اردوگاه (۲)

1402/04/22

...قسمت قبل

بعد اون روز رویایی و امتحانای خرداد هیچوقت رابطه برقرار نکردیم ولی در حد چند تا بوسه بوده.
یروز نیما گفت که این هفته عروسی برادرشه که توی باغشون بود و خونواده ماهم دعوت بود.
شب عروسی وقتی رسیدیم مادرم رفت بخش زنونه، منو پدرم به طرف بخش مردونه رفتیم جلوی در نیما و پدرش وایستاده بودن بعد سلام و علیک رفتم تو و نیما پشت سرم اومد پدرم سر یه میز نشست که چند تا از بابا های دوستای مشترک منو نیما نشسته بودن و پدرم اونارو می‌شناخت
نیما دستمو گرفت گفت:
+بیا بریم سر میز خودمون
_میز خودمون؟
+آره چندتا از بچه ها هم اومدن بریم پیششون
پشت سرش رفتم یه میز اون اخرای باغ بود
نشستیم و خوردیم گفتیم خندیدم نیما زد آروم به پام با چشماش به گوشیم اشاره کرد
گوشیمو برداشتم یه پیام از طرف نیما که توش نوشته بود:
به بهونه دستشویی برو توی ویلامون منم الان میام کلید زیر پادری
بلندش شدم گفتم دارم میرم دستشویی
رسیدم به ویلا کلید از زیر پادری برداشتم و رفتم داخل نشستم روی مبل و منتظر موندم چند دقیقه بعد یکی درو زد
از تو چشمی نگاه کردم نیما پشت در بود درو براش باز کردم و با یا لبخند مهربون مواجه شدم.
اومد داخل و به محض بستن در گردنمو گرفت و با ولع لبامو میخورد
آروم بهم فشار وارد میکرد و پهنم میکرد روی زمین وقتی کامل رو زمین خوابیده بودم پاهامو از هم باز کرد و کف پامو رو زمین گذاشت کیرشو به کیرم چسبونده بود گردنمو میخورد.
نفسام تند شده بود بدنم داغ کرده بودم
صورتشو ازم جدا کرد و با لبخندی ملیح بهم ذول زد و گفت:
سختته نفس بکشی؟
با سر حرفشو تایید کردم و گفت
پس بزار یکم دست و بالتو باز کنم.
دکمه های پیرهنمو دونه دونه باز کرد پیرهنو از تنم درآورد و از شکم تا بین سینه هامو بو کشید گفت:
چقدر داغی
و شروع کرد سینه هامو خوردن با اون دهن داغش
ناله هام در اومده بود
۳۰ ثانیه بعد گفت :
خب دیگه بسه یکم میخوام روانیت کنم
لباسشو در اورد و با شرت نشست همونجایی که بود و شلوار منو درآورد با شرت جلوش دراز به دراز افتاده بودم
کیرشو از تو شرت در اورد کامل راست شده بود
دلم میخواست خم شم به کیرش دست بزنم ولی جونشو نداشتم
یه کیر سفید و کلفت تقریبا ۱۸ سانتی شیو شده
شرتمو از پام در اورد دستشو گذاشت بین پاهام و برد طرف سوراخم و با سوراخم بازی می‌کرد
از جاش بلند شد چهار زانو نشست کنارم
جایی که کیر خوشگلش نزدیکم بود
انگشت وسطشو بایه ژل لوبریکانت لیز کرد. گذاشت روی سوراخ آروم بازی میداد و میرفت تو
چشمام پشت پلک های بالامو نگاه می‌کرد بدنم میلرزید داغ شده بود
با ناخونام فرش و چنگ مینداختم تو اوج لذت بود
۱ دقیقه ای گذشته بود که تموم جونمو جمع کردم ساعد دست نیمارو گرفتم نیما بهم نگاه کرد و آروم و بی جون گفتم:
نیما توروخدا یکم استراحت بهم بده یه لیوان آب برام بیار
نیما با لبخند سرشو تکون داد پیشونیمو بوسید و رفت تا برام آب بیاره
تو اون تایم خودمو رسوندم به مبل و به پایه مبل تکیه دادم یه نفسی کشیدم :
+(با ناراحتی)عزیزم اذیت شدی
دیوونه شدی؟ معلومه که نه فقط نیاز داشتم یکم تنفس کنم
+بریم برای ادامش؟
_دستشویی کجاست من قبلش یکم خودمو تمیز کنم؟
دستشویی بهم نشون داد سریع خودمو تمیز کردم رفتم پیشش
استخوانهای ترقومو بوسید نشوندمش روی مبل شرتشو دراوردم
کیرشو اول بو کردم سرشو بوسیدم کردم تو دهنم.
واییییییییییی اصلا دهنم آب افتاد پوستش نرم و لطیف تمیز شیو شده
خدایا مگه از این بهترم هست؟
آروم رو کیرش تلمبه میزدم و به صدای ناله های لذت نیما گوش میدادم

اصلا زمان برام معنی نمی‌داد که نیما از موهام گرفت سرمو بلند کرد و نفس زنان گفت:
بسه بریم سراغ…اصل کار
خوابید رو زمین
پاهامو مثل پوزیشن اول باز کرد کاندوم کشید رو کیرش ژل ریخت گفت شل کن
و آروم یکم یکم داد تو
انقدر تو کارش حرفه ای بود که اصلا نفهمید که کُلِش رفت داخل و فقط لذت بردم نیما گفت

  • چند بار سکس داشتی؟
    _ اولین بارمه
  • پس این گوهر نایاب رو من دارم باز میکنم
    آروم تلمبه می‌زد و گردنمو میخورد و کیرمو میمالید
    دوباره به اوج لذت رسیدم نفسم تند شده بود گرمای نفس نیما به سینم میخورد
    چند دقیقه گذشت و حس کردم دارم میام نیما رو هول دادم عقب و پریدم روش و کیرشو کردم تو خودم چند تا تلمبه زدم که با فشار یه آه بلند رو شکم نیما ارضا شدم
    شل شدم و افتادم رو سینه نیما نفس نفس میزدم
    نیما هم با ارضا من تحریک شده بود و با چندتا تلمبه ارضا شد
    جفتمون کاملا ناک اوت شده بودیم افتاده بودیم رو هم و نفس میزدیم

یکم که جونمون بالا اومد و خودمونو تمیز کردیم نیما گفت:

  • زندگیم امشب اینجا بمون منو بچه ها همه میخوایم بمونیم
    _ مگه عروس کشون ندارید؟
  • نه تو فامیل ما رسم نیست
    _ اوکیه به بابام میگم

بعد شام و رقص و هدیه ها رفتیم پنج نفری طرف ویلا
نیما به هممون لباس راحتی داد ولی لباساش چونکه برای خودش بود برای من خیلی گشاد دیده می‌شد
شب تو اتاق طبقه بالا پیش نیما خوابیدم رو تختش بغل تو بغل هم…آروم ترین…خواب دنیا

اگه بخواین قسمت سومم مینویسم

نوشته: طاها


👍 15
👎 0
10101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

937605
2023-07-14 07:56:07 +0330 +0330

مشتاقم برای خوندن ادامش

0 ❤️

938208
2023-07-18 02:29:36 +0330 +0330

چاخان خوشم نمیاد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها