سلام.سپهرم الان ک مینویسم ۲۲سال دارم و اتفاق پارسال افتاد
با سپیده خواهرم تنها فرزندان خانواده هستیم ساکن شهریار ک سپیده ۴سال ازم بزرگتره و با اندام سرحالی ک داره کم و بیش خواستگار زیاد داشت ولی خانواده و بیشتر خودش ممانعت می کردند و مشغول دانشگاه و ترم سه پرستاری بود ،جدای از زیبایی ک ارثی داریم سپیده خیلی ب اندامش میرسه و همیشه بهش میگفتم واقعا مرد رویاهات. ی فرشته تمام نصیبش میشه .از اندامش بگم قدش ۱۸۰ و پاهای کشیده و گوشتی شاید ۷۰کیلو باشه دقیق نمیدونم باسن پهن و پوستی مثل مهتابی سفید و بخاطر تکواندو ک میره کلا راحت ۱۸۰میزنه و چهره بانمک داره مثل سلنا گومز یجورایی ،اینارو گفتم دقیقا تجسم کنین
بخاطر رشته پیراپزشکی همش تایم یک دانشگاه نمیرفت با هم ترماش میرفتم. پیش دکترا و بیمارستان ها. ب گفته خودشون ک مامان. راضی کرده بود یجورایی ولی همش نسبت ب زیبایی و آزاد بودن سپیده همه بهش حساس بودن حتی خود من ک واقعا در حسرت شوهر آیندش بودم ک کی میتونه باشه
با کلی کاوش بالاخره ب تایید بابا. سپیده پاره وقت میرفت پیش دکتر جراح بینی و طی این یکی دوماه ک میرفت کلا هم غمش شده بود و دکتر فلانی و چپ و راست ازش تعریف میکرد !پیش خودم گفتم ببینم کیه ک اینجوری دل سپیده برده و بروز عصر رفتم سرزده مطب شخصی دکتر و یه منشی دماغ عملی داشت ک با کلی عمل هنوز بینی جالبی نداشت و بعد از سلام و احوال پرسی ازم پرسید وقت قبلی داشتین ک گفتم برادر سپیده هسم و کلی تحویلم گرفت و گفت پیش دکتر و بفرمایید بشینین ک گفتم خودش در جریان هست ک گفت آها پس بفرمایید داخل و منو رو ب در اتاق همراهی کرد و یکم مکث کردم بره بشینه پشت سیستم و در سمت خودم کشیدم و با کردم رفتم داخل ک سپیده تا منو دید اومد سمتم و بقلم کرد ک یه لحظه جا خوردم چرا ولم نمیکنه و بلند میگفت داداشی سر زده اومده چرااا و بلند میگفت منم بقلش کردم و دستم پشت کمرش کشیدم تا بالای باسناش و منتظر بودم دکی بیاد ببینمش ک سپیده رفت یه اتاق دیگه و تازه متوجه شدم عععع سپیده انگار با یه بلوز و شلوار ک ب زور تا بالای باسنش میرسه و شلوار قد هفتادش ک ساق پاهاش تا زیر زانوهاش ب چشم میومد ک منکه خواهرم بود واقعا دلم خاست و نشستم روی صندلی و بالاخره دکتر اومد یه آقای تقریبا سی و خوردی ای سال ک بدن آنچنان روفرمی نداشت و روپوشش کامل دگمه هاش باز بود و کیرش باد کرده بود و معلوم بود داره وانمود میکنه که اتفاقی نیافتاده الکی و سلام و احوال پرسی گرم و و گفت چند لحظه تشریف داشته باشین. الان میام و رفت از اتاقش بیرون.منم از فرصت استفاده کردم و رفتم اتاقی ک سپیده بود و در باز کردم گویا سپیده پشت پرده بود کنار تخت ک بدون صدا کردن رفتم سمتش بلهههه سپیده داشت لباسش مرتب میکرد و معلوم بود دکی یه مالش اساسی بهش داده و رفتم بیرون و در ک بستم هنوز دکتر نیومده بود و سپیده اومد بیرون خیلی بشاش و آقای دکتر کجاست و نشست سر صندلیش و ب مسخره بازی و ادای دکتر در آوردن ک گفتم کافیه اونهمه مریض بیرون درب نشستن و دکتر دقیقا کجاست ک انگار منتظر حرف من بود و وارد شد و نگاه توام ب سپیده ؛این خانوم هنوز کودک درونش فعال و در دوران طفولیت سیر میکنه الارقم استایل بزرگش ک سپیده با ناز و ب نشونه اعتراض گفت دکتررررر
