زندان (۲)

1402/08/01

...قسمت قبل

(این داستان کاملا تخیلیه
صرفا فانتزیه و قصد من هیچ گونه ترویج و تبلیغ و حمایت از تجاوز یا هر اتفاق دیگه‌ای که تو این داستان میفته نیست)

نورا همراه بقیه زندانی‌ها رفت طرف سلول‌ها. نگهبان‌ها یکی یکی هلشون دادن داخل سلولشون. داخل اتاقی که نورا رو فرستادن کسی نبود. ولی از تخت بهم ریخته معلوم بود که به زودی پیداش میشه. تخت‌ها دو طبقه بودن و ملافه‌ی تخت پایین کنار زده شده بود. پس نورا از نردبون بالا رفت و روی تخت طبقه دوم نشست. سرش رو به دیوار تکیه داد و فکر کرد هم‌سلولیش ممکنه چجور آدمی باشه. جرمش ممکنه چی باشه. نورا به خاطر حمل و جا به جایی مواد دستگیر شده بود، ولی این جرم در مقایسه با دزدی و قتل و قاچاق‌های بزرگ بچگانه به نظر میرسید.
دستش رو برد داخل شلوارش و مشغول مالیدن کسش شد. اون نگهبان لعنتی تحریکش کرده بود، حالا کسش درد میکرد و پورن هم در دسترسش نبود تا خودارضایی کنه.
صدای باز شدن در فلزی اومد و نورا رو از جاش پروند. نگهبان‌ها داشتن زندانی‌هایی که برای هواخوری بیرون رفته بودن رو برمیگردوندن. قبل از این که بفرستنشون تو سلول قوانین رو براشون توضیح داده بودن. به نظر نورا، تایم هواخوری این زندان یکم زیاد بود. اونا میتونستن تقریبا نصف روز رو بیرون سلول بچرخن.
در سلول نورا باز شد زنی با قدی بلند و هیکلی ورزشی که موهای بلوندش رو دم اسبی بسته بود وارد شد. زن نگاهی به طرف نورا انداخت و حرفی نزد، مستقیم رفت روی تختش نشست. نورا به سختی آب دهنش رو قورت داد، زنه جذبه‌ی خاصی داشت و با اون قد و هیکل، که مشخص بود روش حسابی کار شده، برای نورا بهتر بود که زن رو عصبی نکنه. نورا لاغر و ریزه میزه نبود، ولی ابداً هیکلش به ورزشکارها نمیخورد و زن احتمالا خیلی راحت میتونست استخوناش رو خورد کنه.
_ هوی بچه!
نورا دوباره از جاش پرید: بله؟
_ اسمت چیه؟
_ نورا.
صدای خرت خرتی از تخت پایین بلند شد: قوانین اینجا رو میدونی نورا؟
قطعا درباره قوانین زندان حرف نمیزد: نه.
_ خلاصش رو بخوام بگم بچه، یا باید یه عده خاص رو راضی نگه داری یا به فاک بری.
نورا حدس میزد هم سلولیش هم تو دسته‌ی “یه عده خاص” قرار بگیره.
_ فهمیدی بچه؟
_ آره.
_ خوبه. حالا گمشو این پایین.
نورا آهی کشید و از نردبون اومد پایین. وقتی تو یه اتاق فسقلی با همچین آدمی گیر بیفتی عاقلانه‌اس که به حرفش عمل کنی.
از نردبون که اومد پایین با دیدن زن زبونش بند اومد. زن لباس زندان و تاپش رو در آورده بود و با یه شورت و سوتین روی تختش دراز کشیده بود. تمام بدنش عضله‌ای اما زنانه بود و پوست بی‌نقصی داشت. حتی نورا هم با دیدنش تحریک میشد چه برسه به مردا.
زن نیشخندی زد: خب؟ منتظر چی هستی؟
نورا با گیجی زن رو نگاه کرد. زن با تندی گفت: لباسات. درشون بیار.
