دور باطل (۱)

1401/05/09

مثل تمام شبای دیگه میگذشت. هر شب بیشتر از قبل از خودم متنفر میشدم. ولی بازم فرداش همین آش بودو همین کاسه.
لنگ ظهر به زور چشمامو باز میکردم. یه چایی تلخ، چک کردن اینستاگرامو واتساپ و کوفت و درد و مرگ در حالت دراز کش جلوی ماهواره ای که همیشه صداش خفه بود و خودمم نمیدونستم چرا روشنش میکنم. چند تا قرص پشت هم که خیلی وقتا یه ژلوفن قاطیشون بود. حرف زدن با یکی دوتا رفیق قدیمی که مثلا از تب و تاب نیوفتادمو زندمو خوشحااال…
شبا یه غذایی خورده و نخورده یه فیلم نگاه میکردمو چشم رو هم میذاشتم میشد ۲ نصفه شبو سکوتو من و فکرای گهم.
هر کی از بیرون میدید میگفت خوش به حالش. غافل از اینکه از داخل خودم عین موریانه افتاده بودم به جون زندگیمو پودرش میکردم تا تموم شه. حتی حساب بانکیمم تموم شده بودو فکر پول نداشتنم قوز بالا قوز بود.
همیشه اینجوری نبودم. یه روزی یه لب بودم هزارتا خنده. از دانشگاه میدوییدم سر کار. از سر کار میدوییدم دورهمی رفیقام. از دورهمی باشگاه و بعدش خونه. تو همشونم بیست بودم. بهترین دانشجو، بهترین رفیق، بهترین طراح، خوشگل، خوش هیکل، لوند…
تا دل دادم به دوست پسر گهی که چند سال توو زندگیم بود و دوسم داشت و خوب بودیم با هم ولی دلدارم نبود.

