بالاخره بعد از سالها فرصت کردم که ادامه این داستان رو بنویسم.
بعد از آن روز تا چند روز خبری از حسام نبود مثل اینکه خودش متوجه شده بود که چه بلایی سرم آورده. در این مدت زخم باسنم به کمک پمادی که از قبل خانه داشتم کم کم داشت خوب میشد. کلا در بهت و شوک بودم که چه اتفاقی داره میفته.
هفته بعد حسام شب اومد خونمون. و مستقیم بدون چشم در چشم شدن با من، با پسرم به اتاق پسرم رفتند. همسرم هم آمد و توی پذیرایی مشغول تماشای تلویزیون بود و دخترم هم توی اتاقش. باز هم یک حسی اومد سراغم که دوست داشتم حسام بازم بیاد دستمالیم کنه. از اینکه این حس را داشتم از خودم بدم اومد و احساس حقارت کردم. توی این احساسات متناقض بودم که حسام باز به بهانه آب خوردن اومد توی آشپزخونه. گفت خیلی تنگ بودی که اونجوری زخم شد. دیگه از این به بعد اونجوری نمیشه نگران نباش. چیزی نگفتم و مشغول خرد کردن سالاد شدم. اونم لیوان رو گذاشت روی میز و رفت. سر شام هم همه چیز عادی بود.
فردا حدود ساعت ده صبح مشغول تمیز کردن خانه بودم که در زدند حسام بود. در رو باز کردم اومد نشست روی مبل. منم به کارم ادامه دادم که گفت لباستو در بیار. بدون هیچ مقاومتی بلوزمو درآوردم گفت سوتینت رو هم دربیار اونم باز کردم و انداختم روی مبل. گفت دیدی شدی بره رام خودم. از اول هم خودتو اذیت کردی هم منو. تو بالاخره جسمت مال من میشد الکی مقاومت کردی.
داشتم روی میز تلوزیون دستمال میکشیدم و حسام منو تماشا میکرد. گفت شلوار و شورتتو در بیار. دیگه مقابلش تسلیم محض بودم و شرت و شلوارمو با هم درآوردم. میدونستم دیگه راهی فراری برام نمونده و هر کاری دلش بخواد باهام میکنه. از طرفی کم کم حس لذت و شهوت بهم غلبه میکرد و خودم هم لذت میبردم. از اینکه پسری که هم سن پسرم بود اینگونه با بدنم و تماشاش لذت میبرد برام شهوت انگیز بود و کم کم سعی میکردم عمدا جوری خم و راست بشم که از پشت نمای بهتری برای حسام داشته باشم. توی یکی از این خم شدنها، حسام اومد و گفت همینجوری وایسا. و شروع کردن باسنم رو معاینه کردن. زخمش خوب شده بود ولی هنوز اثر پاره شدگی کامل از بین نرفته بود. گفت امروز نمیکنمت تا کامل خوب بشه. اولین بار در جواب این نوع حرف زدنش گفتم باشه ممنون. از این جمله ام خیلی حال کرد و گفت آفرین بره رام و حرف گوش کن خودم.
گفت بشین یکم کیرمو بخور. جلوش زانو زدم و کمربند شلوارشو باز کردم و شلوار و شورتشو تا زانو کشیدم پایین. آلتش مثل فنر پرید بیرون و خورد تو صورتم. حسام خندش گرفت. آلتش رو دستم گرفتم و شروع به خوردنش کردم. حالا که کاملا مقابلش تسلیم شده بودم دیگه مثل قبل وحشی بازی درنمیاورد و فقط ایستاده بود و ساک زدن منو تماشا میکرد. با اینکه بوی خوبی نداشت ولی کم کم برا منم لذت بخش بود. به آرامی و با دقت آلتش رو دستم گرفته بودم و لیس میزدم و داخل دهانم میبردم. برایم عجیب بود که من تا بحال حتی برای همسرم هم اینطور با لذت این کار را نکرده بودم. حتی بیضه هایش را در دستم گرفتم که از لذت ناله کرد و من هم از اینکه اینقدر کارهایم برای حسام لذت داشت حال میکردم و چند بار دیگر لمس بیضه هایش را تکرار کردم. تا اینکه آبش آمد و همه را روی صورت و گردنم خالی کرد که روی سینه هایم سرازیر شد. دوباره آلتش را داخل دهنم کردم و تمیز کردم. حسام هم شلوار و شرتش را بالا کشید و بدون هیچ حرفی رفت.