نورا لباس نارنجی زندان رو در آورد و انداخت روی تختش، ولی به تاپ دست نزد‌. زن هم انگار اهمیت زیادی نمیداد، کامل خوابید و یکی از پاهاش رو خم کرد: خب؟ ببینم میتونی راضیم کنی یا نه.
نورا قبلا با هیچ دختر نبود، ولی همون مردایی که باهاشون سکس کرده بود چند باری براش خورده بودن، پس تقریبا میدونست باید چیکار کنه. روی تخت پایین پای زن نشست و حواسش بود سرش به تخت بالایی نخوره. دو طرف شورت زن رو گرفت و آروم از پاش در آورد. کس زن دقیقا مثل بقیه بدنش بی‌نقص بود. کاملا تمیز و بدون مو بود و چوچوله‌ش از بین دوتا لب کسش بیرون زده بود. زن پاهاش رو بازتر کرد: راضیم کن، اون موقع شاید منم بهت یه حال اساسی دادم.
کس نورا دوباره درد گرفت و جلوی خودش رو گرفت که دوباره مشغول مالیدنش نشه. با دست چپش ران پای زن رو گرفت و سرش رو بین پاهاش فرو کرد.
اول نوک زبونش رو به چوچوله‌اش کشید، با این کار صدای آه زن بلند شد. نورا این دفعه زبونش رو روی کل کسش کشید و کامل خیسش کرد، در واقع خیس‌ترش کرد. بعد لب‌هاش رو دورش حلقه کرد و شروع کرد به خوردن. زبونش رو از بین لایه‌هاش کس زن رد کرد و واردش کرد. کسش کاملا خیس شده بود و مزه‌ی خیلی جالبی نداشت، ولی نورا اهمیت نمیداد. صدای آه و ناله‌ی زن فضا رو پر کرده بود و قطعا به سلول‌های دیگه هم می‌رسید. دست راستش رو روی بدن زن کشید و یکی از سینه‌هاش رو از روی سوتین گرفت. دست چپش رو هم آورد و با انگشت اشاره‌اش آروم لبه‌های کس زن رو لمس کرد. زن دوباره آهی کشید و پیچ و تابی به بدنش داد. دیدن لذت بردن زن حس خوبی به نورا منتقل کرد. دوتا انگشت اشاره و وسطش رو جفت کرد و آروم وارد کس زن کرد. زن آه بلندی کشید و چنان بدنش رو پرت کرد بالا که نورا مجبور سرش رو بکشه عقب تا باهاش برخورد نکنه. کس زن دور انگشتای نورا رو گرفته بود اما تنگ نبود. معلوم بود قبلا کیرهای خوب و زیادی نصیبش شده. نورا انگشتاش رو کشید بیرون، آب زن دوتا انگشتش رو کاملا خیس کرده بود و روی ناخن‌های کوتاهش، که لاک روشون داشت از بین می‌رفت، سر میخورد. دست راستش رو از زیر سوتین رد کرد و نوک سینه‌ی سفت شده‌ی زن رو آروم فشار داد. سینه‌های زن نرم و بزرگ بود. دوتا انگشتش رو دوباره فرو کرد داخل و قبل از این که حرکت بده، چوچوله‌ی زن رو با لب‌هاش گرفت و به هم فشار داد. با این حرکت زن دوباره یه آه بلند کشید، با یه دست سینه‌ی آزادش رو گرفت و با دست دیگش سر نورا رو به کسش فشار داد. نورا چوچوله رو ول کرد و شروع کرد اروم انگشتاش رو عقب و جلو کردن. با هر حرکت، بدن زن تکون میخورد و صدای ناله و نفس زدنش تو سلول می‌پیچید. به تدریج سرعت دستش رو بیشتر کرد، دوباره چوچوله رو گرفت و گاهی با لب‌هاش و گاهی با گاز های کوچک و آروم باهاش بازی میکرد. آب زن دست نورا رو کاملا خیس کرده بود و با هر حرکت