_باگ بشر…عشق…نیاز به تشکیل خانواده…
منم عین بقیه…

اوایل سکسای خوبی داشتیم. کیر متوسطی داشت. از زیرش سرحال پامیشدم. دفعه اوای که لبامو بوسید همه جونش میلرزید. قدش یکم از خودم بلندتر بودو منو فیت گرفته بود بین بازوهاش و سعی میکرد با بوسش حسشم بهم منتقل کنه. ولی من شیطنتم گل کرده بودو هی میگفتم نهههه نکنننننن…
با بدبختی ازم فاصله میگرفت. وقتی حال خرابو لپای گل انداختشو میدیدم خودم به یه بهانه ای میرفتم نزدیکشو آتیششو بیشتر میکردم.
شب اولی که سکس کردیم زمستون بود. خونه دانشجویی داشتمو داشتم واسه خودم ماکارونی درست میکردم که یهو زنگ زد و گفت توی راهه و میخواد یه کوچولو منو ببینه. اون موقع فکر میکردم میاد که مطمئن بشه تنهام و کسی توو زندگیم نیست. ولی بعدا فهمیدم این ادم این چیزا سرش نمیشه و فقط اومده بود دمی به خمره بزنه. خدایی از سرش خیلی زیاد بودم. خانواده خوبی داشتم.وضعم بد نبود. هیکلم رو فرم بود. در عوض اون یه پسر معمولی و چشم مشکی و مو بلند بود با پوست سفیذ که حالت چشمو ابروش تورو یاد ترکمنا مینداخت. نه ظاهر خاصی داشت و نه وضع مالی و خانوادگی عجیبی. پس چی منو بهش جذب کرد؟!
اینکه خوووب ادای امروزی های روشنفکرو عملگرارو در میاورد و احساس میکردی ادمی امنیه…
تا برسه خونه یه شلوار جین بگ روشن با یه بافت نازک سورمه ای پوشیدمو فقط یکم ریمل زدم. اومد خوووب دورو برو ورانداز کرد و اخرش کنار شومینه نشست تا براش چایی بریزم. وسط هال جلوی تلویزیون ایستاده بودمو داشتم سخنرانی میکردم براش که یهو پاشد و امدو لباشو گذاشت روی لبمو دستشو کشید به سینم. نفسم بند اومده بود. جا خوردم. کصم به تپش افتاده بود. ادرنالین خونم رفته بود بالا و انگار سوار ترن هوایی شدم قلبمو میکوبوند به قفسه سینم. همون وسط روی زمین درازم کردو افتاد به جون لبو گردنمو گوشم. موهای بلندمو میزد کنارو زبونشو میکشید روی جناغ سینم. لاله گوشمو با سرو صدا میخورد و نفسای گرمشو میزد بهش. مثل مار به خودم میپیچیدم. دستامو برد بالا و با یه دستش گرفت و اون دستشو کرد زیر لباسمو از روی سوتین سینه های سایز ۸۰امو گرفتو مالید. تا دستمو ول میکرد نا خوداگاه دستشو محکم میگرفتم و سعی میکردم از روی بدنم برش دارم. میدونست اگه از دستش در برم دیگهههه دم به تله نمیدم. افتاده بود رومو با هر بدبختی ای بود از لای لباسو سوتین لبشو رسوند به نوک سینه چپمو همشو محکم مکید. صدای ناله هام بلند شده بودو دست از تقلا برداشته بودم. سینمو تا جایی که میتونست میکرد توی دهنشو زبونشو میکشید روی نوکش. از دهنش که در میاورد جای دندوناش روی سینم مونده بود. یک ربعی باهاشون مشغول بود.چپ…راست…هر دو…
دستشو برد دکمه شلوارمو باز کنه.ولی مگه میذاشتم؟ شوخی نبود.دختر بودم.نمیتونستم کص نازنینمو همینجور تقدیمش کنم‌.هزار جور فانتزی برای بار اول توی ذهنم بود.
دور تا دور هالو میچرخیدیمو عین کشتی گیرا به هم اویزون بودیم. کیرش شلوارشو داشت جر میداد. از همون روی شلوارم که میمالید به کصم میفهمیدم چقدر سفت شده. یک ساعت طول کشید تا بزور شلوارمو تا نصفه کشید پایینو بلافاصله از روی شرت دهنشو گذاشت روی کصم. انقدر خورد و لیسید که شرتم چسبید به کصم. وقتی شرتمو کشید پایین فقط گفت پدسوخته معلومه باید همچین کصیو قائم کنیییی.جووووننننننن مال منههههه
و افتاد به خوردنش.
کصم داغ شده بود. نمیتونستم درست فکر کنم. فقط میدونستم زبون لوله شدش لای کصم و لباش روی چوچولم داره دیوونم میکنه. چوچولمو که لای لباش میکشید دردم میومد. ولی دوسش داشتم. منو برگردوند و چهار دستو پا رو به شومینه گذاشت. سایه بدنم از نور آتیش شومینه افتاده بود روی دیوار. سرشو کرد لای پامو لیسید و با دستش چوچولمو مالید. حتی دیگه توان نداشتم روی دستام وایسم. کیرشو در اورد و همونجوری گذاشت لای پام. شیو کرده بود ولی موهای زبر روی تخماش میخورد به پام. با اب کصم کیرشو خیس کرد و بازم به تلنبه زدن لای پام ادامه داد. ولی کار خودشو کرده بود.من کیر میخواستم. کصمو از خواب زمستونی بیدار کرده بودو حالا کصم مثل یه هیولای تازه بیدار شده غذا میخواست. روم نمیشد بگم بکن توو کصمو اتیشم بزن…
فقط وقتی میخواست بزاره لای پام نمیذاشتمو کصمو میمالیدم به کیرش. روم خم شدو گفت عشقم تا تهش باهاتم.تو عشقمی…
سر کیرشو گذاشت دم سوراخمو اروم فشار داد.ولی مگه میرفت؟ اخر خوابید رومو در حالی که از درد گریه میکردم کیرشو یک سانت یک سانت جا کرد توی وجودم. کصم داغ شده بود و انگار از داخل داشتم منفجر میشدم و از بیرون داشتم جر میخوردم. تلنبه هاشو که تندتر کرد منم حالم عوض شده بود و فقط میخواستم منو بکنه. سه ربع توی پوزیشنای مختلف کصمو گایید و اخرش با چند تا داد روی شکمم ارضا شد و بیهوش شد…
پاشدمو به اب خونه خشک شده بغل رونام نگاه کردم.روی کصم از فشار کیر سنگش قبل از وارد شدن به سوراخم درد میکرد. پشیمون بودم؟نه.عاشق بودم؟نه! فقط بعد دیگه ای از وجودمو کشف کرده بودم. از اون روز هر روززز سکس میکردیمو مدام ارتقا پیدا میکرد سکسمون. منه نابلد یه جنده تمام عیار توی پوزیشنای مختلف شده بودم. ولی موقع حرف زدن همون افرای خجالتی بودم. اونم بکن خوبی بودو ابش دیر میومد. در عوض کلی زر میزدو فکر میکرد بکن همه عالم شده و فانتزیش این بود که:
_جرت دادم عشقممممم.بریم دکتر؟!بپرسه کی پارت کرده چی میگی؟ابمو بریزم توو کصت خانم دکتر لیس بزنه برات؟

