وسیله اهرم‌های فشاری که در خانواده است می کردم و اگر قرار بود شخصی غریبه به داستان اضافه می کردم ، اون شخص یک زن بود و با توجه به شخصیتی که از حسام تعریف شده بود مطمئنا اون شخص هم مطیع حسام می شد و یک نوع رقابت برای جلب رضایت حسام بین دو پارتنر سکسیش برقرار می کردم
و هر دو زن را به سمتی می بردم که برای جلب رضایت حسام خیلی بی پروا و بی حیا می شدند و ….
و خیلی موضوعات هیجان انگیز دیگر🙏

4 ❤️

981710
2024-04-30 12:29:48 +0330 +0330

این قسمت دیگه گند رد به همس با این فنتزیایی که واردش کرد تا قسمت قبل قابل قبول بود

1 ❤️

981734
2024-04-30 16:55:53 +0330 +0330

چند سال پیش که شروع کردی نوشتن تو همون نطفه خفه کردی داستان ولی چند سالی که گذشت و یکم مغز معیوبت بروز شد و این داستان‌های توهمی و برده و … تو شهوانی دیدی و خوندی تو هم جوگیر شدی ولی یه زن خوب و باشخصیت و … اینجوریا نیس عزیزم تا یکی بهش دست زد وا بده که هیچ بشه برده و چندسال قبل هم که شروع کردی نوشتن گفتی راست و داستان خودم و … که اگر یک درصد باشه پس تو اون آدم باشخصیت و … نبودی و نیستی ولی اگر میگفتی تخیل من کص پلشت هست بهتر بود ، در هر صورت زیادی زن داستان په په و اسکل و جنده کودن کردی ، کنتور هم که نداشت زنه فقط در حال آمدن آب بود و آب و بازم آب ؟؟!! دیگه داستان زیادی حضرت آقایی کردی ، شوهر و خانواده ای و همسایه ای هم که نه بود و نه دید و … اونم مدتها و سالها و…

0 ❤️

981737
2024-04-30 17:18:29 +0330 +0330

نویسنده کپی کن مریض
این داستان برای ده سال پیش
و یکم از عقده های خودت رو اضافه کردی
مرد هیچوقت زنش رو دوست دخترش رو با احدی شریک نمیشه
حتی نمیزاره در دیوار نگاش کنن چ برسه ادم

0 ❤️

982152
2024-05-03 18:31:43 +0330 +0330

خوب بود ولی دیگه زیاد به سمت تحقیر میره و این آدم و از شوق خوندن میندازه باید بتونی آخر داستان دو با رو دستی زدن به این پسره جمع کنی

0 ❤️

982676
2024-05-07 04:18:27 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

983236
2024-05-11 11:22:27 +0330 +0330

هر چی سرت بیاد حقته چون خودت خواستی تحقیر بشی اگر از اول بهش راه نداده بودی هیچ کاری نمیتونست بکنه الان هم که ازت عکس و فیلم داره به حرفش گوش ندی عکس و فیلمت رو پخش میکنه

0 ❤️

983931
2024-05-16 02:20:34 +0330 +0330

عالی بود
ایراد کارت میدونی کجاست
مورخ ۲/۱۰ آپلود کردی قسمت چهارم
امروز پنج شنبه مورخ ۲/۲۷
۱۷- ۱۸ روز گذشته
نمیخوای قسمت پنجم آپلود کنی
خسته شدم هر شب چک کردم
ممنون.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها