پدربزرگ و نوه حشری

1402/02/23

سلام بچه ها نمیدونم این داستانو باورمیکنید یا نه اما تا قبل اتفاق افتادنش خودمم باورش نمیکردم تا اینکه ناگهانی برام پیش اومد
من دخترم ۲۰ سالمه و تک فرزند و نوه اول فامیل مادری ام و بقیه نوه ها همگی کوچیکن. من یه پدربزرگ حدود ۷۰ ساله دارم که طبق چیزایی که از خاله و دایی و مامان و اینا میدیدم و میشنیدم میدونستم خیلی حشریه و اینم بگم خیلی مذهبی نشون میده خودشو کلا
مامان بزرگ منم جوون و سکسی بود تا اینکه مریضی بدی گرفت و حدود ۷-۸ سالی رو تخت بود و بعدم فوت کرد. تو مدتی که رو تخت بود میدیدم بابابزرگم میمالوندش و اونم مریض و بی زبون بود گاهی غر میزد. بارها میشنیدم بابابزرگم که تو این مدت پرستاریشو میکرد میخواسته زن صیغه کنه یا حتی شنیدم زن اورده بوده خونه کرده بوده یواشکی.
از حدود ۶ ماه بعد از فوت مامان بزرگم (که الان ۴-۵ سالی ازش میگذره) ، بابابزرگم گیر داد که من خیلی تنهام و دارم تنهایی دق میکنم و همتون سر خونه زندگیتون هستید و این حرفا. انقد با بچه هاش دعوا کرد و داستان درست کرد که اخرش رفت سراغ زن گرفتن. من یواشکی از صحبت های داییم با خاله و مامانم میفهمیدم که بابابزرگم دردش چیه و حتی هرازگاهی صیغه ای میاره خونه میکنه و اینا. تا اینکه یکی دوبارم تصمیم به ازدواج دوم گرفت ولی هربار کم دووم اوردن چون بابابزرگم بداخلاقه.
خلاصش کنم که زن گرفتن بابابزرگم به جایی نرسید هرچقدم تلاش کرد و گشت فایده نداشت یا پیدا نمیشد یا میومدن زود میرفتن. بابابزرگم بازم غر میزد و کلافه کرده بود بچه هاشو. یه بار داییم میگفت نمیدونم تو این سنش چرا بیخیال نمیشه چرا بسش نیست؟ خالم میگفت مثل بابابزرگمونه دیگه اون تو ۸۰ سالگی تازه زن گرفت و پسردار شد!
من رابطه چندان خوبی با بابابزرگم نداشتم از اول ، ازش خوشم نمیومد الانم نمیتد ، ولی همیشه فانتزی سکس با پیرمردا و مردای سن بالا رو داشتم کلا. از وقتی این جریانا پیش اومد یه کم به خارش افتادم چون میدونستم بابابزرگم شدیدا بکنه و دنبال کصه. منم که مثل خودش حشری بودم اما دو حالت داشت : اول اینکه بهش میدادم و اونم صداشو درنمیاورد و هردو حال میکردیم ، دوم اینکه واقعا بدش میومد از سکس با محارم و داستان درست مبکرد و به خانوادم میگفت و بدبخت میشدم. بخاطر این ریسکش حتی فکرشم سعی میکردم از خودم دور کنم!!! اما بازم هرازگاهی فکرش به جونم میفتاد.
ما گاهی میرفتیم بهش سر میزدیم. خونش دوطبقه ست. یه شب که رفتیم خونشون بابابزرگم بابام رو فرستاد از کبابی کباب بگیره. مامانمم شروع کرد یه کم خونشونو تمیز کردن. تلویزیون طبقه بالا که بابابزرگم زندگی میکرد خراب بود منم حوصلم سررفت و رفتم پایین تلویزیون ببینم. بابابزرگمم کمک مامانم تمیزکاری میکرد. نیم ساعتی گذشت که یهو دیدم بابابزرگم اومد طبقه پایین پیشم. من فکرکردم وسیله ای چیزی میخواد ببره برا تمیزکاری.
من لباسامو دراورده بودم ینی با یه تاپ و ساپورت جلو تلویزیون دراز کشیده بودم. اینم بگم من کلا اندامم توپره و کص و کون و رون و ممه ی بزرگی دارم. بابابزرگم گفت تلویزیون پایین درسته بابا؟ گفتم اره باباجون. میخواید بیام کمک شما؟ گفت نه لازم نیست بخواب. منم گفتم باشه. اونم یه چیزی برداشت برد ولی حدود ۵ یا ۱۰ دقیقه بعد برگشت. گفت منم خسته شدم اومدم یه کم درازبکشم بالا خیلی به هم ریخته ست. منم چیزی نگفتم سرم تو گوشیم بود.
نزدیکم خوابیده بود که یهو دیدم دست میکشه رو بدنم و باهام حرف میزنه. شروع کرد اره من از زن شانس نیاوردم و یه زن خوب نصیبم نمیشه و اذیت میشم. گفتم خب ما میایم پیشت تنها نباشی دیگه. گفت فقطم تنهایی نیست. کم کم منظورشو میفهمیدم اما تصمیم گرفتم فرارنکنم.
گفتم ینی چی فقط تنهایی نیست؟ دست کشید رو رون و کونم و گفت اگر تو بیشتر بیای پیشم جوونی سرحالی روحیم بهتر میشه. گفتم باباجون چیکارمیکنی؟؟؟ یهو دست برد تو شورتم و چسبید بهم. دستشو گذاشت رو دهنم و با اون دستش کصمو محکم میمالوند! گفت صدات درنیاد زود تمومش میکنم!
دست و پا زدم و اروم گفتم من نوه تم نمیشه که! خودم یه زن خوب برات پیدا میکنم! گفت لازم نیس بگردی خودت کافی ای! دیگه داشتم میترسیدم ولی صدام درنیومد. حقیقتش یه کمم به خارش افتاده بودم بابابزرگمم محکم کصمو میمالوند هم درد داشت هم لذت و کم کم خیس شدم.
بابا بزرگم ادامه داد و خیلی وحشی و حشری برخورد میکرد! ممه هامو محکم میچلوند و میمالوند. کص و کونمو همینطور. یهو شورت و شلوارمو کشید پایین مال خودشم کشید پایین دیدم شقه و از چیزی که فکرمیکردم بزرگتر بود! تاپمو زد بالا افتاد به جون ممه هام. یه جوری وحشیانه مالوند و خورد و گاز گرفت که نزدیک بود جیغ بزنم. محکم تر کصمو میمالوند. افتاده بود به جونم رسما ولم نمیکرد. همینطوری ادامه میداد و کیرش شق تر میشد که گفت پردتو نمیزنم میکنم تو کون سفیدت. گفتم پرده ندارم. اینو که شنید خیلی عصبی شد و وحشی تر افتاد به جونم. یهو دوتا انگشت فرو کرد تو کصم و دستشو گذاشت رو دهنم صدای جیغم درنیاد. فحش میداد و میگفت جنده شدی به این و اون دادی پس خودم جرت میدم گوه خوردی کص دادی سوراخاتو گشاد میکنم.
یهو پاهامو داد بالا با فشار کیرشو کرد تو کصم و خودشو کل وزنشو انداخت روم و خوابید روم. دستمو گاز گرفتم جیغ نزنم. وزنش زیاد بود کامل روم خوابیده بود داشتم خفه میشدم اما لذت کیرش تو کص خیسم دیوونم میکرد. باز افتاد به جون ممه هام که سیاه و کبود کرده بود. انقد نوکشو گاز گرفت که زخم کرد. تموم سینم کبود بود. با حرص و عصبانیت ممه هامو میچلوند و گاز میگرفت و میخورد و فحش میداد همش میگفت جنده کصده جرت میدم رفتی جنده شدی کص میدی پارت میکنم زیرم درستت میکنم.
