بدهی شوهرم و منو دوتا دختر دسته گلم (۱)

1402/05/24

سلام این داستان طولانیه پس اگر حوصله ندارید نخونید یا اگرم حوصله مقدمه ندارید برید پایین تر از جایی که مشخص کردم شروع سکس بخونید.

من آزاده هستم
۳۹ سالمه و مربی ایروبیک و رقص هستم.
شوهرم اسمش علیه و ۴۴ سالشه. تو ۱۸ سالگی باهاش ازدواج کردم. اولین دوست پسرم بود و عاشقش بودم و با تمام نداریاش ساختم و حاصل ازدواجمون دوتا دختره به نام‌ های شیما که ۲۰ سالشه و ملیکا که تازه ۱۸ سالش شده.
اون موقع من خوشگل فامیل بودم و علی هم قد بلند و چهره جذابی داشت. دوتا دخترمون به ما رفتن و جفتشون بزنم به تخته از خوشگلی و خوش‌ هیکلی هیچی کم ندارن و خانوم بزرگشون کردم.
شیما بسکتبال بازی میکرد از بچگی و هیکلش خیلی رو فرم بود و ملیکام کلاس رقص میرفت و با خودمم ایروبیک کار میکنه. خلاصه که هیکل جفتشون مثل من فوق‌العاده‌س.
شیما با همکلاسی دانشگاهش دوست شد و باهم نامزد کردن.
ملیکا هم با پسر عموش تو رابطه بود ولی باهم سکس نداشتن و ملیکا خوب خودشو نگه داشته بود و میگفت فعلا زوده واسه این کارا.
یعنی هم شیما هم ملیکا و هم خود من تو کل عمرمون فقط با یه نفر بودیم.
منم خودم دوست داشتم همیشه کنارشون باشم مثل یه دوست که احساس تنهایی نکنن و همه چیو به من میگفتن.
خب بریم سراغ داستان.

نمیخوام وارد جزییاتی بشم که میدونم براتون مهم نیست فقط در همین حد بگم که علی با یکی شریک شد و این وسط شریکش همه چیو برداشت و رفت اونور آب. علی ۲ میلیارد از این پولو از یکی نزول کرده بود چون به جواب دادن اون سرمایه گذاری مطمئن بود اما شریکش کلاهبردار از آب دراومد. حالا علی مونده بود و کلی بدهی.
بقیه بدهیاشو یه جوری با حرف راضیشون کرده بود که بهش وقت بدن ولی سامان (همونکه ۲ میلیارد داده بود) کوتاه نمیومد و میخواست علی رو بندازه زندان.
یه روز علی رو دعوت کردیم خونه تا باهاش حرف بزنیم و راضیش کنیم.
علی گفت همتون باشید که دلش به حال خانوادمون بسوزه شاید فرجی شد.
سامان اومد و من یه شام عالی تدارک دیده بودم براش.
اومد داخل و به هممون دست داد و ماهم گرم برخورد کردیم. و خلاصه اون شب تموم شد بدون هیچ اتفاق خاصی و وقتی داشت میرفت به علی گفت فردا بیا باهم حرف بزنیم. ما اونشب خوشحال شدیم و حتی گریه کردیم۴ تایی باهم که این کار جواب داد. اونشب یکی از بهترین سکسای عمرمونو باهم داشتیم.
فرداش که علی رفت پیش سامان من کیک درست کردم چون تقریبا مطمئن بودم همه چی درست میشه و خواستم جشن بگیریم ولی وقتی برگشت حالش خوب نبود. پرسیدیم چی شد؟ گفت هیچی قبول نکرد و میرم زندان. من گریه کردم که چرا؟ چی گفت؟ گفت هیچی ولش کن آزاده شرط و شروط مزخرف گذاشت. گفتم جان آزاده بگو دقیقا چی گفت. شاید بشه کاری کرد. گفت ول کن توروخدا فقط ول کن هیچی نپرس.
دیگه حرفی نزدیم تا اینکه شب تو رختخواب دوباره رفتم بغلش گفتم تورو خدا بگو شرط اش چی بوده وقتی شرط گذاشته یعنی راهی هست که حل کنیم این مشکلو من نمیتونم بدون تو زندگی کنم علی. علی گفت آزاده بهت میگم ولی همینجا چالش کن نمیخوام اصلا بهش فکر کنی چون دیوونه میشی مثل من گفتم باشه قول میدم پس بگو. گفت سامان ازش خواسته با شیما و ملیکا سکس کنه.
سامان یه پسر ۴۶ ساله بود که بخاطر ثروت باباش بدون تلاش به این جایگاه رسیده بود و هیچوقت ازدواج نکرده بود و علی بهم گفته بود عاشق دخترای جوونه و شوگر ددیشون میشه.
چی داشت میگفت؟ دوتا دختر دسته ی گلمو بدم بهش تا شوهرم پیشم بمونه؟ اونم نه یکی بلکه هر دوشونو میخواد.
علی ادامه داد و گفت وقتی رسیدم بهم گفت میدونی که ۲ میلیارد پول زیادیه پس چیزی که میخوام ازت در قبال این پول هیچی نیست. بهم گفت با دوتا دخترت یه شب سکس میکنم و چکتو پس میدم. من قاطی کردم و داد زدم سرش که گفته ببین من اون دوتا رو میخوام مخصوصا دختر کوچیکتو که میخوام پردشو بزنم چون کص تنگ دوست دارم. بالاخره بحث ۲ میلیارد پوله علی جونم چیز زیادی که ازت نخواستم.
منم همون لحظه هیچی بهش نگفتم و اومدم بیرون چون میخواستم بزنم بکشمش.
من شوکه شده بودم و نمیتونستم هیچی بگم علی گفت عشقم عیب نداره من میرم زندان توام که کار داری تا یه مدت سر کنید با درامد تو بعدش یه خاکی تو سرمون میریزم.
خلاصه علی سعی کرد با حرفاش منو آروم کنه ولی من تا صبح بیدار موندم و بهش فکر کردم.
نمیتونستم دوریه علی رو تحمل کنم اونم درحالیکه زندانه. بدون علی حتی یه روزم نمیتونستم زندگی کنم. من تصمیممو گرفته بودم.
شب بعدش بعد از شام که دخترا رفتن‌ اتاقشون من گریه کردم و گفتم علی من نمیتونم بدون زندگی کنم میفهمی؟ من به بودنت نیاز دارم. علی ساکت بود و بغض کرده بود که من گفتم زنگ بزن بهش بگو من حاضرم یه شب باهاش باشم. گفت چی میگی دیوونه شدی آزاده؟ گفتم نه اتفاقا من عقلم کار میکنه ولی گیر یه ادم دیوونه افتادیم و باید باهاش کنار بیایم. گفت نه من نمیذارم دیگه حرفشو نزن میفهمی چی داری میگی؟ گفتم از دیشب تا همین الان دارم بهش فکر میکنم و اره میفهمم چی میگم. فقط یه شبه دیگه تموم میشه میره. علی بغضش ترکید و گفت اخه اون کثافت چشاش دنبال شیما و ملیکاس.

رفتم بغلش کردم و باهم گریه کردیم ولی آروم که صدامون نره اتاق بچه ها.

علی گفت آزاده من از زندان میترسم ولی نمیتونم اینکارو کنم گفتم فقط یه شبه علی فقط یه شبه من سامانو راضیش میکنم که از خیر بچه ها بگذره. علی ساکت بود و هیچی‌ نمیگفت.
زنگ زد به سامان و گذاشت رو آیفون ولی سامان قبول نکرد فقط منو بکنه و بیخیال شه. گفت زنت بهترین چیزیه تو عمرم دیدم ولی من اون دوتا رو بیشتر دوست دارم منم باهاش حرف زدم ولی گوشش بدهکار نبود.
اونشب بدترین شب زندگیم بود
صبح علی رفت و منو دخترا سر میز صبحانه بودیم. بعدش داشتیم میزو جمع میکردیم که شیما گفت مامان گفتم جانم. گفت من و ملیکا دیشب حرفاتونو شنیدیم. من چشمام پر اشک شد که باعث شده بودیم دخترامون چنین حرفایی رو بشنون. که شیما گفت شنیدم که سامان دنبال من و ملیکاس و ما تصمیم گرفتیم به بابا کمک کنیم از هر راهی که بشه حالا اگر راهش اینه ما مشکلی نداریم. خواستم بزنم تو گوش شیما که ملیکا گفت ماماااااان ما هم نمیخوایم بابا بره زندان میفهمی؟ چرا فکر میکنی فقط خودت بابا رو دوست داری؟ هیچکدومشون گریه نمیکردن و فقط عصبانی بودن. من نشستم‌ کف آشپزخونه و خیلی غیرارادی گفتم باشه.
نمیخوام‌ خیلی طولانی بشه و دراماتیکش کنم. داستان پس در همین حد میگم که علی اومد خونه و باهاش درمیون گذاشتم و هرطوری بود راضیش کردم که دوتا دخترا برن پیشش.
همونجا زنگ زد به سامان و بهش گفت قبوله جاکش پدر حرومزاده. سامان از ته دل خندید و گفت خوش خبر باشی علی جون. علی گفت فردا ساعت ۸ بیا خونه خودمون ما قبلش میریم بیرون ولی مواظب دخترام باش سامان تورو خدا اذیتشون نکن.
گفت چشم مثل تخم چشام مواظبشونم ولی فقط خونه خودم باید بیان و الانم که دیر قبول کردی ۳ شبانه روز باید اینجا باشن. علی گفت سامان تو رو خدا اذیت نکن تو قول دادی فقط یک شب. که شیما و ملیکا گفتن بابایی قبول کن هرچی میخواد.
سامان گفت حیف زنتم خوبه خیلی دوست داشتم‌ اونم‌ بکنم ولی مرد و قولش همون دوتا کافین ولی باید حسابی بهم خوش بگذره و غذاشونم پای خودم.
فردا شد و علی رفت سرکار گفت من دیگه خونه نمیام نمیتونم تو چشمای دخترا نگاه کنم علی گفت خوشحالم حداقل دستش به تو نمیخوره. منو بوسید و رفت.

منو دخترام بعضی وقتا باهم حموم میرفتیم و اونروزم باهم رفتیم حموم. تو حموم پشمای کصمو زدم و برق انداختمش. ملیکا گفت مامان اشکال نداره بعدش دیگه همه چی تموم میشه میایم خونه پس نگران ما نباش کاری نمیتونه باهامون کنه که فقط دنبال سکسه. گفتم نگران؟ چی میگی؟ فکر کردین من شما دوتا رو باهاش تنها میذارم؟ منم باهاتون میام. که جفتشون یهو زدن زیر گریه ی بلند و بغل کردن و گفتن ما خیلی میترسیدیم ولی نمیتونستیم بهت بگیم. منم بغلشون کردم و گفتم نترسید من اینجام.
رفتیم بیرون و خشک کردیم خودمونو و به پاها و دستامون لاک زدیم و لباس هامونم انتخاب کردیم. من حالم بد بود و دخترا از من حالشون بدتر.
من هنوز ترسو و عصبی بودنو تو نگاه دخترا میدیدم و نمی خواستم امشب یه کابوس بشه براشون.
.نشستم فکر کردم گفتم اگر اینطوری عصبانی و ناراحت باشیم این سه شب نتیجش میشه یه خاطره‌ی کابوس وار واسه ما سه تا و یه خاطره‌ی عالی واسه سامان. مخصوصا ملیکا که قرار بود پرده شو بزنن حتما شب بدی قراره داشته باشه. پس چرا ما هم خودمونو اروم نکنیم و سعی کنیم لذت ببریم؟
گفتم دخترا ما باید کاری کنیم بهش خوش بگذره پس باهاش بد حرف نزنید یه وقت ناراحت نشه و احترامشو حفظ کنید. گفتن اره میدونیم.
گفتم غیر از این چیزا این سه شب فقط قراره سکس کنیم و خیلی چیز عجیبی فکر نکنید قراره بشه پس خودمونم باید خوش بگذرونیم. استرس نداشته باشید و فقط به لذتش فکر کنید. اصلا به چشم یه اجبار نگاه نکنید اینجوری اذیت میشید. فقط یه مردی میخواد باهامون سکس کنه همین. خیلی سادس پس اصلا به هیچی جز یه سکس خوب فکر نکنید. اصلا اون مهم نیست بیاین خودمون کیف دنیا رو ببریم. قشنگ دیدم با حرفام اون ناراحتی و حال بدشون از بین رفت.
ما باهم حموم میریم پس از اون بابتم ترسی نداشتم که از هم خجالت بکشیم ولی خواستم اگر خجالتی هم هست بریزه و گفتم پس بیاین امشب خجالت و حیا رو بذاریم کنار و با یه کیر غریبه لذت دنیا رو ببریم. یهو جا خوردن من گفتم چیه؟ امشب قراره کس بدیم به سامان این یه واقعیته. قراره مارو بکنه و آبشو بیاریم. میدونم که فیلم سوپر زیاد نگاه میکنید پس طوری رفتار نکنید که براتون عجیبه. بوسشون کردم و خندیدیم و من موفق شدم آرومشون کنم.
گفتم بیاین نفری دو پیک شراب بخوریم که حسابی بهمون خوش بگذره امشب.
یه پلاستیک آوردم گفتم چند دست شورت و سوتینم بردارین شاید اونجا لازم شد.

بچه ها رو آماده کردم که به یه حرومزاده لذت بدیم ولی خب اگر بخوایم منطقی نگاه کنیم واقعا دو میلیارد خیلی پول بود.
ساعت ۷ بود که زنگ درو زدن و من از آیفون گفتم الان میایم. لباسامونو پوشیدیم و رفتیم پایین ولی قبلش یه نامه نوشتم برای علی و گفتم من نگران دخترام و منم باهاشون میرم خیالت راحت باشه هیچی نمیشه و خیالت راحت باشه. رفتیم پایین سامان جلوی ماشین وایساده بود تا منو دید شوکه شد گفت شما چرا زحمت کشیدین؟ گفتم منم باهاتون میام نمیتونم دخترامو تنها بذارم.

شروع سکس:
یکم بدنامونو دید زد گفت اخ جوووونم چی از این بهتر. اومد نزدیکم گفت میشه ازتون لب بگیرم خوشگل خانوم؟ خودم سریع رفتم سمتش لب دادم بهش. دهنش بوی سیگار میداد. گفت جوونم و رفتیم نشستیم تو ماشین. رفتیم سمت ستارخان و رفت تو یه پارکینگ. میدونستم خونه ی اصلیش اینجا نیست چون با این همه پولی که داره اینجا واسش افت داره. رفتیم بالا دیدم یه خونه ی سه خوابه و خیلی خوشگله و بزرگه. یه قسمتشو یه قفس خیلی بزرگ گذاشته بود و چهار تا سگ اونجا ول بودن. انقدر خونه ی بزرگی بود که واسه سگاش یه قسمتی از خونه رو اختصاص داده بود. تا رسیدیم و نشستیم رو مبل سامان سریع گفت خب شروع کنید دیگه میخوام این سه روز ازتون کار بکشم‌. ما هم سریع
سه تایی رفتیم جلوش زانو زدیم و من زیپ شلوارشو باز کردم و کیرشو اوردم بیرون. شیما یه جیغ کوتاه کشید وقتی کیرشو دید. کیر سامان خیلی کلفت و دراز بود و منم که این دومین کیر زندگیم بود از مشروبی که خورده بودم بیشترم هیجان زده شده بودم. دستمو کشیدم روش کیرش گفتم دخترا شمام دست بزنید که سه تایی دستمونو گذاشتیم رو کیر و تخماش و داشتیم لمسش میکردیم.
سامان گفت ملیکا نظرت راجعبه کیرم چیه؟ گفت خیلی ابهت داره. گفت قراره عروست کنم امشب پس دوست دارم اول بیای بوسش کنی قبل اینکه مامانت برام ساک بزنه و به شما دوتام یاد بده و برام بخورید.
بعد گفت راستی یه قانونی میخوام بذارم امشب منو فقط آقا سامان صدا میکنید فهمیدید؟ میخوام هرجوری که میتونید بهم حال بدید. گفتم بله آقا سامان دخترام همینو گفتن. ملیکا یه نگاه به من کرد و گفتم کیرشو بوس کن راحت باش اصلا امشب خجالتو بذار کنار. ملیکا اومد کیر سامانو بوسید و بعد خودم گفتم شیما جان توام ببوس کیر آقا سامانو. شیما اومد بوسیدش و من رفتم یه لیس زدم نقاطی رو که دخترام بوسیده بودن. و سرشو گذاشتم تو دهنم و یکم سا‌ک زدم.
کیر علی ۱۶ سانت بود و تقریبا میشه گفت کلفت نبود زیاد. ولی کیر سامان که به گفته خودش ۲۴ سانت بود و کلفتیش اندازه ی مچ دستم بود.
من کیر علی رو نمیتونستم کامل تو دهنم جا بدم پس کیر سامان که جای خود داشت.
همون سرشو میخوردم که سامان گفت شما دوتام بیکار نشینید تخمامو بخورید. اونام اومدن کوچولو کوچولو زبون‌ میزدن به تخماش. سامان گفت نه قشنگ بخوید دیگه اینجوری خوب نیست. من کیرشو ول کردم گفتم نگاه کنید من چجوری لیس میزنم یکمی لیس زدم و خوردم تخماشو و گفتم یاد گرفتید؟ گفتن اره و من دوباره شروع کردم ساک زدن و شیما و ملیکا هم شروع کردن به خوردن تخمای سامان. سامان گفت اهان حالا بهتر شد یکم. دستشو گذاشت رو سرم و فشار میداد به کیرش ولی از یه جا پایین‌ تر نمیرفتم یعنی جا نمیشد تو دهنم منم عادت نداشتم کیرو بکنم تو حلقم و تقریبا فقط ۷ ۸ سانتشو میکردم تو دهنم. گفتم شیما تو یکم بیا ساک‌ بزن گفت دهنیه توئه مامان. گفتم کیر آقا سامان استثناست دهنی و غیر دهنی نداره همه مون باید بخوریمش چون امشب واسه همین اینجاییم. گفت خب میذاشتی اول من بخورم مامان یهو سامان گفت ای باباااااا کسخلتون نیستم که من. گفتم از چی بدت میاد شیما؟ گفت اخه دهنی شماس من نمیتونم… که یهو حرفشو قطع کردم و یه لب با زبون طولانی ازش گرفتم و وقتی جدا شدم از لباش با خنده گفتم الان خوب شد؟ یه لبخند زد و گفت اره. اومد کیرشو بخوره که گفتم صبر کن. رفتم یه لب با زبونم از ملیکا گرفتم و بعدش گفتم شما دوتام لب همو بخورید که همینکارو کردن. گفتم خب دیگه مشکل دهنی بودن کیرتون حل شد آقا سامان :) گفت آفرین تو جنده مورد علاقه خودمی امشب. شوکه شدم از این حرفش اونم پیش دخترام. ولی اگر من میخواستم واکنش بدی نشون بدم دخترا دوباره حالشون بد میشد پس جواب دادم: باعث افتخارمه امشب کنیز شما باشم سرورم. سامان کیف کرد از این جوابم.
گفت کیر دهنی مامانتو بخور شیما. شیما رفت سمت کیرش که من زودتر رفتم دوباره رفتم یک ساک ریز زدم که خیس شه و گفتم خشک شده بود اخه :) شیما خندید و کیرشو بالاخره کرد تو دهنش ولی نمیتونست خیلی بره پایین و تقریبا ۵ ۶ سانت بیشتر جا نداشت دهنش. منم رفتم سراغ تخماش و کنار ملیکا شروع کردم به خوردنشون.

آب دهن من و شیما قاطی شده بود رو کیر سامان و میومد پایین رو تخماش که منو ملیکا درحال خوردنشون بودیم.سامان گفت بابا عجب خانواده پایه ای هستید خدایی. یه کم گذشت که گفتم نوبت ملیکاس برو ساک بزن دختر قشنگم. جاشو با شیما عوض کرد که سامان گفت بیا اول لبتو بخورم ملیکا رفت لب گرفت و گفت حالا برو بخور. ملیکا هم خوب نمیتونست ساک بزنه و فقط میکرد تو دهنش و در میاورد. منو شیما هم داشتیم تخمای سامانو میخوردیم با طعم آب دهن من و شیما و ملیکا ولی به شدت لذت بخش بود برامون. حدود ده دقیقه گذشت که سامان بلند شد گفت لخت شید مام سریع لباسامونو درآوردیم و لخت وایسادیم جلوش گفت بریم رو تخت. رفتیم اتاق از سامان پرسیدم قرص خوردی که آبت نمیاد؟ گفت اره جیگر قرص خوردم که خوب بکنمتون. گفتم وای بچه ها کارمون در اومد آبش نمیاد دیگه بچه ها خندیدن و سامان گفت خب اول میخوام مادرتونو بگام بچه ها. جنده های کوچولو بشینن تو نوبت. راستش کم کم از این طرز حرف زدنش خوشم اومده بود و دخترام تحریک میشدن.
گفتم چجوری دوست دارید در خدمتتون باشم آقای من؟ گفت دراز بکش رو تخت پاهاتو بده بالا. همونطوری شدم و کیرش گذاشت دم کصم سرش رفت توم. انقدر کلفت بود که یه جیغ کوچولو کشیدم سامان گفت چیه؟ گفتم کیرتون خیلییییی کلفته قربون قد و بالاتون برم التماس میکنم آروم بکنید. گفت ببین جنده پولی هر جور بخوام میکنمت به توام ربطی نداره.

گفتم وای اخه خیلی بزرگه گفت فقط بگو چشم. گفتم وایی چشم آقایی. با حرفایی که زد فکر کردم جرم میده همین الان ولی آروم تلمبه زدنو شروع کرد و کم کم بیشتر فرو میکرد توم من فقط داشتم جیغ های کوچولو میکشیدم. سامان گفت جوووون عاشق این صدام من. با صدای لرزون به شیما گفتم با کصت بشین رو صورتم یکم بخورمش بعد از من نوبت توئه این کیرو جا بدی سریع اومد رو صورتم نشست و شروع کردم خوردن کس دختر ارشدم. سامان پاهامو از هم باز کرده بود و مچ پامو گرفته بود تو دستش و تلمبه میزد تو کس تمیز و خیلی تنگم که تا حالا فقط کیر شوهرم اجازه ی ورود داشت ولی حالا یه غریبه سعی داشت کصمو اندازه کیرش گشاد کنه.به ملیکام گفتم توام بیکار نباش برو زیر کیرش بشین تخماشو بخور چون خوشش میاد. سریع رفت زیر کیرش نشست و صدای آه و ناله ی سامان رفت بالا. هنوز کیرش کامل جا نشده بود که گفت شیما پاهای مامانتو بگیر و شیما هم به خاطر اینکار یکم رفت جلوتر و همزمان با سامان لب گرفتن. پاهام دست دخترم بود و سامان داشت کیرش عقب جلو میکرد ولی میدونستم حتی نصفشم هنوز نرفته توم یهو دستشو گذاشت رو شونه ی شیما و فشارش داد و شیما محکم نشست رو صورتم و چند سانت از کیرشو فرو کرد تو کصم. من جیغ کشیدم ولی کص دخترم رو صورتم بود و صدام نرفت بیرون و همونجا جیغ کشیدم. شیما سریع بلند شد از روم و سامانم کیرشو دراورد و من پاهامو از درد شدید بستم. تموم بدنم داشت میلرزید و دستای لرزونمو گذاشتم رو دهنم و گفتم خیلی بد کردیییییی نمیبینی کصم تنگه بیشعورررر با خنده گفت خب میدونم خودم از قصد این کارو کردم. سریع ملیکا رو انداخت اونور و خودش شروع کرد به خوردن کصم. خیلی کارشو بلد بود و حسابی لیس میزد و منم دوباره پاهامو براش باز کردم بلند شد گفت جووون و دوباره کیرشو گذاشت تو کصم و شروع کرد تلنبه زدن و اندفعه پای راستمو آورد بالا لیسش زد و خوردش. ایندفعه به ملیکا اشاره کردم که بشینه رو صورتم و کس کوچولوی دختر دسته گلمو خوردم. اولین بار بود داشت چنین حسی رو تجربه میکرد و سرو صداش رفت بالا و شیما واسه اینکه صداشو قطع کنه رفت و شروع کرد به خوردن لب ملیکا. کیر سامان دیگه آخراش بود ولی هنوز تخمش به سوراخ کونم نخورده بود پس یعنی بازم باید تحمل میکردم و بیشتر جا میدادم‌ ولی سامان کیرشو قبل اینکه کامل جا بده در اورد بیرون گفت شیما بیا ساک بزن و شیما سریع رفت سمتش و شروع کرد خوردنش. منم بلند شدم و دیدم مثل یه دخترم مثل یه دختر حرف گوش کن داره کیر سامانو میخوره. رفتم کنارش نشستم و کیر سامانو از دهنش دراورد و گفت مامان طعم کصت خیلی خوشمزس رو کیر آقا سامان. ازش لب گرفتم گفتم نظر لطفته شیمای قشنگم و بعد یکمم من ساک زدم. ملیکام داشت از سامان لب میگرفت. فکر کردم نوبت شیماس ولی سامان گفت میخوام ملیکا رو عروس کنم. گفتم هرچی شما دستور بدین. ملیکا دراز کشید و سامان افتاد به جون کس دست نخورده ی دخترم و خوردش. منم اون زیر حسابی داشتم واسش ساک میزدم و بلند شد و پاهای ملیکا رو تا میتونست باز کرد و کیرشو گذاشت دم سوراخ کصش. ملیکا شروع کرد به لرزیدن و تو چشماش ترس بود. گفت نترس تو رو مثل مامانت نمیکنم اونم تنگ بود ولی تو دیگه کصت پلمپه. نگران نباش من زیاد پرده زدم و میدونم چیکار کنم. سر کیرشو گذاشت تو کص ملیکا و کم کم حول داد تو. یکم تلمبه زد با نوک کیرش. ملیکا صداش رفته بود بالا و من گفتم مامان جان دستاتو بگیر جلو دهنت چون مرد غریبه ممکنه صداتو بشنوه.

حدود دو دقیقه همینجوری کرد و گفت لعنتی کیرم داره میترکه و بالاخره کیرشو بیشتر فرو کرد داخل و ملیکا دوباره لرزش شدید گرفتو جیغاش بلندتر شد و دیگه کیر سامان خونی از تو کصش اومد بیرون. من رفتم ازش لب گرفتم گفتم مبارکت باشه دخترم گفت مرسی مامانی. شیما هم اومد بوسیدش گفت عروس شدیااا که ملیکا خندید. دستمال اوردم سامان کیرشو و کص ملیکا رو پاک کنه. خلاصه قشنگ پاک کرد و دوباره کیر کلفتشو گذاشت تو کس کوچولوی دخترم منم برعکس نشستم رو صورت ملیکا و سرمو بردم سمت کصش و چوچول کصشو خوردم. انقدر کیر سامان بزرگ بود که اصلا نمیتونست راحت تلمبه بزنه و وسطاشم در میاورد مینداخت دهن من و دوباره میذاشت تو کس ملیکا. دیگه خسته شد کیرشو دراورد گفت خب نوبت شیما جونه شیما گفت اخ جون و دراز کشید جای ملیکا. سامان تکون نمیخورد از جاش و ما سه تا خودمون جامونو عوض میکردیم و رو به روی کیر سیخ شدش دراز میکشیدیم. سامان کیرشو گذاشت تو کص شیما و راحت رفت توش. گفت بهههههه بههههه این همون کسیه که من میخوام. شیما یه خنده از رو ذوق کرد و من یکم حسودیم شد. سامان گفت معلومه زیاد کص دادی. گفت نه به جون خودم فقط نامزدم منو میکنه شما دومین نفری. گفت پس کیرش باید کلفت باشه که کیرم راحت میره توت. شیما با کلی عشوه گفت اره هم کلفته هم درازه ولی واسه شما از اونم حتی بزرگتره اقا سامان.

سامان گفت آزاده میدونستی کیر دامادت کلفت تر از شوهرته؟ چرا به اون بیچاره کص نمیدی؟ واقعیتش روم باز شده بود و گفتم شیما اجازه میدی امیر (نامزدش)منم بکنه؟ با خوشحالی گفت آره مامان جون خوشگلم چرا نه؟ سامان گفت خب بسته دیگه میخوام تونل بزنم تو کصت که خوراکمه. کیرشو تو چند مرحله کامل گذاشت تو کصش و پاهاشو گرفت بقلش و خوابید روش طوری که زانوهای شیما می افتد بغل گوشش. و سامان شروع کرد آروم آروم تلمبه زدن و سرعتشو بیشتر میکرد. شیما داشت کصشو میمالید و من رفتم از پشت نگاه کردم چجوری دختری که تو پر قو بزرگ کردم داره مثل یه جنده گاییده میشه. صدای خوردن تخمای سامان به سوراخ کون شیما کل اتاقو گرفته بود. سرعتشو خیلی زیاد کرده بود و صدای شیما رفته بود بالا و ناله های شهوتی میکرد من زبونم اوردم بیرون و تخمای سامان حین تلمبه خوردن می خورد به زبونم. یهو خود شیما سر سامانو گرفت و شروع کرد خوردن لباش. سامان یکم دیگه کرد و شیما جیغ کشید و لرزید و ارضا شد. سامان از روش بلند شد و گفت خب این اولیش (منظورش اولین نفرمون بود که ارضا کرد) بلند شد وایساد گفت شیما ازت راضی ام هم تنگی هم میشه خوب توش تلمبه زد. من سریع پریدم کیرشو کردم تو دهنم. میخواستم از منم راضی باشه پس شروع کردم ساک زدن. ولی سامان هیچ حسی نداشت و هنوز داشت به شیما نگاه میکرد و شیما هم با یه لبخندی داشت کصشو میمالید. شیما گفت ملیکا بیا بقلم بخواب ملیکا رفت پیشش و بغلش خوابید شروع کردن لب گرفتن و ممه های همدیگه رو مالیدن. بازم یه حرکتی که باعث میشد سامان حال کنه یعنی یکی داره براش ساک میزنه دو تا دختر خوشگل و خوش هیکل در حال لز باشن.
من باید نشون میدادم که منم بلدم راضیش کنم پس تصمیم گرفتم کیرشو بیشتر جا بدم تو دهنم. کیرشو دو دستی گرفتم و نفسمو حبس کردم، گلومو شل کردمو تا جایی که میتونستم رو کیرش رفتم جلو، فهمیدم توجه سامانو جلب کردم چون آه کشید. تا میتونستم بیشتر جا دادم ولی لامصب خیلی بزرگ بود. گفت خوشم اومد افرین میدونی از چی خوشم میاد. قند تو دلم آب شد و کیرشو اوردم بیرون و سریع چند تا سرفه کردم و با یه لبخند از رو ذوق گفتم من واسه اینکه شما راضی باشی هر کاری میکنم قربونتون بشم.
بلندم کرد و بوسیدتم گفت دوست داری تو کس توام تونل بزنم؟ گفتم کس من واسه شماس هرجوری دوست داری بکنش. بغلم کرد و بردتم بالا منم پاهامو پیچیدم دور کمرش. کیرشو تنظیم کرد و دوباره کلفتیشو حس کردم تو خودم ولی میخواستم کامل جاش بدم من چیم از شیما کمتر بود؟ این پوزیشن برام جدید بود و خودش شروع کرد تلنبه زدن از زیر تو کصم. سرعتشو بیشتر کرد و منم هنوز داشتم درد میکشیدم چون هنوز کامل جا نداده بود که بالاخره تصمیم گرفتم جنده ی سامان بشم. خودم شروع کردم بالا پایین پریدن رو کیرش و دیدم سامان خوشش اومد گفتم شیما و ملیکا بشینید زیر خایه های آقا سامان ببینید مامانتون جندش شده ببینید کس ننتونو داره میکنه. نشستن و صدای خورده شدنه تخماشو میشنیدم. سروصدای منم رفته بود بالا که سامان گفت باهم دعوا نکنید دوتا تخم دارم هرکدومتون یکیشو بخورید. من هنوز بغلش بودم که کیرشو دراورد گفت بخورید یکم. و شیما اومد سریع کیرشو کرد تو دهنش ولی از چشمای سامان معلوم بود ساک من یه چیز دیگه بوده براش. نوبت ملیکا شد و اونم ساک زد و بعدش سامان گفت کیرمو تنظیم کنید رو کس مامان جندتون. کیرشو حس کردم دم سوراخم و خودمو ول کردم که برم پایین و اندفعه دیگه کاملا حس کردم تونستم تمام کیرشو جا بدم.

