سکس با مهماندار قطار

1403/01/25

بعد از ظهر یه روز پاییزی بود. با دل گرفته و غمگین بخاطر مشکلات خانوادگی که درگیرش بودم، توی ایستگاه قطار دنبال کوپه تعیین شده توی بلیطم میگشتم. از مهمانداری که نزدیکتر از همه به من ایستاده بود پرسیدم این قطار میره مشهد ؟ خندید و گفت نه پس میره شیراز! بله بفرمایید کوپه شما همینجاست. خنده کمرنگی کردم و اجازه دادم کمکم کنه که چمدونم رو ببرم بالا. بی حوصله بودم و دقت خاصی بهش نکردم. کوپه خالی بود و با وجودیکه قطار راه افتاده بود باز هم هیچ مسافر دیگه ای وارد نشد.
بعد گذشت نیم ساعت، در باز شد و مهماندار خوش تیپ و قد بلند حدودا ۴۵ ساله با لباس فرم شرکت قطار سرشو آورد داخل و سلام داد و بعد سه تا خانم مسن رو که همسفر بودن بسمت داخل هدایت کرد .
من که توی دلم از شانس تنها موندن ناامید شده بودم در سکوت و تظاهر به بی اعتنایی، قد و بالا و تیپ جذاب مهماندار رو دید میزدم که متوجه شدم این همون مهمانداری هست که توی ایستگاه باهام شوخی کرده بود. بعد از اینکه خانمها نشستن دوباره رو به من کرد و با یه لبخند محترمانه از من بخاطر شوخیش، بی نظمی قطار و مزاحمت عذرخواهی کرد. با خجالت گفتم اشکال نداره ، ممنون. ظاهرا اون پیرزن ها در قالب یک کاروان به قصد زیارت می رفتند و تا اون لحظه هم در کنار هم کاروانی هاشون مشغول یادگیری آداب زیارت بودن . بهرحال فضای کوپه با ذوق و شوق و بلند حرف زدن اونا حسابی شلوغ شد. در این بین گاهی هم منو مخاطب قرار میدادن و از اینکه زنی هستم که تنها مسافرت میکنه اظهار تعجب میکردن. با وجودی که سعی میکردم زیاد قاطیشون نشم و جواب فضولی هاشونو ندم بازم کم نمی آوردن.
ذهنم درگیر بود، اون بدن ورزشکاری توی پیراهن وشلوار فرم و اون لبهای باحال و سکسی آقای مهماندار و طرز نگاه کردن و سر تکون دادنش به من از بالای سر اون خانوما که پر سروصدا در حال ورود به کوپه بودن منو هوایی کرده بود. یاد شوخیش توی ایستگاه که سعی کرده بود با من ارتباط بگیره ، می افتادم بیشتر دلم غنچ میزد براش.
ماهها بود بخاطر جدایی عاطفی، با شوهرم رابطه نداشتم. ازدواج اجباری ای رو به تحمیل پدر خدابیامرزم و بخاطر پسرم تحمل میکردم و از چند سالی که سی و پنج سالگی رو رد کرده بودم احساسات شهوانیم بشدت پررنگ شده بود. رابطه م با همسر بیخیال و سردم کمرنگ و کمرنگ تر میشد. بیشتر وقتها با خودارضایی خودمو آروم میکردم.
اون روزا حسابی تشنه و تحریک پذیر بودم، علاوه بر اون از تنها بودن توی سفر ۲۰ ساعته با قطار و وجه اشتراک نداشتن با هم کوپه ای ها احساس تنهایی و غربت میکردم. همونجور که از پنجره به بیرون زل زده بودم و فانتزی های سکسی مختلفو با اون مرد تصور میکردم، دیدمش که با یک فلاسک چای و یه لبخند پر کشش با یه نگاه عمیق و خیره که تا اعماق وجودم نفوذ می کرد وارد شد. میخندید و برای بقیه زبون می ریخت. ظاهرا آدم شوخی بود. بعد رفتنش ساکمو مرتب کردم و رفتم توی تخت بالایی کوپه و توی افکار هوس انگیز خودم غرق شدم.
دوست داشتم این خانم های مسن نبودن تا میتونستم بدون هیچ نگرانی و نگاه کنجکاو و تعارفات مکررشون برای خوراکی به این مرد سکسی نزدیک بشم و خودمو وسط بازوها و عضلات سینه اش ببینم . مطمئنم که اونم متوجه نگاه خیره و حس و حالم شده بود… بعد یکی دو ساعت که فکر کردم مهماندار وظایفش رو تموم کرده و رفته توی کوپه خودش، از تختم پایین اومدم و رفتم توی راهرو برای تماشای مناظر اون سمت ریل از پنجره ، همونجور که باز کسالت سفر داشت بهم غلبه میکرد، دیدمش که داره از ته راهرو میاد، قلبم شروع به تپیدن کرد و با لبخند و حالت رخوتناک لبهاش سرجام میخکوب شدم. وقتی به خودم اومدم که دیدم نزدیکمه و با یه عذرخواهی کوچولو داره از کنارم رد میشه. سعی کردم کنار برم ولی اون بهم نزدیک شد و بازوشو آروم و نامحسوس به سینه هام مالید و گذشت.
هوس توی بند بند وجودم بیدار شد. نزدیک بود آه بکشم و بگم نرووووووو، اگر عقل و فهم شرایط مانع نمی شد همونجا دنبالش میرفتم. بازم کنار پنجره موندم مسافرای دیگه هم اومدن و گذشتن، شلوغ شد، بازم رفت و اومد و چند بار با دلبری ازم پرسید اگه چیزی لازم دارم بیاره.اما چیزی نداشتم بگم، حس بیقراری عجیبی داشتم و مونده بودم چطور ۱۲ ساعت باقیمونده سفر رو تحمل کنم. چطور بیخیال بشم و خودمو آروم کنم.
برگشتم کوپه. شب شده بود و کلافگیم بی حد و حساب، دوست داشتم اون خانم های فضول و پر حرف پایینی سکوت کنن یا لااقل از زوم کردن روی من دست بردارن. دلم میخواست شرایطی میبود که بتونم کوسمو بمالم و ارضا بشم. برای همین دوباره رفتم پایین که برم سرویس بهداشتی… با وجودیکه اصلا انتظار نداشتم دیدمش که توی کوپه مخصوص مهماندار تنها نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد. پاهام لرزید و قلبم تند زد ، ناخودآگاه ایستادم. سلام دادم و بهش خسته نباشید گفتم .

