من و پسرم فرهاد خیلی راحت تو خونه می گشتیم . از وقتی که پدرش مارو گذاشت و رفت دنبال عیش و نوش خودش و از هم جدا شدیم همین وضعو داشتیم . البته نیاز مالی نداشتم و علاوه بر پول مهر خودم بابام هم وضع مالی خوبی داشت و یه خونه ویلایی بزرگ داشتیم که فقط من و فر هاد جونم توش بودیم که اکثرا می تونستیم لخت لخت توش بگردیم و یه مسابقه دو صد متر هم با هم بدیم . اون 15 سالش بود و من 35 سالم . یه دوست داشتم به اسم شیما که اونم یه پسر داشت به نام فرید … نمی دونم چرا هر وقت می خواست بهم سر بزنه اونو با خودش نمی آورد . چند وقتی بود که باهاش آشنا شده بودم . تو یکی از کلاسای ماساژهمدیگه رو دیده بودیم . اونم هم سن من بود و شوهرش مرده بود و همین یه بچه رو داشت . داشتم می گفتم که من و فرهاد خیلی راحت تو خونه می گشتیم . سر به سر هم میذاشتیم . همدیگه رو بغل می کردیم و می بوسیدیم . در هر حال مادر بودم و برای خودم این حقو قائل بودم که یه شوخی هایی هم با هاش بکنم گاهی کیرشو تو دستم می گرفتم و می گردوندم . ظاهرا شیما همون موقع که شوهرش زنده بود یه مشکلی واسش پیش اومده بود و بچه دار نمی شد . هر وقت کیر فرهاد رو تو دستم می گرفتم یه خورده این ور و اونور می کرد و می گفت مامان سیما خواهش می کنم نکن خوبیت نداره ولی کیرش تو دستام تیز و کلفت می شد -چیه فر هاد اگه یه دختر بهش دست بزنه بازم از این حرفا می زنی ؟/؟ من و شیما روز به روز با هم صمیمی تر می شدیم . یه روز بعد از ظهر تو گرمای تابستون اومد خونه مون . من و فرهاد تازه می خواستیم بریم استخر کاملا بر هنه بودیم . شیما اومد خونه مون ازش خواستم خودشو لخت کنه . -ببینم سیما جون فرهاد ناراحت نشه .-ای بابا کدوم پسرو دیدی که از تماشای هیکل لخت یه زن ناراحت شه اونا از خداشونه . پدرشم واسه همین چیزایعنی زنای دیگه بود که ولم کرد و رفت … شیما لخت لخت شد و سه تایی رفتند طرف استخر … اندام ما این دو تا زن هم خیلی تو پر بود با کونی درشت و بر جسته و سینه هایی سفت و محکم که نشون می داد سالهاست که دست نخورده و شکممون هم مثل یه زن تازه ازدواج کرده بود . نیازی نداشتنیم واسه لاغری یا چاقی بریم ماساژ. - شیما جان من می خوام با اجازه شما یه خورده آفتاب بگیرم منتهی فرهاد جان باید اول برام یه خورده کرم یا روغن ضد آفتاب وضد سوزش پوست بماله … وقتی که دراز کشیدم تا پسرم این کارو واسم انجام بده که همیشه این کارو می کرد بازم دست زدم به کیرش -مامان ! شیما خانوم اینجاست بده نکن . -پسر پیش مامانت دیگه فیلم نیا … پشتمو کرم مالی کرد و حسابی چربم کرد … وقتی از اونجا دور شد شیما اومد کنار من … -سیما پسرت عجب کیر کلفتی داره . تو چطور وقتی به کیرش دست می زنی اون چیزی نمیگه ؟/؟ یه نگاهی بهش کردم و به شوخی گفتم چیه چشاتو گرفته ؟/؟ تو خودت پسر داری . برو به کیر اون دست بزن … دیدم رفت تو فکر و گفت من مثل تو خوش شانس نیستم -شیما جان افسوس منو نخور . تخته هم این نزدیکی نیست بزنم به تخته مگه چی شده مادر به این خوشگلی و سکسی … پسرت چه مرگشه ؟/؟! -هیچی تازگیها یعنی این دو سه سالی از وقتی که مرد شده رفته تو بسیج و این جور کوس شر بازیها . اصلا نمیشه رفت طرفش . چاره داشته باشه میگه روسری سرت کن . از پاپ هم کاتولیک تر شده . از بس با دوستای نابابش گشته , شده بسیجی و افتاده تو این کوس شرات . درهر حال هنوزم از هر صدنفر جوون باید مخ یکی دونفر هم شستشو پیدا کنه و از شانس منم قرعه به نام من خورده یعنی به تام پسرم … ولی کیر فر هاد خیلی کلفته … تا حالا اندازه اش گرفتی ؟/؟ -راستش نه اصلا تو فکرش نبودم . ولی دیدی که چه بی خیاله . لخت نشستی و اونم داره شناشو می کنه . -البته اینو هم مطلع باش که هر مدل آبی که ببینه می تونه شنا کنه . با یه زار و التماسی به فر هاد نگاه می کرد که من دلم سوخت … -ببینم از پسر بسیجی خودت که خیری نمی بینی مثل این که تو هم خوشت میاد یه کیری تو دستت بگیری . اگه دوست داری یه کاری کنم که بتونی کیر فرهادو لمسش کنی ولی عواقبش با خودت … من به پسرم اطمینان دارم -از اون حرفا میزنی سیما جان وقتی تو به من اطمینان می کنی یعنی پسر تو پسر منم هست . ولی فرهاد جان ناراحت نشه ؟/؟ -چرا ناراحت شه ؟/؟ یه جوری ردیف می کنم . فرهادو صداش کرده و اومد طرف من . -پسرم میشه کمکی به خاله شیما بکنی ؟/؟ -چه کاری از دستم بر میاد -عزیزم شیما جون میگه زیر سر کیر پسرش تازگیها یه خورده ورم کرده نگران شده میخواد ببینه مال تو هم همین جوریه و این مربوط به اوایل دوران بلوغه یا نه ؟/؟ معلوم نبود چه کوس شری می گفتم ولی می دونستم پسر ساده دلم حرفمو قبول کرده … رفت جلو شیما . ایستاد کیرشو روبه اون گرفت . دوستم محو کیر فرهاد شده بود . انگار یه موجود عجیب الخلقه دیده … -شیما جان خوابت برده ؟/؟ -ببخشید … کیر فرهادو گرفت تو دستش … ووووووو چقدر کلفته فر هاد جان … پسرم حالا دیگه به دوست مادرش می گفت خاله -خاله جون خیلی دراز هم میشه … شیما از ته بیضه تا سر کیر فرهاد رو با یه هوس خاصی می مالید . زیر سر کیر اونو آروم آروم می مالید تا مثلا حرف من درست در بیاد . این از بس کلفته احتمالا همون ورم بلوغه . کیر فرهاد طوری دراز شده بود که شیما فکر می کرد هشتمین عجایب دنیا رو کشف کرده . -سیما جون اگه زحمتی نیست برو یه متر یا خط کش بیار می خوام ببینم کیر فرهاد جونم چند سانتشه -شیما جون مگه تو آمار گیری و کیر همه رو اندازه می گیری ؟