موهای بور زیر نور آفتاب ، چشمای عسلی ، لبای کشیده گوشتی ، دندونای صدفی ، پوست صاف ، اما موقع خندیدن دوتا خط کوچیک میوفتاد گوشه های لبش ، ترکیب همه اینا باهم مجابم کرد که عاشق بشم ، بله اینا مشخصات همون دختریه که دل منو برده ، رفته بودم تو صف نونوایی که دیدمش ، توی صف ایستگاه زنارو گرفته بود ، داشت میخندید ، ناخودآگاه به دلم نشست ، ازون به دل نشستن هایی که حس میکنی دو طرفست ، دو سه باری نگاهمون بهم گره خورد و یه لبخند بهم زدیم ، اولین بار بود میدیدمش ، نون و خریدم و راه افتادم به سمت خونه ، توی راه همش تصور میکردم از پشت سر صدام کنه ولی خب احتمالا اونم توی مسیر خونه خودش منتظر بوده من از پشت سر صداش کنم ، اسمش چی بود کاش میدونستم ، بهش نسترن میومد ، توی خونه همش توی ذهنم تصور میکردم اگه باهم دوست میشدیم چه جاهایی میرفتیم و چه کارایی میکردیم ، حتما میبردمش کافه ی مورد علاقم ، یا حتی میرفتیم سفر ، اگه همچی خوب پیش میرفت میتونستیم سکس کنیم،سکسمونو تصور کردم ، حالت چهرشو وقتی سرش رفت داخل و صدای نالهاش ، تصور کردم وقتی کیرمو چندبار توی کوصش عقب و جلو کنم و با ناله اسممو از ته دل صدا کنه و بگه دوستت دارم ، البته یادمه یه زمانی یه دوست دختر داشتم توی همچین حالتی اسم ینفر دیگه رو آورد و کیرم تا یه مدت از بی وفایی این مردم راست نشد ، اما نسترن اینجور دختری نبود ، فرشته بود ، اون فقط بمن میداد ، آره یواش یواش فیلترشکنمو روشن کردم و سایت پورن هاب و باز کردم ، از لابه لای پورن استارا یه خوش هیکلو انتخاب کردم ، آلت تناسلیمو در آوردم بیرون و با روغن کنجد چربش کردم ، آماده بودم که به جنگ با تقدیر برم و عشق از دست رفتمو برگردونم ، یه تفم انداختم کف دستمو و شروع کردم به مالیدن ، فیلم سوپر و پلی کردم و همینجوری که سوراخ نسترنو تصور میکردم چشمامو بستم و داشتم کیرمو میمالیدم ، صدای فیلم توی سرم میپیچید و نوک سینه های نسترنمو داشتم میخوردم ، صورتیه کمرنگ بودن ، ینی دوست داشتم اینجوری باشه ، گرچه اگه هر رنگ دیگه یی هم میبود چیزی از علاقه من بهش کم نمیشد، همینجوری که توی کوصش عقب و جلو میکردم و گرمای وجودشو رو پوستم احساس میکردم ، صدای نفساش توی گوشم،آره خودشه ، رگ زیر کیرم داره قلقلکش میاد ، آخ جان نسترن من ، تا ته کردم توش و نگه داشتم ، اونم پاشو دور کمرم قفل کرد و دستاشو دور گردنم ، توی گوشم حرفای قشنگ میزد ، بالاخره آبم اومد و چشمامو باز کردم ، شاید نسترن به اون خوبیا که فکر میکردمم نباشه ، دیگه برای اینکه ندارمش افسوس نمیخورم …
نوشته: نجوای قمار باز
اینو دیگه نه اتحادیه آرد و نان گردن میگیره و نه شاه ایکس !
تاپیکهای مربوط به نانوایی داره گسترش پیدا می کنه! از حوادث نانوایی شروع شد و حالا رسید به داستان عاشقانه در صف نانوایی . خدا رو شکر کارهای فرهنگی ما به ثمر نشست …
همه چی که سوراخ نیس پسر
من فقط دلم میخواد کاش یه دوست یه رفیق یه همدم داشتم
یه زنگ به ما میزد حال مارو میپرسید
تا کافه و بیرون رو خوب اومدی اما بقیه رو ریدی
گاه کسی رو داشته باشی فقط نگاه ش کنی واسه یه عمرت بسه
یه لبخند بزنه و دو تا چال خشگل رو گونه هاش بیفته
یا بشینی فقط ملاحت و حالت چهره و بدن و اندام و دست و انگشتانش رو نظاره کنی و از دیدن اون همه زیبایی کیف کنی و بگی فتبارک الله احسن خالقین
دوستان این داستانو مشخصا ایکاروس نوشته پس فحشش ندین!! 😛
فردا که از خواب بیدار بشی ، این کیرت هست که به مغزت فرمان میده و باز نسترن میشه سلطان قلبت تا بعد جلق که با پاشیدن آبت ، نسترن هم تا چن ساعت از مخت میزنه بیرون ، واین سریال ادامه پیدا میکنه تا وقتی که یا با کسی ازدواج کنی یا کور بشی
چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده که مثل دهه۶۰ جلق میزنه
ببین حشری خان. حشره حشره 😁
خواهشا اسم عشق خراب نکنید
منم خیلی حشری و تنوع طلبم اما جز یه نفر به هیچ کس نگفتم عاشقتم.
اون یه نفر اینقدر برای من خوبه و حالم باهاش خوبه که حد نداره. رابطه داریم و هفت ساله با همیم. دلم پر میکشه برای اینکه هر لحظه کنارم باشه. تو خونه ماشین و سفر بازار و…
اصلا بعد گذشت این همه سال بعضی وقتا مات مبهوت بهش خیره میشم و انگار به یک دنیای بزرگ لذت بخش دارم نگاه میکنم.
کوچکترین چیزی ناراحتش کنه یا ناخوش احوالش کنه به آب و آتیش میزنم تا حالش خوب بشه. اونم واسه من همینطور هست
داستانو من نوشتم پس چرا نیومد تو صفحم ، دوستان از تک تک فحشاتون لذت بردم😂
الان دارم تصور میکنم با روغن کنجد درز عقبتو چرب کردم و با یه تف خیلی آروم دارم فرو میکنم .نفست بند اومده و عضلاتت رو سفت کردی
ولی من با تمام وجود تا ته توش فرو کردم
ریدم دهنت با این کسشعری که نوشتی