ایستاد، ذوق رو توی حرکاتش می دیدم، چشمهاش روی سینه های درشتم بود که از بالای تاپ و مانتو جلو بازم معلوم بود و حرکت لبهای سکسیش موقع حرف زدن، انگار غیرمستقیم روی کوسم اثر میذاشت که نبضش بیدار و پر تپش میزد.
با خنده گفتم ؛ خسته شدین حتما ! حس میکنم کارتون خیلی سخته یه لحظه آرامش ندارین.
خندید و گفت ؛ نه من عاشق مسافرها هستم و کارمو دوست دارم. گفتم آخه این گروه زوار خیلی پرسروصدا و شلوغن ، آسایش ندارین. خندید و سری تکون داد پرسیدم متاهلین؟ گفت بله و دوتا دختر کوچولو هم دارم که فردا ظهر منتظرم هستند. شما چی؟ گفتم متاهلم و پسرم دانشجوئه. باورش نمیشد. گفتم زود ازدواج کردم. وقتی فهمید عمران خوندم انگار بهانه ای بود که خدا برامون رسوند گفت؛ راستش تازگیا من توی زمین میراثی پدرم یه خونه ساختم که پایان کار نمیدن بهم و گیر دادن و چکار کنم بنظرتون … در حین حرف زدن بازم از اون لبخندای جذابش میزد و منم عین آدمای علاف توی چهارچوب در کوپه ایستاده بودم و با تن و بدن داغ و کوس مستی که شرتمو خیس کرده بود، مستقیم به چشماش خیره شده بودم و توی دلم میگفتم ؛ تورو خدا بیا سمتم، شجاع باش و بیا جلو، خدا خدا میکردم بره سر اصل موضوع و یه حرفی بزنه.
همونطور که حرف میزد برام توی لیوان یکبار مصرف چایی ریخت و بعدم شروع کرد به پوست کندن یه سیب ، گذاشتش توی بشقاب و گفت؛ بفرمائید میل کنید، فقط خانم مهندس میشه شمارتونو داشته باشم تا نقشه ساختمانو عکساشو واستون بفرستم راهنماییم کنید؟
به زرنگیش آفرین گفتم و شمارمو براش خوندم. بعد از اینکه شمارمو وارد گوشیش کرد و بهم تک زد یه تیکه از سیب برید و گرفت سمتم، دستمو نزدیک بردم و خیلی آروم سعی کردم انگشتاشو لمس کنم ،نمیگم دلم چی میخواست چون اون لمس منو بیشتر از قبل به حسرت و مستی انداخت. همونجور که سیب توی دستم و اتصال دستهامون در حال جدا شدن بود ، دوباره گرمای دستشو حس کردم که حالا از طرف اون بود. توی چشمای هم نگاه میکردیم و حرفای نگفته میزدیم که یهو دو تا از خانم های هم کوپه ای من دم در پیداشون شد و شروع کردن با صدای بلند حرف و شوخی و مجبور شدم سریع دستمو ببرم عقب و چشمامو به روی واقعیت جایی که هستم باز کنم. اونم سریع خودشو جمع و جور کرد و خیلی عادی به هم کوپه ای های منم سیب و چای تعارف کرد… نیم ساعتی شد که همونجور سرپا با هم حرف زده بودم. توی زندگی، آدمی نبودم که بصورت اتفاقی جذب مردها بشم. ارتباطاتم با احتیاط و تصمیم گیری زمانبر بود، باوجودیکه همیشه بخاطر زیبایی چهره و کون گنده ام و پوست سفیدم مردایی بودن که بهم پیشنهاد بدن. ولی اون شب اصلا حالم عادی نبود، همه شرایط دست به دست هم داده بود که من عقلو کنار بگذارم.
لیوان چاییمو برداشتم و برگشتم کوپه خودم و بلافاصله پیامش توی واتساپ اومد. سلام خانم مهندس، بد که نشد اون خانوما مارو دیدن؟
نوشتم نه مشکلی نیست. ممنون بخاطر سیب و چای !
چند تا شکلک. بعد چند لحظه کلی پیام یکجا، حاوی عکس و تصاویر نقشه های ملکش رو فرستاد و بعد خوندنش متوجه شدم که کارش مشکلی نداره و ظاهرا شهرداری گیر غیرقانونی داده. بهش گفتم به کجا مراجعه کنه تا احتمالا مشکلشو حل کنن. شروع کرد به تشکر کردن و شکلک قلب و تشکر فرستاد.
وقت شام بود و همه کوپه ها پر سر و صدا و شلوغ و طبعا اونم گرفتار وظایفش شد. بی تاب بودم و توی این مدت بر حسب عادت ، رفته بودم سایت شهوانی و با دیدن چند تا از عکس و فیلمهای سکسی اونجا، آتیش کوسمو روشن نگهداشتم. دوباره پیام داد ؛ خانم مهندس اگر تنها هستین براتون شام بیارم. گفتم نه من شام نمیخورم. هم کوپه ای هام رفته بودن پیش دوستاشون. نوشتم؛ ولی تنهایی و سفر دراز عجب خسته کننده است. شما چجوری تحمل می کنید؟ جواب نداد.
یه لحظه بعد دیدم دم کوپه است.بلافاصله از تختم رفتم پایین و دیگه یه لحظه هم فرصتو از دست ندادم. نیاز به هیچ توجیه و حرف اضافه ای نبود . همونجور که یه دستشو به در نگهداشته و ایستاده بود نزدیکش شدم و لبامو گذاشتم روی لبهاش، انگشتامو بردم لای انگشتاش، دستمو گرفت و فشار داد و لب و زبونمون عمیق و وحشیانه بهم گره خورد. داغ بودیم و دیوونه. دستشو رها کرد و برد سمت سینه هام . شالم افتاده بود و مانتو هم تنم نبود. با یه دست سینه مو می مالید و با زبون و لبهاش، لبهای داغمو میخورد. یه لحظه کشیدم عقب و گفتم ؛ یهو نیان ؟ این پیرزنا خیلی فضولن و احتمالا از حرف زدن طولانی و نگاههای ما به هم شک کردن. گفت؛ نگران نباش همشون پیش همن و دارن شام میخورن. اومد جلوتر و دوباره کل تنم رو به آغوش کشید . هیکلم در برابر اون مثل یه بچه بود. توی آغوشش گم شده بودم. لبهاش رو برنمیداشت منو به خودش چسبوند و با دستش کونمو از روی شلوار لمس کرد و مالید. کلفتی کیرشو روی شیکمم حس کردم و دستام بعد کلی تقلا برای پیدا کردن کیرش بالاخره پیداش کرد. شلوارش به اندازه ای قلمبه شده بود که باورم نمیشد.