/؟ -سیما از این حرفا نزن که ناراحت میشم … دوست دارم ببینم چند سانته بهش افتخار کنم … رفتم براش یه متر آوردم . از رو و از ته کیر اندازه گرفت تا نوک کیر . بین 22 و 23 سانتیمتر بود … -خوش به حالت سیما جون -شیما معلومه چی داری میگی ؟/؟ خوش به حال زنش … معلوم نبود چه حالی بهش دست داده بود که در همون حالت با کیر فر هاد اونقدر بازی کرد که آب کیر پسرم کف دستشو سفید کرد … وقتی فرهاد داشت آبشو می ریخت و از لذت زیاد چشاشو می بست من داشتم حرص می خوردم . فردای اون روز دوباره پیداش شد … لعنت بر این دلسوزیهای من … جلوی استخر از من یه خود تراش گرفت که کوسشو برق بندازه . حالا جدی می گفت یا از کرمش بود فرهادو صداش کرد و گفت عزیزم خاله قربونت من با این خودتراش ها ی یک بار مصرف عادت ندارم خودمو تمیز کنم . می تونی زحمت بکشی همین دور و بر لاپامو برقش بندازی ؟/؟ فرهاد یه نگاهی به من انداخت و منم جز این که تاییدکنم چیزی نمی تونستم بگم … اصلا به فکر خودم نرسیده بود که از این چیزا از پسرم بخوام … فرهاد کوس شیما رو صابون مالی کرد و با حرفه ای گری و سرعت برقش مینداخت . -فرهاد جون یادت باشه این دفعه واسه منم این کارو بکنی کارت حرف نداره . -خاله جون یه قسمت رو باید قمبل کنی که من راحت تر بهش دسترسی داشته باشم . شیما که خیلی خوش به حالش شده بود کونشو به طرف فرهاد قمبل کرد -خاله جون یه قاچ کونتو بده طرف بیرون یه قاچ هم من نگه میدارم که خوب دید داشته باشه -می خوای هر دو تا قاچ کونمو خودم نگه داشته باشم -نه این جوری بهتره می ترسم یه دستت مانعم بشه … حرصم گرفته بود . کیر پسرم شق شده بود یه خورده اگه جلوتر می رفت می رسید به درز وسط کونش . با یه اشتیاق عجیبی به دور و بر کوس و قسمتی از کون شیما تیغ مینداخت . این بار زن بی پروا انگشتشو گذاشت رو سوراخ کونش و گفت فرهاد جون روی سوراخ نه اگه بتونی دور و براینو هم تیغ بندازی ممنون میشم . فرهاد متوجه من نبود ولی به خوبی زیر چشمی می دیدمش که دستشو رو کیرش که به اوج کمال رسیده بود می کشید و انگشتاشوگرد کرده به علامت ماچ به لبش و سپس به کون شیما رسونده بود … ای ای ای …آدم پسر بزرگ کنه و یه زن همسن مادرش اونو از راه به در کنه ؟/؟ این جوری فایده ای نداشت . به من چه پسرش بسیجی بی کیر و خایه هست … تازه خیلی هم از دست فر هاد عصبی بودم . با این که خودم بهش اجازه داده بودم ولی مثل دوست دختری که حسادت می کنه شده بودم . همش این تصورو می کردم که کیر فرهاد رفته تو کوس شیما . اون روز موقع خداحافظی به شیما گفتم راستی اگه دلت میخواد فرید بسیجی تو رو هم بیاریم تو خط فردا بعد از ظهر به یه بهانه ای اونو بیار اینجا بقیه اش با من … دوست داشتم هر طوری شده اونو بیارم تو خط و بندازمش تو دام . به درک هرچی میخواد بشه بشه . این روزا از بس داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو هم خونده بودم بی اندازه حشری شده بودم . دست خودم نبود من یه زن بی شوهر بودم و نیاز داشتم . شیما هم همین طور . پسرای ما هم احتیاج داشتند . شاید می تونستیم کارو به جایی برسونیم که تا چند روز پیش حتی تصورشو هم نمی کردیم . شیما اون روز ناهار خونه ما بود و من و اون و فر هاد سه تایی مون رفتیم سایت امیر سکسی و مدل به مدل داستان خوندیم . فرهاد که از پیش ما پا شد در این مورد که پسرا رو به یک سکس ضربدری بکشونیم باهم صحبت کردیم . هردوی ما از این فکر و نقشه هیجان زده شدیم . هردو تامون با خودمون ور می رفتیم … نقشه سکس ضربدری رو با فر هاد در میون نذاشتیم ولی در این مورد که این بسیجی رو می خواهیم بندازیم تله باهاش حرف زدیم . فرهاد هم از بسیج بدش میومد و حاضر بود واسه این که روشونو کم کنه ونشون بده همه اینا کوس کلک بازیه با خوشحالی پذیرفت که در نقشه ما شرکت کنه . بعد از ظهری فرهاد خودشو لخت نکرد . من و شیما لخت شدیم رفتیم داخل استخر … وقتی فرید درزد فرهاد درو باز کرد وگفت بفرمایید مادر کنار استخر منتظره . فرید که اومد طرف استخر فرهاد در خونه رو از داخل قفل کرد و تمام راههای ورودی به اتاقها رو هم بست و خودشم لخت کرد و یه گوشه ای منتظر شد . وقتی فرید بسیجی خودشو به کناره استخر رسوند و من و مادرشو لخت مادر زاد دید سعی کرد فرار کنه که تمام راهها رو بسته دید چند لحظه بعد اومد طرف ما -متاسفم این چه وضعیه … فرهاد حتما شما رو می بینه شما آتیش جهنمو واسه خودتون خریدین . حرف زدنو شروع کردم . -بهتر از اینه که در هردو جهان در جهنم باشیم … یه لحظه سرشو بالا آورد . یه چشمکی بهش زده و دستمو رو سینه هام گذاشتم . مادر فرید به حرف اومد و گفت پسرم امیررو نگاه کن اون طرف استخر داره شنا می کنه ما این طرف استخر, عزیزم تو هم برو لباساتو در آر برو کنار فرهاد! فرید هنوز ایمان داشت ولی کیرش بی ایمان شده بود چون مثل لوله تفنگ شده بود . البته تو شلوار . شیما رفت جلو و خودش اونو لخت کرد . کیر فرید به اندازه کیر فرهاد نبود ولی گوشتی و چاقالو بود . -پسرم این چه جور بسیج بودنیه . این همه پشم و پیله داری . موهای لاپات از موی ریشت که بلند تر شده . فرهاد رفت یه قیچی آورد و شیما با قیچی موهای دور کیر پسرشو کوتاه کرد . فرهاد هم لخت شد اومد جلو . کیر فرید سر به هوا و شق شده بود . من ژیلت رو آماده کرده بودم . -شیما جان اگه فرید جان اجازه میده از این به بعدشو من اصلاح کنم … خودمو به بسیجی در هم شکسته که به نظر میومد غرورش تحت تاثیر هوسش قرار گرفته باشه رسوندم -خاله سیما فدات خجالت نداره که … فرهاد چند روز پیش کوس مامانتو صافش کرد الان منم کیرتو واست اصلاح می کنم … فرها جان شیما خانوم شما برین شناتو نو بکنین فرید شاید خجالت بکشه که در حال اصلاح اونو ببینین . رفتم دور کیرشو صابون مالی کنم که دیدم یه آهی کشید و به من گفت اگه می تونی اول موهای صورت و ریشمو تیغ بزن -چرا ؟