بعد چند سال، هر چی من حریص ترو بلدتر میشدم اون فقط خوب میکرد. دست به نوازشش کم بود. یه دل سیر کسمو نمیخورد. با سینه هایی که ۸۵ شده بودن ور نمیرفت. ولی هنوز وسط سکس زر میزد. اما من جواب میدادم بهشو میگفتم جووون ارهههه ببر منو پیش آقای دکتر که با دیدن کصم کیرش بلند شه و بیشتر جرررم بدهههههه…

خلاصه وقتی سکسمون تموم میشد روحم ارضا نشده بود. اون میکپید و من تاصبح پهلو به پهلو میشدم و فرداش تلاش میکردم بهترو بهتر باشم. جاش اون از اون ور توی اینستاگرامو تلگرام کون لیسی دوست دخترای سابق یا همزمانش با منو میکرد. دخترایی که هیچیشون حتی یک دهم منم نبود. جالب اینجا بود که وقتی چند بار مچشو‌گرفتم که دوست دختراش واسش عکس سکسی فرستادن و دعوا میکردیمو با هزار ترفند دوباره راضیم میکرد به موندن وسط سکس با فکر به اون عکسا هم حشری میشدم هم قلبم آتیش میگرفت.
دور باطل…خدا نکنه توش بیوفتی که از سرگیجه دیگه هیچی نمیفهمی…
چند بار حتی خواستم عین خودش لاشی باشم. تا قرار بیرونو لاس خشکه های تلفنیم رفتم. اما وقتی کار به احساس یا سکس میکشید انگار جونمو میگرفتن. اخخخ امون از این کسشعرایی که مادرامون تحویلمون داده بودن‌. دختر خوب اونه که…
دختر نجیب اونه که…
دختر فهمیده اونه که…
ولی یادمون ندادن وقتی با یه لاشی میری تو ارتباط چطوری جونتو برداری و قبل از به گا رفتن روحت فرار کنی و بگی کون لق پرده بکارتو حرف مردمو وقتو پولی که گذاشتمو جلوی ضررو از هر جا بگیری منفعته. هر چند منم دختر مورد علاقه مادرم نبودم. دوست پسر داشتمو به نظر مادرم نجیب نبودم! از وقتی رابطم با اون لاشی گرم شد مادرمم قهر کردو رفت واسه خودش نزدیک فک و فامیلاش زندگی کنه! ولی اینا حقیقتو تغییر نمیداد. من دختر خوبی بودم. مودب.مهربون.لطیف.دلسوز…
با بدبختی که از رابطه ۶ ساله با اون لاشی اومدم بیرون دیدم روح و روانم به گه کشیده نشده! توی گه فرو رفته. حالا بعد از ۹ ماه هنوز ادم نشده بودم.نه کار.نه باشگاه.نه بیرون…
تنهایی از داخل روحمو میپوسوند. انگار دیگه به هر دری میزدم وا نمیشد و هر روز بیشتر توو سیاهی غرق میشدم. از رابطه با ادما حالم بد میشد. دیگه حوصله توضیح دادن خودمو نداشتم وگرنه کافی بود حتی توو همون خیابون یکم خوش اخلاقتر برخورد کنم! ولی هر شب صدای خرد شدن استخونام زیر بار زندگی و خاطراتمو میشنیدو از اون بدتر اینکه نمیدونستم چجوری خودمو باید نجات بدم واقعا. اونشبم بدتر از شبای دیگه…
طبق معمول این شبای سختو سنگینم رفتم سایت دوست یابیو باز کردم که لااقل یه ادم پیدا کنم چند ساعتی فکرمو منحرف کنه.
اکثر پسرای توی سایت یه چیزیشون میشد. یا هیکلو قیافشون داغون بود. یا سنشون بالا بود. یا اخلاق سگ داشتن. خیلیام زن داشتنو میگفتن ندارن. ولی اکثرا دنبال یکی بودن مخشو بزننو بکننش. حالا به اسم ازدواج یا دوستی. چه فرقی میکرد واقعا؟!
پروفایل کسایی که بهم پیام میدادنو باز میکردم. اگه کوچیکتر بود در جا میبستم. بقیه رو هم یه نگاه سرسری میکردم و دستم نمیرفت به جواب دادن. ماشالله همه هم وضعا خوبو قدو وزنا عالی و در وصف خودشون چند خط با صلابت نوشته بودن!