یعنی یه کیر کلفت و بلند ازون کیرهای رویایی و خاص توی کلیپ های شهوانی، انتظار منو میکشید؟ باورم نمیشد. هر لحظه استرس و هیجان بینمون بیشتر میشد ، با عجله یکی از سینه هامو از توی سوتین درآورد و همونجور که اون دستش پشت کمرم بود، شروع کرد به بوئیدن و مک زدنش. صدایی از راهرو اومد و باعث شد از هم فاصله بگیریم. خودمو مرتب کردم و شالمو انداختم سرم ، اونم سعی کرد کیرشو توی شورتش جابجا کنه تا کلفتیش معلوم نباشه. برگشت عقب و یک مسافر مزاحم توی راهرو منتظرش بود. همونجا روی صندلی پایین نشستم و سرمو تکیه دادم عقب. بشدت در حالت تحریک بودم . دستمو بردم توی شورتم و بجای اون کوسمو مالیدم. انگشتمو کشیدم وسط لبهای کوسم و خیسیشو لیس زدم. میل به لخت شدن و باز کردن چاک کوسم و داگی شدن منو دیوونه کرده بود. سینه هامو درآوردم و مالیدم ، با زبونم له له می زدم. فقط کیر میخواستم و فکر میکردم که اینجا دیگه چه جهنمی بود که گیر افتاده بودم. ترس و نگرانی از اومدن اون پیرزنای فضول باعث شد با اوقات تلخی خودمو جمع و جور کنم و برم توی راهرو تا هوایی به کله م بخوره و مستی از سرم بپره.
دیدمش که باز بشدت مشغول جوابگویی به مسافرا بود، حالا از قبل دیوونه تر شده بودم. وقتی داشت از کنارم رد میشد به کیرش خیره شدم و زبونمو روی لبم کشیدم ، وقتی میخواست رد بشه برگشتم و اونم قشنگ کیرشو مالید به کونم و توی گوشم گفت میخوامت جیگر… بلافاصله با حرکت لبهام گفتم جوون… هم کوپه ای ها اومدن و کم کم سکوت و آرامش وقت خواب توی قطار حکمفرما شد. پیام دادن و سکس چتامون شروع شد ، عکس کیر راست شده شو فرستاد که داشت شلوارشو پاره میکرد. دنبال راهی برای با هم بودن گشتیم. پیشنهاد دادم وقتی همه خوابن برم کوپه مهماندار و اونجا روی تختش ، که گفت همه کوپه ها دوربین نظارتی دارند و امکانش نیست و براش بد میشه. تنها راهش اینه که برم توی سرویس بهداشتی و بعد اون بیاد با علامت مخصوصی در بزنه و من درو براش باز کنم. همین کارو کردم و رفتم اونجا. دستشویی ایرانی بود، با بی طاقتی شورت و شلوارمو در اوردم و منتظر شدم. در زد باز کردم و اومد تو، فضا کوچیک بود و به سختی دونفره جا می شدیم ولی چاره ای نبود باید یه جوری این مستی عجیب رو می خوابوندیم. لب گرفتیم و دستش رفت روی کوسم…بعد چند لحظه با عجله رفت سراغ کمربندش که یهو دکمه شلوارش کنده شد و افتاد کف دستشویی، خندیدیم و همونجور که به حرکت دستاش نگاه میکردم کیر سیخ شده شو دیدم که از اسارت شورت تنگ رها شد و وااااای چی می دیدم. یه کیر واقعا بزرگ! کلفت و سیاه. با تعجب ولی آروم گفتم؛ خدای من ! عجب کیری!!! اینو چجوری با خودت این ور اونور میبری؟ چجوری قایمش میکنی تو اون شلوار پارچه ای لنتی؟! خندید و گفت ؛ قربونت برم، به بدبختی!
به سختی توی اون فضای کوچیک نشستم و کیرشو گرفتم، از بس کلفت بود دستم به سختی دورش حلقه میشد. کلاهک کیرشو بوسیدم و به لبهام مالیدمش. تاحالا کیر اونقدری ندیده بودم کیرشوهرم بزرگ بود اما نه اینقدر. سرشو و دور تا دورشو لیس زدم رفتم تا پایین ، جرات اینکه این کیرو بکنم توی حلقم نداشتم.
تخماشو لیس زدم . سرشو برده بود عقب و خیلی یواش آه میکشید به هیجان اومدم و کیرو بردم توی دهنم ، آهش بلند شد و کیرشو فشار داد توی دهنم. حلقم پر شد ،دوباره فرو کردم ، دهنم جر خورد، حس میکردم آب کوسم شر شر داره می ریزه.
چند بار کیرکلفتشو تا ته توی حلقم بردم و باز لیسیدم. به زمزمه گفت ؛ وااای که داری دیوونم میکنی ، بخدا تاحالا زنم کیرمو نخورده بود. خندیدم و گفتم ؛ خب طبیعیه ، منم کیر شوهرمو نمیخورم . گفت؛ اووفففف امان از دست شما زنها، ولی خدایی چقدر حرفه ای هستی.
یه صدای پا و یکی دوتا تقه به در، شوک بزرگی بهمون وارد کرد، وحشت کردیم ، وسط ساک زدن یه نفر پشت در بود و تصور اینکه شاید بیست سانتیمتر هم بینمون فاصله نبود ضربان قلبمو برد بالا، بعد چند لحظه مهماندار گفت ؛ ببخشید این دستشویی خرابه، به اون یکی مراجعه کنید. کیرش شل شده بود از ترس و منم خشکم زده بود، وقتی صدای پای طرف اومد که معلوم بود رفت نفس راحتی کشیدیم و باز شروع کردم به فرو کردن کیرش توی حلقم ، دوباره شق شد، همونجور که کیر کلفتش دهن کوچیکمو جر داده بود، بالا رو نگاه کردم ببینمش که با دهن باز توی اووووج لذت بود. دهنم جر خورده بود ولی دلم نمی اومد رهاش کنم . بخصوص وقتی گفت زنم تا حالا برام نخورده و دوست دختر هم ندارم. آب دهنم از بالا و آب کوسم از پایین زمینو خیس کرده بود ‌که دیدم داره میگه ؛ بسه، آبم داره میاد. رفتم عقب و آب کیرشو دیدم که به جای ریختن توی کوس داغ و مستم ، با فشار روی زمین هدر میرفت. بازم لب گرفتیم و شروع کرد نوک ممه هامو خوردن زمان زیادی هم گذشته بود که توی دستشویی بودیم و هر لحظه ممکن بود یک نفر بیاد. برای همین تصمیم گرفتیم بریم کوپه هامون، لباسامو پوشیدم و قلب و کوسمو آروم کردم و اول من رفتم بیرون.