/؟ -حالا که ایمان من تراشیده شده ریشمم بتراش که صورتم اذیتت نکنه . دیگه فهمیدم که کیرش مال خودمه … -کی میگه فرید جان . تو همیشه برای ما یه پسر با ایمانی .-ولی نه در حقیقت …صورتشو اصلاح کردم و رفتم روکیرش .مخصوصا کف صابونو دور کیرش با دستام طوری پخش می کردم که به شدت به خودش فشار می آورد . کیرش کاملا شق شده بود و من واسه این که زودتر به مرادم برسم کارمو سریع و دقیق انجام دادم . چشای فرید از هوس قرمز شده بود . خیلی نرم دور و بر کیرشو تمیز کردم . صاف و سفید و براق و تو دل برو شده بود . -فرید جون راضی هستی ؟/؟ -نمیدونم هر کاری که شما بکنی درسته -ببینم فرید جون من! دوست دارم کارمو درست انجام بدم و واسه این کار باید تست بگیرم . الان دستمو رو کیر تو و اطرافش می مالم ظاهرا صافه ولی دوست دارم مثل ریش صورتت سه تیغه و صاف صاف در بیاد . زبونمو کشیدم رو صورتش -خب اینجا که تستش خوب بود . آروم آروم خم شده وکیرشو گرفتم تو دستم . -خب حالا نوبت اینه که ازش تست بگیرم . اول تخماشو یعنی جفت بیضه هاشو میک زدم و به نوبت گذاشتمشون تو دهنم . هم میکشون زدم هم لیسشون … -به به ! فرید جون عالی شده . حالا نوبت اصل کیرته البته ته کیرت موداشت من یکسره از سر تستش می کنم … کیرشو هم گرفتم تو دهنم و پس از این که چند بار از ته تا سرشو لیس زدم و تو دهنم به آرومی حرکت دادم گفتم خوبه صاف صافه . در همین لحظه از دور دیدم که کنار استخر, شیما قمبل کرده و فرهاد هم چه جوری داره اونو میگاد . دقیقا مشخص نبود که تو کونش کرده یا تو کوسش . ولی این جوری که راحت فرو می کرد و می کشید بیرون حس می کردم که باید در حال گاییدن کوسش باشه … کفرم در اومده بود . من هنوز عقب بودم … بهتر بود که فرید فعلا صحنه رو نبینه . ممکن بود آبش خشک شه … واییییییی حواسم پرت شده بود و یکسره داشتم کیر فرید رو می خوردم . هر چی داشت ریخت تو دهنم . حالا من باید چیکار کنم . اگه کیرش شل شه و تا چند دقیقه شق نشده و مادرشو ببینه که زیر کیر پسرمه … ممکنه قید همه چی رو بزنه واسه همین اصلا نذاشتم سرشو اونور کنه . هرچی می خواست کیرشو از دهنم بیرون بکشه نذاشتم . -سیما جون سیما جون … نههههههه زشته زشته … ولی طوری به ساک زدنم ادامه دادم که خودش شل شد و کیرش شق … -فرید جان هنوز یه تست دیگه مونده که ببینم خوب تیغ زدم یا نه … کنار استخر دراز کشیدم . همش سعی داشتم یه چیزی بگم که صداهای بکن بکن کوسمو بخور کیر بده حال بده اون دو نفر به گوش نرسه هر چند این صداها خفیف بود ولی بازم استرس داشتم از این که روی این بسیجی تازه سر به راه شده اثر منفی بذاره . وقتی کیرشو ساک می زدم تو دهنی سر و صدا می کردم … دهنمو از کیرش جدا کردم و بهش گفتم حالا یه راه دیگه مونده که خیالم جمع شه کارمو درست انجام دادم . ببین دست بذار رو کوسم … دستشو گرفته و خودم روکوسم قرار دادم . -این چقدر خیسه سیما جون -آره یه خورده فشارش بگیر و دستتو بگردون . متوجه لغزندگی و صافی اون میشی . بین یه خال تیز شده هم نداره . خوب تیغ زدم و براقش کردم . حالا تو باید کیرتو بمالی روش وبه این دو تا پهلوها کناره های چاک کوسم . اگه بازم می خوای بیشتر مطمئن شی یه خورده از این راه و سوراخ وارد ناحیه کوس می کنی . تو که یه بسیجی هستی با ید با این راهها آشنا باشی . رام من شده بود . فکر کنم خودشم دلش می خواست . حتما فکر می کرد که من کوس خل شدم که می خوام حاصل کار خودمو ببینم و بسنجم . کیرشو روی کوس من مالید و بعد هم از چاک وسط فرو کرد داخل . نمی تونم اون لحظه ای که پس از سالها کیر رفت تو کوسم رو وصفش کنم . اگه تمام ثروتهای دنیا منهای کیر رو به من می دادند این قدر خوشحال و هیجان زده نمی شدم . فضای خونه مون رو یه دنیا خوشبختی می دیدم . اون با هوس و ناله می گفت -سیما جون سیخ می زنه . جایی رو که جا نذاشتی . منم بهش می گفتم فرید جون همین جوری بکن وقتی ناخن دستتو که می گیری سوهان می کشی حالا تو هم کیرتو بکش رو سوهان کوسم تیز ترش کن . یک آن سرشو اون ور کرد و کیر فرهاد و دید که تو سوراخ مادرش جا گرفته . -سیما خانوم پسرت داره مادرمو میگاد نه نه … نه… این چه معنی داره . -عزیزم در عوض تو هم داری مادرشو میگایی قربون شکل ماهت برم یک بسیجی خوش قلبه … پاک نهاد و دلسوز و مردم داره . به خاطر امتش هر کاری می کنه . مادرشو دوست داره … ببین مادرت محرومیت کشیده هست . مثل من از نعمت داشتن مرد محرومه . تو که خودت یک پا مجتهدی و اینا رو خوب واردی . با درس اخلاق و دین آشنایی داری . تقوا داری و دین خودتو مفت نمی فروشی اسیر هوی و هوس نیستی در حدی که بتونی به