از کونی بودن من تا جندگی زنم

1402/10/30

توی داستانهای قبلی از اینکه چطور کونی شدم و چطوری به حس بیغیرتی رسیدم تعریف کردم که تا حدودی مقدمه بود برای داستان اصلی.
ادامه ماجرا ، مدت ها گذشته بود از ازدواج من و لیلا توی این مدت از هر نظر خودمو ارضا کردم ، لیلا اصولا آدم خیلی مطیعی بود و هر کاری ازش میخواستم نه نمی گفت نه اینکه علاقه زیادی به من داشته باشه کلا خصوصیت اخلاقیش این بود آدم تو سری خوری بود ، دیگه سکس کردن باهاش بهم حال نمیداد توی زندگی بیرون از سکسم کلا باهاش حال نمیکردم تنها دلیلی که باهاش مونده بودم اون بدن سفید و کون بزرگش بود میدونستم به راحتی نمیشه مثلشو پیدا کنم ، پا پیچمم که نبود پس ترجیحم زندگی کردن باهاش بود
بعد اتفاق راننده تاکسی کلا همیشه در حال تصویرسازی این بودم که لیلا زیر مردای دیگه چه جوری میشه از پیرمرد تا بچه و افغانی فرق نمیکرد
توی گروهای بیغیرتی تلگرام عضو شده بودم و با کسایی که میخواستن نفر سوم بشن حرف میزدم و وقتی عکس کیر و هیکلشونو میگرفتم میرفتم سراغ لیلا
اغلب روی شکم خوابوندمش گوشی رو میدادم دستش و آلبومی که از کیر و بدنای مردای دیگه درست کرده بودمو میذاشتم تماشا کنه خودمم با وازلین سوراخ کونشو چرب میکردمو میخوابیدم روش ، کیر من زیاد بلند نیست ۱۴ سانته اما کلفته حسابی کلفت جوری بود که هر سری ی ناله ای ازش بلند کنه وقتی شروع به کردن میکردم ازش میخواستم یکی از اون کیر هارو انتخاب کنه و انقدر ازش تعریف کنه تا ارضا بشم ، یواش یواش خودشم به کون دادن عادت کرده بود و وقتی به وسطای سکس میرسیدیم شروع میکرد همکاری کردن با من و با شول و سفت کردن کونش تلاش میکرد تا سهمی تو این سکس داشته باشه، از اینکه نفر سوم وارد رابطه کنم میترسیدم ، نمیخواستم شر بشه پس قید اینکارو زدم تا یک روز ی پسر نوجوان افغان وارد کارگاه ما شد و به عنوان کارگر شروع به کار کرد من چون سرپرست کارگاه بودم دستم باز بود تا کارگری استخدام یا اخراج کنم یا من تعیین میکردم کی کجا کار کنه ،
یواش یواش این پسرو به خودم نزدیک کردم و بجای کارگر ساختمونی آوردمش توی دفتر کارگاه به عنوان مستخدم مشغول به کارش کردم اون بنده خدا هم از خداش بود بجای کارکردن تو سرمای زمستون و خوابیدن تو اتاق کارگری ی جای تمیز و گرم مشغول بشه
بعد ی مدت به هوای تمیز کار خونه خودم شب با خودم بردمش خونه و ازش خواستم تا مانده مصالح ساختمانی تو بالکن به پارکینگ انتقال بده اونم انجام داد و تا آخر شب مشغول نظافت پارکینگ و حیاط خونه شد تو همین مدتم لیلا رو با پوششی باز به بهانه های مختلف توی مسیرش قرار میدادم
بعد تموم شدن کارهای خونه پسر بچه افغان که اسمش گلبدین بود تو پارکینگ نشسته بود تا من برم ببرمش کارگاه که من رفتم پایین و بهش گفتم کارگاه قرار نیست بریم فردا جمعست و صبح قراره بریم سر باغ و اونجا کار داریم الانم بیا بالا شام بخوریم شب پیش ما میمونی ، بعد تموم شدن شام وقتی لیلا مشغول شستن ظرفا بود گوشی گلبدین توجه منو جلب کرد بدون هیچ حرفی گوشیو از دستش گرفتم و یواش بهش گفتم فیلم چی داری طفلی هول کرده گفت هیچی خودم رفتم تو گالری و دیدم چندتا سوپر با کیفیت داغون داره گفتم با اینا جق میزنی با حالتی کپ کرده و ی لبخند تخمی فقط سر تکون داد ، گوشو بهش دادم گوشی خودمو باز کردم و دنیای فیلم سوپرو گذاشتم جلوش گفتم ببین حال کن اول معذب بود اما بعدش یخش باز شد و ترسش ریخت ی چندتایو سر سری گذاشتم نگاه کنه و بعدش بهش گفتم کوس کردی بازم با حرکت سر گفت نه گفتم کون چی گفت نه گفتم پس چه غلطی کردی اصلا کیر داری و در همین زمان دستمو بردم سمت کیرش و کیر راست شدشو لمس کردم اولش رفت در بره اما با وجود لیلا و ترس از من بعنوان صاحب کارش و پولی که پیش من داره تلاشی نکرد منم بیشتر شروع به ور رفتن با کیرش کردم یه کیر تقریبا ده سانتی قلمی اما با سری بزرگ ، جالب بود کیرش یه سر پفکی بزرگ داشت که خیلی نرم بود