دیگر احساس بدی نداشتم با اینکه ارضا نشده بودم ولی وقتی در آینه خودم را نگاه کردم و قطره های منی حسام را روی صورت و سینه هایم دیدم حس زن خراب را داشتم ولی عجیب آنکه از این حس لذت میبردم.زیر دوش که رفتم بعد از سالها که آخرین خودارضاییم میگذشت، دستم رفت سمت عضو تناسلیم، و با انگشتم شروع به تحریک شکافم کردم و بعد از چند دقیقه به شدت ارضا شدم طوری که پاهایم سست شد و نشستم.
آن شب پسرم گفت که با دوست هایش میخواد یک مسافرت چند روزه برود. اولش همسرم مخالفت کرد ولی وقتی فهمید که حسام در این مسافرت نیست موافقت کرد. و فردا قبل از ظهر پسرم کوله اش را برداشت و رفت. یکی از دوستهایشان یک ویلایی در شمال داشت که احتمالا چند روزی آنجا می ماندند. در این چند روز خبری از حسام نشد که بعدها فهمیدم حسام هم همراه پسرم به مسافرت رفته است ولی پسرم دروغ گفته بود که همسرم مخالفت نکند.
دیگه باسنم کامل خوب شده بود و گاهی در تنهایی سکس با حسام را تصور میکردم و حتی با این تصور یکبار دیگر روی تختخواب خودمان خودارضایی کردم.تا اینکه پسرم آمد و همان شب سروکله حسام هم پیدا شد. چون بقول خودش بره رام حسام شده بودم دیگر در خانه و در حضور دیگران کاری به کارم نداشت. یکبار که پسرم رفت سرویس بهداشتی، به بهانه چایی بردن رفتم اتاق پسرم. و آرام بهش گفتم کی میای؟ گفت آفرین بره رام خودم. خوشم میاد که کونت طلبه کیرم شده. فردا پس فردا میام میکنمت نگران نباش.
فردا از صبح هیجان خاصی داشتم رفتم دوش گرفتم بدنم را شیو کردم و لباس زیر قرمزم را پوشیدم و خودم را آماده آمدن حسام کردم. خودم را با مطالعه مشغول کردم ولی گوشم به زنگ در بود. تا ساعت ۱۲ شد ولی نیامد. پسرم هم ساعت ۱۴ از مدرسه برمی گشت. دیگر از آمدن حسام ناامید شدم و رفتم آرایشم را پاک کردم و لباس زیرمو عوض کردم. شب هم خبری از حسام نبود.
فردا دوباره دوش گرفتم و خودمو آماده آمدن احتمالی حسام کردم. ساعت نه و نیم بالاخره زنگ در بصدا در اومد. از چشمی نگاه کردم حسام بود. رفتم جلوی آینه دوباره خودمو مرتب کردم و در را باز کردم. جوری رفتار میکردم که حسام متوجه هیجان و انتظار من نشود. ولی از رژ لبم متوجه شد و گفت آفرین بره خودم که لباتو آماده کیرم کردی.
همونجا پشت در گفت بشین همینجا با اون لبای قرمزت برام ساک بزن. میخوام رژ لبت بماله روی کیرم.
دوست داشتم باهام سکس کنه و منم ارضا بشم ولی میدونستم که نباید باهاش مخالفت کنم. جلوش زانو زدم و کمربند شلوارشو باز کردم و شلوار و شرتش رو پایین کشیدم و شروع به ساک زدن کردم. ولی اینبار بیضه هایش را هم لیس میزدم. که باعث شد زود آبش بیاد و روی صورتم ریخت که بلوز و موهای سرم هم کثیف شد. گفتم کاش میزاشتی لباسام رو دربیارم. گفت امروز وقت ندارم باید برم. کیرمو تمیز کن باید زودی برم. آلتشو کردم دهنم و تمیزش کردم اونم شرت و شلوارشو کشید بالا و رفت.و من ماندم بدون ارضاشدن و یک لباس زیری که اصلا دیده نشد. و دوباره زیر دوش خودمو با تصور سکس با حسام ارضا کردم. اصلا فکرش را نمیکردم که روزی برای سکس با یک پسری به سن پسرم له له بزنم. و من با چهل و دو سال سن با شهوتی بیدار شده، باز هم در انتظار سکس با حسام ماندم.
روزهای بعد هم برایم در انتظار و هیجان سپری شد و مدام فکر میکردم امروز حسام میآید و منتظر زنگ در می ماندم. حتی بعضی وقتها در واحدمان را باز میکردم و راهرو را نگاه میکردم و همیشه سعی میکردم لباس زیر خوشگل بپوشم.
چند روز بعد حسام شب اومد خانه ما. دنبال فرصتی بودم که باهاش تنها بشم ولی پیش نیامد. تا اینکه دوباره به بهانه چایی رفتم اتاق پسرم. و در حضور پسرم به حسام گفتم: حسام جان کم پیدایی؟
گفت ببخشید مریم خانوم آره سرم یکم شلوغه. ولی سعی میکنم تند تند بیام. فردا سرم خلوته.
فهمیدم که فردا میاد. برای همین آن شب از استرس خواب درستی نداشتم و صبح بعد از رفتن همه، خودم را آماده کردم. ساعت نه اومد. و همونجا دم در بلوز و شلوارم رو درآورد. وقتی دید لباس زیر خوشگل پوشیدم حال کرد. گفت دیدی گفتم یه روز برا کیرم له له میزنی. بگو که بره رام من هستی.
گفتم آره من بره رام توام. توی چشماش برق خوشحالی را دیدم. منو برد توی اتاق و روی تخت خودمون. دیگه سکس روی این تخت زناشویی با یک نفر دیگه برام حس بدی نداشت. بدون اینکه حسام بگه جلوش زانو زدم و با حرص و ولع شروع به لیس زدن آلت و بیضه هاش کردم ولی زیاد ادامه ندادم. دلم نمیخواست زود آبش بیاد و بازم من تو کف بمونم. رو شکم روی تخت خوابیدم و خودمو سپردم به دستهای حسام. اونم اومد کنارم نشست و دستش کشید روی رون و باسن و پاهام. با هر حرکت دستش، قسمتی از بدنم لذت سکس ممنوعه را درک میکرد. پنج دقیقه ای ادامه داد دیگه تحمل نداشتم دلم میخواست هر چه زودتر آلتش را درونم حس کنم. دوست داشتم از جلو باهام سکس بکنه. شروع کرد به خوردن عضو تناسلی رو با زبونش لیس میزد و میمکید و همزمان سوراخ باسنم را انگشت میکرد. هر دو سوراخم لزج و خیس شده بود. منی که تا یکی دو هفته پیش از انگشت کردم حسام حس انزجار و تنفر داشتم حالا صدای ناله های شهوانیم اتاق رو پر کرده بود. باسنم را کمی بالا آوردم که عضو تناسلیم بیشتر در دسترسش باشد ولی حسام سوراخ باسنم را میخواست با همه شرم و خجالتی که داشتم آروم گفتم از جلو میخوام. حسام گفت نه کست مال شوهرته من فقط از کون میکنمت. گفتم اینجوری برا من لذتی نداره. گفت نگران نباش کونی من میشی کم کم، اون موقع کونت برا کیرم له له میزنه.آلتش رو فرو کرد توی سوراخ باسنم. اینسری نسبت به بار قبل درد کمتر بود و کمی هم لذت داشتم ولی نه در حد ارضا شدن. یک ربعی در پوزیشنهای مختلف باسنمو کرد و آبش رو ریخت توش.
بعد از کمی استراحت، شروع کرد عضو تناسلیم رو لیس زدن. بعد از چند دقیقه ارضا شدم و بدنم به لرزه افتاد. ولی من دوست داشتم با آلتش ارضا بشوم. لباس پوشید که برود. گفتم اینجوری برای من لذت زیادی نداره. گفت یه فکری برات میکنم نگران نباش. تو دیگه جنده خودمی …
نوشته: مهران
حسام پسرم کمتر توهوم بزن اگه نمردی و عمری داشتی تو بزرگ سالی گیج میزنیا از من گفتن
فکر کنم ده سال رفته واسه این ی کم داستان فکر کنه ی چیزای الکی بنویسه
بعد 10 سال اسم نویسنده چرا فرق کرد؟ پلشت بود شد مهران تازه این داستان از زبون یه خانم هستش چه خبر اینجا🤔
اصل داستان
حسام چون سفید مفید بوده میره خونه دوستش
ودوستش با داداشاش
سوراخ کونشو تبدیل به کص دایناسور میکنن
اخر سر هم یه تبر میکنن تو کونش
به گونه ای که تا مدتها میپرسیدن حسام چه خبر
میگفت دسته تبر
به نظر من این بهترین داستان این سایت بود و وقتی امشب تیتر داستان رو دیدم کلی تعجب کردم چون واقعا فکر نمی کردم که قسمتهای بعدی بیاد
دمت گرم ادامشو بنویس
پشمااام
کدوم مردی این داستانو ادامه داده
قسمت یکش عالی بود
مشکل شما پسرای نابالغ اینه ک فیلمای پورنو جدی میگیرین. معمولنم نویسنده های اینجور داستانا از نزدیک با ی خانوم هیچ ارتباطی نداشتن و کل شناختشون از جنس مونث همونه ک توی فیلما و داستانا هست. تا وقتی این مزخرفات فقط توی مغز بچه باشه مشکلی نیست ولی وقتی تصمیم میگیرن عملیش کنن معمولا بلاهای بدی سرشون میاد. خلاصش اینکه نویسنده عزیز اگه ی بچه بخواد بزور تن ی خانوم سن بالارو لمس کنه، نه تنها زن تحریک و تسلیم نمیشه بلکه براحتی کاری بااون بچه میکنه ک ب گوه خوردن بیوفته
بهترین داستان این سایت بود… چه خوب که دوباره نوشتی. اتفاقا چند شب پیش یاد این داستان افتاده بودم… دنبالش میگشتم
قلمت روان …
خیلی داستان خوبی بود،فقط یه جاش غیر واقعی بود کاش نمینوشتی که توی آشپزخونه با وجود همه تو خونه براش ساک زدی و آبش رو هم خوردی
یادم میاد قسمت اول این داستان خیلی وقت پیش خوندم خیلی خیلی پیش
زمانی ک این داستان نوشتی قیمت دلار سکه چی بود الان چی شده لامصب 10 سال پیش نوشتی کجا بودی و جریان چیه و حتما ادامه داره با این نگارش ت سری قبلی کلی نوشتی این سری خیلی کم نوشتی جریان سکس کم بود توش
بنظر نمیرسه نویسنده قبلی باشی.
