فروغ بی فریدون من

1401/12/17

شب بود بیابان بود زمستان بود گوشیم در حال پخش بود هميشه صدای فریدون رو دوست داشتم غم و شادیش یه شکل بود دقیقا مثل خود رویا بی منطق بود و درست وسط بی منطقی یه منطق مالیخولیای داشت آدمو میبرد وسط خاطرات پیش اون ایمان بیاوریم به فصل سرد فروغ اما فروغ من از جنس فروغ فریدون نبود موجود غریبی بود پر از نقیض صریح و کشنده احساس اصلا اهل احساس نبود شعر رو دل غشه میدونست به فریدون میگفت نره خر و در عوض یساری گوش میداد بچه پونک بود ولی انگار درست از سط دروازه غار میومد صدای دورگه اش رو دوست داشتم اما خشونتش رو نه.ساقی که میشد پرو پیک میریخت که من بعد حال خودمو نفهمم دقیقا بر عکس همه که معمولا پسرها اینکارو میکنن من و اون دوتا خط موازی بودیم که مطمئن بودیم مال هم نیستیم ولی یه کشش غریبی هم بینمون بود بعد چند سال شناخت دوباره توی پارک دیدمش من داشتم موزیک گوش میدادم و دقیقا همین اهنگ و اون داشت با پسرها والیبال بازی میکرد و چند بار به عمد با توپش منو زد پاشدم و با خداحافظي رفتم اومد دنبالم گفت بیا باهم راه بریم بچه سوسول از لحنش بدم اومد و با غرور و زبون کوچه بازاری گفتم اخه فنچ رو چه به دنبال عقاب گذاشتن اوخ میشه اون نوک منقار مکش مرگ مات گفت بابا کوتاه بیا النگوات نشکنه میدونی چندوقت تو نختم و میدونم قابل اعتمادی چون همیشه تنهایی و منم یه نیازی دارم که واسه ام افت داره اگه بقیه بفهمن گفتم همیشه همین قدر پر رویی و وقیح گفت با دروغ میومدم جلو بیشتر حال میکردی ؟ گفتم حق باتوه اما من نه بهت اطمینان دارن و نه جای میام که تو بگی گفت میریم هر جا تو بگی من فکر میکردم اینم بازی جدیدشه فکر میکردم باز میخواد تو جمع بهم بخنده وقتی تردیدم رو دید گفت به جون آبجی کوچیکم که دنیامه نمیخوام اذیت کنم این یه بار صادقم .گفتم پس بریم باغ ما رفتیم و توی خونه باغ کلا یک نفر دیگه شد .یعنی از اون روز به بعد فقط مواقع تنهایی اینجوری بود یه زن تمام و کمال برعکس همیشه با طنازی و عشوه و احساس با من تموم اهنگ رو خوند و اولین بوسه برابر شد با اولین سوال چرا؟ گفت وقتی دو تا ابجی تو خونه داری که پنجه افتابن و کوچیک تر از تو و واقعا معصوم و مادری که زیباست و پدری که دم رفتن امانشون داده دست تو دیگه نمیتونی تو آبجی باشی مجبوری که بشی داداشی و من از غیرت اش شگفت زده شدم سینه هاش توی دستام بیتابانه دل میزد و من همزمان به خوردن و مالیدن شدم این دختر مرد. زیباترین دختر دنیا شده بود توی تصورم گفت از خوردن خوشم نمیاد ولی اگه بخوای میخورم منم بعد دیدن اون فداکاریش نمیتونستم به چیزی فکر کنم که اون نمیخواست و وقتی خواستم از جلو شروع کنم گفت که دختره و دلم رو کند گفت که این اولین بارش و مواظبش باشم و و من میدونستم که گل ها خیلی شکننده ان و با کوچکترین وزش بادی ممکنه ساقه و باورشون بشکنه اون گرگ جامعه حالا پوستینش رو که مثل گاردش بود رو کنار گذاشته بود او شده بود شازده کوچولوی من که به جای کویر توی باغ به هم رسیده بودیم و من عاشق اش شدم به همین راحتی والگی پیشه ام شد.الان زنمه خواهراش خواهرام هستن مادرش تاج سرمه و هیچ وقت از وقتی دست داد و یاعلی گفت. کلک نزد چون با وفا بود و میدونست مرام چیه و فروغ رو هم خوب میشناخت و شعر رو هم خوب میخوند و اون گاردش رو هم کنار گذاشت

نوشته: مهرپویا


👍 4
👎 2
5101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918008
2023-03-08 07:09:58 +0330 +0330

خوب بود.تنوع خوبی بود.
تنها اشتباهت این بود که توی بخش داستان انتشارش کردی همچین نوشته هایی رو باید بزاری توی تاپیک ها.
اینجا اگر سکسی ننویسی فوش میخوری.
به هر حال ادامه بده از سبکت خوشم اومد.

0 ❤️