یاسمین حشری و شیطون بلا

1402/09/23

سلام به دوستان گلم
این یک داستان کاملا واقعیه دیگه قضاوت با خودتون.
متاسفانه بر اثر یک سانحه تصادف خانوم اولم رو در سن ۳۰ سالگی از دست دادم،و خیال ازدواج کردن رو نداشتم ولی با اصرار والدین و دوستان و همکاران۲ سال بعد از اون واقعه تلخ یه دختر رو واسم در نظر گرفتن
یه روز رو قرار گذاشتن تا برم دختره رو ببینم
روز موعود فرا رسید و همراه خانواده رفتیم تا دختره رو ببینیم البته در حد یه آشنایی کوچیک خانواده شون رو میشناختم .بعد از فراهم کردن مقدمات راهی خونشون شدیم به محض ورود یه دختر با قد حدودا ۱۷۰ و بسیار زیبا نظر من رو گرفت.و با خودم گفتم که عالیه این خدا کنه که کارمون بشه.بعد از صحبت های اولیه همون دختر واسمون چایی و میوه آورد من که دیگه دل تو دلم نبود.بعد از اینکه حرفها زده شد از من خواستن تا برم و باهاش صحبت کنم .بلند شدم رفتم و وارد اتاق مورد نظر شدم و داشتم با خودم حرفامو مرور میکردم که دیدم زرشکککک یه دختر دیگه اومد تو اتاق خیلی جا خورده بودم آخه مگه طبق رسم و رسومات نباید این پذیرایی می‌کرد چی شد یه دفعه این اومد البته از لحاظ سن وسال دختر اولی یکسال از این کوچیکتر بود و حدودا ۱۹ سال داشت.من که حسابی غافلگیر این ماجرا شده‌بودم دیدم که شروع کرد به حرف‌زدن و منم کاملا گیج و منگ و بالاخره تونستم کنار بیام با این ماجرا ولی خدایی اینم خوشگل بود اما اون خواهرش یه چیز دیگه بود.در هر صورت با این‌ماجرا کنار اومدم و با ایشون ازدواج کردم و شدن خانوم خونه.بعدش همون روز متوجه اشتباهم شدم که بله یاسمین خانوم به عقد یکی دیگه در اومدن و منم کاملا بی‌خبر از این موضوع .القصه زندگی من با نازنین خانوم شروع شد و الحق که زیبایی خاص خودش رو داشت.ولی در کل دلم پیش یاسمین خانوم گیر کرده بود.و بعدا فهمیدم که ایشون از روی زور و اجبار به عقد آقا آرمین در اومده بود .آخه اصلا به هم نمی‌خوردن و بیشتر سر این موضوع با من درد دل می‌کرد
من خداوکیلی راهنماییش میکردم که با این موضوع کنار بیاد تا اینکه زد و یاسمین دانشگاه تهران اونم رشته تربیت بدنی قبول شد یه ترم که گذشت وایساد روبرو خانواده ش که من طلاق میخوام و نمیتونم با آرمین عروسی کنم و با هزار درد سر و بدبختی طلاقش رو گرفت از یارو.
اوایل من سرم تو لاک خودم بود و میرفتم اداره و بر میگشتم .تا اینکه خانواده سر ناسازگاری رو باهاش گذاشتن و اونم بیشتر از شهرستان به خونه ما می‌اومد. یک شب که می‌خواست راهی ترمینال بشه و بره دانشگاه یه مقدار که حرکت کردیم دیدم زد زیر گریه که خانواده م زندگیم رو تباه کردن و اول جوونی منو به یه ازدواج اجباری مجبور کردن و حالا هم مهر طلاق خورد رو پیشونیم.من هم شدیدا احساسی شدم و دستمو گذاشتم رو دستش و ابراز احساسات کردم و بهش امیدواری دادم که تو هنوز سنی نداری و خیلی ام خوشگل و زیبایی امیدت بخدا باشه بعدش یکم آروم گرفت و بعد از رسوندنش به ترمینال تشکر کرد و رفت.تا اینکه تعطیلات نوروز رسید و ما با اتفاق خانواده راهی شهرستان شدیم و بالطبع یاسمین خانوم هم از دانشگاه تهران تشریف آوردن شهرستان.روز پنجم عید بود که خانومم به من گفت که باید برم شیراز و به گلدوناش آب بدم و بهشون رسیدگی کنم .یاسمین تا این رو شنید یه نگاهی به من کرد و ریز خندید.با کمال تعجب دیدم یاسمین تشریف بردن حمام و یک ساعتی طول داد .با خودم گفتم این شیطون یه نقشه هایی داره و حرف بنده درست از آب دراومد.