اون داستان واقعا تک بود به تمام نکات با دقت توجه کرده بود
مهران یا پلشت کصکش! اسمت هر چی هست! حسام از ده سال پیش که قسمت اول رو نوشتی و اون موقع نوزده سالش بود، الان بیست و نه سالش شده. هنوزم بهش کون میدی! اصلا دیگه کونی واست مونده لاشی اوبه ای؟
دمت گرم داستان رو خوب نوشتى ولى بە جاى الت همون اسم کیر و کوس و کون رو ببر و ادامش رو بنویس
ده سال پیش آمدی کصشعر تفت دادی رفتی حالا با یه خرده فراموشی و تغییر دادن آمدی با کمکی جلو ولی تو این ده سال یه چیزایی تغییر کرده پسر خوب ، تو داستان بعدی یکم مدرن تر بکن و از دیلدو و ویبراتور و … هم میتونی استفاده کنی پسر خوب ، نه خانم خوب ، الان دیگه یائسه شده زن داستان یا هنوز نه پسر جان ؟؟ ببخشید خانم خوب .
این کصشعر ها فقط مال تو قصه ها هست و بس ، در واقعیت خانم قصه کونت گذاشته بود و کیرتم میزد فقط گفتم که زیاد دور بر نداری تو توهمات خودت و … نمیگم زن رام نمیشه و نمیده ولی اینجوری یکم زیادی بچه گونه هست ، زن جنده و بده میشه نه از راه پاره کردن کونش و … با محبت و خر کردن و حال دادن زیاد بهش ، پسر خوب ، گفتم که در واقعیت این کار نکنی تا کون خودت پانسمان نشه جای کون زن داستان ، اونم زن معمولی و … اینم بدون که زنایی که از نظر زیبایی ظاهری معمولی و سطح پایین هستن بیشتر واسه بچه سالا جذابیت دارن تا بزرگترها ، اینم همه زنا میدونن نیازی نداره بگی خانم داستان واسه این درد و تحقیر تحمل کرد و … فقط تو کصشعر کردن جنبه مثبت داستان این که زیادی تو توهمات شهوانی مرد برده و … داشتیم ، این به اون در .
پسر جان تو آدم با استعدادی هستی و ذهن فعالی داری
از مغزت جاهای بهتری استفاده کن.
نوشتن تخیلات برای جق زدن چه سودی برات داره؟
از نوع نوشتار کاملا مشخصه که نویسنده کس دیگه ایه و همون نویسنده داستان قبلی نیست
لاشی ده سال طول کشید قسمت دومو بدی؟ تو این مدت دلار۵۰ برابر شد
خوشممیاد که حسام هم مثل من پر رو هست و نترس
بلاخره یکی مثل من پیدا شد
ببین کسکش پدر یا قسمت سه شو زودتر از ۵ سال مینویسی یا
بنویس دیگه
من قسمت یکه شو تو این ده سال صد بار خوندم
قسمت دو رو که دیدم برگام ریخت
واااااای باورم نمیشه شمایید بااااز من عاشق داستان شما شده بودم تو این مدت چندتا اکانت ساختم رفتمو اومدم خیلی دوست دارم پیام منو ببینید و بهم پیام بدین چندتا سوال داشتم ازتون ممنون میشم پیام بدین مررررررسی
اه !!! لامصب ده سال گذشته ! کجا بودی این همه سال ؟!! 😳
بنویس بازم اگر ادامه داره