خودت مسلط باشی لذت می بری و از نعمت شهوت استفاده می کنی . فرهاد حالا حالا ها باید از تو مرام لوتی گری رو یاد بگیره . کاش همه مثل تو یک بسیجی باایمان بودند و نون رو به نرخ روز نمی خوردند . من اگه جای تو بودم واسه این که نشون بدم به فر هاد که دارم مقابله به مثل می کنم و حالشو بگیرم محکمتر و با شور و هیجان بیشتری ننه شو می گاییدم تا اونم توجهش به ما جلب شه -سیما جون نیاز نیست نمایش بازی کنیم من به اندازه کافی شور و هیجان دارم . پاهامو بردم بالا و اونا رو انداخت رو شونه هاش . کیرشو خیلی عادی فرو کرد تو کوسم . برام مهم نبود کی رومنه مهم این بود که چی تو منه … صدامو بردم بالا هم این که هیجانو زیاد تر کنم که شاهد فعالیت بیشتری از سوی فرید باشم و هم این که به فرهاد نشون بدم که اگه کیرشو از من دریغ کرده یه کیر دیگه هست که سر حالم کنه . -سیما جون همین جا که گذاشتم درسته ؟/؟ -آره عزیزم آره بسیجی بهشتی من . بهشت اینجاست همین جا حالشو ببر . به کوسسسسم صفا بده جوووووووون … فرهاد ! شیما ! بیایین نزدیک تر . که بیشتر صفا کنیم . نترسین فرید دیگه اومده به جمع ما . خیلی پسر گلیه . اون مث ما شده . فرید جون اگه نگاه کنی الان همه ما بسیجی هستیم . زود تر به من حال بده چند ساله از کیر دور بودم . -سیما این پسرت عجب کیری داره . یه بار ارگاسمم کرده دلم میخواد دوباره آبمو بیاره -خوبه تو هم زیاد خسته اش نکن باید به مادرش هم برسه . تو هم اون آب کوس بعدیتو داشته باش که با فشار کیر پسر گلت فرید بریزه بیرون -چی میگی سیما جون یعنی من باید مادرمو بگام . -همینه عزیزم حال کردن به همین میگن . سکس ضربدری به همین میگن . عشق و صفا به همین میگن … فکر می کردم که از کله اش می خواد دو د بلند شه ولی حس کردم این بسیجی مومن ما از این که نفر بعدی که باید اونو بگاد ننه اشه اونقدر ذوق زده شده بود که با سرعت دویست کیلومتر کوسمو می گایید . خودمو رو کیر فرید بالا و پایین می کردم و آتیش هوسمو تند تر . داشتم حسرت می خوردم که چرا زود تر زرنگی نکردم و به فرهاد جونم کوس ندادم . حتما یه حکمتی داشته که دو تا کیر نصیبم شه و یه تنوعی در زندگیم ایجاد شه . فرید خیلی خوش تیپ شده بود اصلا نشون نمی داد که یه بسیجی بوگندو باشه … اصلا کسی واسه بسیج تره هم خرد نمی کنه که اون رفته دنبال این کوس کلک بازیها . -فرید جون منو ببوس … کوسمو بخور انگشتتو فرو کن تو سوراخ کونم … این کا را رو بکن که وقتی به مامانت رسیدی خبره شده باشی و اون به وجود تو افتخار کنه … با این حرفام شیر شد و تا می تونست بهم حال داد … لحظه به لحظه داغ تر و سست تر می شدم … آبم ریخت هر چند نه با فشار بلکه به تدریج … چقدر سبک و آروم شدم . -جااااااااان فرید شیما ارگاسم شدم . در همین لحظه شیما به پسرش گفت فرید جون مادر به قربونت کمرت درد گرفت حالا آبتو خالی کن تو کوس سیما جون می دونم خیلی سنگین شدی -مامان جون یه بار ریختم تو دهنش … واسه تو هم باید کنار بذارم … اوخ داره می ریزه وااااایییییی مامان چه حالی داره داره میاد واااایییی -فرید واسه منم باید کنار بذاری ها حتی یه قطره هم که شده -مامانی اگه نشد خونه یه کاریش می کنم … -نه من همین جا هم میخوام . اگه بری خونه دوباره میری دنبال بسیج بازی … -مامان الان چه وقت این حرفاست . من از این به بعد واسه تو بسیج میشم … پسرا جاشونو عوض کردند -فرهاد جان عزیزم تو که خودتو کشتی هیچ فکرشو کردی که مادری هم داری و یه خورده باید به اون برسی ؟/؟ اینا رو یواش تر می گفتم که به گوش شیما نرسه . -اگه از اول قرار بر این بود من میامدم سراغ تو مامان … -حالا کارتو بکن پسر از قدیم گفتن مرغ همسایه غازه -راست میگی مامان حق داری تو رو هم زیر کیر فرید دیدیم -چیکار می کردم . میومدم کمر تورو می گرفتم از رو شیما می کندم ؟/؟ فرهاد از حالت قمبلی خوشش میومد . این دیگه رویایی تر از حالت قبلی بود سرمو گذاشته بودم رو زمین . فرهاد شونه هامو گرفته بود و به شدت منو می گایید . چقدر لذت و هیجان داشت این کارش . با این که دومین کیری بود که در اون روز می خوردم ولی باحال تر از کیر اول بود . وهم این که می دونستم از این به بعد تا صبح تو بغل هم فراوون از این بر نامه ها داریم . اون طرف شیما با پسرش فرید بحث داشت که چرا موقع گاییدن اون همش چشاش دنبال کون منه . فرهاد از گاییدن مادرش یعنی من آن قدر هیجان زده بود که نمی دونست چیکار کنه برای چند لحظه ای کیرشو کشید بیرون سرشو گذاشت لای کونم و با برشهای کونم بازی می کرد و اونا رو به پهلوها می لرزوند . -چقدر حریصی فر هاد جون . تو که الان یه ساعته مشغول این کارایی … -مامان این کون یه چیز دیگه ایه … اومد در گوشم و گفت از مال شیما بهتره . -زودباش کیرتو دوباره بفرست تو کوسم . کیر تو هم بیشتر از کیر فرید بهم حال میده -مامان دلگرمم کردی به من روحیه دادی . پس بگیر که اومد . نمی دونم این پسره چند تا ضربه پشت سر هم و کاری بود که بهم زد و فرو کرد تو کوسم و کشیدش بیرون که حتی نمی تونستم بشمرمشون . فقط دوباره بیحس شده بودم و در همون حال که آبم داشت می ریخت رو زمین دراز و دمر شدم . فرهاد هم آبشو ریخت تو کوسم . اصلا دلم نمی خواست این روز زیبا تموم شه . اون طرف هم فرید و شیما ظاهرا کارشون تموم شده بود و شیما گله داشت که