یه آه طولانی کشیدم و گفتم آقا سامان منم تونستم منم تونستم جاش بدم تو خودم. گفت مبارکه جنده خانوم گفتم بعد از این منو جنده صدا کن بیشتر بهم میاد و لباشو بوسیدم. گفت چشم جنده‌ی خوشگلم در گوشش اروم گفتم میشه مثل شیما منم بکنی گفت اوه اوه به دخترت حسودیت شد؟ گفتم آره خیلی خوب میکردیش اخه. گذاشتنم رو تخت و با همون پوزیشن بدون معطلی شروع کرد تلمبه زدن. بلند میشد و خودشو پرت میکرد روم منم فقط میگفتم آه آه آههه اون دوتام دوباره داشتن لبای همو میخوردن. سامانم شروع کرد خوردن لبام و سرعتشو زیاد کرد و وحشیانه داشت تلمبه میزد‌. حین تلمبه هاش گفت علی دارم زنتو رو تخت خودت میکنم اخ چه حالی میده. اینو که گفت تازه یاد علی افتادم و اینکه دارم با اجازه خودش بهش خیانت میکنم حشریم کرد و جیغ بلندی کشیدم و ارضا شدم. گفت اینم دومی. من تو حال خودم نبودم وقتی بلند شدم دیدم دخترا یکی از راست و یکی از چپ با لباشون چسبیدن به کیر سامان و دارن پایین و بالا میشن. با خنده گفتم آقا سامان پس آبتون کِی میخواد بیاد؟ گفت داره میاد و من سریع رفتم نوک کیرشو گرفتم تو دهنم و تا جایی که میتونستم رفتم پایین یعنی حتی از دفعه پیشم بیشتر. کیرش خیسه خالی بود از آب دهن دخترام که دیدم خودش سرمو گرفت شروع کرد تلمبه زدن تو دهنم بعد از حدود ۲۰ ثانیه کیرشو دراورد و شیما رو بلند کرد و چرخوندش کیرشو تپوند تو کصش

و شروع کرد تلمبه زدن سرپایی و یهو سامان آه بلند کشید و شیما جیغ کشید بعدش سامان شیمارو ول کرد. آبشو خالی کرد تو کس دختر نازم. به من گفت کص دخترتو بخور آبم تو کصشه. شیما دمر خوابید رو تخت و دیدم کم کم داره آبش میاد بیرون و شیما کاملا بی حرکت بود. دیدم ته مونده ی آب کیر سامان داره از کیرش میریزه زمین سریع به ملیکا گفتم برو ساک بزن آبش حیفه و خودمم شروع کردم خوردن کس شیما و آبشو میگرفتم تو دهنم. واسه اینکه سامان خوشش بیاد رفتم شیما رو برگردوندم و با همون دهنی که توش پر آبکیر بود لبای دخترمو خوردم و آبکیر سامان تو دهنمون رد و بدل میشد.
شیما گفت قرص بخورم؟ گفتم من دارم بعدا بهت میدم.

سامان گفت تقسیمش کن آزاده و ملیکا باهم لب بگیرین سریع رفتم زانو زدم جلوی کیر سامان که تو دهن ملیکا بود و کیرشو اوردم بیرون و شروع کردم خوردن لبای ملیکا. آبکیر تو دهن اونم بود و لب بازی با آب کیرو شروع کردیم. گفت آفرین حالا قورتش بدین‌ و ما هم همین کارو کردیم.
سامان دیگه رفت نشست رو مبل و یه سیگار روشن کرد و کشید. ما سه تا حسابی حشری بودیم و رفتیم جلو سامان شروع کردیم لز کردن تریسام. یکم گذشت اومدیم بریم بشینیم رو مبل کنارش گفت نه فقط من بالا میشینم شما همون پایین بنشیند. همونجا نشستیم و سامان رفت یه پلاستیک اورد و یه ست کامل سرویس طلای خیلی سنگین از توش دراورد گفت این واسه ملیکاس که امشب عروسیش بود. ما براش دست زدیم و بهش تبریک گفتیم خودش پاشد رفت سامانو ببوسه که سامان گفت با دهن آبکیریتون خوشم نمیاد بوستون کنم و ملیکا ناراحت شد و گفتم مامان جان کیر آقا سامانو ببوس به جاش. که همین کارو کرد. فاکتور شم تو جعبش بود و ۴۹۰ میلیون پولش شده بود. بعد سامان یه جعبه که ست انگشتر و گردنبند الماس و طلا توش بود درآورد گفت اینم واسه جنده خانومه خوشگلمه و دادش به من. گفتم من برای چی؟ گفت تو از همه بیشتر بهم حال دادی و اینم جایزته. از خوشحالی رفتم مثل یه سگ شروع کردم لیسیدن کیر و خایه ش که خوابه خواب بود. سامان خندید گفت بیا بگیرش و داد بهم و منم کیرشو بوسیدم.تو فاکتورش نوشته بود ۶۱۵ میلیون پس یعنی من از ملیکا هم پیشش با ارزش‌ترم.
شیما با ناراحتی گفت پس من چی؟ گفت تو توی جندگی پیش مامانت کم اوردی ولی جایزه‌ های دیگه هم دارم واسه هرکی که تو راند های بعدی بهترین باشه. گفتم چیه؟
رفت یه جعبه ی بزرگ اورد و اینارو از توش اورد بیرون و به ترتیب ارزششون به ما نشونشون داد
۱. اول پنجاه هزار دلار پول نقد گذاشت رو میز.
۲.سوییچ یه ماشینو نشونمون داد و گفت این ماله یه بی‌ام‌و x4عه.
۳.یه کلیدم اونجا بود و گفت این کلید همین خونه ایه که توش هستیم.
۴.یه کلید و ریموت دیگم گذاشت رو میز و گفت اینم برای یه مغازه تو باملنده.
و در آخر گفت اینم از جایزه بزرگ که واسه جنده برتره. یه دیلدوی کلفت در اورد که طلایی رنگ بود. گفت اینم فاکتورشه بخونید ببینید چیه.
۱۳ کیلوگرم طلای ۱۸ عیار سفارشی به اسم خود سامان ساخته بودن به شکل دیلدو.
هزینه ی کل این دیلدو شده بود ۳۰ میلیارد تومن.
باورم نمیشد سامان اینهمه هزینه کرده بود درحالیکه ما خودمون با پای خودمون اومده بودیم خونش.

شیما گفت باید چیکار کنیم که ببریمش آقا سامان؟ گفت خودتون باید بدونید من بگم تقلبه و مسابقه خراب میشه ولی هرکی جنده ی برتر بشه واسه اونه. ولی یه سری قوانین جدید وجود داره.
۱.دیگه اسم منو به زبون نمیارید و فقط از چیزایی مثل ارباب استفاده میکنید.
۲.تا قبل از سکس بعدی فقط هر موقع من گفتم حرف میزنید بی اجازه باشه پرتتون میکنم تو خیابون.
۳.هرچی من گفتم بدون سوال انجام میدین وگرنه تا میخورید میزنمتون.
۴.فقط رو زانوتون میشینید تا راند بعدی.

من باید برنده میشدم. سریع رفتم کیرو تخماشو بوسیدم و لیس زدم و با استرس گفتم من جنده ی خوبتونم ارباب شیما اومد پای راستشو شروع کرد بوسیدن گفت نهههه شما ارباب منید من جنده ی برتر تونم ملیکا هم رفت پای چپشو اورد بالا و گفت من که عروستونم آقاااا سامان من برده ی شمام جندتونم. سامان یهو بلند بلند شروع کرد به قهقهه زدن. ما هنوز داشتیم ادامه میدادیم گفت بسته تن لشتونو ببرید زنگ بزنید شام بیارن. من گفتم اربابم چی میل داره؟ گفت مهمون منید هرچی میخواید بگید ولی واسه من ماهیچه و گردن بگیرید. از اسنپ فود ماهیچه و گردن سفارش دادیم واسه سامان و داشتیم انتخاب میکردیم واسه خودمون که گفت اصلا واسه هر سه تاتون یه برنج خالی بگین همونم زیادتونه. شیما گفت فقط یه پرس برنج خالی واسه سه تامون؟ گفت اره دیگه دارم لطف میکنم بهتون شام میدم زبونتم درازه؟ من سریع خودشیرینی کردم و پاشو بوسیدم گفتم غلط اضافی کرد من کنیز شمام اگر بگید بمیر میمیرم چشم هرچی شما بگید. سامان گفت نگاه کنید یاد بگیرید اینا همش امتیاز داره ها. شیما گفت مگه از الان مسابقه شروع شده؟ گفت اره دیگه کسخل. من غذا رو سفارش دادم و یه پرس برنجم واسه خودمون گفتیم و سامان کارت عابر بانکشو پرت کرد اونور اتاق گفت زنیکه از این حساب کن. بلند شدم برم برش دارم گفت نه چهار دست پا و هاپ هاپ کنان سه تایی میرید میاریدش و زبونتونم باید کل مدت بیرون باشه و حق ندارید ببریدش داخل دهنتون زبونتونو یعنی دقیقا عین یه سگ. سه تایی هاپ هاپ کردیم و همونطوری لخت چهار دست و پا رفتیم سمت کارتش. آب دهنمون داشت میریخت زمین و ما به سمت کارتش بودیم که یهو گفت همونجا وایسید ما درجا خشک شدیم ولی من به پارس کردن ادامه دادم. گفت حرکت کنید دوباره سریع نفس نفس زنان و هاپ هاپ کنان حرکت کردیم گفت وایسید. دوباره وایسادیم. تقریبا دو سه متری مونده که دوباره گفت بیاریدش با دهنتون اینجا یهو ملیکا پرید رو کارتش و سریع با دهن برش داشت. آب دهنمون ریخته بود رو کل فرش. گفت حالا سوار شیما شو و بیا چون شیما نفر آخر رسید به کارت. نشست روش داشت میرفت که گفت نه دیگه بزنش که خوب سواری بده. محکم زد درکونش شیما گفت آخخخخ سامان گفت اها یه امتیاز واسه ملیکا که هم خوب کارتو برداشت هم محکم زد درکون خواهرش. من گفتم هاپ هاپ سامان گفت بنال گفتم ارباب من چیکار کنم؟ گفت توام پاهای ملیکا رو لیس بزن چون برنده شده. مثل یه جنده افتادم به پاهای ملیکا که روی شیما بود و چهار دست و پا راه افتادم دنبالش که بتونم خوب پاهای دخترمو بخورم. رسیدیم پیش سامان یه تف انداخت رو صورت شیما. شیما گفت هاپ هاپ گفت بنال بی مصرف گفت دستتون درد نکنه که منو در حدی میدونید که اجازه میدین به کسی که کارتتون تو دهنشه سواری بدم و از اون مهمتر روم تف میکنید. سامان خوشش اومد گفت آفرین. ملیکا کارتو که خیس شده بود و با دهنش داد به من که سامان گفت اون توش خالیه فقط خواستم ثابت کنم چقدر بی ارزشید. ما شوکه شدیم که گفت بیا با این کارت سفارش بده آزاده جنده و کارتو پرت کرد تو صورتم. خم شدم پاشو بوسیدم اروم گفت هاپ گفت چیه؟ گفتم انقدر شما دلتون مهربونه که مارو قابل دونستید و بهمون هویت دادید. این لطفتونو هیچ وقت یادم نمیره که منو به دخترام یه هویت واقعی دادید حتی برای چند ثانیه وگرنه ما اصلا ارزشی نداریم. گفت خوبه اینجوری حرف بزنید دوست دارم. سفارش دادم یهو دیدم شیما پاهای سامانو بلند کرد و نشست زیرش و گفت هاپ هاپ گفت بنال. گفت پاتونو بذارید روی من خستگی در کنید و راحت باشید. وای چرا این به فکر من نرسید؟ منم رفتم بدنشو شروع کردم به ماساژش دادن و ملیکا هم داشت پاهاشو ماساژ میداد که روی کمر شیما بود. سامان گفت شیما سریع گفت جانم ارباب گفت جاتو با ملیکا عوض کن خسته شدی دیگه. گفت نه من باید اینجا باشم نمیخوام کس دیگه ای این افتخارو داشته باشه سامان گفت خفه شو گه نخور کاری که گفتمو بکن. جاشونو عوض کردن و حالا شیما داشت پاهاشو ماساژ میداد و ملیکا هم چهار دست و پا زیرش بود.

خلاصه غذا رو اوردن گفت آزاده درو باز کن. بیاد بالا و بلند شدم برم یه لباس بپوشم گفت نمیخواد چیزی بپوشید. گفتم یعنی چی؟ گفت زود برو درو باز کن بهت میگم چیکار کنی و خودش پاشد بره تو اتاق.

رفتم درو باز کردم و پشت در قایم شدم.گفت قشنگ وایسا جلو در ببینه بدنتو گفتم اخه همسایه ها ببینن چی؟ گفت به تخمم همون که من گفتم. وایسادم ولی همش دعا میکردم تو این فاصله کسی نیاد. گفت خوب گوش کن ببین چی میگم اول براش ساک بزن تو همون راه رو. گفتم ارباب… اخه گفت خفه. یه حالی بهش میدی که تو عمرش ندیده و یادت باشه اونم اربابته پس خوب حرف بزن و با شیما و ملیکا رفتن اتاق. دیدم یه پسر جوون اومد بالا و تا منو دید برق سه فازش پرید. اروم طوری که صدام نره واحد بغلی گفتم بیاین بالا لطفا گفت غذاتونو آوردم گفتم باشه بیاین اینجا. اومد بالا و گفتم میشه کیرتونو ساک بزنم خیلی گشنمه؟ اومد بیاد تو که گفتم نه همینجا دوست دارم بخورم اگر اجازه بدین.

گفت آره چرا نمیشه و سریع شلوارشو کشید پایین و من زانو زدم رو زمین راه رو و ساک زدم. کیرش تقریبا اندازه علی بود پس تا ته حلقم میفرستادمش تو و در میاوردم. حدود دو دقیقه ساک زدم یهو دیدم شیما و ملیکا لخت اومدن گفتن سلام آقا گفت جووون چندتایید؟ شیما گفت کاندوم اوردم براتون. برگشتم دیدم یه کاندوم دستشونه. سامان میخواست واقعا ما رو جنده کنه. من بلند شدم که شیما گفت نه همین بیرون تا دو دقیقه باید بمونیم. قانون سامان بود و نمیشد نه آورد… سریع کاندومو زدم به کیرش و برگشتم که بکنه تو کصم. گذاشت تو کصم و تلنبه زد اونم چه تلنبه ای صداش کل ساختمونو برداشته بود گفتم وای الانه که همه بریزن کص دادن منو نگاه کنن اونم وقتی دخترام لخت جلوم وایسادن. گفتم یواش یواشششش اروم چخبره؟ گفت انتظار داری این کص مشتی و نابی که مفتی گیرم اومده رو نکنم؟ گفتم بکن نوش جونت ولی آروم صدا تلمبه هات تو کل تهران پیچیده. گفت به کیرم و از شونه هام محکم گرفت الان نکن کی بکن دوباره افتاد به جونم من داشتم میمردم ولی نمیتونستم جیغ بکشم پس دستمو گرفتم جلو دهنم و شروع کردم به ناله کشیدن.شیما اومد لباشو گذاشت رو دستم که رو لبم بود و گفت بهش کس بده مامانی. بذار ازمون لذت ببرن همه‌ جرم که نیست. داشتم ارضا میشدم و دستمو بردم سمت کصم مالیدمش و برای اولین بار تو عمرم سرپایی ارضا شدم و لرزیدم و پاهام شل شد داشتم میوفتادم که پسره پیک موتوری گرفتتم و آوردم داخل. نمیدونم ۲ دقیقه شده بود یا نه ولی من دیگه نای وایسادن نداشتم چون فوق العاده میکرد. دومین ارضای من با یه کیر غریبه ی دیگه. شیما و ملیکا شروع کردن ساک زدن و بعدش شیما رو دیوار تکیه داد و گاییدن کصش شروع شد. اروم رفتم سمت کیرش و تخماشو لیس زدم و ملیکا هم داشت لب میگرفت از پیک موتوری. شدت تلنبه هاش سنگین شد و یهو چسبوند دم کصش و شیما لرز به بدنش افتاد و ارضا شد. گذاشتش زمین و به ملیکا گفت قمبل کن ببینم سریع قمبل کرد و کیرش رفت تو کس تنگ ملیکا که هنوز سامان گشادش نکرده بود. گفت اخ جون این چه تنگ و خوبه و تا میتونست ملیکا رو کرد و صدای ملیکا و تلمبه هایی که میخورد تو کل خونه پیچیده بود. سامان منو شیما رو بدجور گشاد کرده بود و پیک موتوری که کیرش کوچیک تر بود، با ملیکا بیشتر حال کرد. کس تنگی که همین یه ساعت پیش پرده ش زده شده حالا یه نفر دیگه داره وحشیانه تو همون کس تلمبه میزنه که انگار میخواد ارث باباشو ازش بگیره. ملیکا دیگه صداش قطع شد و داشت میخوابید زمین ولی پیک موتوری نذاشت. موهای ملیکای منو گرفت و گفت خوبه خوبه همه چی عالیه. یکم کرد و ملیکا رو ول کرد و دوباره اومد رو من شروع کرد تلمبه زدن و بعد از یه دقیقه که منو کرد شیما کیر پسره رو دراورد و کاندومشو جدا کرد و دوباره گذاشت تو کصم. پسره یکم دیگه کرد و داشت آبش میومد که شیما محکم چسبیدش گفت باید خالی کنی تو کس مامانم. منم دیگه انقدر کصمو گاییده بود جون نداشتم و چیزی نگفتم. ملیکام که از شدت تلمبه ها جون نداشت چیزی بگه و بی‌ جون بود. آب پیک موتوری همونجا تو کصم خالی شد. کیرشو دراورد و داشت شلوارشو می پوشید که شیما گفت مگه میشه من کیری که همین الان تو کس مامانم آب کمر خالی کرده رو نخورم؟ گفت بیا بخور جنده ولی زود من باید برم. شیما هم واسش ساک زد و پیک موتوری سریع کلاهشو برداشت و رفت.

گفتم چرا کاندومشو برداشتی شیما؟ سامان اومد گفت من گفتم باید تو کصت خالی کنه. اعتراضی داری؟ سریع گفتم وا من جندگیمو مدیون شمام اعتراض چرا اربابم. آب پیک موتوری از کصم سرازیر شد و داشت میومد بیرون که شیما سریع اومد خوردشون که نریزه رو فرش و همشم قورت داد. رفتم کصمو شستم و اومدم بیرون خواستم قرص بیارم بخوریم سامان قرصو ازم گرفت انداخت اونور گفت مگه من گفتم قرص بخورید؟ گفتم اینطوری که حامله میشیم ارباب. گفت همینو میخوام. گفتم اخه چرا از یه غریبه؟ خودتون حامله م میکردین من باعث افتخارم بود مثل شیما گفت ارزش آب کیرمو نمیارم پایین که باهاش تو رو حامله کنم جنده خیابونی. خودش ازم خواسته بود به یه پیک موتوری کص بدم حالا با همون خودمو تحقیر میکرد. گفتم چشم ارباب هرچی شما بگید.

رفت نشست شروع کرد به غذا خوردن و برنج ماهم دستش بود. رفت ظرف غذای سگشو آورد کل برنجو ریخت توش بعدشم یه قوطی نوشابه رو ریخت رو برنج و دقیقا پنج بار تف کرد تو ظرف و گفت این شامتونه کوفت کنید. ما سه تا خیلی با شخصیت بودیم و همیشه غذای خوب میخوردیم اما حالا تو ظرف غذای سگش داشت این غذای تحقیر آمیز و بهمون میداد.
ولی نمیدونم چرا ما با هر کاری تحریک می شدیم و ازش اطاعت میکردیم. من سریع رفتم شروع کردم به خوردن با کلی اشتها و دیدم شیما و ملیکام هم به من اضافه شدن. خود سامان داشت یه دست گردن و ماهیچه‌ی عالی می خورد ولی ما داشتیم چی میخوردیم؟ یهو دیدم سگش اومد سمت ما که ظرف غذاشو میخوردیم و با ما شروع کرد خوردن اون غذا. یهو سامان سگشو صدا زد گفت تو اونو نخور مریض میشی و نشوندش کنار خودش و تو یه بشقاب بهش گوشت داد. باورم نمیشد سامان داره باهامون چیکار میکنه و دیگه بیشتر از این نمیتونست تحقیرمون کنه. ما داشتیم برنج و نوشابه و تف سامانو تو ظف سگش میخوردیم ولی سگش داشت گوشت می خورد اونم تو یه بشقاب. ولی خب با لذت به خوردنش ادامه دادیم و تمیزش کردیم. من برداشتم ظرفو لیس زدم و برق انداختمش و گفتیم تموم شد ارباب. سامان هنوز داشت گوشت میخورد و حتی بهمون نگاهم نکرد فقط گفت خفه خون بگیرید دارم غذا میخورم. همینجوری رو زانومون نشسته بودیم تا غذاش تموم شه و بالاخره وقتی تموم شد و یه نخم سیگار کشید گفت خب بریم راند بعدی. ما پریدیم بالا پایین و از هم لب گرفتیم.

گفت رو پنجه پات وایسا.

بلند شد رفت نشست رو مبل گفت راند بعدی اینجاست. سریع رفتیم شروع کردیم به خوردن کیر و تخماش ولی سامان بی توجه داشت سیگار میکشید و با گوشیش ور میرفت. انگار نه انگار سه تا زن خوشگل که همه ارزوی کردنشونو دارن الان مشغول خوردن و لیس زدن دم و دستگاهشن. کم کم کیرش بلند شد و من سریع کیرشو گرفتم تو دهنم و تا جایی که شد رفتم پایین نگاه کردم بهش دیدم حواسش به منه ولی گفت حال نمیده بیشتر جاش بده تو حلقت یه عوق زدم ولی کیرشو درنیاوردم و یکم بیشتر رفتم پایین. سامان آه کشید که معلوم بود خوشش اومده ولی بازم گفت اینطوری حال نمیده برو تا دم تخمام.یه نگاه کردم دیدم حداقل ۱۰ سانت از کیرش بیرون از دهنمه و من همین الانشم خودمو جر دادم که تا اینجا اومدم. دیگه نتونستم و کیرشو در اورد بیرون. گفت ملیکا بیا بشین رو کیرم. سامان گوشیو گذاشت اونور و دستاشو گرفت از پشت مبل. ملیکا اومد پاهاشو باز کرد و کیر سامان نگه داشت نشست رو کیرش ولی پایین نمی رفت چون به شدت تنگ بود و سامانم کیر کلفتی داشت.
پیک موتوری گشاد کرده بود کس ملیکارو ولی بازم تنگ بود واسه کیر سامان. ناله های ملیکا شروع شد ولی فقط خودش داشت بالا پایین میرفت و سامان هیچ تکونی نمیخورد. من و شیما مشغول خوردن تخماش شدیم که سامان از کمر ملیکا گرفت و گفت تا کیرمو کامل جا ندی تو کصت نمیزارم بلند شی. ملیکا گفت آخه آقا سامان… که سامان یه دونه خوابوند تو گوشش و از گلوش گرفت و گفت من اربابتم اسممو به زبون نیار تو ارزشت اندازه یه جنده خیابونی هم نیست. ملیکا ترسیده بود گفت چشم ارباب و بعد برگشت به من با بغض گفت مامانی کمکم کن کیر اربابو جا بدم تو کصم. گفتم باشه عزیزم فقط به این فکر کن که چقدر ارباب ازت راضیه وقتی داره کیر کلفتشو تو کس تنگ و کوچولوت عقب جلو میکنه. رفتم شروع کردم به کس لیسیه ملیکا که حالش بهتر شه. کیر سامان هنوز توش بود و جلوی چشمم کس دخترم داشت باز میشد واسه یه کیر غریبه که البته دیگه الان از هر آشنایی به ما محرم تر بود. و دیگه شروع کرد تلمبه زدناشو. ملیکا گفت شیما بیا دستامو بگیر که بلند نشم چون کیر ارباب انقدر بزرگه من ازش میترسم شیما رفت از پشت دست ملیکا رو گرفت گفت ارباب هر چقدر میخواید جاش بدین. ملیکا گفت مامانی تخمای اربابو بخور کیف کنه من دردو تحمل میکنم بخاطر لذت آقامون. سامان حسابی از ملیکا راضی بود و منم شروع کردم خوردن تخماشو. شیما از پشت دستای ملیکارو گرفت و سامانم دستشو گرفت جلو دهن ملیکا و شروع کرد تلمبه های وحشیانه زدن تو کس دختر عروسکم. صدای جیغ های ملیکا از پشت دستای سامان خیلی خفه شنیده میشد. سامان داشت نعره میکشید بخاطر اینکه یه کس تنگ ۱۸ ساله رو همین امروز پردشو زده بود بعدش انداخته بودش جلو پیک موتوری حالام خودش داشت کس ملیکارو بیچاره میکرد با کیر کلفتش.
پاهای ملیکا بغل چشم من بود و داشتم میدیدم داره انگشتاشو باز و بسته میکنه ولی نمیدونستم از درد شدیده یا از لذت زیاده. هنوزم کیر سامان کامل نرفته بود توش و ۱ دقیقه به همین شکل کس ملیکای مظلومو گایید و بالاخره دیگه تخماش رسیده بود دم کص ملیکا. چند ثانیه بعدم پرتش کرد اونور. دختر معصومم کس دست نخوردشو دراختیار یه گرگ گذاشته بود و قبول کرده بود تلنبه‌ های محکمشو تحمل کنه بخاطر لذت کیرش و حالا مثل یه تیکه آشغال پرتش کرد اونور.

من بی‌اهمیت به ملیکا سریع کیر سامانو گذاشتم دهنم و ساک زدم. گفتم ملیکا کصت طعمش بی‌نظیره رو کیر اربابمون. ملیکا داشت میلرزید و کصشو میمالید میتونستم بفهمم چه دردی رو تحمل کرده ولی شرایط همین بود. سامان گفت ملیکا صدای ناله هاتو نشنوم. گفت چشم ببخشید که صدام اذیتتون میکنه.
شیما هم به من اضافه شد و دوتایی برای سامان ساک زدیم.
یه نگاه به کس ملیکا انداختم دیدم سوراخ صورتیش قرمز شده.
گفت خب شیما بیا بالا و نوبت شیما شد و من هنوز داشتم تخماشو میخوردم ک کیر سامانو میدیدم که داره دخترامو مثل یه جنده میگاد.
شیما قبلا کامل جا داده بود کیرشو پس با یه حرکت کامل فرو کرد تو کصش سامان گفت خب با تو چیکار کنم؟ شیما دستشو گذاشت پشت خودش و با عشوه گفت هرچی صلاح میدونید قربونتون برم من از رو کیرتون تکون نمیخورم و تا دستور ندین دستمم از پشتم نمیارم جلو که مزاحم کار شما نباشم. سامان یه دونه محکم خوابوند تو گوش شیما. بعدش از شیما پرسید چی گفتی؟ شیما بغض کرد و گفت هرچی صلاح میدونید ارباب. یه دونه دیگه محکم تر خوابوند تو گوشش و دوباره گفت چی؟ شیما بغضش ترکید و گریه کنان جیغ کشید گفت دوست دارم بهتون کس بدم ازم راضی باشید. من ناراحت شدم و ملیکام ترسیده بود که دیگه سامان شروع کرد تلمبه زدن تو عمق کس شیما. شیما هنوز داشت گریه میکرد و حین تلمبه هایی که میخورد یکی دیگه هم خوابوند زیر گوشش. شیما از درد سیلی هایی که خورده بود جیغ کشید ولی هنوز دستشو تکون نداده بود و فقط داست مثل ابر بهار گریه میکرد و درحالیکه اون کیر تو کصش داشت کیف میکرد.

سامان دوباره و دوباره صورت خوشگل و صاف مثل آینه ب شیما رو هدف سیلی های وحشیانش قرار داده بود ولی شیما جز گریه و جیغ های بنفش هیچ کاری نمیتونست بکنه و حتی دستشام تکون نمیداد. تا اینکه سامان دیگه تلمبه نزد و گفت بلند شو برو اونور.شیما سریع بلند شد و تو یه حرکت سرشو رسوند به کیرش و همونجوری که گریه می کرد شروع کرد ساک زدن و قربون صدقه میرفت میگفت قربون قدرت دستاتون بشم من که گوشم داره هنوز سوت میکشه قربون کلفتی کیرتون بشم که کصم هنوز میسوزه که سامان سر شیما رو گرفت و گفت اجازه نداری کیرمو بخوری کیرم واست حرومه لیاقت نداری. شیما که تازه گریش بند اومده بود دوباره زد زیر گریه و سردرگم اینور اونور نگاه میکرد. سامان داشت شیما رو اذیت میکرد اونم در حضور مامانش. شیما گفت ارباب حداقل بذارید پا بوستون باشم که سامان گفت نه همینجا وایمیسی تکون نمیخوری دست به منم نمیزنی فهمیدی؟ گفت بله چشم و مثل ابر بهار گریه میکرد که سامان گفت صدای گریه های توام رو مخه خفه شو. شیما با صدای بریده گفت غلط کردم که بلند گریه کردم منو ببخشید بزرگوار. سامان هیچ اهمیتی به حرفای شیما و ملیکا نمیداد. حالا دیگه نوبت من بود. سامان دوتا دخترامو هاردکور گاییده بود و مثل آشغال انداخته بودشون اونور بخاطر همین خیلی میترسیدم. ملیکا هنوز داشت به حالت نیمه بیهوش کصشو میمالید ولی چون سامان گفته بود ناله نکنه فقط میلرزید. شیما هم وایساده بود اونجا و داشت بی‌ صدا گریه میکرد. سامان واقعا بی رحم بود ولی من باید به جندگی واسه کیر کلفتش ادامه میدادم. سامان بهم گفت بیا ساک بزن یکم و منم همین کارو کردم و واسه اینکه بیشتر ازم راضی باشه سعی کردم از دفعه قبلی هم بیشتر فرو کنم تو گلوم ولی خب من تازه کار بودمو جا دادن این کیر تو حلقم کار راحتی نبود. کیرشو دراوردم گفتم میشه این بنده ی حقیرتون یه التماسی کنه؟ گفت اره بگو. گفتم التماس میکنم منه بی عرضه رو کمک کنید که کیرتونو جا بدم تو حلقم چون میخوام ازم راضی باشید. سامان کیف کرد وقتی اینو گفتم و گفت بخواب کف زمین و منم خوابیدم و سامان به شکل ۶۹ خوابید روم و کیرشو گذاشت دهنم. دستامم گرفت و گفت من خودم جاش میدم. شروع کرد تلمبه زدن تو دهنم ولی خیلی خیلی اروم وبا ارامش این کارو میکرد. هر چند ثانیه هم درش میاورد و میذاشت نفس بکشم‌. میفهمیدم داره بیشتر میره تو گلوم و میخواستم بالا بیارم ولی نباید این لذتو از کیرش میگرفتم. صدای آه و اوه سامان بلند شده بود و سعی میکرد بیشتر فشار بده کیرشو تا اینکه سرشو رسوند به کصمو شروع کرد خوردنش. من داشتم حال میکردم که تلنبه ی سامان تو دهنم شدیدتر شد و سروصداشم بیشتر شد. احساس میکردم کیرش تا رودم داره میره انقدر که عمیق رفته بود پایین و یهو محکم ضربه زد به عمق حلقم و تخماش افتاد رو صورتم و فهمیدم بلاخره موفق شدم گلومو به اندازه کیرش باز کنم و دیگه کیرشو کشید بیرون و من یه نفس عمیق کشیدم و سریع بلند شدم زانو زدم و ازش تشکر کردم بخاطر کمکش. گفتم مرسی که به من افتخار دادین که حلقمو در اختیار کیر کلفتتون بذارم‌‌‌‌. سامان اومد و لبمو بوسید. من شوکه شدم بخاطر اینکه رفتارش با دخترام اونطوری بود الان با من اینطوری مهربون برخورد میکرد.

گفت تو جندگی معلم خوبی میسی واسه دخترات گفتم من افتخار اینو داشتم که دخترامو این همه سال تربیت کنم و حالا زیر خواب کیرتون باشیم‌. گفت پیش دخترات بی آبرو شدی آزاده ناراحت نیستی؟ گفتم اربابم باید ازم راضی باشه اگر با بی آبرو شدن من پیش دخترام کیرتون قد میکشه من حاضرم هر خفتی رو با افتخار و عشق به جون بخرم. سامان بلند شد اومد سمتم و شروع کرد مالیدن کیرش ولی نمی داد ساک بزنم. نمیدونستم میخواد چیکار کنه و هنوزم میترسیدم ازش. تا اینکه دیدم جیشش از کیرش فوران کرد بیرون و ریخت رو صورتم. اول اومدم سرمو بگیرم اونور ولی یادم اومد حرف خودم بود که حاضرم هر خفتی رو تحمل کنم پس دهنمو باز کردم و جیش کرد تو دهنم وقتی دهنم پر شد گفت میخوای با شاشم چیکار کنی؟ من همون لحظه همه رو قورت دادم و دوباره دهنمو باز کردم این دفعه اورد کیرشو گذاشت تو دهنم و شروع کرد جیش کردن منم مستقیم قورتش ميدادم. تمومی نداشت و منم از مزش بدم نیومده بود تا اینکه بالاخره کیرشو آورد بیرون و گفت چطور بود؟ رفتم نشستم زیر تخماش و شروع کردم به بوسیدن تخماش و گفتم قربون خایه های بزرگتون بشم که پیش دخترام منو بی آبرو کردین لطفا همیشه منو بی ارزش بدونید چون کیرتون بزرگوار تر از هر چیزی تو این دنیاست. گفت بسته بیا کیرمو ساک بزن و منم همین کارو کردم اندفعه خودم تا بقل تخماش رفتم پایین و سامان سرمو نگه داشت. گفت از سوراخ کیرم نفس بکش منم سعی کردم ولی نمیشد و وقتی سعی کردم نفس بکشم نفسی که حبس کرده بودمم از ریه م خارج شد و نفس کم اوردم. و الان تازه سامان شروع کرد به تلمبه زدن تو گلوم.

دماغمو با دستش گرفت و دیگه واقعا داشتم خفه میشدم ولی سامان کیرشو تا ته فرو کرده بود طوری که فقط تخماش بیرون از دهنم بود و داشت لذت میبرد. من اجازه نداشتم تکون بخورم چون ازم ناراضی میشد پس تحمل کردم ولی سامان ول نمیکرد و تازه آه و اوهش رفته بود بالا معلوم بود دارم بهش حال میدم حسابی. چشام دیگه کج و کوله شده بود و بعد از بیشتر از یک دقیقه جهنمی بالاخره دماغمو ول کرد و کیرشو کشید بیرون و من همونجا چهاردست و پا افتادم زمین و نفس نفس زدم. سامان پاشو گذاشت روی سرم و با پاش منو ناز میکرد و میگفت افرین افرین افرین. یکم که حالم بهتر شد سرمو اوردم بالا گفتم مرسی ارباب این بهترین یک دقیقه ی عمرم بود که منت گذاشتید سرم کیر عظیم تونو تو گلوی بی ارزشم عقب جلو کردین. گفت آفرین تو بهترینی به عنوان پاداش چی میخوای؟ گفتم شما صلاح منو بهتر از هرکسی میدونید لطفا بگید چیکار کنم. گفت نه میخوام تو بگی ببینم جنده لایقی هستی یا نه. گفتم جیشتونو باید بخورم؟ اومد دوباره شروع کرد جیش کردن و منم قورتش دادم. بعد گفت نه این نبود چیزی که میخواستم گفتم کصمو در خدمتتون میزارم. گفت بلند شو و پای چپمو گرفت بالا و کیرشو گذاشت تو کصم و شروع کرد گاییدن کص نازم به شکل رمانتیک. دهنم مزه جیش می داد پس ازم لب نمیگرفت و بعد از یه مدتی ولم کرد و گفت خب کصتم کردم دیگه چی داری بهم بدی؟ اونجا فهمیدم کونمو میخواد و بدتر از همه اینکه ازم میخواد التماسشو بکنم که کونمو جر بده. علی دوبار کونمو کرده بود ولی من حتی با کیر اونم فقط درد کشیدم چه برسه به سامان. گفت خب چیکار میخوای بکنی برام؟ زانو زدم جلوش و سجده کردم و پاشو بوسیدم و گفتم منو ببخشید که بی لیاقت بودم و نفهمیدم الان که کیر شما کس منو گشاد کرده من باید کون تنگمو در اختیارتون بذارم که بازم گشاد بشم برای کیرتون. سامان گفت پس میخوای کونتو گشاد کنم؟ گفتم باعث افتخارمه اگر شما کون منو لایق کیرتون بدونید و دوباره پاشو بوسیدم. باشه پس یکم ساک بزن برم سراغ کونت که بدجور تنگه. اینجا دیدم ملیکا تازه داره حالش بهتر میشه و داره میاد سمت ما که سامان گفت برو سوراخ کون مامانتو لیس بزن برام امادش کن. ملیکا همین کارو کرد و منم داشتم ساک میزدم. شیما هنوز وایساده بود و تکون نمیخورد که سامان گفت هوی جنده شیما گفت جانم ارباب. گفت رو پنجه ی پات وایسا تا وقتی که من کیرمو کامل تو کون مامانت جا بدم حق نداری از پنجه هات بیای پایین فهمیدی؟ اگر ببازی تمام شبو باید پیش سگم بخوابی. من شوکه شدم چون الان باید کامل جا بدم تا دخترم بتونه رو پاهاش عادی وایسه. شیما تا همین الانم خسته شد بود از بس وایساده بود ولی سریع به حرف سامان گوش داد و رفت رو پنجه هاش. منم داشتم ساک پرتف میزدم که راحت تر بره تو کونم. گفت ملیکا بیا اینجا و ملیکا گوش داد و گفت خواهرت الان تو اوج حشره خب؟ برو زیر کصش بشین شروع کن خوردنش طوریکه نتونه رو پاش وایسه. سامان داشت بساط شکنجه ی شیما رو می چید و به ملیکا گفت تا وقتی کامل کیرمو جا ندادم حق نداری کصشو ول کنی. ما بهم دیگه نگاه کردیم و ملیکا رفت زیر کص شیما شروع کرد خوردن کصش که سامان گفت خوب بخور ملیکا بهتر و با سرعت بیشتری خورد ولی سامان بازم گفت بهتر بخور و ملیکا بازم عالی تر خورد و صدای شیما رفت بالا.

من انتظار داشتم سامان داگی کونمو بکنه ولی نشست زمین و گفت بیا خودت هرکاری میخوای بکن. منم بلند شدم و کیرشو نگه داشتم و کم کم رفت پایین و کلاهکشو حس کردم دم سوراخم و فشار دادم رفت توم وای چقدر بزرگه کیرش.همونجا بالا پایین کردم و بیشتر رفتم پایین. شیما داشت جیغ میکشید و گفت مامانی زود باش منم دستمو گذاشتم تو دهنم و گاز گرفتم دست خودمو و شروع کردم محکم خودمو ول کردن رو کیر سامان. از درد وحشتناک اشکام داشتن میومدن ولی کیرش هنوز مونده بود و من داشتم تلاش میکردم فقط برسم کنار تخماش. کون تنگم هرکاری میکردم گشاد نمیشد و درد تموم بدنمو گرفته بود. من میرفتم بالا و با قدرت خودمو مینداختم رو کیرش و هربار بیشتر میرفت توم و منم جیغ میکشیدم. یهو طعم خون حس کردم دیدم دستمو انقدر محکم گاز گرفتم خون اومده و اون یکی دستمو گذاشتم دهنم. گریه هام شدید شده بود و هق هق کنان گفتم میشه کمکم کنید ارباب؟ من بیشتر از این نمیتونم و نیاز دارم شما کمکم کنید برای بقیش. گفت آره چرا که بلند شو وایسا. بلند شدم و کیرشو تپوند تو کونم و وحشیانه شروع کرد گاییدن کون تنگم و منم فقط گریه میکردم و جیغ میکشیدم. تا اینکه تخماشو حس کردم داره میخوره به زیر کصم و سامان چسبوند دم کونم و یه عربده کشید و گفت خب مامانتون گشاد شد بسته دیگه. شیما افتاد زمین و شروع کرد گریه کردن و سامان به ملیکا گفت پاهای شیما رو ماساژ بده و ملیکام همین کارو کرد.

یهو سامان دید از دستم داره خون میاد که سریع ول کرد کونمو و اومد گفت چی شده به دستت؟ گفتم تو راه کون دادن فداتون کردمش. گفت عجب خری هستی خب چرا گفتی کونتو بکنم؟ دوست داشتم بگم بخاطر دخترم مجبور بودم ولی
گفتم نوش جون کیرتون. میشه بازم کون بدم؟ گفت اره کونت هنوز تنگه و دوباره رفت گذاشت کونم و دستامو از پشت محکم گرفت و آروم آروم تلمبه زد. ولی الان دیگه داشتم لذت میبردم از کون دادن از بس که عالی میکرد. کیرش کامل میرفت تا ته کونم و دوباره می کشیدش بیرون و دوباره تا بغل تخماش فرو میکرد تو سوراخم. من ناله های شهوتیم رفته بود بالا و سامانم فهمید من دارم کیف میکنم و شروع کرد به گاییدن کونم به سبکی که خودش دوست داشت یعنی هاردکور. دوباره درد تو بدنم افتاد ولی کیرش داشت از تنگی کونم لذت میبرد و نمیتونستم بهونه بیارم. بالاخره کونمو بیخیال شد و ولم کرد من همونجا افتادم زمین. انگار چیزی که منو سرپا نگه داشته بود کیر سامان تو کونم بود. گفتم دخترا بیاید کیر آقا رو بخورید از کونم در اومده داغه داغه. شیما و ملیکا شروع کردن خوردن کیر سامان و سامان صورتشونو گذاشت دو طرف کیرش و بین لبشون تلمبه میزد که قشنگ کیرش تمیز شه. سامان اومد بالا سرم وایساد من زود بلند شدم دو زانو نشستم جلوش. گفت نمیخوای ازش تشکر کنی؟ شوکه شدم که منظورش کی بود کیرشو تکون داد فهمیدم داره کیرشو میگه. گفت دخترات نمیتونن تا ته حلقشون جا بدن کیرمو و پایینش هنوز نرفته تو دهن کسی کار خودته. سامان خیلی از من کار کشید تو این چند دقیقه و هنوزم ول کنم نبود منم سریع گفتم ببخشید به کیر بزرگوارتون بی احترامی کردم و کیرشو گذاشتم دهنم و کم کم همشو دوباره جا دادم تو حلقم و سامان از سرم گرفت نذاشت تکون بخورم. به شیما گفت دستای مامانتو بگیر از پشت و به ملیکام گفت بیا تخمامو بخور. سه تایی در خدمت کیرش دراومده بودیم و من داشتم خفه میشدم که شروع کرد به تکون دادن کیرش تو گلوم و صدای ناله ی سامان رفت بالا و بعد از حدود ۳۰ ثانیه ولم کرد. من دوباره افتادم رو زمین و سرفه کردم و یهو برگشتم دیدم ملیکا رو هواس و کیر سامان تو کصش. سرپایی داشت میکرد ملیکا رو و منم خودمو رسوندم به تخماش و میخوردمشون. ملیکا دیگه تو اوج لذت بود و از کیر سامان خوشش میومد چون صداش پر از شهوت بود. شیمام اومد پیش من و دوتایی داشتیم تخمای سامانو حسابی میخوردیم اونم درحالیکه داشت کص کوچولوی ملیکارو میگایید. سامان ملیکارو گذاشت زمین و منو از زیرتخماش کشید بالا و رو هوا نگهم داشت گفتم هوض کونمو دارید یا کصمو؟ گفت کصتو منم گفتم کیر آقا سامانو تنظیم کنید رو چاک کصم میخوام بهشون کص بدم. کلاهک کیرشو حس کردم و رفت داخل کصم. تلمبه ها شروع شدن و صدای لیس زدن تخمای سامان به گوشم میرسید. یکم دیگه محکم گاییدتم و من رو ابرا بودم از رو لذت و با جیغ گفتم دارم ارگاسم میشم دورتون بگردم آقای من. التماس میکنم اجازه بدین با کیر کلفتتون به ارگاسم برسم و جیغ کشیدن هام بیشتر شد تا اینکه سامان صداش دراومد و آبشو کامل خالی کرد تو عمق کصم و پرتم کرد اونور.من لرز افتاد به بدنم چون نزدیک ارضا شدنم بود ولی سامان براش مهم نبود منم لذت ببرم و ارضام نکرد و یه جورایی دلم شکست چون من حتی التماسش کردم که ارضام کنه و حالا بدنم تو لرزش مونده بود. کیرشو گرفت و گفت بیاید بخورید ته مونده آبمو که ملیکا زود پرید شروع کرد ساک زدن. این راند سکس هم تموم شد که راند سختی بود.

سامان رفت نشست رو مبل تک نفرش و گفت آفرین خوب کار بلدین. آبش داشت از کصم میومد بیرون و شیما اومد دم سوراخمو لیس زدم و آب سامانو می کشید تو دهنش. ملیکا اومد ازش لب گرفت درحالیکه آب کیر سامان رو زبونش بود زبونشونو فرستادن تو دهن همدیگه و با آب سامان بازی کردن تو دهنشون برای چند ثانیه.
تموم که شد رفتیم زانو زدیم جلوی سامان و گفت آفرین آزاده محشر بودی کونتو گاییدم شاشیدم روت ته حلقتو چند بار گاییدم ولی دم نزدی. گفتم من در اختیار شمام اراده کنید هر جوری بخواید با من سکس کنید لذت ببرید من خوشحال میشم. اون پنجاه هزار دلارو اورد و گفت بیا جنده اینو بگیر جایزته. تو دوباره برنده شدی یعنی دو هیچ از اون دوتا بی ارزش جلویی. من مطمئن بودم دوباره من برنده میشم چون هر کاری دوست داشت باهام کرد. چهار دست پا رفتم سمتش و زبونمم اوردم بیرون مثل یه سگ و رفتم پاشو بوسیدم و لیس زدم بعدشم رفتم مثل دفعه قبل کیر و تخماشو لیس زدم و گفتم ارباب من خوشحالم که تو راضی کردن کیرتون برنده میشم. جعبه ی پولو داد بهم و من درشو باز کردم و از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم. یهو سامان گفت خب تو برنده شدی پس یعنی باید بری اتاق مخصوص جنده های خوب. با خوشحالی گفتم کجا؟ گفت میگم بهت. بلند شد رفت و دوتا خیار سالادی با یه سیب و یه تخم مرغ اورد و گفت خیارا یکیش واسه کصته یکیش واسه کونت سیبم بذار تو دهنت. من نگاه کردم دیدم خیارا خیلی بزرگن ولی سامان اینجوری میخواست.