_خدایا این همه فرشته جنتلمن چطوری یک جا جمع شده اخه! مسخرست. انگار این ادمایی که هر روز میدیدم فقط به چشم کص بهت نگاه میکنن از مریخ اومدن!

داشتم ناامید میشدم که پیام یکی نظرمو جلب کرد.بهتر از هیچی بود. برو بریم. یکم از محسناتمون تایپ کردیم که چقدر خوبو ماه و ملیحیمو ایدی تلگرام داد. پروفایلش عکس منظره بود.
خورد توی ذوقم.

_عیبی نداره.من که نمیخوام باهاش برم توو رابطه. میخواد امشب یکم سرگرمم کنه.

یکمی چت کردیم. قشنگ معلوم بود با دیدن عکس پروفایلم اب از لبو لوچش راه افتاده و خویشتن داری میکنه. حقم داشت. پوست سفید، لبای قلوه ای، چشمای درشتی که با خط چشم پررنگشون کرده بودم، بینی فانتزی عملی و گونه های برجسته و اون خنده دلبری که فقط خودم میفهمیدم چقدر زورکیه.
عکسشو که برام فرستاد انگار یه رگ از پشت چشمام مستقیممممم رفت توو کصمو شروع کرد منقبض شدن. قیافش بد نبود. هیکلشم متوسط بود. ولی بعد از مدت ها عجیب منو شهوتی کرد.
شاید تصور کردم که موقع خوردن کصم میتونم چنگ بزنم توی موهای پر مشکیش و لباشو بیشتر بچسبونم به کص داغم. هر چی بود قلبم توو کسم داشت میزد!

ادامه...