فرید هر چی داشته رو من خالی کرده و واسش کم گذاشته . به پیشنهاد من قرار شد که یه سکس 2 به 1 هم داشته باشیم . من دوست داشتم اول دو تا پسرا بیان رو من و شیما هم دوست داشت بیان روی اون . اینا که دیگه هیشکدومشون آب خالی کن نبودند و اگرم می خواستند سکس کنند همون اول یه جونی می تونستن داشته باشند . طول استخر ما بیست متری می شد . به شیما پیشنهاد دادم که یه مسابقه بدیم هر کی برد اول بره زیر دو تا کیر … یعنی باید چهل متر رو در رفت و بر گشت طی می کردیم . دل هردومون مث سیر و سر که می جوشید … ولی من این مسیر رو بار ها و بار ها رفته بودم و به قدرت خودم اطمینان داشتم . بافاصله چهار پنج متر هم برنده شدم … وقتی خستگیم در رفت از پسرا خواستم که بیان تو آب منو بگان . فرید کرد تو کونم و فرهاد تو کوسم هر چند جا به جا هم می کردند . آب استخر و سردی اون یه خورده کیر بچه ها رو سفت تر کرد و نذاشت زود بخوابه . بعد از اون یه نوبت هم شیما رو گاییدند و دیگه تمومش کردیم . چون واقعا خودمونم داشتیم تموم می شدیم … شانس آوردم که اون ماه حامله نشدم از ماه بعد مصرف قرص ضد بار داری رو شروع کردم …واقعا حواسم پرت شده بود . هم من هم شیما از کیر فرهاد بیشتر خوشمون اومده بود و این شیما مار مولک می خواست کاری کنه که فرهاد بیشتر با اون سکس داشته باشه . یکی از این روزا که سکس ضربدری خودمونوتموم کرده بودیم دیدیم که شیما داره میگه از اونجایی که پسرش یک بسیجی با ایمانه و نمیخواد گناه کرده باشه میگه که من فرید با سیما جون صیغه شیم و مادر م شیما که صیغه فر هاد جون شه و شبا هرکی پهلوی زنش بخوابه -کی میره این همه راه رو . کون لق هر چی بسیج و بسیجی کرده … اگه یه بار دیگه از این حرفا زدین قید همه چیزو می زنم ولی شاید به یه شرط قبول کردم به این شرط که شبا کنار پسرم بخوابم وکسی هم اختیار دار من نباشه . نمی دونم چی شد که فرید قبول کرد . علی الحساب یه شش ماهی دو به دو صیغه شدیم و جالب اینجا بود که پسرم فر هاد منو جلوی چشای شوهر صیغه ایم فرید می گایید . ووقتی این کارو انجام می داد با کیف و لذت حال بسیجی کله پوک کوس خلو می گرفت … -بسیجی ننه اتو که جلوی چشات گاییدم حالا زنتو دارم جلو چشات می گام کاشکی خواهرم می داشتی و خواهرتم می گاییدم بسیجی . عجب ایمانی کامل کردی کوس خل . مثلا خواستی شرعی کار کنی . فرهاد حالشو می گرفت و من کیف می کردم . قرار شد که پس از 6 ماه , دیگه صیغه رو تمدید نکنیم … یه چیز جالب هم این که فرهاد شده بود بابای فرید و فرید هم بابای فرهاد . پسرم فر هاد هر وقت جلوی فرید می خواست بکنه تو کوسم می گفت بابا جون با اجازه می خوام مامانو بکنم … فرید کوس خل هم می گفت بابا فرهاد این قدر سر به سرم نذار … در این گونه مواقع من و شیما اگه چش تو چش هم می دوختیم بمب خنده می تر کوندیم … پایان …
تاحالا از هیچ داستانی مثل این مطمئن نبودم که دروغه
واقعا همچین رویاهایی حتی لیاقت فش رو هم نداره
اصلا تا اخرنخوندمش
واگذارت میکنم به اساتید
واقعا دیگه دارم از ادمین و سایت شهوانی ناامید میشم و دیگه نیام اینجا پیش یه مشت کونی که …
ای کیرم تو کوس مادرت
|( |( |( من که تا اخر نخوندم ولی تکاورجون خودش میدونه چی بگه دهتن سرویس بشه با این داستانت
اه اه اه
خیلی داستان باحالی بود
واقعالذت بردم که یه پسرغریبه وپسرخودت گایدنت
من چه غریبه باشم وچه اشنا توکه مشکلی نداری
میشه بیام بگامت
خره به این فکرکن که الان شوهرت باهزاران نفره
توام بیا بابچه های شهوانی باش کم نیستن
اخه دوست ندارم فحشی بدم
که درخور جنابالی نباشه
تو داستانت نوشتی:
مادرفریدگفت:فریدجون نگاه کن امیر اونور داره شنامیکنه
خب این اقاامیردیگه کیه؟
حواست باشه ها.من نمیزارم یکی دیگم تو جنده ای منوازم بگیره
چیه هرکسی ازاونور میاد میکونتت
بهت بگم
به هرکسی نده
امابه بچه های شهوانی بده
باورکن نمیتونم فحش ندم
همیشه همچی اونطورکه مادوست داریم پیش نمیره
کس ننت.خواهرت.کل خاندانت
هرچی که دکترشریعتی عزیز
توعمرش دیده
یه جاتو کونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
معلومه که تا ته نخوندم، کس شعر محض بود داستانت
فرید و فرهاد؟ سیما وشیما؟ تو اون مغزت که خلاقیت نداری 4تا اسم درست بذاری
سکس ضربدری، سکس با محارم، سخنرانی کردن وسط سکس، اندازه گرفتنی کیر، گیردادن الکی به بسیجیا… قشنگ معلومه که داستانو یه پسر نوشته
ای میگ میگ با تمام سرعت بره تو کونت در مورد مادر ننویس
ای غرق بشی تو حوضه ی علمیه، تخیلاتتو اینجا ننویس جقو
دیگه ننویس…
کیرم تو مغزت کنن کس مغز جغو خودت خری فکر کردی همه مثل خودت هستن کیرم وسط اون داستانت اخه کیرم به قبر مادرت که تو رو پس انداخت این اراجیف چیه تحویلمون دادی یه جای داستانت حقیقتو ندیدم استخرتون 20 متر!! اخه کسکش تو خونتون هم 20 متر نیست دیوس میخواستی بگی پولدارین تو هر شب داری کس میدی تو خیابونا حالا واسه ما ادعا پولداری میکنی اول صبح حوصله فحش دادن به توی کسکش و ندارم کیرم از همون جایی که در اومدی دیگه داستان ننویس اومده اخبار نوشته کل اون خونه با اب های استخرش تو کست
منم فقط اوايلشو خوندم،واقعا آدم ميمونه كه به اين قوم چي بگه؟
احتمال زياد اين چرت و پرتا ،تخيلات يه پسر كوني،عوضي و بي ناموسه،اي كير ٧٢ ملت،٧٢ نسل و ٧٢فيل ماموت تو كونت!