و به خواهرش گفته بود که منم میخوام برم شیراز واسه لپ تاپم یه کابل بخرم و اونم بهش گفته بود احسان که داره میره شیراز باهاش برو .من که واقعا قند تو دلم آب شده بود که این خوشگل خانوم میخواد همسفرم بشه .منم بخاطر اینکه رضایت خودمو نشون ندم گفتم چه کاریه خودم واست میگیرم میارم که گفتش نه باید خودم باشم بدونم چه مدلی بگیرم. عجبببببب. با یاسمین راه افتادیم سمت شیراز و نگم واستون که تو راه چقدر عشوه و ناز می آورد و از اینکه طلاقش رو گرفته چقدر خوشحاله.بالاخره بعد از حدود دو ساعتی به شیراز رسیدیم و رفتیم سراغ آپارتمان تا به گلدونا رسیدگی کنم.یاسمین هم گفت تا بری به گلدونا آب بدی من میرم رو تخت دراز میکشم تا تو کارت تموم بشه.بعد از چند دقیقه ای رفتم تو اتاق دیدم بله خانوم خانوما راحت انگار میخواسته واسه شب بخوابه رو تخت دراز کشیده من که دهنم از تعجب باز مونده بود و داشتم نیگاش میکردم .رو کرد به منو گفت نکنه به همین زودی خسته شدی و با شیطنت خاصی گفت ناقلا تو هم اومدی استراحت دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و رفتم پیشش دراز کشیدم .شیطون همه چیز رو میدونست واسم گفت که از همون روز اول فهمیده بود که گلو من پیشش گیر کرده .دیگه نتونستم طاقت بیارم و شروع کردم ازش لب گرفتن و بوسیدن گردنش که دیدم نفسش به‌شماره‌ افتاده و گفت منتظر چی هستی شروع کن دیگه لباس خواب خانومم رو که پوشیده بود از تنش درآوردم خدایا این لعنتی چی بود آخه یه بدن سفید و ممه های سایز ۶۵ که قشنگ ممه هاش تو حلقم جا میشد🥰🥰با اون رنگ صورتی نوک ممه هاش .سریع رفتم سراغ کصش که مرتب شیو کرده بود و بوی خوبی میداد شروع کردم به لیسیدن بعد از یه تایم کوچیک فهمیدم که ارضا شده بهم گفت که نترس من کصم حلقوی هستش فقط سریع بکن توش که طاقت ندارم بعد از چندین بار مالیدن در کصش گفت لعنتی کیرتو میخوام بکن توش که هلاکم منم دیگه فرصت ندادم و کیرم رو کردم تو کص نازش و چند بار که عقب جلو کردم بخاطر استرسی که داشتم آبم اومد و انو خالی کردم رو شکمش.دیدم اینجور فرصتا کم‌گیر میاد رفتم و سریع یه وایاگرا انداختم بالا و اومدم سراغش و باز شروع کردم قربون صدقه ش رفتن خوردن لباش ولی ناقلا خیلی وارد بود معلوم بود تو تهرون کار خودشو کرده سریع اومد کیرم رو گرفت شروع کرد به ساک زدن تا کیر من باز شق و رق بشه خیلی قشنگ ساک میزد بعد از گذشت چند دقیقه کیرم راست شد و یاسمین اون رو هدایت کرد به سمت کص خوشگل و ملوسش و بعد ازم خواست دراز بکشم و اون بیاد رو کیرم چند تا تلمبه که زدم توش ارضا شد و بی‌حال افتاد رو سینه م .و منم شرو ع کردم با قمبلش بازی کردن و ممه هاش رو خوردن که باز حشری شد .ازش خواستم که پوزیشن داگ استایل بگیره رفتم پایین تخت وایسادم و شروع کردم از پشت که کصش قلمبه شده بود تلمبه زدن و با دستام چپ و راستم رو قمبل سفیدش زدن که بیشتر حشری میشد اینقدر تلمبه زدم که بیچاره از حال رفت و دراز به دراز افتاد رو تخت منم باز تو همون حالت کیرم رو در نیاوردم شروع کردم به تلمبه زدن که دیدم با دندوناش داره رو تختی رو گاز میگیره و جیغ های کوچیک میزنه و منم حین تلمبه زدن شروع کردم گردن و پشتش رو لیسیدن که گفت لعنتی بسه کشتی منو آبتو بیار .منم با فشار آبمو ریختم رو کمرش.و بعدش هم رفتیم یه دوش مرتب گرفتیم و راهی شهرستان شدیم.اینم بگم که چندین بار دیگه هم از خجالتش در اومدم .و هنوز ایشون مطلقه و منم هر از چند گاهی درحال گاییدن یاسمین خوشگل.
ارادتمند شما احسان