و بعد اون. هیچ خبری نبود. سکوت شب و همه خواب بودن ، پیام بازی شروع شد، پیامهاش سراسر تحسین من و تعریف لذتی که برده و توی زندگیش اینجوری حال نکرده. و ناراحتیمون برای اینکه کوس حشری و بی نوای من هنوز تشنه و بی نصیبه و چیکار کنیم این کوس و کیر دیوونه به هم برسن.
اگر اون دوربین لعنتی نبود میتونستم برم توی کوپه اش، درو قفل کنم و راحت کوسمو جر بدم. بازم باید به همون دستشویی و تنها فضای امن قطار پناه می بردیم. دو سه ساعتی گذشت ، تمام مدت قربون صدقه هم می رفتیم و از فانتزی های سکسیمون حرف زدیم . همدیگه رو به اسم کوچیک صدا میزدیم. اسمش روی اتیکت لباسش بود و منم اسممو بهش گفته بودم . از زندگی و همسرامون میگفتیم. از شهر مقصد و اینکه کجا میریم و کی برمیگردیم. قرار بود ده روز توی مقصد بمونم و برای برگشتم بلیط هواپیما گرفته بودم. از الان عزا گرفته بود که میشه بعد ازین سفر تو رو بازم ببینم ؟ نوشت؛ سیما جون میخوام مال من باشی .اجازه نمیدم دیگه هیچوقت خودارضایی کنی.
براش نوشتم ؛ خودارضایی که از بی کیری نیست، من عاشق خودارضایی ام هستم و اگر با هم هم باشیم کوس من بازم هر روز مسته! نوشت؛ میمیرم برای کوست. جنده خودمی سیما جون.
از حرفش خوشم اومد و غرق لذت شدم. گفتم؛ ولی واقعا کیر به اون نابی رو خدا بهت داده خودت و زنت هر روز شکرش رو بجا بیارین. همه اینطور چیزی ندارن.
نوشت؛ زنم که از بعد زایمان کلا سرده، وقتی این مملکت لعنتی هم جوری شده که زن و دخترها بجای اینکه راحت اعتماد کنند و بیان به امثال من یا عشقشون کوس بدن و لذتشو ببرن ، از ترس آبرو و بی اعتمادی برن خودارضایی کنن چه فایده داره کیرت دسته بیل باشه یا دول موش. گفتم ؛ فرق داره. اونوقت اگر جنده تنهایی مثل من توی همچین شبی توی قطار زد به سرش و با کوس خیس اومد سراغت، میتونی با کیر کلفتت سورپرایزش کنی و یه خاطره ابدی براش بسازی.
چندتا شکلک خنده فرستاد و گفت ؛ عزیزی سیما جون. بعد عکس کیرش که دوباره سیخ شده بود و داشت باش ور میرفت رو ارسال کرد.
چند لحظه گذشت؛ پیام اومد؛ فکر میکنم وقت خوبیه جونم. کوس خوشگلتو آماده کن و بدو برو دستشویی. منم پشت سرت اومدم.
عین یک دختر خوب و حرف گوش کن سریع از تختم پریدم پایین و از جلوی کوپه اش رد شدم. پشت درب شیشه ای ایستاده بود، بهتر بود نگاهشم نکنم چون زاویه دید دوربین، مستقیم روی در کوپه مهماندار زوم بود. با استرس وارد دستشویی شدم . لباسامو درآوردم و آویزون کردم. درو با علامت مخصوصمون زد، باز کردم و دیدمش که با کیر سیخ شده اومد. بغلم کرد، لب و زبونش رفت تو لب و زبونم‌. فقط میگفت جووون. جنده جونم. گفتم؛ نفس این دفعه شلوارتو آروم دربیار که اگه زیپش در بره دیگه نمیتونی بری بیرون.! خندید. وقتی اون کیر کلفت و سیاه افتاد بیرون دوباره رفتم پایین بوسیدم و لیسش زدم ، دستمو گرفت و گفت ؛ عشقم این دفعه زیاد فرصت نداریم و نوبت توئه، آماده شو بذارم تو کوست. خم شده بود و نوک سینه مو میخورد، اون دستشم روی کوس صاف و بی موم ، یه انگشتشو فرو میکرد توش. داغ بودم و کوسم نیازی به پیش نوازی نداشت دستشو بردم روی کونم و گفتم اینو بمالش. همزمان کونمو با دستش و سوراخ کونمو با انگشت خیسش نوازش میکرد و می مالید. پشت کردم بهش و دستامو به نرده پایین پنجره گرفتم ، کونمو دادم عقب گفت جوووون. این کوس و کون مال منه؟ آروم خندیدم . نشست و چند تا بوسه و لب بازی از کوس و کونم کرد و چند بار دوتا انگشتشو فرو کرد توی کوسم… بعد چند لحظه داغی کیرشو روی لپهای کونم و کلفتیشو وسط پاهام روی کوسم حس کردم.
داشت با کیرش همه جامو لمس میکرد. سرکیرشو آورد پایینتر و شروع کرد روی لبهای کوسم عقب و جلو کردن، دهانه کوسم لیز شده بود و طاقتم داشت تموم میشد. فقط یه چیز میخواستم. برگشتم و گفتم عزیزم… بکن توش. وقت نداریم. کیرش از آب کوسم خیس خیس بود.
یه دستشو آورد جلو و سینه مو گرفت تو دستش. همزمان سر اون کیر غول پیکرو با هدایت دستش و با یه فشار هل داد توم. تمام تنم پر شد از حجم سیاه کیرش ، از زیادی لذت، روی فضا بودم. تمام سوراخ سمبه هام پر شد، نمیتونستم بلند آه بکشم و داد و فریاد کنم فقط در سکوت ، داشتم پرواز میکردم خم شد رو پشتم و گفت؛ چطوره عشقم. دوسش داری؟ گفتم حرف نداری دیوونه. جرم بده
گفت ؛ آخرش گائیدمت جنده. شروع کرد به تلمبه زدن و همزمان انگشت بلند و کشیده شو فرو کرد توی سوراخ کونم عین یه کیر کوچیک، لذتم چند برابر شد. آخه توی چتامون بهش گفته بودم حین خودارضایی همیشه با کونم ور میرم. و کل مستی و تحریکم از سوراخ کونمه. اونقدری کیرش توی کوسم رفت و اومد که همه جا خیس شده بود. با هر تلمبه سینه هام توی هوا تکون میخورد و شلپ شلپ صدا میکرد. کوسم داشت پاره میشد، اما عجب لذتی داره پاره شدن . سینه هامو با دوتا دستاش گرفت و بازم تلمبه زد، تند و سرعتی، آروم و ضربه ای…