ببين ترا خدا بي غيرتي را به كجا رسانده اند!
كثافت آشغال برو گورتو گم كن ديگه هم اينجا نيا اگه خواستي براي مامانت مشتري جور كني و ژتون بفروشي اينجا دنبالش نگرد چون اينجا بچه ها سگ نميكنن برو كوس كش كوني هرزه ولد زناي حروم زاده برو كه صبح شنبه مونو خراب كردي جقو!
سکس با مادر بود دیگه ننویس . . . . . . . . . . . .
اول از همه اینکه پسر هستی از نوع جلقوی بالفطره. پس دیگه ننویس
دوم اینکه دیگه خیلی داغون شدی حفرههای مغزت رو آبمنی گرفته و دیگه نمیتونی فکر کنی واسه همین داستانت اینقدر کیری از آب در اومده. چند بار باید بگیم از این جور داستانها ننویسید؟ کله کیری هر گوهی که میخوای بخور ولی اسم مادر رو نیار بیشرف. پس دیگه ننویس
سوم اینکه نویسندگی هم بلد نیستی حالا چه کسی بهت گفته بیایی اینجا داستان تراوشات جلقآمیزتو بنویسی خدا میداند و بس ولی من مطمئن هستم که هر شب تو پایگاه بسیج کونت گذاشتن و عقدهای شده. پس دیگه ننویس
چهارم اینکه احتمالا مادر نداری واسه همینه که ارزش مادر رو نمیدونی. پسرهی الاغ، مادر با ارزشترین موجوده دنیاست و کسی از این جور داستانها خوشش نمیاد. کیر خر تو اثنی عشرت دیگه ننویس.
پنجم اینکه خیلی دلم میخواد بدونم از کجا پول میگیری که میایی این سایت داستانهای انحرافی رو مینویسی؟ چقدر پول میگیری گورتو از اینجا گم کنی بری؟ کیر تو مغز استخونت، کیر تو روح و روانت، کیر تو وجود بی وجودت دیگه ننویس.
و کلام آخر اینکه بیا به آغوش باز پسرهای شهوانی تا جوری از کون بکننت که تا عمر داری از راه راست منحرف نشی. سگ اسهالی برینه تو گوش و حلق و بینیت، هندونه گرگان تو رودهی بزرگ و کوچیکت، استفراغ کفتار تو دهنت دیگه ننویس. کله کیری چولمنک دیگه ننویس. حالمو به هم زدی دیگه ننویس.
تصمیم گرفته بودم ، پای داستانهای تخمی تخیلی دیگه کامنت نذارم .
ولی بوی گند و تعفن مغز بعضیا انقدر میزنه بالا که قابل تحمل نیست و حتما باید یه چیزی بهشون گفت .
اولا این داستان رو تا خط پنجم خوندم و دیدم کس شعراش شروع شد بیخیال بقیش شدم .
این جمله رو پای یه داستان دیگه هم نوشتم ، از اعضای قدیمیتر هم خواهش میکنم همراهی کنن . تا شر این مدل داستان از سایت کنده بشه .
زیر اینجور داستانها فقط بنویسیم :
به درد خوندن نمیخوره
به درد نخوره
ارزش خوندن نداره
وقت تلف کردنه
یا از این جور جملات .
چون خیلی از خواننده های سایت بچه های زیر 18 سال هستن ، که ممکنه ناخودآگاه و ندانسته تحت تاثیر این مدل نوشتار قرار بگیرن و جریانات بعدش واقعا غیر قابل جبرانه .
با تشکر از بچه های عزیز که زحمت نقد داستان رو کشیدن.کیر تو کس خودت و خاندانت جنده دیگه داستان کس شررر اینجا تفت نده.تو برو همون کست رو بده نمیخواد هوای شهوانی رو خراب کنی و اعصاب بچه ها رو به هم بریزی.شایدم پسری اینو از طرف یه زن نوشتی که هر چی فحش میخوره اون بخوره.در هر صورت کیرم تو کس خواهرت با این داستان کیریت.
5 خط اولش فقط خوندم تابلو بود کس شعر نوشته.کیرم تو تخیلاتت
ااااا تورو خدا ببینا این چه کس و شعرایی بود که سرهم کردی. میخوام ببینم چی زده بودی که اینطور توهم زدی. اگه خیلی دوست داری ننه تو بکنی هیچ اشکال نداره. یه شب برو پیشش بگو ننه میخوام بکنمت اونوقت ببین چه بلایی سرت میاره. مرتیکه کس کش قاطر مسلک چون مطمئنم که پسری اینارو بهت میگم. داستانت حتی بدرد پاستیل خورایی که دستشون دور کیرشون چسبیده هم نمیخورد چه برسه که بخوای بذاری اینجا. اینقدر بی ارزشی که اصلا نمیخوام با یاداوریش حال خودمو بهم بزنم. برو کس و کونت رو جای دیگه هوا کن که ما جماعت شهوانی کون سگ نمیذاریم. حتی دیلدوی پلاستیکی هم حوالت نمیکنم مردک جفنگ الواط…
Ajaaaaaaaaaab
dastane kos sheri bod
.