نوشته: احسان


👍 11
👎 11
73001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

962278
2023-12-15 00:11:54 +0330 +0330

نوش جونت مال کردنی رو باید کرد

1 ❤️

962308
2023-12-15 02:05:51 +0330 +0330

اولا همون گلدونا با گلش مخصوصا کاکتوس توکون خودت با ایگ چاخانت وخانمت که راحت جور می کنه تو خواهرشو بکنی دیوث مگه کشک.دوم‌در مورد قرص ویاگرا چیزی شنیدی یا خواندی .حداقل یه نیم ساعتی طول می کشه تا اثر کنه تازه با نوک‌چماق هم‌ از کونت بدی تو اینقدر زود اثر نمی کنه که تو همون‌لحظه خوردی پدر مادر خواهر زنو اوردی جلو چشماش.اگه یک درهزاری که اونم باز غیرممکنه راست باشه اگه واقعا با ویاگرا بخوای اونم یه بار بکنی واقعا گلدوناتو کونت شده معلومه میشه کمرت داغون شده از بس جقدی و زن ت سیر نمبشه تورو فرستاده دنبال نخود سیاه بلکم مرد همسایه مامانش یا خرش بتونه سیرش کنه

2 ❤️

962309
2023-12-15 02:09:50 +0330 +0330

سوژه خوب بود و به واقعیت هم خیلی نزدیک اما متاسفانه نویسنده دارای ضریب هوشی پایین و همچنین سواد در حد دوم راهنمایی و بدون هیچ فن بیان اگر خنده دار ترین جوک دنیا را این آقا تعریف کنه شنونده بجای خنده گریه خواهد کرد

1 ❤️

962310
2023-12-15 02:18:52 +0330 +0330

گوه نخور بابا جقی 😂😂

1 ❤️

962322
2023-12-15 03:44:05 +0330 +0330

داشتم داستان رو میخوندم که رسیدیم به کس حلقوی دیگه ادامه ندادم.من نمیدونم اگه این کس حلقوی روکسی اختراع و مودش نمیکرد دیگه این جقیاچطوری میتونستن توی تخیلاتشون کس دختربکنن.حالا جالب اینجاست این موضوع کس حلقوی دروغی بیش نیست بادخول پرده همه دخترهاپاره میشه ولی خون نمیاد یه تعریف علمی داره که من نمیدونم.سعی کنیدتوی داستانهاتون از کس حلقوی استفاده نکنید نگه دارید واسه زمان تجسم ذهنیتون چون داستان رو کاملا تابلو میکنه که دروغه

1 ❤️

962341
2023-12-15 07:14:19 +0330 +0330

کونکش کون اباسلطی اخه مگه خونت داروخونه است ویاگرا اقبل داخل یجچال باسه اونم فوری اثر کنه. کیر لاسمیک مخترع ویاگرا تو ماهیچه اسفنکترت

0 ❤️

962374
2023-12-15 15:25:52 +0330 +0330

بالاخره مرز بین واقعیت و دروغ مشخص شد ، یجوری میگفت راسته انگار کیر خره
دیوث انقدر مزخرف بود دیگه وسط ول کردم ، تو بکن شهر ، فقط به من بگو خواهرت چطوری گوشت و گربه رو با هم ول میکنه ، دوم چطوری ویاگرا عمل کرد اونم اورژانسی حالیشه ، سوم اینکه کس حلقوی رو کی اختراع کرد که شماها عنش و درآوردین ، چهارم خواهرزنتم کیر قحطی بوده گفته با داماد بدم . و اینکه بالاخره پیج احمد آقا ۱۳۵۸. و دیدم مختخریم اخمد آقا انشالله که کیرت تو کون این بچه سولاخ بره با این دروغاش

0 ❤️

962400
2023-12-15 22:53:47 +0330 +0330

چ راحت همه واسه هم دیگرو میخورن.🤣

0 ❤️

963968
2023-12-27 00:03:41 +0330 +0330

خیله خب
داستان خواهرزن اینجوریه که
طرف میره خواستگاری فلانی ولی از خواهرش خوشش میاد
اگه خواهره مجرد باشه دامادشون میشه سنگ صبور
اگه متأهل باشه دامادشون میشه محرم اسرار و از ناراضی بودن همسرش میگه
تا اینجا اکثر داستانت به همین شکله ولی
از اینجا به بعد داستان میرسیم به یه دوراهی
یا خود خواهره کصکشی جاکشی خواهر خودشو برا شوهرش میکنه
یا شوهره و خواهرزنه دور از چش خواهر میپرن رو هم
کاش مثل قدیما فقط “شربت” بود و “وای چقد گرممه”

0 ❤️

976389
2024-03-23 23:32:48 +0330 +0330

نویسنده: اسب آبی. وقتی ممه 65 تو حلقت میره چیزی جز اسب آبی نمیتونی باشی. داستانت بد نبود.

0 ❤️