دستمو در اوردم از تو شلوارش و گفتم بلند شو بیا تو پارکینگ با خودم بردمش توی تاریکی پارکینگ گفتم شلوارتو دربیار با ترس و دودلی کشید پایین منم جلوش نشستم و شروع کردم ساک زدن که گلبدین گفت نمیتونه گفتم چرا دیدم میگه تو دستشویی جق زدم در لحظه ضربان قلبم رفت بالا و پرسیدم برای لیلا جق زدی لال شد و رنگش پرید و ادامه دادم دوست داری بکنیش با اضطراب فراوون سرشو به بالا حرکت داد که نه گفتم زبون مگه نداری نترس من رفیقتم راحت باش میخوای بکنیش بازم با سر اشاره کرد اما ایندفعه به معنی اره ،گفتم پس بریم بالا اما حواست باشه فقط مو به مو حرف منو گوش میکنی من موقع خواب جای تورو که تو پذیرایی میندازم خودمونم میریم تو اتاق ولی درو باز میزارم و وقتی سرفه کردم بدون میخوام بکنمش لخت شو بیا پشت در اتاق یواشکی نگاه کن تا من با اشاره بگم بیای ، اما این حرفا تراوشات ذهن شهوتی من بود گلبدین خودشو خراب کرده بود و از ترس نمیدونست داره چه بلایی سرش میاد و فقط تسلیم من شده بود ، لیلا هم که کلا تعطیل بود
دیدم فلک زده گلبدین کم مونده سکته کنه بهش گفتم آروم باش و فقط تنها کاری که میکنی اینکه خوابت نبره همین اونم طبق معمول فقط نگاه کرد و برگشتیم بالا دیدم لیلا هنوز تو آشپزخونست رفتم پیشش گفتم چیکار میکنی جمع کن بریم بخوابیم ی ساعته معطل توام اونم یه ریز غر غر کردو بعد چند دقیقه کارشو تموم کرد و راهی اتاق خواب شد منو صدا کرد ی لحاف درب و داغون داد تا بدم به گلبدین با کلی عشوه که این چرا اینجاست و چرا مونده حالا خبر نداشت چه نقشه ای دارم منم بی حوصله گفتم ببخشید ازت اجازه نگرفتم دختر خان ،
بردم وسایلو دادم به گلی و بهش گفتم برق خاموش کردم بیا دم اتاق وایسا یواشکی نگاه کن حداقل از نزدیک کوس دیده باشی
برگشتم تو اتاق و رفتم سراغ وازلین لیلا دید گفت الان ؟گفتم پس کی ؟ گفت خوب این بارو اینجاست گفتم بهتر مگه بده یهو ساکت شد نپرسیدم هیچ وقت ازش ولی احتمالا فهمیده بود با حالتی پکر دراز کشید منتظر شد منم برق خاموش کردم بهش گفتم لخت شو احتمالا گلی صدامو میشنید چون آروم حرف نمیزدم انقدر مست شهوت بودم که هیچی مهم نبود
لیلا گوش نکرد و بی حرکت خوابیده بود با ی دستم شلوار و شرتشو کشیدم چون اون دستم وازلینی بود خودش کمک کرد تا در بیاد بعدم بلوز و سوتینش الان من بودم و لیلای لختی که تو کورسوی نور چراغ خواب بدنش سفیدی خودشو به رخ میکشید نشستم روی رونش و با سوراخش ور رفتم و وازلینو مالیدم بعد بلند شدم خودم لخت بشم که دیدم کله گلی تو تاریکی خونه داره از کنار چهار چوب در خودنمایی میکنه زیاد مشخص نبود گرچه اگر بودم مهم نبود شروع به کار کردمو خوابیدم روی لیلا و آهسته آهسته سعی میکردم راه کیرمو پیدا کنم
کیرمو یواش یواش فرستادم داخل آروم روی بدن لیلا خوابیدم از زیر دستمو به کسش رسوندم و شروع کردم باهاش ور رفتن بعد چند دقیقه که همکاری لیلارو با شل و سفت کردن عضلات کونش حس کردم شروع به تلمبه زدن کردم زیر گوشش آهسته نجوا میکردم و پای گلی به سکس البته فقط تو حرف باز کردم و در آخر از لیلا پرسیدم گفتم دوست داری بهش بدی میدونستم که حرفی نمیزنه و فقط مخالفت نمیکنه حالا یا از ترس یا از شهوت مهم نبود
به گلی گفتم بیا
با تردید اومد جلو و گفتم لخت شو لیلا حضورشو حس کرده بود چون صورتشو بیشتر توی متکا فرو میبرد
گلی با کیر شق شده حالا لخت کنار من بود و من دست گلی گرفتم و گذاشتم روی لپ کون لیلا میشد حس کرد که گلی امکان داره هر لحظه از حال بره از شدت هیجان اما بعد از چند دقیقه همه چیز نرمال شد و همه به حضورشون عادت کردن و تازه خون به مغز همه رسید لیلا رو بلند کردم و اولین جایی بود که اونا باهم چشم تو چشم شدن لیلارو نشوندم و از گلی خواستم بایسته و سر لیلارو به طرف کیر گلی هول دادم