Shoharet mage arab bod ke bachat 15 saleshe andaze kiresh 22 sant bod.
.
Hala on vasat amir ki bod?
.
Che esmai
shima.sima
farhad.farid
.
Che jaleb
senaton 35 35
15 15
.
Dg az in dastan haye kiri nanevis
.
Vagarne tane kiram ye shatel vasl mikonam az in shomal mifrestam mostaghim biat to konet
madar jende nanevisi nemigan cholaghi mohtaramane nanevissssssssssssssssssssssssssssss
این قد شعر و ور بود که فک نکنم کسی حوصله کنه و تا آخرش رو بخونه! آخه مرتیکه یا زنیکه، اولا که دیگه سعی کن هرگز ننویسی. اگه هم میخوای بنویسی هرگز این موضوعات کسشعر و سکس محارم و این خزعبلات رو انتخاب نکن. این موضوعات کسشعر رو هم انتخاب کردی، لااقل یه جوری بنویس که قابل خوندن باشه، نه اینکه معلوم نیست چی زدی به بدن که رفتی تو هپروت، بعد هر شعر و وری که به ذهنت رسیده رو پیاده کردی. آقا، جون مادرت بیخیال شو و دیگه اصلا طرف نویسندگی هم نیا، برو عزیزم، برو شاید نونت جای دیگه ای باشه.
باسلام خدمت دوستان بازم ترشحات یک مخ هنگ کرده وگوزیده که درنهایت پستی ونامردی قصدکوبیدن بسیج وبسیجی راداره اقایاخانم نویسنده :اینقدرپستی که درقالب داستان سکسی افکاربیمارگونه ات رانشرمیدهی ولی بدان بعنوان یک بسیجی که درجبهه بودم وازنزدیک بامرامشان اشنایی دارم لااقلش اینه که مثل توحرامزاده نیستندبسیجی بودن فریدمثل انسان بودن تومی ماندکه حیوان بودن بیشتربرازنده ات میباشدخدامرگت بده که نه داستانت ونه افکارت بویی از انسانیت نبرده درپایان محض ثواب وقربه الی الله برج میلاد توکونت
اخه چرا تخیلاتتونم مریضه
یعنی چی بگم هم فحش دادان بهت هم حیفه
سکس با محارم تو کت هیچ حیوانی نمیره چه برسه به انسان
bache mashahad عزیز قصد توهین به شخص شما را ندارم ولی کس ننه هر چی بسیجیه
علت هم دارم که اینو میگم
1 اونایی که اون موقع رفتن جبهه برای جنگیدن هدفشان محترم و من به هر کی از این مملکت دفاع کرده احترام میزارم اما همه اونایی که اون موقع میرفتن از سر ذوق و شوق نبود .خیلیها زو به اجبار میبردن یا خودشون مجبور بودن مثلا کارنداشتن و یا کارمند بودند و سهمیشونو باید میرفتن خیلیها خلاف بودن و برای فرار از قانون میرفتن و خیلی دلایل دیگه
2 اون بسیجی که خمینی گجسگ مد نظر ش بود یه لشگر بود که بره جلو تانک و کشته بشه تا اینا براحتی پایه های حکومت کثیفشونو محکم کنن همیونجوری که بعد از جنگ گفت: این جنگ برای ما نعمت بود راست میگفت چون همه مخالفا رو درحین جنگ نابود کردن 3 حتی اگه همه اون چیزایی که شما در مورد اونا که گفتی اون موقع درست باشه متاسفانه بسیج الان دقیقا مثال اون توله سگهایی است که در کتاب قلعه حیوانات (جرج اوروال) حکومت اونا رو نگه داشته برای فشار به مردم و تبرئه کردن خودشون که بگن : تقصر ما نیست اینا از خود مردمن و بتونن بقیه منتقداشونو توجیه کنن
پس نتیجه میگیریم که کس ننه هر چی بسیجیه
خوب و بد هم نداره والسلام
چی بگم؟…بچه ها چیزایی که لیاقت خاندان و مادر وپدرت و اون بچه جندت بود نثارت کردن . البته اگه بچه داری زنیکه (مرتیکه) هرزه . ای کیر بسیج و گوفی و کیر نوستراداموس تو کون خودت و خاندانت. کس شر نویس قهار . مادر قهبه تا داستانو تموم کردم رفتم مستراب به نیت خاندانت ریدم تو کون پارت . جنده . بوکس 100 تایی دیلدو تو کونت . انگل فاسد. تو از بوش کس خر هم کمتری . دیگه نیا اینجا اینجا جای این کس شعرا و جنده هایی مثل تو نیست که برای کیر مث سگ له له می زنند. ای برج میلاد تو کونت که به مقام باارزش مادر توهین می کنی…
شانس اوردی امروز خوش اخلاقم حال ندارم زیاد فوش بدم. عوضش این کارو به بچه های دیگه پیشنهاد و واگذار می کنم. فاحشه…
سلام
اول از همه کسکش مگه اکیه کیر 23 سانتی ؟ اونم پسر 15 ساله . از این بیشتر نخوندم . عوضی کدوم پسری کیرشو میده دست مادرش ؟ این داستانو فقط یک کسکش 14 ساله جقی میتونه نوشته باشه .
دوم خدمت دوستانی که گفتن خوبه : آخه کسکشا شما میدونید داستان چیه ؟ چرا کس میگید آخه ؟
سوم هم خدمت دوستانی که نظرشون مثل من بود عرض کنم که بسیار ارادتمندیم .
با تشکر
دانیال
سلام
اول از همه کسکش مگه الکیه کیر 23 سانتی ؟ اونم پسر 15 ساله . از این بیشتر نخوندم . عوضی کدوم پسری کیرشو میده دست مادرش ؟ این داستانو فقط یک کسکش 14 ساله جقی میتونه نوشته باشه .
دوم خدمت دوستانی که گفتن خوبه : آخه کسکشا شما میدونید داستان چیه ؟ چرا کس میگید آخه ؟
سوم هم خدمت دوستانی که نظرشون مثل من بود عرض کنم که بسیار ارادتمندیم .