با انگشت بالای کوسم رو میمالیدم و غرق خوشی بودم که بالاخره وقت اون انبساط لذت بخش و ارگاسم نهاییم رسید، لرزیدم و ارضا شدم، با حرکت دستم بهش فهموندم یه کم کیرشو ثابت نگه داره، اونقدر غرق لذت بودم که متوجه مکان و زمان نبودیم. کوسم دچار رخوت ملکوتی بعد ارگاسم بود… علی قربون صدقه م میرفت، یه لحظه به خودم اومدم دیدم داره دیر میشه گفتم علی جون، میشه بکنی تو کونم؟ دوس دارم .
گفت؛ فدای کوس و کونت بشم. معلومه که میذارم. فقط نگرانم دردت بیاد توی این پوزیشن. گفتم نه عزیزم. اصلا دردم نمیاد. کون دادن رو از نوجوانی با دوست پسرم و بعد شوهرم شروع کرده بودم.
خودمو بیشتر خم کردم و همونجور که دستام به پنجره بود کونمو قمبل کردم. کون سفید و خوش فرمم کامل وسط پاهاش بود. انقدر با انگشتش بازی کرده بود که آماده آماده بودم. از ساعتها پیش کونمم پا به پای کوسم، به هوس و مستی افتاده بود. کیر سیاه و کلفتش رفت روی سوراخ کونم و آروم فشارش داد، همیشه تکمیل لذتم از کون دادنه. همونجور که به آب کوس ریخته شده روی کف زمین نگاه میکردم، گشاد شدن کونمو حس کردم و همزمان رفتن آروم و ذره ذره اون کیر سیاه توی اعماق کونم. دوباره رفتم فضا. لبهای کوسم بخاطر ارگاسم و کلفتی کیری که خورده بود دچار یه درد لذتبخش شده بود و حالا که اون کیرکلفت تا دسته توی کونم بود و تخماش میخورد روی کوسم ، بیشتر لذت میبردم. زبونمو آورده بودم بیرون و مثل سگ له له میزدم. آب دهنم می ریخت. برگشتم و نگاش کردم اونم خم شد و لب تو لب شدیم. کیرش توی کونم و زبونم توی دهنش. بعد چند لحظه گفت؛ عزیزم با این کون، آبم داره زود میاد. تمومش کنم؟ گفتم؛ بریز روی صورت و سینه هام. کیرشو کشید بیرون از کونم . غاری شده بودم آبچکان، نشستم جلوی پاش و سینه هامو براش گرفتم تو دستم ، زبونمو دادم بیرون، آب کیرش رو ریخت رو صورت و سینه هام. اینقدر خسته شده بودم که نمیتونستم از کف دستشویی پاشم. نشستم سر دستشویی و خودمو شستم . اونم تکیه داده بود به قسمت روشویی و نفس نفس زنان کیرش تو دستش بود. تعجب کردم که هیچ صدای پایی از بیرون نمی اومد. واقعا خوش شانس بودیم که تااون لحظه کسی مزاحم نشد، هرچند باید عجله میکردیم. فورا با کمک علی بلند شدم و لباس پوشیدم. دم گوشم گفت؛ چقدر خوب بودی. من ازین ببعد چطور زندگی کنم با زن سرد و بی احساسم. دلم برات تنگ میشه.
گفتم؛ منم دلم تنگ میشه برات، اما فردا صبح منو فراموش میکنی نگران نباش.
خنده م گرفته بود از اینکه توی دستشویی قطار دارم حرفای عشقولانه میزنم. درو باز کردم و خیلی عادی برگشتم کوپه ام. علی موند تا دستشوییو بشوره و بعد از من بیاد. پیرزنهای هم کوپه ایم همشون خوابیده بودن و خواب امام رضا رو میدیدن. نزدیکیای سه صبح بود و تا چند ساعت دیگه به مقصد می رسیدیم.
از کوس و کون دادن غیرمنتظره ای که نصیبم شده بود غرق رضایت و لذت بودم. علی پیام داد که منم رفتم کوپه ام و اوضاع امن و امانه . قربون صدقه اش رفتم و دیگه حرفی نبود، سعی کردم بخوابم. اما هیچ جوری نتونستم انگار علی خوابش برده بود چون دیگه پیامی نیومد، سپیده صبح زده بود که صدای علی اومد و دیدم داره برق راهروها رو روشن و مسافرا رو برای بیدار شدن و جمع کردن وسایلاشون صدا میزنه، به مقصد رسیده بودیم و من فکر میکردم که چطور از علی جدا بشم و چطور اون کیر قشنگ و اون سفر بیاد موندنی رو رها کنم. وقتی رسید دم کوپه ما دید بیدار و سرحالم. با ایما و اشاره گفت مگه نخوابیدی؟ باز از نگاهش غرق لذت شدم. ازش خوشم می اومد و دلم براش تنگ میشد.آرایش کردم و لباس پوشیدم.
وقت خداحافظی بود که حس کردم علی خودشو گم و گور کرده، هرچی معطل کردم نیومد. خروجی کوپه با غصه و دل گرفتگی داشتم پیاده میشدم که یهو دستشو دیدم که دراز شد و چمدونمو ازم گرفت و گذاشت روی سکو. تو چشماش نگاه کردم و خندیدم، کت و کلاه فرمشو پوشیده بود و جذابتر از قبل با مسافرا خنده و خوش و بش و خداحافظی و به پیرزنهای کاروان کمک میکرد. خیلی رسمی با منم مثل همه مسافرا خداحافظی کرد و گفت؛ سفرتون بخیر خانم!
دلم میخواست خاطره اون شب و اون سکس پر استرس بی تکرار برای همیشه برام بمونه. برای همین نوشتمش. بعد از اون روز علی، مهماندار قطار، تا ماهها بعد رفیقی بود که منو غرق لذت میکرد.

نوشته: سیما


👍 167
👎 11
225501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

979643
2024-04-13 23:44:18 +0330 +0330

منم عکس کیرمو بارها و بارها واسه زینبم فرستادم

1 ❤️

979645
2024-04-13 23:53:57 +0330 +0330

علی جان اگه اینقد هیز باشی کلا خودتو فنا میکنی هر زن مسافریو ببینی بعد بشیینی اینطور براش تخیلات ببافی مغزت کلا خالی میشه ها از من گفتن 😂😂

4 ❤️

979662
2024-04-14 01:28:57 +0330 +0330

عالی بود
هم توصیفت و داستانت
کس خیس و کیر کلفت اووف

2 ❤️

979671
2024-04-14 02:43:42 +0330 +0330

من کیشم دوست داشتی بیا دایرکت

1 ❤️

979672
2024-04-14 02:51:48 +0330 +0330

نووووووووووووششششششششش

1 ❤️

979673
2024-04-14 03:02:49 +0330 +0330

سلام اگر امکان داره لطفا بیا خصوصی پیام بده کار مهمی باهات دارم ❤️

1 ❤️

979678
2024-04-14 05:13:55 +0330 +0330

عالی و با جزئیات
خیلی خوب بود ممنون

2 ❤️

979681
2024-04-14 06:43:11 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده

3 ❤️

979688
2024-04-14 09:03:20 +0330 +0330

نوشتار و حس زیبایی داشت
آفرین و درود

1 ❤️

979689
2024-04-14 09:03:57 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

979690
2024-04-14 09:10:26 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

979692
2024-04-14 09:30:17 +0330 +0330

تو کوپه ی طرف دوربین نظارتی هست و نمیشه بری بهش بدی اما تو همون کوپه شق می کنه و عکس میگیره و میفرسته برات؟
بیخیال


979693
2024-04-14 09:52:28 +0330 +0330

زیبا بود
نوش کص داغت،میلف درجه یک :)

2 ❤️

979695
2024-04-14 11:18:21 +0330 +0330

جالب بود خیلی حال کردم.من تعجبم ازاینه که قتی یکی میاد خاطرشو تعریف میکنه توی نظرها همه بهش پیشنهاد میدن.بابا طرف جنده نیست که هر روز بایکی باشه این هوس واسه هممون اتفاق افتاده گاهی توی یک شرایطی هوس ادم بیدارمیشه دوست داره یک شیطنتی بکنه دلیل نمیشه که طرف جنده باشه هرروز به یکی ازما کس بده.اینقدر شخصیت ادمهارو زیر سوال نبریدخواهشا


979701
2024-04-14 13:34:37 +0330 +0330

اون مهماندار قطار منم 😁

4 ❤️

979709
2024-04-14 15:10:08 +0330 +0330

مغزهای زنگ‌زده گوه اضافه نخور. طرف جندس . خوبشم جندس ، خوبه کص کون دادن یهویی رو هم اسمشو میزاری شیطنت. نکنه ناموس های خودت شیطنت زیاد میکنن؟!

و اما تو نویسنده کصو داستان. تو یه جنده ای . چیزی بیشتر از این نیستی یه جنده ، هرجا میری هتل باشه یا رستوران قطار باشه یا هواپیما از کسی خوشت بیاد اون کص گشادتو وا می‌کنی واسش.

علی رفیقی بود تا ماه ها بعد منو غرق لذت میکرد! اینجوری نگو بگو شدم سوراخ فوری و جنده صلواتی یکی دیگه ، آی که الهی داغ اون پسرتو ببینی به حق همون امام رضا آمین

3 ❤️

979714
2024-04-14 15:54:09 +0330 +0330

آها یادم رفته بود اینو بگو کیرم تو خاک مرده هات کیرم تو استخون پدرت کصکشت تو قبر که تورو وقتی نوجون بودی و میخاریدی زنده به گور نکرد و جمع کردن کصو کونو جندگیتو دایورت کرد رو کسی دیگه

1 ❤️

979715
2024-04-14 16:44:06 +0330 +0330

چرا زن ها کیر شوهرشون رو ساک نمیزنن؟؟

2 ❤️

979716
2024-04-14 16:45:22 +0330 +0330

چرا زن ها کیر شوهرشون رو ساک نمیزنن؟؟

0 ❤️

979723
2024-04-14 17:37:33 +0330 +0330

داخل کوپه ها دوربین نیست، منظور نویسنده توی سالن قطاره که شامل ده کوپه هست دوتا دوربین نصبه

4 ❤️

979725
2024-04-14 17:42:58 +0330 +0330

آقای مصطفی اینجایه محییط مجازیه.ممکنه خیلی ازاین داستانها واقعی نباشه.تعدادی ادم بالغ دختروپسر،زن ومرد دور هم جمع شدن ونیازهایی رو که توی جامعه بهش توهین میکنن اینجا برطرف کنن و عضوهای واقعی این سایت هم هیچوقت به همدیگه وافکار ذهنی همدیگه توهین نمیکنن مگرکه چی بشه تازه واردهایی مثل شمااز راه برسن وبه بقیه توهین کنن.عزیز من اگر از این موضوعات خوشت نمیاد دلیلی نداره به کسی توهین کنی میتونی یه نگاه بندازی وهرچی هم دلت خواست زیر لب بگی وازسایت بیرون بری نه اینکه واضح وکتبا توهین کنی
توهین‌کردن رو همه بلدن سعی کنیم احترام به عقایدوافکار همدیگه رو یادبگیریم.


979729
2024-04-14 18:27:16 +0330 +0330

جزو بهترینها بود.
سپاسگزارم

3 ❤️

979736
2024-04-14 20:47:55 +0330 +0330

قلمت خوب و جذاب بود واقعا وقتی میخوندم داستانتو کیرم راست شد

1 ❤️

979737
2024-04-14 21:41:45 +0330 +0330

سلام دوستان. سیما هستم

اولین داستانی بود که برای شهوانی نوشتم. برگرفته از یک خاطره واقعی هست که بهش شاخ و برگ دادم و تبدیلش کردم به یک داستانواره.خوشحالم که تقریبا خوشتون اومده. مشتاق شدم که بازم بنویسم.منتظر داستان بعدیم باشید. 😍


979747
2024-04-15 00:29:15 +0330 +0330

اینکه شما چه تصمیمی در چه شرایط روحی و یا جسمی میگیرید به ما مربوط نیست . خودتون بهتر میدونید طبق چه موقعیتی چه کاری بدید.
اینکه چطور اون تصمیم را روایت میکنید واسه ما اهمیت داره.
داستان رو قشنگ روایت کرده بودی .
فضا و مکان رو خوب نوشته بودی.
تصویر سازی ذهنیتت رو درست روایت کرده بودی .
داستان سرو ته داشت.

نکات غیر قابل باور هم داشت .
اینکه یهو بری از طرف لب بگیری .
برای من یکی قابل باور نیست.

قلم خوبی داری . موفق باشی

2 ❤️

979753
2024-04-15 00:54:33 +0330 +0330

خب مغزهای زنگ زده اولا که من خیلی ساله پیش هم اینجا بودم، یه مدت طولانی اکانت نداشتم حوصله هم نداشتم بسازم
دوماً انسان ها مخصوصا جنده هایی مث این باید مورد قضاوت و توهین قرار بگیرن ترس از قضاوت نباشه همین جک جنده ها جامعه رو به لجن و فحشا میکشن مث همین الآنم که جنده هایی مث این ریدن تو جامعه.
پس قضاوت کن تا میتونی . چه تخیلی نوشته چه فانتزی نوشته چه هر کوفتی باید مورد قضاوت و سرزنش قرار بگیره نه اینکه تشویقش کنی جندگیش رو‌ ادامه بده
البته دخترای کصو کص دریده جنده مملکتمون به گفته خودشون نه حرف مردم واسشون مهمه نه قضاوت دیگران . جندن دیگه

0 ❤️

979754
2024-04-15 00:55:36 +0330 +0330

و تو صبا 1365 کیرم‌تو کص خواهر ماادرت دیگه ننویس حاصل تجاوز سگ به خوک. جنده عفونی دیگه ننویس که میرینم به در پیکر گشادت

0 ❤️

979775
2024-04-15 02:39:00 +0330 +0330

بنظرم خیلی قسنگ بود و من خوشم اومد
بازم بنویس

1 ❤️

979800
2024-04-15 07:20:42 +0330 +0330

بعد از یکسال اومدم داستان خوندم. بعنی احمد ۹۱۳ تو توی این یکسال هیچ خلاقیتی در «چرندیات یه کونی عقده ای …» ندادی؟!!🤣🤣

1 ❤️

979804
2024-04-15 08:03:34 +0330 +0330

اقا من یه کشفیاتی از این داستان پیدا کردم.
کاربر « کلفت مست 7656 » خود علی هست که داستان را نوشته 😁
کاربر « saba1365 » هم داستان باور کرده و فهمیده نویسنده داستان آقا هست و کیر کلفته و مهماندار قطار هست. صبا میخواد خودشو جای کاراکتر سیما جا بزنه تا دلی از عزا در کنه. 😇
کاراکتر خانم داستان انگار خواهر مادر یا زن کاربر « Mostafa.arish » هست واسه همینه خیلی جر خورده و داره هزیون میگه. 😏

تا اکتشاف بدی حق نگهدارتان و جق زیبای ایامتان باد

6 ❤️

979813
2024-04-15 10:46:53 +0330 +0330

خیلی خوب و روان نوشتی، ممنون

1 ❤️

979833
2024-04-15 16:43:26 +0330 +0330

کاری ندارم به اینکه این داستان و یه پسر نوشته
بعنوان یه داستان قابل قبول است
فاز اونایی که فحش دادن را نمی فهمم‌
اصلا کص خودش بوده
دلش خواسته ایستگاه صلواتی بزنه به منو شما چه؟

3 ❤️

979840
2024-04-15 18:26:57 +0330 +0330

مهیار 3456 کیر مصطفی و آل مصطفی تو کص خواهر ماادرت حرمله، مگه مصطفی ک‌ص مامان کیر دوستت گذاشته میای اینجا کصشر میگی
االهی تفریحت بشه رفتن سر خاک مادرت
کیرم تو کص آبجی جندت مهیار کونی
تو با شورت خواهر مادرت جق زدی چرا فک می‌کنی بقیع مث توعن ناموس کیر دزد.
کیرم تو کص خواهر ماادرت مجدد

0 ❤️

979864
2024-04-15 23:13:34 +0330 +0330

درود . داستانت عالی بود . هم زیبا نوشته بودی و هم طبیعی و قابل باور . قلمت هم روان و شیواست و در عین حال با احساس. بی ادبی بعضی از دستمال به دست های حکومتی را که چیزی به جز فحاشی بلد نیستند به مرام و ادب و معرفت خودت ببخش. موفق بااشی

1 ❤️

979933
2024-04-16 04:19:44 +0330 +0330

میشه بیای پی

0 ❤️

979945
2024-04-16 06:47:22 +0330 +0330

عالی بووود
توقطار واقعا این داستانا رخ میده
منی ک مسافر بودم چن باری زدم
خیلی ام حال میده

1 ❤️

979953
2024-04-16 08:23:44 +0330 +0330

بعد مدت ها یه داستان خوب خوندم.افرین.عالی

1 ❤️

979962
2024-04-16 09:19:01 +0330 +0330

سلام دوستان عزیز، بالاخره فهمیدم چکاره باید بشم ، مهماندار قطار خخخخخ😂😂😂😂😂😉😉

1 ❤️

979988
2024-04-16 17:20:45 +0330 +0330

مدتها بود داستان به این خوبی نخونده بودم.
خدا خانمهایی مثل شما (هورنی) رو زیاد کنه تا همه حال کنن
با لایک بگو آمین

1 ❤️

979990
2024-04-16 18:11:24 +0330 +0330

جالب بود…بی نقص

1 ❤️

980016
2024-04-17 00:33:41 +0330 +0330

همه چی به کنار زنی که واسه شوهرش ساک نمیزنه و بعد مثل سگ واسه دیگران میخوره و میده میگن هرزه ، عوضی و …
تو آدم نیستی معلوم و الا شوهرت ازت سرد نمیشد

0 ❤️

980107
2024-04-17 17:47:42 +0330 +0330

سکس با غریبه لذتش فوق العادس 👌👌

1 ❤️

980120
2024-04-17 22:21:41 +0330 +0330

سلام به همه خواننده های عزیز داستانم ؛ سیما هستم با اسم کاربری قبلیم که saba1365 بود، امروز وقتی میخواستم تاپیک بزنم، بلاک و بعد کاربریم غیرفعال شد و مجددا مجبور شدم کاربری جدید بسازم . ممنونم از نظرات خوبتون در مورد داستانم.