صدا شلپ شلپ آرومی تو گوشش می‌پیچید. زن ناله می‌کرد و بدنش رو محکم تکون میداد، نورا از دستی که روی سینه‌ی زن بود برای پایین نگه داشتنش استفاده کرد. کلمات “آره” و “فاک” از بین نفس‌زدن‌های زن شنیده شد، چیز زیادی تا ارضا شدنش نمونده بود. نورا سرش رو کشید عقب و تمام تمرکزش رو گذاشت روی انگشتاش. تنها چند تا حرکت دیگه طول کشید تا زن یهو سرش رو به عقب بکشه و بدنش رو سفت کنه، و با دوتا عقب و جلو کردن دیگه جیغ زن بلند شد و بدنش به لرزه افتاد. نورا صاف نشست و به لرزیدن بدن زن نگاه کرد، دست راستش که تمیز‌تر بود رو برد داخل شورتش و مشغول بازی با کس دردناک و تحریک‌شده‌ی خودش شد.
بالاخره زن آروم گرفت و در حالی که نفس نفس میزد لرزشش متوقف شد. نورا دستش رو کشید به گوشه‌ی ملافه‌ی تخت و پاکش کرد. زن با صدایی آروم‌تر از قبل گفت: کارت خوب بود بچه‌. همین رو ادامه بده، شاید اینجا زیاد تو دردسر نیفتی.
نورا جوابی نداد، خواست از روی تخت بلند بشه که زن دستش رو چسبید: هی کجا؟!
نورا با تعجب و کمی نگرانی به زن نگاه کرد، دیگه چی می‌خواست؟
زن با ابرو به دست نورا که هنوز تو شورتش بود اشاره کرد: انگار کمک می‌خوای.
نورا باز حرفی نزد. زن سرش رو آورد نزدیک، خیلی نزدیک! و با صدا و لحنی تحریک‌آمیز که قطعا باعث میشد هر کیری سیخ وایسه گفت: باید لطفت رو جبران کنم نه؟ به علاوه…
کمی صورتش رو از نورا فاصله داد: باید یاد بگیری ما اینجا چجوری کار می‌کنیم.
نورا چیزی نگفت، در واقع زن بهش فرصت حرف زدن نداد. دستش رو کشید و پرتش کرد رو تخت. قبل از این که نورا فرصت مقاومت پیدا کنه کمرش محکم به تخت خورد و یکم درد گرفت. زن بالای سرش نشست، سوتینش بالا رفته و سینه‌های خوش‌فرمش با نوک یکمی تیره‌اشون بیرون افتاده بود. زن دوتا پای نورا رو گرفت و با یه حرکت کل بدنش رو چرخوند، صورت نورا تو بالش زن فرو رفت. نورا آروم گفت: صبر کن!
سعی کرد بلند شه، ولی زن توجهی به اون نکرد و با گرفتن انتهای کمرش، نورا رو به پوزیشن داگی در آورد. نورا کم‌کم داشت از این پوزیشن متنفر میشد، اول اتاق نگهبان حالا هم اینجا!
با پایین کشیده شدن شورتش و برخورد هوای خنک اتاق به کس داغش آه بلندی کشید. بعد نوک انگشتای زن روی سوراخ کون نورا کشیده شد: انگار یکی قبلا به خدمتت رسیده!
نورا فقط ناله‌ی آرومی کرد. درد کونش بهتر شده بود ولی اصلا آماده نبود دوباره تجربه‌اش کنه.
اما انگشتای زن سر خوردن و پایین اومد. آروم چوچوله‌ی دردناک نورا رو بین انگشتاش گرفت و فشار داد، نورا دوباره ناله کرد. تخت تکانی خورد و زن روی دوتا زانوش ایستاد تا تسلط بهتری به بدن نورا داشته باشه: تو خیلی ملایم رفتار کردی. اینجا قرار نیست از این خبرا باشه!