اومد شرت خودمو برداشت و باهاش دستمو از پشت محکم بست و گفت شما دوتا بی مصرف این خیارارو بکنید تو کس و کونش ولی قبلش بکنیدش تو حلق خودتون که خیس شه بعد بذاریدش تو بدن مامانتون.
شیما و ملیکا اومدن و خیارارو برداشتن شروع کردن ساک زدن خیارا و بعدش اول ملیکا خیارو گذاشت کصم بعدشم شیما خیاری که دستش بودو گذاست تو کونم. بعد کم کم با همدیگه فشار دادن تو من خیلی دردم گرفت و یه جیغ کوچولو کشیدم و نفسمو حبس کردم و تا جایی که تونستم خیارارو جا دادم تو خودم‌. سامان گفت خیارا از کیر من که بزرگ تر نیستن پس فشار بدین برن تو کامل و دیگه من دردم داشت بیشتر میشد که بالاخره جفتشون کامل تو سوراخم جا خشک کردن. بدنم داشت میلرزید که سامان گفت بلند شو وایسا و منم بلند شدم ولی دردم خیلی زیاد شد. با صدای بریده گفتم دخترا خیارارو نگه دارید نیوفتن بیرون امر امره آقا سامانه اربابمونه. سامان گفت بیا اینجا من قدمای کوچیک برمیداشتم و ناله های کوتاه میکردم. سامان منو برد سمت خونه ی سگاش که یه قسمت از خونه رو بهش اختصاص داده بود و گفت برو تو. رفتم تو دیدم چهارتا سگش نشستن اونجا که قلاده هم نداشتن چون خونشون بود. سامان گفت اینا تو خونشون قلاده ندارن ولی تو اومدی تو خونشون پس باید قلاده داشته باشی. گفت زانو بزن این گوشه و منم همون کارو کردم. گفت طوری زانو بزن که من ازت راضی باشم و من همونطور که زانوم رو زمین بود رو پنجه ی پام نشستم. سامان یه شربت همراهش بود و یه قاشق از اونو ریخت تو دهنم. اجازه نداشتم بدونم چیه و فقط خوردم اون شربتو. گفت خب اینم سیبت و سیبم گذاشت تو دهنم. تخم مرغم آورد و گذاشت لای پستونام. گفت این تخم مرغ نباید بشکنه. چه بافشار ممه هات یا اینکه بیوفته زمین. باید تا صبح رو ممه هات بمونه و سالم باشه. فهمیدی؟ من با سر جواب دادم بله. کیرشو گرفت سمتم و دوباره شروع کرد به جیش کردن روی من. دخترا داشتن نگاه میکردن که سامان گفت شما دوتام بیاین تو. با ترس اومدن داخل و گفت بشاشید رو مامانتون. یکم نگاه کردن و سامان نفری یه سیلی خوابوند تو گوششون و گفت همین الان بشاشید روش. شیما زود اومد پاشو گرفت بالا و شروع کرد جیش کردن روم و ملیکا اومد همین کارو کرد. من رو پنجه ها و زانوم نشسته بودم دستام بسته بود و به گردنمم یه قلاده ی کوتاه بسته شده بود که نمیتونستم تکون بخورم و هر سه تاشون داشتن روی من جیش میکردن اونم پیش سگاش. بعد سامان یه چیزی که نمیدونستم چیه اورد ریخت لای کونم و رو ممه هامم ریخت گفت خب بریم بیرون و درم قفل کرد. یه تلویزیون دقیقا روبروی قفس سگا بود و رفت روشنش کرد و دیدم داره پورن پخش میکنه. گفت تا صبح بشین پورن نگاه کن جنده پولی. اینو بدون اگر خوابت ببره تخم مرغ میوفته زمین پس حواستو جمع کن. سرمو تکون دادم که یعنی فهمیدم. سامان گفت اون شربتی که خوردی واسه حشری شدن زنا ساخته شده و بعد با دوتا دخترم رفتن تو اتاق که دقیقا کنار قفس من و سگا بود. پورن شروع شد و کیفیتشم خیلی بالا بود و چسبیده به قفس یه ساندبار بود و صدای با کیفیت بهم میرسید.
ساعت ۱۰ شب بود و من باید تا صبح اونجا تو همون حالت پورن نگاه میکردم و مواظب بودم که تخم مرغ نیوفته. درحالیکه کنار چهار تا سگ زانو زده بودم.

اولین پورن تموم شد. یه گنگ بنگ بود ۶ تا مرد با یه دختر. وای که چقدر دوست داشتم مثل اون دختر چند نفری بکنن منو. پورن دوم دوباره سکس خشن ۵ مرد کیر کلفت با یه زن بود. پورن سوم دوباره گنگ بنگ پورن چهارم دوباره گنگ بنگ‌. من حشرم رسیده بود به هزار. تو پورن پنجم دوتا کیر همزمان تو کون زنه بود و زنه داشت عربده میکشید ولی مردا بی اهمیت بهش داشتن میکردنش. دوست داشتم مثل اون باشم و فقط بخاطر بدنم ازم استفاده کنن. از حشر زیادم داشتم بالا پایین میشدم و خیارا تو کص و کونم از انقباض های بدنم بیشتر خودشونو نشون میدادن. و من شروع کردم بالا پایین کردن خودم ولی خیلی آروم طوری که تخم مرغ از ممه هام نیوفته پایین. نمیتونستم آب دهنمو قورت بدم چون سیبو با دندونام نگه داشته بودم که نیوفته و آب دهنم از کنار سیب روانه شده بود رو ممه هام و کاملا لیز کرده بود اونجا رو. همونجوری که داشتم خودمو تکون میدادم که ارضا شم یهو احساس کردم یه چیزی بغلم وایساده و دیدم یکی از سگاش دقیقا بغلمه و رفت پشتم. من از سگ نمی ترسیدم ولی اونجا ترسیدم که گازم نگیره. یه ذره بدنمو بو کرد و یهو دیدم دوتا پای جلوشو انداخت رو شونه هام و شروع کرد عقب جلو کردن کیرش ولی سوراخ پیدا نمیکرد. من سیب تو دهنم بود و اروم داشتم جیغ میکشیدم ولی صدام به جایی نمیرسید. یهو پورن بعدی اومد و سکس یه زن خوشگل به سگش بود وای چقدر خوب کس میداد به سگش.

سگه زبونش بیرون بود و داشت کیف میکرد. زنه داگی نشسته بود و سگه دوتا پاشو گذاشته بود رو کمر زنه و داشت کس میکرد. یهو به خودم اومدم دیدم حشرم چند برابر شده و دوست دارم کس بدم و این سگ تنها کیریه که اینجاس ولی سامان کص و کون منو خیار گذاشته بود و الان فهمیدم چرا. میخواست منو عذاب بده که حتی نمیتونم به یه سگ کس بدم.
یهو دیدم اون یکی دیگه از سگاشم اومدن سمتم و شروع کردن بو کشیدن و لیس زدن بدنم. یهو یکیشون اومد شروع کرد لیس زدن نوک ممه هام و من داشتم دیوونه میشدم. سگا نوبتی میرفتن پشتم ولی سوراخ پیدا نمیکردن. دست خودم نبود چون شربت داده بود بهم که شهوتی شم و جدای اون مداوم داشتم پورن نگاه میکردم‌. دوست داشتم کیر رو بدنم باشه هرجوری که هست. که یه فکری به ذهنم رسید برای اینکه بالاخره بتونم اب کیر این سگارو بیارم و خودمم کیف کنم. تصمیم گرفتم تا جایی که میتونم لمبرای کونمو بهم نزدیک کنم که کیرشونو اونجا تلمبه بزنن و ابشون بیاد ولی باید مثل اون زنه تو فیلم خم میشدم برای اینکه کونم در دسترس کیرشون باشه.اگر تو حالت معمولی بودم کاری واسم نداشت که لمبرامو بهم بچسبونم چون کون بزرگ و خوبی دارم قبل از اینکه کیرشون به سوراخ کونم برسه کیرشون جای گرم و نرمی پیدا میکرد.
ولی سامان با اون خیارا اینکارو واسم تبدیل به عذاب کرده بود. همینطوری که سگا داشتن حین تلمبه زدنشون دنبال یه سوراخ تو من میگشتن شروع کردم به فشار آوردن به خودم و تاجایی که میشد دو طرف کونمو نزدیک کردم بهم دیگه. پورن بعدی اومد و دوباره سکس یه دختر با سگش بود و داشت کیر سگشو میخورد و من بیشتر حشری شدم. قلاده گردنم بود و خیلی زیاد نمیتونستم خم بشم و از یه طرفم تخم مرغ بین ممه هام ممکن بود بیوفته‌. سعی کردم بدون اینکه سرمو زیاد تکون بدم به کمرم قوس بدم و قمبل کنم. که یهو دیدم سگی که پشتمه کیرشو دقیقا بین چاک کونم داره عقب و جلو میکنه. یه نفس کشیدم و سعی کردم بیشتر کونمو جمع کنم که بیشتر ازم لذت ببره. دوتا سگ دیگه اومدن شروع کردن به خوردن ممه هام. نمیدونم سامان چی ریخته بود روی من ولی خیلی خوششون میومد و حسابی داشتن نوک ممه هامو لیس میزدن. که بعد از حدود سه دقیقه تو همین حالت سگ اول لای کونم کیرشو عقب جلو کرد و بالاخره آب منی داغشو بین کونم حس کردم که سر خورد و اومد رو کصم. رفت پورن بعدی که بازم پورن یه سگ با یه دختر جوون بود. چقدر مهربون به سگش کس میداد. سگ بعدی اومد دوتا پای جلوشو گذاشت رو کمرم و کیرش کوچیکتر بود و انقدر تکونش داد تا گیر کرد لای کونم و همونجا من کونمو بیشتر بستم تا واسش تنگ تر باشه چاک کونم. سگ دوم شروع کرد به عقب جلو کردن خودمم کونمو میلرزوندم که بیشتر حال کنه که یهو آب دهنشو حس کردم که از لذت زیاد داره میریزه رو کمرم حین تلمبه هاش.
تو این لحظه یاد علی افتادم یعنی شوهرم. به این ۳۹ سالی که مثل ملکه باهام رفتار شد و مثل یه ملکه زندگی کردم ولی الان دارم به خواست خودم سعی میکنم به ۴ تا سگ حال بدم. یه عمر خانومی کردم و الان سامان هم کصمو گشاد کرد هم کونمو هم راه گلومو به اندازه کیر کلفتش باز کرد. دخترامو تو پرغو بزرگ کردم و امشب مثل یه گناهکار کتک خوردن و گاییده شدن. نذاشتم آب تو دل ملیکام تکون بخوره و حالا پرده شو دخترونگیشو تقدیم یه کیر کلفت پولدار کردیم و تا دسته گشاد شد. و غیر از همه ی اینا سامان روم جیش کرد و کاری کرد دخترامم روم جیش کنن و بعدشم بردشون تو اتاق و الانم خبر ندارم چیکار دارن میکنن.

من اومده بودم مراقب اونا باشم ولی منو تو قفس با سگاش گذاشته که جور کیر سگاشم من بکشم اونم تو حالتی که قلاده گردنمه و مک بسته به قفس ولی سگاش آزادن. بهم دستور داده تخم مرغ نشکنه و باید لای ممه هام ازش محافظت کنم. یه سیب داده دهنم که آب دهنم از کنارش هنوز داره میریزه رو ممه هام و دوتا خیار مجلسیم کرده تو بدنم و دستامم بسته وقتی که هنوز از جیش دوتا دخترم و خود سامان بدنم خیس بود. یهو یادم افتاد سامان حتی مارو انداخت جلو پیک موتوری و اونم منو دخترامو گایید ولی بازم بهمون غذا نداد بخوریم. سامان واقعا هر سه تامونو بدجور نابود کرده بود اونم فقط تو یه شب چون هنوز ۳ شبانه روز دیگه مونده بود. ولی هرجوری خواستم از سامان نفرت داشته باشم با تمام کاراش یهو یاد کیر کلفتش می افتادم و میدیدم براش خیلی احترام قائلم و یه جورایی ازش خوشم میاد. تو همین فکرا بودم که یهو دیدم آبکیر سگ دومی هم سرازیر شد لای کونم. کونی که فقط سه بار تاحالا علی کیر کرده بود توش حالا نه تنها به اندازه کیر سامان گشاد شده بود بلکه تا حالا دوتا سگو به نهایت لذت رسوندم با کون خودم. سگ سومم اومد و من یکم لای کونمو باز کردم که کیرش جای مناسبو پیدا کنه. وقتی کیرشو حس کردم دوباره تنگ کردم چاک کونمو و شروع کردم به لرزوندن لمبرای کونم.

صدای نفسای سگ رو شنیدم و بله آب دهن این یکیم سرازیر شد رو کمرم و نشون میداد تو نهایت لذته و من دقیقا نمیدونستم دارم لذت میبرم یا دارم تحقیر میشم. آبش اومد لای کونم و خیلی داغ تر بود. همه ی این کارارو برای سگ چهارمم کردم و آب اونم اوردم. اونا رفتن نشستن آب و غذا خوردن ولی من گشنه و تشنه با بدنی خیس از جیش و آبکیر ۴ تا سگ زانو زده بودم. حتی نمیتونستم حرفی بزنم چون سیب از دهنم میوفتاد.
یهو یه صدای جیغ شیمارو شنیدم از اتاق. سامان داشت دوباره دخترامو میکرد؟ مگه چقدر یه آدم میتونه سکس کنه؟ با خودم گفتم کاش اونجا بودم مراقب دخترام باشم ولی یادم اومد سامان حتی جلوی چشم من هرکاری خواست باهامون کرد. صدای جیغ شیما از رو درد بود و نگرانیم بیشتر شد ولی من امشب باید تخم مرغ و لای پستونام نگه میداشتم و به سگاش حال میدادم پس کاری نمیتونستم بکنم. چند دقیقه ای بود پورن جدید تو تلوزیون شروع شده بود و یه پورن از یه مردی بود که بخاطر بدهی زنشو میندازه جلو یه مرد دیگه و جلوی چشمش زنشو میکنه. اون لحظه گفتم سامان چه لطف بزرگی کرد که نگفت علی سکس ما رو نگاه کنه. همونجوری که آب کیر ۴ تا سگ لای کونم وول میخورد و پورن نگاه میکردم صدای شیما داشت میومد. مطمئن بودم داره میذاره تو کون دخترم وگرنه کس شیما گشاد مثل کس من گشاد بود اندازه کیر سامان. صدای جیغش شدیدتر شد و مشخص بود سامان بی اهمیت به دردی که شیما میکشه داره محکم تلمبه میزنه و یهو صدای سیلی های محکم اومد و همزمان صدای تلمبه زدن سامانم شنیدم و یهو سامان عربده کشید و صدای شیما خیلی خفه داشت میومد.این یعنی کیر سامان کامل تو کون شیما جا شده. میتونم حدس بزنم چه دردی تحمل کرده شیما چون من که قبلا کون داده بودم از درد داشتم بیهوش میشدم چه برسه به شیما که کونش پلمپ بود.
یکم گذشت صدای آی آی ملیکا دراومد ولی از رو لذت بود و معلوم بود داره کصشو میکنه.
یهو دیدم یه چیز گرم داره میریزه روم دیدم یکی از سگا داره جیش میکنه اون پشت و سامان منو بسته جلوی اونجایی که اینا دستشویی میکنن. سگ بی زبونم داشت جیش میکرد رو من.
یه جورایی حس خوبی داشت که جیشش سر میخورد میرفت از بدنم پایین.
بعد از حدود ده دقیقه دیدم سامان از اتاق اومد بیرون و یه قلاده ی بزرگ دستش بود و شیما و ملیکا رو بسته بود باهاش و دخترام چهار دست و پا دنبال سامان با یه قلاده تو گردنشون میومدن. سامان اومد گفت به مامانتون بگید چیکارتون کردم. ملیکا با خوشحالی گفت مامانی آقا سامان اربابمون لطف کردن منت سرمون گذاشتن کصمو با آبشون تبرک کردن. وای باورم نمیشد سامان اصلا مراعات نمیکنه و آبشو تو کصمون خالی میکنه. تا الان تو کص هممون آبکیر خالی شده و حتی تو کس من پیک موتوری هم آبکیر ریخت. سامان به شیما گفت توام زر بزن بگو چیکارت کردم که شیما گفت آقامون جیش کرد تو دهنم منم با لذت خوردمش. بله شیمام مثل من جیش خور سامان شده بود که سامان گفت کون شیمام باز کردم شوهرش راحت تر بکنه کونشو. شیما همونطور که چهار دست و پا بود رفت پای سامانو لیس زد بدون اینکه چیزی بگه. همون لحظه یکی از سگا اومد دوباره شروع کرد به لیس زدن نوک ممه ی راستم. سامان گفت تاحالا مطمئنم یه دور سگام گاییدنت مگه نه؟ دخترام برگشتن نگام کردن و منم با سر جواب دادم بله. گفت امشب مامانتون اونجاس فردا شب شیما پس فردا ملیکا. فکر نکنید من بینتون فرق میذارم. فردا کون ملیکام باز میکنم و آبمو تو کس شیوام میریزم. ملیکام باید شاشمو مزه کنه و شما دوتام مثل مامانتون باید کیرمو تو حلقتون جا بدین. فهمیدین؟ گفتن بله ارباب.