2 ❤️

980212
2024-04-18 14:55:01 +0330 +0330

سیما جون خیلی خوب بود مرسی بشی

1 ❤️

980253
2024-04-18 19:06:54 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

980257
2024-04-18 19:33:31 +0330 +0330

سلام و عرض ادب
وقت همگی بخیر مسعودم متولد 65
ساکن تهران دنبال دوست دختر یا زنم
برای رابطه عاطفی و بوس و بغل و نوازش
و معاشقه بسیار آدم رمانتیک و احساسی
09354514151

1 ❤️

980277
2024-04-19 00:39:50 +0330 +0330

داستانت قشنگه،عالیه ،،،ولی مطمئنن پسری…!!! کمترزنی پیدامیشه ازعضلات سینه مردها بگه

1 ❤️

980341
2024-04-19 07:58:11 +0330 +0330

دوستش داشتم. مرسی

1 ❤️

980348
2024-04-19 08:43:48 +0330 +0330

کیر کلفت و سیاه مهماندارو مهمون کص گشادت کردی! ها!

1 ❤️

980369
2024-04-19 13:50:04 +0330 +0330

کص تو قطار عالیه

1 ❤️

980386
2024-04-19 18:13:38 +0330 +0330

سلام تهران ماسور کسی خواست من هستم جا ندارم

0 ❤️

980387
2024-04-19 18:15:54 +0330 +0330

نتیجه میگیرم که نیاز های همسرتون و اگر نتونید بر طرف کنید کسی دیگه اینکارو میکنه،پس اونروز اکر خیانتی دیدید گله مند نباشید چرا خیانت کرد نخست تقصیر خودتون بوده
بعد تصویر خودتون
و باز هم تقصیر خودتون
در نهایت میشه تنوع طلبی طرف مقابل که کمترین حالت.

1 ❤️

980455
2024-04-20 02:55:50 +0330 +0330

افرین خیلی نرم و راحت نوشتی یاد سبک نوشناری ر.اعتمادی افتادم نویسنده ای خوش قریحه مربوط به دوران ژلایی کتابهای جیبی مانند مایک هامر یا لاوسون .منو برد به انروزها از این ایجاد حس نوستالوژیک بعد از مدتها ممنونم

1 ❤️

980462
2024-04-20 04:43:09 +0330 +0330

یادش بخیر سال ۸۸ با قطار از تهران به مراغه رفتیم با دوستم
۱۴ ساعت تو راه بودیم همون اوایل حرکت تو کوپه بغلی مون بایکی دوست شدم تا خود مراغه سه بار سکس کردیم تو سرویس

1 ❤️

980463
2024-04-20 05:14:52 +0330 +0330

میدونی چیه؟توی رویاهاش که یه سوپرمن جنتلمن خوش هیکلش کیررررر کلفت رو تصور میکنه هم چارتا لکاته مذهبی عجوزه رو هم باید در نظر بگیره تا هم واسه خودش ملموس تر و واقعی تر باشه هم به ما واقعی بودنش رو نشون بده.
اما منم قطار سوار شدم. اتفاقا دوران دانشگاه چند باری هم کوپه خصوصی گرفتیم و صفا کردیم. اما خداوکیلی مهماندار از ترس رئیس قطار شاش بند میشه. چجوری حالا تو داستان تو طرف راست کرده این دیگه از محالاته

0 ❤️

980477
2024-04-20 10:22:56 +0330 +0330

asidsystem درسته مهماندارها احتیاط میکنن ولی مگه میشه از خیر یه زن آماده به دادن گذشت؟ با ترس و لرز کردیم و زوود ! شاید توی داستان اینجور بنظر بیاد که همش در حال بکن بکن بودیم ولی سرجمع ده دقیقه هم طول نمیکشه یه سکس سریع. در ضمن دوربین توی سالن بود روی در دسشویی که نبود، پیرزنهای زائر هم حقیقی بودن . چندنفر دیگه هم از تجربیاتشون در قطار نوشتن . پس میبینی که محال نبوده!

0 ❤️

980575
2024-04-21 02:55:05 +0330 +0330

کیرم تو کص ماادرت سیما یا همون صبا که اومدی اینجا در جواب بقیه کامنت میزاری که جندگی خودتو بیش از پیش اثبات کنی. فهمیدیم تو قطار کصت گذاشتن جنده مُرده کونی . کیرم تو خاک آقات کم کیر بخور دیگه کیرم تو کون نحیف اون بچه حرومزادت

0 ❤️

980614
2024-04-21 11:23:34 +0330 +0330

چقدر نوشتت زیبا بود واقعا❤

1 ❤️

980648
2024-04-21 19:17:02 +0330 +0330

فقط امدم به اون کاربر بی شعور و نفهم که به نویسنده گفته الهی داغ پسرتو ببینی بحق امام رضا . بگم یعنی انقدر آدم بدبختی که چنین چیزی و میخوای برای کسی که خواسته حال کنه ، ؟ چقدر تو بیماری ، برو خودت و به دیوانه خانه معرفی کن جدی میگم هرکسی باتو وارد رابطه بشه بدبخت میشه این مشخص هست .

1 ❤️

980773
2024-04-22 13:38:23 +0330 +0330

این منم هرجادلم بخوادموقعیتش پیش بیاد حال میدم به کوصم من حشری ام واینو باورکردم که هیچ جوره نمیتونم بدون کیر بمونم

1 ❤️

980791
2024-04-22 18:55:21 +0330 +0330

عالی بود یه دختر حشری مهربون بود پیام بده ❤️❤️

1 ❤️

980870
2024-04-23 14:58:39 +0330 +0330

بد نبود 😀

1 ❤️

980903
2024-04-23 23:42:37 +0330 +0330

داستان خوبی بود
کاش یکی پیدا میشد با کیر کلفتش کصمو بگااد💦

2 ❤️

981039
2024-04-25 12:19:03 +0330 +0330

قشنگ بود

1 ❤️

981056
2024-04-25 19:33:59 +0330 +0330

داستان واقعی بود ؟

0 ❤️

981062
2024-04-25 21:10:48 +0330 +0330

داستان اشغال و جغی وار بود
مثله خودت
توکه جنبه نقد کردن رو نداری گوه میخوری اینجا اکانت تشکیل میدی
کیری سیک کن بابا

0 ❤️

981147
2024-04-26 13:04:19 +0330 +0330

جل الخالق 🤷‍♂️

0 ❤️

981180
2024-04-26 18:12:17 +0330 +0330

چی بگم

0 ❤️

981298
2024-04-27 15:41:02 +0330 +0330

بعد رفتن شیوا دیگه داستان‌های شهوانی مفت نمی ارزه
من نمیدونم چرا این داستان آنقدر لایک خورده

1 ❤️