نوشته: افرا


👍 24
👎 0
14801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

887799
2022-07-31 03:16:11 +0430 +0430

منم دارم تجربه این رابطه های گوهو … زیاد
افرا هم اسمم هستیم
منم غرقم تو افسردگی روزمرگی مزخرف
هیچکاری نمیشه کرد
میشه امیدوار بود یکی بیاد بشوره ببره ولی شایدم نیاد!
خواستی بهم پیام بده حرف بزنیم خواهرونه 🙏
متفاوت نوشتی و ترکیب جالبی رقم زدی آفرین

3 ❤️

887806
2022-07-31 03:53:44 +0430 +0430

خیلی ناراحت شدم برات بمیرد کسی که این بلاهارو رو یکی میاره
یا وارد رابطه نشو یا اگه شدی پاش بمون نامرد

1 ❤️

887807
2022-07-31 04:00:46 +0430 +0430

قشنگ بود جالب نوشتی
میگم بیکار شدی بما هم پیام بده شاید تونستیم ی شب خوشحالت کنیم 😂

1 ❤️

887821
2022-07-31 07:53:54 +0430 +0430

امثال مثل من و تو زیاد
کسایی که جون و مال و جوونی شونو گذاشتند
اما ماها واسه عشقمون گذاشتیم و همه چیزمون تباه شد
اما تو دونسته پای عشق و حال و آخیش اخیش ت گذاشتی
اگه آتیش کست رو یکم بجای کیر ، هوا میدادی و با یه فرد معمولی ازدواج میکردی الان ۴تا بچه داشتی
امثال تو رو خیلی میبینم
از کجا براتون آرنولدهای پولدار سکسی بچه بالاشهر بیاربم و مامانشم در حد گوگوش باشه و تک پسر هم باشه
یه عمر کس دادی و کست رو پاره کردی و آب کست رو ریخته تو جوی آب و جوبها رو آلوده کردی خخخ حاا یه چشمه از کس دادنت تعریف کن بینیم دستمون رو کیرمون خشکید

1 ❤️

887823
2022-07-31 08:08:04 +0430 +0430

بنویس

1 ❤️

887825
2022-07-31 08:25:24 +0430 +0430

حتما ادامه بده
ی عده باعث شدن پسرا و دخترا دیگه نتونن بهم اعتماد کنن و این یکی از اتفاقات بد رابطه هست

1 ❤️

887848
2022-07-31 12:24:01 +0430 +0430

مشتاق ادامه ایم ما احسنتم

0 ❤️

887885
2022-07-31 21:48:15 +0430 +0430

بد نیست، فقط خیلی روی‌ نقاط مثبتت مانور دادی! ادم حس رمانای ۹۸ایا بهش دست میده، کیسای همه چی تموم!!! ی چیزی یادت باشه خانم نویسنده که مخاطب میخواد باهات همزاد پنداری کنه، وقتی هیچ نقطه ضعفی تو داستان از خودت نمیگی نمیتونه باهات ارتباط بگیره!!! و به نظرم فراز و فرودت زیاد بود تو داستان؛ توقع داشتم یکم رسیدنتون به سکس رو دیرتر بگی
و داستان اشناییتون کمرنگ بود
این به نظر من به‌عنوان خواننده نشون میده که حوصله نوشتنو نداشتی و خواستی زود ببندی داستانو!
در کل نمره خوبی میگیره نسبت به داستانای کسشر سایت ولی میتونی بهترم بنویسی، یکم با فراغ بال بنویس

0 ❤️

888134
2022-08-02 13:32:11 +0430 +0430

امیدوارم واقعی نباشه .
فقط یه داستان خوب و بی نقص باشه

0 ❤️

891960
2022-08-24 20:53:31 +0430 +0430

سلام به نویسنده ی محترم. رسیدم به آخر داستان که میخاستم لایک کنم که یهو رسیدم به این جمله " پوست سفید، لبای قلوه ای، چشمای درشتی که با خط چشم پررنگشون کرده بودم، بینی فانتزی عملی و گونه های برجسته " و خورد تو پَرم.
عزیزم دیگه واقعا این تعریف کردن رو تو هر داستانی میشه دید. لطفا یا از شخص اول داستان تعریف نکن یا اگر میخوای توصیفش کنی کمی نو آوری به خرج بده.
خط داستان قسمت اول که چیز خاصی که آدم رو مجذوب کنه نداشت. امیدوارم در قسمت بعد بهتر باشی. ولی بازم لایک تقدیم شما

0 ❤️




آخرین بازدیدها