با نشستن دکتر سر صندلی سپیده هم صندلی کنار دکتر نشست و اوایل مریض با چسب بر صورت و یه همراه وارد شد ک یه لحظه فکر کردم بیمار ادای ربات در میاره و سپیده هدایتش کرد سمت اون اتاق دیگه منم از دکتر خدافظی کردم و با نگاه های تیز منشی رو خودم ک معلوم بود کاسه ای زیر نیم کاسه داره یه لیوان آب خوردم و با علامت دست ازش خدافظی کردم ک جلوی اون همه مریض پاشد و با صدای رسا ازم خدافظی کرد و مسیر خونه در پیش گرفتم و حین رانندگی همش بفکر اتفاقات سپیده بودم ،خواستم یه حالی عوض کنم ب زیدم زنگ زدم و باهاش وعده کردم و رفتیم دور دور و خسته کوفته برگشتم خونه ک تقریبا خواب بودم ک با بوسه سپیده از لپم متوجه حضورش شدم .خوابیدی چه زود سهیل قشنگم و یه بوس دیگه از لپم گرفت و رفت و با صدای بسته شدن درب و آلارم گوشی متوجه شدم ساعت ده شب و با این حال ک مست اومده بودم خونه ولی چند ساعتی خاب بودم و ب شدت تشنم شده بود و پاشدم رفتم بیرون(خونه ما دوبلکس و اتاق من و سپیده بالا کنار هم و اتاق پدر و مادر با چند تا پله پایین تر کنار پذیرایی )خلاصه ب زور خودم رسوندم ب سرویس و آبی ب سرو صورت زدم و برگشتم سمت آشپزخونه و تقریبا نصف پارچ آب یخ خوردم و برگشتم یه لحظه جا خوردم سپیده مثل جن پشت سرم بود و با تاپ و شورتک بغلم کرد و گرمای تنش بهم آرامش میداد و کلی باهام حرف زد و زیاده روی نکن و در شأن خانواده ما نیست و بحث کشید سمت دکتر و دوتایی رو صندلی ناهار خوری بودیم ک آره من با دکتر راحتم ولی حدود خودم میدونم و شما هم باید همینطور باشی !دقیقا پی بردم ک نیلو ک دوست سپیدی و زید منه از سیر تا پیاز امروز حتی سکس خودمون هم واسش گفته و رفت سمت سرویس و منم پاشدم رفتم اتاقم ک داشتم شلوارم عوض میکردم بدون درب زدن اومد و نشست لبه تخت و گفت ول کن بعداً لباس میپوشی و منم کنارش نشستم و بازم شروع کرد گفت بین خودمون بمونه و دست چپش گذاشت رون پام و هی فشار میداد از مطب دکتر میگفت و منم فقط شنونده بودم و پیش خودم میگفتم دکتر پست با این بدن حال میکنه و بهم فشار میومد راسیتش ک چجوری تونسته سپیده با اون همه غرور و خودبزرگ بینی با اون فیزیک کوچیکش رام کنه و ازش سواری بگیره و همزمان منم هی پهلو سپیده فشار میدادم و به حرفاش گوش میدادم و تقریبا کیرم راست شده بود توجه سپیده جلب شده بود بهش ک ضایع بود و دراز کشیدم رو تخت و سپیده پتو کشید روم و رفت بیرون ،
ادامه دارد…
نوشته: سهیل
بنظرم خواهرت میخواد تورو واسه دکتر جور کنه قسمت بعد حتما در خصوص دکتر چطور کونت گذاشت حرف بزن…
قشنگ معلومه با یه دستت جرق میزنی با یکی تایپ میکنی😂😂😂
یه کمی کتاب بخون من چند خط بیشتر نخوندم لابلای غلط های املایی یه مشت مزخرف نوشتی
چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده که
سپهر ، سهیل
خب بیناموس دلقک چرا به بدن بقیه کار میگیری
بدن این رو فرم نبود دماغ جالبی نداشت
خب مگه ننتو گاییده ایراد میگیری
موقع داستان نوشتنم جق نزن حداقل بدبخت
نوشتن بلد نیستی بچه کونی
دو سه روز بعد خودت همینو بخونی نمیفهمی چی به چیه
موقع نوشتن دستتو از تو شلوارت درار مثل ادم بنویس یا کلا درتو بزار
دکتر که منشی داشته، نقش خواهر تو اونجا چی بوده ؟ وظیفه خواهرت خوابوندن کیر دکتره. بعد اینکه همه مریضا رفتن دکتره با خواهرت و منشیش هم تریسام میزنه ، مطمئن باش!
چطوری تونسته سپیده رو رام کنه ؟! خواهر تو از اولشم جنده بوده شما خبر نداشتین، تو خونه نقش پلمپ بازی میکنه کونی
اگه راست باشه ک همین الان میای خصوصی و ثابت میکنی😂
من که متوجه نشدم سپهر خان میخواست چه به مخاطب داستانش برسونه یا خودشو بی غیرت نشون بده یا به سپیده حس داشته و یا …لابد ایراد از من بوده عجولانه خوندم و
الان چیشد 😳😳😳