سلام
اسمم فریباست
۲۹ سالمه
قدم ۱۷۰
وزنم ۵۵
با پوستی گندمی
حدودا سه ساله که ازدواج کردم با شوهرم متین که همسنیم
منو متین رابطمون خیلی خوبه و متینم خیلی منو دوست داره تقریبا هر شب سکس داریم
ولی یه مدته متین یه دنبال یه رابطه ی متفاوته
میگفت سکسامون تکراری شده دوست داره یه نفرو به رابطمون اضافه کنه اولش باهاش خیلی مخالفت میکردم ولی یواش یواش واسم فیلمای fmf میزاشت و تو سکسام ازشون تعریف میکرد منم کم کم داشت خوشم میومد از رابطه ای که متین از من میخواد ولی دودل بودم
تا اینکه متین بهم گفت یکی از دخترای محل کارشو میخواد بیاره تو رابطمون
هنوزم دودل بودم ولی خب چاره چی بود .
یه روز قرار گذاشت تا همدیگه رو ببینیم
واسه اولین بار بود که من النازو میدیدم
الناز یه دختر ۲۱ ساله خوشگله که تقریبا هم قد و وزن خودم بود
اولش واسم سخت بود که یه دختر دیگه میخواد بیاد تو رابطمون
اولین بار متین ما دوتا رو آزاد گذاشت الناز اومد نزدیک من و شروع کرد ازم لب گرفتن واااای یه حس خیلی متفاوت و عجیب رو داشتم تجربه میکردم شاید بهترین لبی بود که یه نفر از من گرفته بود
همونطور که داشت ازم لب میگرفت اومد سمت گردنمو شروع کرد به لیسیدن گردنم و دستشو از رو لباسم گذاشته بود رو سینه هام خیلی داغ بودم اون لحظه منم همین کارو انجام دادم اولین بارم بود گردن همجنس مو لیس میزدم و با دستام از رو لباس سینشو که گرفتم احساس کردم دوتا سینه ی گرد و خوش فرم داره که یهو الناز تاپشو داد بالا ، وای…
سایزش ۸۰ بود
خیلی واسم عجیب بود یه دختر دهه هشتادی اینقدر رو فرم باشه
منم شروع کردم باهاشون بازی کردن و مالیدن که الناز تاپمو داد بالا منم سینه هام سفت و سربالاست ولی اونقدری بزرگ نیست سایزم ۶۵🤦‍♀
با دستام پوشوندم سینه هامو که الناز دستمو کنار زد و گرفتشون تو دست بهم گفت ( فریبا چه میمیای کوچولویی داری )
خیلی خجالت کشیدم چون متین داشت نگاهمون میکرد
همون حالتی که سینه هامون لخت روبروی هم بود یه جوری بود واسم
اخه یه دختر ۲۱ ساله سایزش ۸۰
اونوقت من تو ۲۹ سالگی سایزم ۶۵ متینم داشت این چیزا رو میدید .
داشتم سینه های النازو میمالیدم و میخوردم که یهو الناز اب دهنشو انداخت رو سینش واااای خیلیییی بدم اومد از کارش
آبدهنشو با انگشت به نوک سینه هاش میزد خیلی چندش بود
که بهم گفت واسش بخورم
اصلا دوست نداشتم متین این صحنه رو ببینه
چند دقیقه سینه های خیسشو مالیدم و خوردم ( یجوری هم حس لذت داشت هم حس تحقیر )
که متین رفت پشت النازو حالا نوبت اون بود که از پشت سینه هاشو گرفته بود تو دستش و همش از اندام خوب الناز تعریف میکرد و النازم یه جورایی سعی میکرد جلوی من بدن نمایی کنه .
النازم که نقطه ضعف منو فهمیده بود سینمو گرفت تو دستش میگفت ( جووون همش تو دستم جا میشه ) یه ذره آب دهنشو ریخت رو سینه چپم همونطور که آب دهنش از رو سینم میخواست بچکه وااااای یه سیلی محکم زد روش جیغم رفت هوااا فکرشو نمیکردم بخواد بزنه .
منو الناز رو به روی هم داشتیم لب میگرفتیم سینه هامون تقریبا چسبیده بود به هم که متین شروع کرد با الناز معاشقه کردن و منم داشتم نگاهشون میکردم
متین النازو اورد رو تختی که همیشه با من سکس میکنه خیلی سختم بود شوهرمو با الناز تو اون موقعیت ببینم منم رفتم کنارشون ( از یه طرف با سکسشون داغ میشدم از یه طرف اینکه داره بهم خیانت میشه اذیتم میکرد )
تا صبح تو بغل همدیگه بودیم و اصلا متوجه نشدم کی خوابمون برده بود و صبح شده .
صبح به نوبت دوش گرفتیم و بعد از اینکه الناز رفت من شدیدا با این رابطه مخالفت کردم و دیگه نخواستم پای دختری به رابطمون باز بشه .
شب بعد من و متین باهم سکس کردیم که از یادمون بره ولی هیچوقت از یاد من نمیره
مخصوصا اینکه الناز همکاره متینه و گاهی اوقات که میبینمش یاد اون کارایی که تو سکس باهام کرد میفتم و یجوریه واسم .

هرچند رابطه منو متین بهتر که نشد بدترم شد ولی بهتون توصیه میکنم هیچ وقت پای کسی رو به رابطتون باز نکنید .

نوشته: Fariba