ادامه داستان در قسمت بعدی

نوشته: کونی سابق


👍 20
👎 25
49901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

967647
2024-01-21 01:31:33 +0330 +0330

هی میگم به این کونی های جقی گوشی ندین

0 ❤️

967649
2024-01-21 01:39:43 +0330 +0330

نفر سوم هستم

0 ❤️

967660
2024-01-21 02:51:41 +0330 +0330

من با داستانت کار ندارم ولی از ظواهر حرفهات پیداست که الانم موقعیتش پیش بیاد کون میدی پس چرا اسم نویسنده رو نوشتی کونی سابق؟؟
نکنه چون زدی تو کار کوسکشی و فکر می‌کنی کلاسش بالاتر از کونی بودنه استعفا دادی؟؟خب در اون صورت اسمت رو بزار کونی سابق و کوسکش فعلی😂😂😂

0 ❤️

967680
2024-01-21 08:18:09 +0330 +0330

چی شد ۰۰۰۰

0 ❤️

967681
2024-01-21 08:43:31 +0330 +0330

در حد تراواشت سکسی بد نبود ولی انتظار نداشته باش باورش کنیم

0 ❤️

967780
2024-01-22 04:27:13 +0330 +0330

پیداس کونی حرفه ای هستی خوشبحال خانمت دوکیره شد

0 ❤️

967806
2024-01-22 11:08:57 +0330 +0330

من کیشم دوست داشتی بیای بیا دایرکت

0 ❤️




آخرین بازدیدها