کیر سامانو نگاه کردم و به خاطر دارویی که بهم داده بود به شدت حشری بودم. کیرش خواب بود و داشت استراحت میکرد واسه اینکه بازم مارو بکنه.
سامان رفت در بالکن رو باز کرد و یه سوز سرد وارد خونه شد. یهو گفت اوه چه سرده رفت یه پالتو آورد پوشید و دخترام همونجوری جلو در تراس چهار دست پا نشسته بودن تا سامان برگرده. سامان با یه پالتوی پشمی اومد و دمپایی پوشید گفت چقدر کف زمینم سرده. دخترام پشتش رفتن داخل بالکن. گفت شیما بشین زمین ملیکا بشاش رو شیما. شیما نشست و ملیکا اینکارو کرد بعد سامان گفت حالا شیما تو بشاش رو ملیکا و شیما هم اینکارو کرد.
بعد گفت دراز بکشید زمین طوری که کف پای راست شیما با کف پای چپ ملیکا بچسبه بهم دیگه رو این قسمت از نرده ی تراس. معلوم بود زمین به شدت سرده ولی به سختی جفتشون اینکارو کردن سامان گفت همینجوری وایسید تکون نخورید. دخترا همونجوری موندن و سامان رفت کمربندشو اورد و پاهاشونو محکم با کمربند بست به نرده. قلاده ای که گردنشون بود رو باز کرد و یه قلاده کوتاه به گردنشون بست و وصل کرد به نرده. دخترام یه پاشون بالای نرده بود و گردنشونم چسبیده بود به کنار نرده با قلاده.
دوتا گیره هم داشت تو تراس که با نخ به هم دیگه وصل بودن یکیشو زد به کس ملیکا یکیشم زد به کس شیما و گفت این نخش نازکه حواستون باشه تا صبح نباید بیوفته.
بعدم نفری یه خیار به درازیش گذاشت تو دهنشون گفت اینم مراقب باشید صبح که اومدم جای دندون روش نبینم.
ادامه داد: کیرمو ببوسید که بهتون جا خواب دادم و غذا دادم کوفت کردید. کیرشو برد جلوی صورت ملیکا و ملیکا گفت میشه یکم ساک بزنم؟ گفت نه فقط بوس کن سر کیرمو. ملیکا بوسش کرد و سامان رفت سمت شیما و اونم بوسش کرد. گفت خب دیگه اگر تونستید میتونید بکپید.
سامان اومد داخل ولی درو نبست معلوم بود میخواست منم سردم بشه. اومد سمت من از پشت نرده هایی که مثل قفس بودن رو ممه هام و صورتم جیش کرد و حین اینکار گفت بعد گاییدن یه کون تنگ شاشیدن میچسبه.
گفت راستی از شما دوتا راضی نبودم و جایزه ندارید.
بعدشم رفت تو اتاق و درو بست تا تو جای گرم و نرمش بعد از یه شب سکسی فوق‌ العاده استراحت کنه.
نمیدونم چند ساعت من تو اون حالت داشتم پورن نگاه میکرد ولی کل بدنم داشت درد میگرفت.
سامان رسما ما سه تارو یه جنده ی بی ارزش کرده بود. دخترامو اونجوری تو سرما به نرده بست و منم که اینجا اینطوری رها کرد و اومد روم جیش کرد و رفت حالا غیر از اینکه برده ی جنسی سگاشم هستم و روم جیشم میکنن.
داشتم به اینا فکر میکردم که یهو یاد درد شدید کونم وقتی داشت کونمو گشاد میکرد افتادم و یه حس افتخار بهم دست داد که کون دادم به اون کیر کلفت و فهمیدم هنوزم احترام ویژه ای براش قائلم چون کیرش کاری کرد که بفهمم یه زنم. کیرش به من یه جایگاه داد که هیچوقت تجربه نکرده بودم کیرش تازه لذت کس دادنو بهم فهموند. همینطور که فکر میکردم دیدم سامان واقعا ارباب من و دخترامه و بدترین بلاها رو سرمون اورده ولی همین الان خوشحالم که زیر یه سقف با همچین آدم بزرگی زانو زدم. خوشحال بودم اون داره استراحت میکنه چون فردا بازم میتونستم به کیرش خدمت کنم.
بله
سامان سند بردگیه منو دخترامو رو کیرش داشت و حاضر بودم پاشو ببوسم بخاطر این که منو به بردگی قبول کنه و همیشه ازم استفاده جنسی کنه.
تو این فکرا بودم که یهو دیدم یه سگ داره روم جیش میکنه و چون در تراس باز بود سردم شده بود و با جیش اون سگ یکم گرمم شد.

هنوز کلی تا صبح مونده بود و ما سه تا تو بدترین شرایط بودیم.
کنجکاو بودم که فردا و پسفردا چه اتفاقاتی می خواد برامون بیوفته ولی مطمئن بودم سامان بهمون آسون نمیگیره و این منو هیجان زده میکرد که بتونم جنده ی خوبی براش باشم.
ساعت تقریبا ۱۲ بود…

ادامه داستانو تو قسمت های بعدی مینویسم اگر از این قسمت استقبال بشه.

نوشته: Azadeh


👍 120
👎 98
264401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

942502
2023-08-16 00:16:48 +0330 +0330

منزجر کننده‌‌ترین داستان تاریخ سایت با اختلاف…
لطفا دیگه هیچ‌وقت ننویس هیچ‌وقت:(


942504
2023-08-16 00:21:57 +0330 +0330

کاش حداقل یکم برای شعور خواننده احترام قائل بودی. ریدم پس کلت و توهماتت و اراجیفت. ادامه نده پلشت. مرسی اه…


942510
2023-08-16 00:37:59 +0330 +0330

فقط میتونم بگم ریدم به فانتزیت همین


942516
2023-08-16 01:05:42 +0330 +0330

گوه مزخرف
اراجیف
کیرم تو‌اون تایمی که گذاشتی و اینو تایپ‌کردی
جون دخترات بقیشو ننویس
به گوه کشیدی سایتو‌
حروم زاده


942517
2023-08-16 01:09:31 +0330 +0330

این رو سازنده های هنتای هم بخونن قفلی میزنن روش اسکل خان قبل نوشتن بزن حداقل بعد بنویس


942520
2023-08-16 01:15:51 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

5 ❤️

942521
2023-08-16 01:18:17 +0330 +0330

چه کصشعر سمی بود این توهمت🤢🤮

6 ❤️

942525
2023-08-16 01:35:23 +0330 +0330

جالبه

3 ❤️

942526
2023-08-16 01:39:55 +0330 +0330

باحال بود ادامه بده

3 ❤️

942527
2023-08-16 01:42:24 +0330 +0330

مااااادرتو گاااایییییدم

6 ❤️

942528
2023-08-16 01:44:24 +0330 +0330

دوتا دختر نفری یک میلیارد اونم برای یک شب یا مثلا ۳شب که مجددا تصمیم عوض شد.بقیشو نخوندم .به بابای دیوث بهش پیشنهاد داده واسه دختراش … …(ببین من اون دوتا رو میخوام مخصوصا دختر کوچیکتو که میخوام پردشو بزنم چون کص تنگ دوست دارم. بالاخره بحث ۲ میلیارد پوله علی جونم چیز زیادی که ازت نخواستم.
منم همون لحظه هیچی بهش نگفتم و اومدم بیرون چون میخواستم بزنم بکشمش) خب اگر میزدی میکشتیش داستانتومیخوندم …واقعا فکر کردی ملت میشینن اینهمه چرت وپرتهایی که سرهم کردی را میخونن…

4 ❤️

942529
2023-08-16 01:48:54 +0330 +0330

منی که تا الان نظر ندادم واقع داستان تخمی بود تخیلتو گاییدم

6 ❤️

942530
2023-08-16 01:49:33 +0330 +0330

ببین چه استعدادهایی دارن هدر میرن … ریدم دهنت شیعه

7 ❤️

942538
2023-08-16 02:18:53 +0330 +0330

نمیدونم تا چقدر ساخته ذهن بیمار هست.هستن افراد بیشرفی که با رانت و چپاول حق مردم زحمتکش کارگر ثروتمند شدن صدها جنایت میکنن اما کسیانیکه دیگران را اذیت و تحقیر میکنن مشخصه که دیگه خوی حیوانی دارد نه انسانیت

2 ❤️

942550
2023-08-16 02:44:59 +0330 +0330

یعنی ریدم دهن خودت و قانتزیت
لاشی ارزش خوندن نداشت

3 ❤️

942553
2023-08-16 02:57:11 +0330 +0330

تا الان اینههمە مزخرف یجا ندیدە بودم،کص کص کص

2 ❤️

942554
2023-08-16 02:59:26 +0330 +0330

ببین مردی تو
حالا با تایپ زنونه اومدی که خودتو تخلیه کنی چون فانتزیت فک کنم کاکولد باشه

2 ❤️

942560
2023-08-16 04:01:17 +0330 +0330

تهوع اور بود

3 ❤️

942565
2023-08-16 06:25:59 +0330 +0330

زیاد بود نخوندم باز ریدم دهنت که انقدر جقی بدبخت هستی
زن گرفتی بده بکنمش

4 ❤️

942571
2023-08-16 07:18:12 +0330 +0330

حیف کیر که نثار این داستان تخمی بشه
حالم از شما بهم میخوره
شمایی که دوست دارید برده باشید
واقعا حق شماست که این آخوندها بهتون حکومت کنن

4 ❤️

942583
2023-08-16 08:24:39 +0330 +0330

با این پول میتونیت دختر ترامپو دختر شیخ اماراتو دختر بایدنو یه جابکنه

3 ❤️

942584
2023-08-16 08:26:56 +0330 +0330

عه علیه

1 ❤️

942585
2023-08-16 08:44:01 +0330 +0330

آخه چاقال چجوری میگی کل کیرش جا شده بود تو کصم فقط تخماش هنوز نخورده بود به بدنم؟
نمیدونی کص تا یه حدی فضا داره که کیر جا شه؟

1 ❤️

942591
2023-08-16 09:10:44 +0330 +0330

خب خیلی طولانی بود ولی با وجود این همه فضاسازی و افراد مختلفدر داستان باید هم انقدر طولانی میشد…
به نظر من داستان خوبی بود
تقریبا میشد فضای ذهنی نویسنده رو بازسازی کرد و مثل یه سناریو از این داستان برداشت کرد.
در واقع این داستان از یه زندگی پاک و بدون خیانت به BDSM رسیده و در نهایت تبدیل به ارباب و برده شده

و جالب تر از همه اینه که آزاده داستان به همه ی پوزیشن ها علاقمند شده
دوست دارم زودتر بقیه داستان رو بخونم و ببینم ۲شب آینده چه اتفاقاتی قراره رقم بخوره

ممنون که این همه وقت گذاشتی واسه نوشتن و تایپ کردن

3 ❤️

942599
2023-08-16 10:33:17 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

2 ❤️

942601
2023-08-16 10:55:00 +0330 +0330

کونی اخه کی از تجاوز لذت میبره

1 ❤️

942603
2023-08-16 11:18:54 +0330 +0330

قوه تخیلتو گاییدم… منکه نفهمیدم چیشد چند تا خط بیشتر نخوندم ولی کیرم تو قوه تخیلت با اون داستانت

1 ❤️

942604
2023-08-16 11:19:37 +0330 +0330

اول این که وحشتناک طولانی بودانگاررمان نوشته بودی ازنظرفضاسازی،نگارشواین که غلط املایی نداشت خوب بود، محال ممکنه چنین چیزی به وقوع بپیونده واین که اگه یک هزارم درصدحقیقت داشته باشه توودخترات باوجودهمه ی ازارها وتحقیرهایی که ازسمت سامان داشتیدحسابی لذت بردید وجنده بودن تووجودتونِ وهیچ اجباری درکاری که کردید وجودنداشت واین که سامان یه موجودزنازاده ،ونطفه خرابِ که چنین اعمال کثیفی روروی شماپیاده کرد

0 ❤️

942606
2023-08-16 11:26:03 +0330 +0330

وااای یعنی فانتزیتو گاییدم.ولی ایده خوبی بود.

1 ❤️

942609
2023-08-16 12:05:12 +0330 +0330

درسته فانتزیه ولی واقعا کارت عالیههه. من منتظر مابقی داستانتم . میترسم داستان رو بذاری و من نبینمششش عالی بود

3 ❤️

942611
2023-08-16 12:23:56 +0330 +0330

دقیقا چرتو پرتی بیش نبود.یک پنجمش و خوندم…مرد ایرانی؟؟؟اصلا معنیشو نمیدونی…مرد ایرانی برا ناموس غریبه جون میده چ برسه خانواده خودش…ولی من میگم همونجا علی میزد میکشتش چکشو برمیداشت بعدم یک سومش و دیه میداد اونم قسطی خیلی بهتر میشد.

1 ❤️

942616
2023-08-16 13:06:40 +0330 +0330

ازاده كجايي تو😅بيا خصوصي كارت دارم

0 ❤️

942617
2023-08-16 13:10:11 +0330 +0330

خیلی کصخلی خیلی زیاد
خواهشا دیگه هیچی ننویس

0 ❤️

942618
2023-08-16 13:21:18 +0330 +0330

ننویس

0 ❤️

942619
2023-08-16 13:42:33 +0330 +0330

کسشعر یه ادم روانی و دیوسه که خیلی بی رحم و واقعا اگر سه تا مونث گیرش بیاد اینکارو میکنه
خوندم ولی مطمنم واقعیت نداره

1 ❤️

942622
2023-08-16 14:15:20 +0330 +0330

کس مادرت با این داستان کسشعر تخیلیت

1 ❤️

942639
2023-08-16 16:04:21 +0330 +0330

عاشق تخیلات شدم عالیه ادامه بده

0 ❤️

942644
2023-08-16 17:21:38 +0330 +0330

داداش گرفتی اسم خارجیشو برداشتی،زدی به نام خانوادت. کینکشششی هستی توووو

1 ❤️

942647
2023-08-16 18:05:11 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده

1 ❤️

942650
2023-08-16 18:47:08 +0330 +0330

عالی بود حتما ادامه بده خیلی خوب بود

1 ❤️

942656
2023-08-16 20:03:48 +0330 +0330

حالم بد شد اینا چیه می‌نویسید…

0 ❤️

942658
2023-08-16 20:44:17 +0330 +0330

فضا سازی شدیدا خوب و غرق کننده 🤤 ❤️

2 ❤️

942662
2023-08-16 23:06:06 +0330 +0330

چقدر تخمی بود ننویس بیناموس تو دیگه

0 ❤️

942690
2023-08-17 00:46:05 +0330 +0330

تبریک میگم برگ جدیدی تو تاریخ شهوانی باز کردی
با اینکه هر مدل داستانی خوندم این یجور دیگس یه فصل و باب جدیده
و تو مخیله من نمی گنجه
صادق باش اول یا اخر داستانت بنویس
واقعی بود یا حاصل تصورات و تخیلات ذهنته
یا واقعی آمیخته با تخیلاتت یجوری هضمشو آسونتر کن لطفا
تا اخر نخوندم ولی خب نظرم همین بود

0 ❤️

942709
2023-08-17 01:42:32 +0330 +0330

یکم تخیلی ولی در کل جالب بود

0 ❤️

942710
2023-08-17 01:42:38 +0330 +0330

کوس کش این چی بود نوشتی حرومی به اندازه ۶روز تو سکستو نوشتی؟ دخترات دسته گل بودن؟ باید بیای از کوس دادنشون بگی؟ قرار بود تو ندی پس چیشد؟ با لذت دادی؟ زمانیکه دخترت پردش زده شد اون یکی دخترت گفتش عروس شدنت مبارک؟ فکر کنم خودتو و دختراتم میخواریدید منکه تا اخرش نخوندم ولی کیرم توی دهن شوهر بیغیرتت شوهرتم از ترس کونش که نره زندان کونش نزارن دختراشو فروختش حالا من کامنت گذاشتم سامان نیاد منم بکنه؟

0 ❤️

942711
2023-08-17 01:45:34 +0330 +0330

ادمین کیرم دهنت نزار حالم بد شدش با این بیناموسا

1 ❤️

942715
2023-08-17 02:05:08 +0330 +0330

فانتزیاتو دوس دارم.ولی اگه خدایی کرده دست من بیوفتی جوری میکنمت که سعدی و حافظ برات غزل سرایی کنن

0 ❤️

942721
2023-08-17 02:36:34 +0330 +0330

خدایی به جان نوشتن این همه اراجیف، یه کلمه مینوشتی من یه جنده از سگ کمترم که میخوام داغ دلم رو از پارتنرم به این روش خالی کنم.
در مورد داستان هم اون علی کوس بود که یه عمر به تو احترام گذاشت وگرنه تو یه جنده بالفطره هستی.
حیف از اون اسمی که برای خودت انتخاب کردی
🤮🤮🤮🤮

0 ❤️

942751
2023-08-17 07:21:15 +0330 +0330

این رمان نویس با ظرافت فضای سورئالی خلق کرده که حتی منتقدانش رو مجبور کرده تا آخر داستانی که میگن خوب نبوده یا حالشون بد شده با خوندنش همراهش باشن ، بدون تپق و با حداقل غلط املایی ( یک یا دو غلط تایپی) پاراگراف بندی های به جا . البته بدون اشکال نبود متن نوشته ، که میشه به تکرار برخی وقایع اشاره کرد .
و یا برای سر نرفتن حوصله خواننده در سرعت دادن به داستان که با وجود جاذب بودن خالی از احساس و کمی با ارفاق کمتر حس رو منتقل کرده.
و …
در کل نگارنده استعداد دارد که بهتر بنویسد .