با تشکر
دانیال
مثل سگــــــــــ دروغ میگی…
کسمغز!!! یه نگاه به کف دستات بکن از بس جلق زدی پوستش رفته، یه نگاه به چشمات بکن از جلق زیاد شمارش شده 5،خاک تو سر کسخل عوضیت کنن مرتیکه عقده ای…
ریدم تو اون سلولهای خاکستری مغزت که این توهمات هرزه ازش تراوش کرده، جاکـــــــــــــــش…
از این کسشعرای سکس با مامان و خواهر ننویسید، پفـــــیوز باعث میشه 4تا کسخل به سن بلوغ رسیده مثل تو که کس گیرشون نمیا واسه مامان و خواهرشون تیز کنن ،خخخخخخ تفففففففففففففففف
من با خزعبلاتی که به عنوان داستان نوشت کاری ندارم بچه ها
زحمتشو کشیدن
فقط دو نکته
1- (جدا خوب بود بچه ها علکی گیر
نوشته saman.0652 در 20. خرداد 1391 - 4:50
جدا خوب بود
بچه ها علکی گیر ندین) اولا الکی نه علکی ثانیا کجای این کس شعر خوب بود جناب ؟ نویسنده خودتی ؟
2- دوم جناب دول طلا من کاری به عقیده و مسلک بسیج ندارم اما عقاید هرکسی محترمه اینجا بحث فقط سکسه سیاسیش نکنید
ریدم تو این تراوشات ذهنی
وسط دوره طلایی داستانها عجب کسی نوشتن
دقت کردید چند روزه بهترین داستانها رو می خونیم نسبت به تمام این مدت به لطف پری و پژمان ( پری و پژی ) حالا این کس شعر همه حال رو زد نابود کرد کس مغز
نشد باز ننویسم
فحش سیاسی بهت میدم
کیر فیدل کاسترو بره تو کونت در بیاد
کیر وینستون چرچیل بره تو کونت در بیاد
کیر هوگو چاوز بره تو کونت در بیاد
کیر احمدی نژاد بره تو کونت در بیاد
کیر بشار اسد بره تو کونت در بیاد
کیر دیوید کامرون بره تو کونت در بیاد
کیر سارکوزی هم تو چشات که دیگه نتونی بنویسی
بیش بار
بار دیگه کسی از این کس شعرای خواهر مادری بنویسه گاییدمش ها
تو بگو ازکجا پول میگیری این کسشرا رو بنویسی لجن حرومی چرااسم بسیجو خراب میکنی البته حق داری چون این بسیجیا بودن جلوی امثال تو کثیفو گرفتن ازادیشونو گرفتن که مملکتو به گا ندن اگه مادر تو جندست دلیل نمبشه ابراز کنی معلومه که پسری
مرگگگگگگگگگگگگگگگ بررررررررررررررر ضد ولایت فقیهههههههههههههههههههههه درود بر حوزه بسیج دانشگاه بنیاد ملی نخبگان ستاد جنگ متافیزیک کشور ارتش ضد زامبی کل کشور
بقول دوستمون :
ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻩ
ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻧﺨﻮﺭﻩ
ﺍﺭﺯﺵ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻭﻗﺖ ﺗﻠﻒ ﮐﺮﺩﻧﻪ
انتی هویج کیر تو مغز و افکارت
ولایت فقیه ریده به تاریخ و ایندت هنوزم عین خر عر عر کن
در کل این داستان بود یا یک ریدن تمام عیار به بسیجی ها؟!!!
من میتونم قسم بخورم هرکی این داستان و نوشته تو زندگیش یه بسیجی بوده که نه نه شو گاییده…
كير تو بسيج و بسيجي.داداش به خاطر توهينت به بسيجي ها در داستانت بازم بنويس
داستانتو نخوندم تا کونت پاره شه دیدم همه فحش دادن فهمیدم کسه صدتا یه غاز گفتی
ای کیر تو کس اون مادرت با این داستانت بی غیرت جنده حرومزاده
عجب کس شعری بود!!!
به عمرم تا حالا همچین داستان تخمی نخونده بودم
یارو نگا کرد اونور گفت دارن ننمو میگان؟؟؟؟؟
حروم زاده مگه دست خر کردن تو کونت که ازین کس شعرا مینویسی دیوث؟
من نمیدونم این ادمین گوساله چه گهی میخوره؟
خب مرتیکه یا اینا رو نزار بیاد بالا
یا اگه میزاری تاکید کن که کس شعره تا طرف خودش بیخیال بشه
اي بابا چرا از خودتون خلاقيت به خرج نميدين چرا داستان كپي شده ميزاريد اين داستان واسه سايت اميرسكسي خجالت بكشيد
حالم از داستان کیریت بهم خورد هرچی فحشت دادند حقته نوش جونت
ما که گوشامون دراز نشد و خر نشدیم حالا همه جاش درست ولی به نظرتون در مورد کیر پسر تون خیلی نه ها ولی یه ذره خالی بندی نکردید، آخه سکسر های حرفه ای با 25 سال به بالا که توی آمریکا با این همه قرص و آمپول و عمل جراحی اندازه کیرشان به 23 سانت نمیرسه چه برسه به ایران اون هم یه پسر 15 ساله. من به شما توصیه میکنم که یه سری به سایت ها بزنید و در اون جدول اندازه آلت تناسلی را با سن نگاه کنید تا بعدا کمتر از این خالی بندی ها بکنید
هرچی بارت کردند نوش جونت.بااین داستان نوشتنت گند زدی.ننویس دیگه مادربه خطا.
راست و دروغش رو کاری ندارم.محشر نوشته بودی.حرف نداشت.
راست یا دروغش با خودتون
ولی داریم به کجا کشیده میشیم
جنون شهوت که تو غرب خیلی وقته بهش رسیدن …
بی صبرانه در حال منتظر انتقاد اساتید هستیم.واقعا کیر من و اساتید در کس و کون مبارکت (preved) (preved)
هههههههههههههههههههههههههههههههههه یعنی کیرم تو تخیلت نویسنده .
خیلی خندیدم دمت گرم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
داستان مال تقریبا پنج سال پیشه ولی با این حال نظرمو میدم
اولین داستان طولانی و کاملا تخیلی بود ک تا تهش خوندم ولی کاملا مشخصه یا خیلی از بسیجی ها بدمت میاد(ک منم بدم میاد) یا بسیجی کاری کرده باهات ک اینجوری داغی ازشون در هر صورت زحمت کشیدی دمتم گرم قشنگ نوشتی
اگه بجای وقت گذاشتن وخوندن با دقت این کس شعرها کتاب درست میخوندید الان چیزی که زیاد داشتیم انشتین بود
خيلي عالي بود لذت بردم واقعا كاش واقعي بشه تجربه كرد
فرهاد جان. عزیز جقی ام.?
دیگه متاسفانه مغزی واست نمونده. ایشالا کیر فرید رفیقت بهت برسه که همچین کسشعرایی رو تلاوت نکنی
لطفا هر چی کیر دارید حواله این بچه کونی کنید لیاقتش رو داره
!!!