قبل از این که نورا بتونه بفهمه منظورش چیه، دوتا انگشت زن با شدت داخل کسش فرو رفتن و لحظه‌ای نفسش رو بند آوردن. انگشتای زن ظریف‌تر از مال نگهبان، یا هر کیری که نورا تا به حال تو کسش تجربه کرده بود، بودن. ولی زن فرصتی برای جا باز کردن بهش نداد، بدون لحظه‌ای درنگ با تمام توان شروع به گاییدن کس نورا کرد. نورا جیغ کشید، به بالش و روتختی چنگ انداخت و بدنش رو پیچ و تاب داد. زن خشن و بی هیچ رحمی محکم و سریع انگشتاش رو تو کس نورا فرو می‌کرد و میکشید بیرون، صدای شلپ شلوپ حتی به گوش نورا هم می‌رسید. بدن نورا بی‌اختیار تکون میخورد، سکس خشن بهترین نوع سکس بود!
نگاه نورا به نگهبانی افتاد که جلوی سلول ایستاده بود و به اونا نگاه می‌کرد، زن قد کوتاهی با پوست تیره بود که دستش رو توی شورتش فرو برده و از نمایش رو به روش لذت میبرد.
نورا به نگهبان اهمیتی نداد، به این که احتمالا کل زندان هم صدای جیغ‌های پی در پی‌اش رو میشنیدن هم اهمیت نداد، تنها سرش رو توی بالش فرو کرد و لذت توصیف‌ناپذیری که تجربه میکرد رو با جیغ و ناله بیان کرد. با نزدیک شدنش به ارگاسم داد و فریادش بیشتر شد، زن باز هم سرعتش رو بیشتر کرد، نورا فکر کرد اگه انقدر خیس نبود احتمالا کسش آتیش میگرفت.
با جیغ بلندی ارگاسم شد، زانوهاش دیگه نتونستن تحمل کنن و به پهلو افتاد و بدنش شروع به لرزیدن کرد. حتی نفهمید زن کی انگشتاش رو در آورده بود. چند ثانیه بی‌وقفه لرزید و صدای جیغ‌هاش کم کم به ناله تبدیل شد. از عرق خیس شده بود و نفس‌نفس میزد. کسش داغ داغ شده بود و کمی هم درد میکرد. شاید این بهترین ارگاسمی بود که تا به حال تجربه کرده بود. اغلب مردها نمیدونستن که دقیقا کی باید کیرشون رو بیرون بکشن، حتی اگه کیر بزرگ و خوبی داشتن باز هم بلد نبودن کی کار رو تموم کنن. اما یه زن به خوبی بدن یه زن دیگه رو میشناخت.
زن مو بلوند ایستاد و سوتینش رو مرتب کرد. رو کرد به نورا که بی‌حال روی تخت افتاده بود و نیشخند زد: به زندان خوش اومدی!

نوشته: سحر

ادامه...


👍 14
👎 2
40401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

954155
2023-10-24 00:16:12 +0330 +0330

فانتزی باحالیه ، میشه جالب ترش کرد ولی چرا انقدر طول میکشه قسمت های بعدی گذاشتنت ، و اینکه میتونی روان تر و با احساسات بیشتر بنویسی در کل فانتزی خوبی بود

1 ❤️

954195
2023-10-24 03:52:12 +0330 +0330

خیلی باحال بود ایول

1 ❤️

954245
2023-10-24 15:28:29 +0330 +0330

زاویه دید سوم شخص از حرارت متن آروتیک کم کرده،ایده جای پردازش داره ، برای طرح جزئیات یک کاراکتر در داستان ،گفتن از اندام اون نیازه ولی مهم تر از هر چیز صورت کاراکتره تا مخاطب اونو به خوبی انتزاع کنه.
چون فقط یک متن و تصویری وجود نداره، برای جلب مخاطب بهتره داستان تک خط نباشه و به نکات محیطی تا جایی که مخاطب زده نشه پرداخت بشه🤝🏻🚶🏻

1 ❤️




آخرین بازدیدها