3 ❤️

942753
2023-08-17 07:33:11 +0330 +0330

کس کش این چی بود نوشتی لاشی

0 ❤️

942780
2023-08-17 10:54:19 +0330 +0330

خب بابت وقتی که گذاشتی و متن روان و ساده ممنون
این ژانرخاص و کم طرفدار که حس بردگی و تحقیر. درسکس براشون لذت داره. واقعا درزمان حال حاضر وجود داره. و طبیعی هست که اکثر جامعه که درکی ازش ندارند براشون حال بهم زن و غیرباور و توهم به نظر بیاد و کامنت منفی یا فحش بسته به شخصیتشون بزارند و عده بسیار کمی با این داستان حال. کنند پس نباید نوشتن ادامه داستانو از استقبال خواننده عادی شهوانی شرط کنی وقتی این ژانر رو برای نوشتن انتخاب کردی و این همه براش وقت گذاشتی

2 ❤️

942782
2023-08-17 11:11:55 +0330 +0330

من اون قسمت آخر از جایی که سامان میره میخوابه رو چندین بار خوندم میدونین چرا؟؟؟ من توی چند داستان واقعی دوستامم شنیدم که دخترا از عمق وجودشون به یه مرد نیاز دارن که بعضی وقتا بزنه تو گوششون بدون هیچ توجهی بهشون تجاوز کنن. لذت میبرن از این حالت. منم روی یکی دو نفر تست کردم. الان یکیشون ول کن نیست میگه من بردتم. واسه همین از این داستان خوشم اومد. درسته شاید یه فانتزی قوی باشه ولی یکی از حسای عمیق زنونگی رو نشون میده.
میتونید از داستان یاد بگیرید

2 ❤️

942784
2023-08-17 11:14:37 +0330 +0330

باحال بود حتما ادامه بده

0 ❤️

942792
2023-08-17 13:10:42 +0330 +0330

عجب خالی بندی هست همش دروغ و کصشعر بافتی به هم و وقت همه رو الکی گرفتی

0 ❤️

942808
2023-08-17 15:52:10 +0330 +0330

من کار به فانتزی خیلی شدید جنابعالی ندارم و فانتزی ارباب برده ندارم و فقط همین جوری خوندم
فضای داستان با وجود غیر بلور بودنش خوب بود
و اینکه داستان رو بعد از این ۳ شب ادامه بده که آزاده و دخترانش چه کار میکنن …
ممنون ولی خواهش میکنم ازت مراقب خودت باش واقعا بعضی هاش چندش آوار بود تا لذت داشتن برا برده …♥️🙏🏻

0 ❤️

942811
2023-08-17 16:01:20 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده…اینا که میگن دروغه…چون خودشون تجربه ای نداشتن

0 ❤️

942818
2023-08-17 16:44:50 +0330 +0330

ریدم ب داستانات لاشی کص شعر خالص دیلدو طلا ساخته 30 ملیارد؟
ریدی دایی ریییدیییی کص کش

0 ❤️

942840
2023-08-17 19:51:34 +0330 +0330

ادامشو بنویس

0 ❤️

942841
2023-08-17 19:58:14 +0330 +0330

ادامشو بنویس

0 ❤️

942850
2023-08-17 21:31:18 +0330 +0330

نخونده خارتوگاییدم ، کونی قیک

0 ❤️

942866
2023-08-17 23:58:05 +0330 +0330

بینظیر بود
کاش ارباب با این کیفیت تو ایران وجود داشت که بدونه چجوری باید با ما سیسیا برخورد کنه
لطفا دلستانو ادامه بده تروخدا

0 ❤️

942904
2023-08-18 03:35:37 +0330 +0330

ادامش بده

0 ❤️

942926
2023-08-18 06:06:20 +0330 +0330

مگه دیه یارو چقدر میشد که واسه ۲م ب فاک فنا دادین خودتونو؟

0 ❤️

942931
2023-08-18 06:33:58 +0330 +0330

فقط تا اونجایی خوندم که گفت : ۱۳ کیلوگرم طلای ۱۸ عیار سفارشی به اسم خود سامان ساخته بودن به شکل دیلدو.
هزینه ی کل این دیلدو شده بود ۳۰ میلیارد تومن.
واقعا طلا چقدر گرون شده و ما خبر نداریم ،

0 ❤️

942994
2023-08-18 16:06:30 +0330 +0330

خیلی فیلم بود

0 ❤️

943043
2023-08-19 00:08:36 +0330 +0330

شوهرت با خوندن این جفنگیات نره خودشو اعدام کنه از سگ کمتره

0 ❤️

943058
2023-08-19 00:53:28 +0330 +0330

به قول دورچی ته داستانتو گاییدم

1 ❤️

943067
2023-08-19 01:24:22 +0330 +0330

عالیییییههههه ادامه بدهههه
ولی یکم قسمت تحقیر هارو کم کن

منتظر قسمت دومم

2 ❤️

943101
2023-08-19 05:03:19 +0330 +0330

چقدر بدبختی تو

0 ❤️

943128
2023-08-19 10:08:30 +0330 +0330

خیلیییی خوبه

1 ❤️

943131
2023-08-19 10:12:47 +0330 +0330

لطفا زودتر پارت های بعدیشو بزارین😭😍، خیلی جذاب و لذتبخشه ، همش منتظر پارت های بعدیم🔥💜😍

2 ❤️

943156
2023-08-19 12:27:34 +0330 +0330

تو که هیچی ، هیچ حرفی راجبت ندارم ، فقط اونایی که گفتن ادامه بده 🤦🏻‍♂️

0 ❤️

943184
2023-08-19 18:02:38 +0330 +0330

ننویس،
کیییر شیر تعذیه تو کصص مادرت ننویس!

0 ❤️

943271
2023-08-20 05:02:02 +0330 +0330

قشنگ بود. بازم بنویس

0 ❤️

943484
2023-08-21 14:03:07 +0330 +0330

نایس

0 ❤️

943536
2023-08-21 23:24:15 +0330 +0330

داستانت عالی بود خیلی نزدیک داستان زندگی منه امکانش هست تو خصوصی پیام بدی

0 ❤️

943610
2023-08-22 08:25:26 +0330 +0330

عجب داستانی بود خوب بود

0 ❤️

943617
2023-08-22 10:00:48 +0330 +0330

عالی بود دوست دارم ا دامشو بخونم و از کس دادن شما سه نفر لذت ببرم

1 ❤️

943620
2023-08-22 10:21:29 +0330 +0330

واقعاا داستان عالی بود،
با این داستان تونستم دوست زنمو متقاعد تر کنم واسه بردگی

0 ❤️

943632
2023-08-22 13:45:51 +0330 +0330

حقیقت اولشو فقط کامل خوندم از شروع به بعد 5 خط 5 خط رد کردم اعصابم نمیکشید
فحشی ندارم بدم فقط امیدوارم همش کسشعر باشه !

0 ❤️

943649
2023-08-22 16:44:39 +0330 +0330

عالیه ادامه بده

0 ❤️

943654
2023-08-22 17:04:11 +0330 +0330

نويسنده داستان كيه
لطفا بهم خصوصي پيام بده كاره مهمي دارم باهاش براش پيشنهاد دارم

0 ❤️

943733
2023-08-23 01:45:31 +0330 +0330

منکه کامل نخوندمش ولی حیف کلمه کسشر که بخوام به داستان تو نسبتش بدم
ریدم تو اول و آخرت

1 ❤️

943740
2023-08-23 02:07:30 +0330 +0330

بی شرف تمام اینارو پاک کن لطفا هرکی موافق اعلام کنه زیر این پست تا آدمین پاک کنه بی غیرت بی همه چیز این مزخرفات و کثافات و پاک کن

1 ❤️

943770
2023-08-23 03:49:05 +0330 +0330

چرا نمیزارییییینننننن ادااااامشووو

2 ❤️

943851
2023-08-23 15:18:59 +0330 +0330

لطفا داستان بعدیو سریع تر بزار

0 ❤️

943860
2023-08-23 17:08:02 +0330 +0330

ادامه بده قسمت بعدیشو کی منتشر میکنی؟

1 ❤️

943955
2023-08-24 05:33:23 +0330 +0330

قشنگ بود دوباره بنویس

0 ❤️

944133
2023-08-25 05:21:43 +0330 +0330

از اسم داستان معلوم بود کصشعره ولی از همونجایی که دخترات شنیدن ول کردم بعدش اومدم پایین میبینم نوشتی میتونستم جنده ی خوبی باشم؟
مارو کیر کردی یا خودتو؟

0 ❤️

944150
2023-08-25 07:57:11 +0330 +0330

دیوث، رفتی فیلم برازرس نوشتی به اسم خودت، اینقدر غلطی داشتی که همش اسم ها جا بجا میشد، چند خط اول خوندم و دیگه نخوندم
این داستان پردازنده یک مجلوق کص ندیده بود

0 ❤️

944155
2023-08-25 08:21:09 +0330 +0330

فقط بگو این داستانو چن روز مینوشتی😂

0 ❤️

944273
2023-08-26 01:28:45 +0330 +0330

من چندسال توی این سایت فعال بودم.
هیچوقت اکانت نداشتم. فقط الان ثبت نام کردم که بگم احمق اینقدر کسشعر اینجا نوشتی که چی؟
خاک تو سر هر کسی که این کسشعرو بخونه 😂

0 ❤️

944350
2023-08-26 13:15:20 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده حشری شدم

0 ❤️

944435
2023-08-27 00:38:01 +0330 +0330

حالاخوب عاشق علی بودی یه روزم بدون علی نمیتونستی تحمل کنی
ریدی به هرچی عشق وعاشقی

0 ❤️

944496
2023-08-27 09:40:46 +0330 +0330

نه به اون اول که وارد جزئیات نشدی و نه به اون وسطا که خواهر جزییاتو گاییدی آخرشم که نخوندم

0 ❤️

944534
2023-08-27 17:30:33 +0330 +0330

نمیخوای بقیشو بنویسی؟

0 ❤️

944539
2023-08-27 20:48:59 +0330 +0330

میتونم تلگرامت رو داشته باشم ؟

0 ❤️

944621
2023-08-28 04:13:03 +0330 +0330

خب دروغه اما چون قصدتم نبوده گول بزنی تخیلاتت قشنگ بود بیا با هم پورن بسازیم داداش

0 ❤️

944710
2023-08-28 19:20:47 +0330 +0330

مغزمو گاییدی کسکششششش ولمون کن کیرم تو مرده و زنده سامان بکششش بیرون

0 ❤️

944792
2023-08-29 07:36:10 +0330 +0330

چرا بقیشو آپ نمیکنی؟

3 ❤️

946057
2023-09-06 15:32:35 +0330 +0330

نمیخوای بقیشو بنویسی ؟؟
بی صبرانع منتظرم حتی اگه واقعی نباشه داستان قشنگ و با جزئیاتیه
فقط یکم شاشیدناشو کم کن خواهشن

2 ❤️

946475
2023-09-09 21:39:35 +0330 +0330

نویسنده جان شما زیر لفظی میخوای واسه انتشار قسمت دوم ؟؟ من واسه ثبت این نظر که قسمت بعدی بزاری تو سایت ثبت نام کردم ،

4 ❤️

947729
2023-09-16 13:40:45 +0330 +0330

منتظر بقیشم

2 ❤️

947752
2023-09-16 16:04:34 +0330 +0330

نمیخوایی بقیشو بنویسی

1 ❤️

951475
2023-10-06 15:28:26 +0330 +0330

لطفاً ادامه بده

1 ❤️

952119
2023-10-10 19:05:26 +0330 +0330

نويسنده
لطفا بيا خصوصي حاضرم هر كاري ك بگي بكنم فقط بقيه داستانو بنويسي

0 ❤️

954267
2023-10-24 22:37:22 +0330 +0330

کسکش ننویس دیوث ننویس ریدم تو اون مغزت ننویس کیرم دهن خودت و سامان. و علی و میکا ننویس

0 ❤️

956979
2023-11-07 22:46:46 +0330 +0330

???ادامه

0 ❤️

958477
2023-11-17 11:12:23 +0330 +0330

ادامه اش چیشد
یدونه داستان قشنگ و قوی بود که ادامه ندادی

0 ❤️

958646
2023-11-18 19:39:10 +0330 +0330

تورو قرآن تورو امام زمان تو رو به عیسی مسیح قسم میدم ادامشو بنویس

0 ❤️

960409
2023-12-02 12:04:51 +0330 +0330

دلمون به این خوش بود بنویس ادامه اشو

0 ❤️

962220
2023-12-14 14:10:17 +0330 +0330

چرا ادامه داستانو نميزاري

0 ❤️

963855
2023-12-26 04:04:44 +0330 +0330

عالی بود لطفا قسمت جدید رو زودتر بزار

0 ❤️

969864
2024-02-06 18:58:25 +0330 +0330

وقتی تو رابطه ی جنسی بیشتر و بیشتر بخوای فقط تحقیر و ذلت بیشتر به طرف حال میده. من خودم چندین بار همچین دخترایی رو دیدم که خودشون اصرار کردن بهشون بگم جنده یا فحششون بدم یا بزنمشون. خودمم اوایل باورم نمیشد
داستانش عالیه

0 ❤️

970209
2024-02-09 11:33:37 +0330 +0330

کوصشعر

دختراتو بکنه و بعد این جمله رو برا دو میلیارد بگه!!!

… و غذاشونم پای خودم.

احمق

0 ❤️

971937
2024-02-21 01:02:07 +0330 +0330

چرا ادامش نمیاد

0 ❤️

973121
2024-02-29 21:10:22 +0330 +0330

عالی بود بطفا بنویس ادامسو
حاضرم واقعا زیرت بخوابم و کون بدم فقط بنویسی بفیه ی این داستانو

0 ❤️

978886
2024-04-08 10:53:46 +0330 +0330

خیلی خوب بود لطفا ادامش هم بنویس

0 ❤️

980650
2024-04-21 19:22:02 +0330 +0330

واقعا کی اینو خونده خخخخ تا اونحا که نوشته طولانیه بیشتر نخوندم 😂

0 ❤️

980883
2024-04-23 19:05:34 +0330 +0330

اول خواستم بگم کص ننه سامان بعد کص ننه توی و اون علی بی غیرت دیوث و دو تا دخترت
حتی واسه سایت های پورن هم قفل بود خلاصه که ریدین آبم قطعه

0 ❤️