همونطور که افتاده بود روم شروع کرد تلمبه زدن ، تندتند نمیکرد ولی خیلی محکم و تا ته میکرد تو کصم که تموم زیر دلم از تلمبه هاش درد گرفته بود. همینطور به خودم و خانوادم فحش میداد و منو میکرد. داشتم از درد و لذتش دیوونه میشدم. یهو دراورد منو چرخوند داگی خوابوند. تف زد در کونم با التماس گفتم کون دردم میاد که فرصت نداد حتی جملم تموم شه و به زوووور کیرشو چپوند تو کون تنگم. از درد کونم اشکم دراومد گفتم یواشششش بکننننن که باز با فحشای هرزه اش خفم کرد. از درد کونم چشام باز نمیشد ولی اون مثل نفهما فقط تلمبه میزد. شروع کرد سیلی زدن و چلوندن کونم. انقد ادامه داد که کل کونم کبود شد. یه مدت ادامه داد و یهو دراورد کرد تو کصم. این بار تندتر و محکمتر تلمبه میزد. با تهدید میگفت بریزم تو کصت حامله شی که دیگه نری جندگی کنی و کص بدی؟ منم التماس میکردم که نریزه. یهو تلمبه هاشو متوقف کرد و دستشو برد زیرم چوچولمو محکممم مالوند و له کرد. از درد نفسم بند اومد ولی ادامه داد و چوچولمو مالوند که کصم ارضا شد. سیلی محکمی به کونم زد و چنگ زد و گفت حالا وقتشه ابمو بریزم تو کصت. باز به التماس افتادم که نریزه. گفت خفه میشی جنده خانوم یا نه؟ باز تندتند تو کصم تلمبه زد و یهو کیرشو دراورد اورد جلو دهنم. فرو کرد تو حلقم گفت باید ابمو بخوری.
حالم به هم خورد نزدیک بود عق بزنم که زد تو گوشم و گفت بخور جنده. منم از ترسم چندبار کیرشو محکم مک زدم اونم سرمو فشار داد رو کیرش و کامل کرد تو دهنم سرم کامل رفته بود لای پاش و تخماش. یهو ابش با فشار پاشید دهنم.
با حرص گفت بخور منم یه کمشو تف کردم که نوک سینه هام که زخم کرده بود رو کشید و با حرص گفت بخور. منم بقیشو خوردم
از درد و بی حالی نمیتونستم پاشم ولی سریع پاشدم خودمو جمع کردم و رفتم دستشویی دهنم و خودمو شستم و رفتیم بالا.
به مامانم گفت من رفتم فلان چیزو بیارم از پایین یهو دیدم این سریاله رو گذاشته نشستم با نوه ام دیدم.
نمیدونم مامانم از حال من فهمید چه خبره یا نه ولی هیچکس به روش نیاورد. فقط مامان بابام بعد اون هیچ وقت نذاشتن با بابابزرگم حتی یک صدم ثانیه تنها بشم.
به طور کلی چون حشری شده بودم و فانتزیم بود خیلی حال کردم ولی اصلا دوست ندارم دیگه تکرار شه ولی واقعا زیرش که بودم خیلی حال کردم. مرسی که خوندید ، کصتون پر کیر و کیرتون تو کص💋

نوشته: نوه ی حشری


👍 21
👎 27
99401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

927693
2023-05-13 01:08:36 +0330 +0330

نویسنده پسر و کونی است! 😁


927694
2023-05-13 01:09:40 +0330 +0330

دیس

1 ❤️

927731
2023-05-13 04:26:56 +0330 +0330

مردم کلا توهوم زدن خدا اخر عاقبت ایرانمونو بخیر بکنه با این بچه های توهومی 😂😂😂

3 ❤️

927732
2023-05-13 04:30:35 +0330 +0330

اخ سن بالا دوس

1 ❤️

927766
2023-05-13 08:48:15 +0330 +0330

مگه میشه مگه داریم

1 ❤️

927784
2023-05-13 10:55:29 +0330 +0330

تجاوز بود کلا 😂 بعدشم جونش این تایم نمیتونه تلمبه بزنه اون یکساعت داره می‌کنه از کوس درمیاره میکنه تو کون از اون درمیاره میکنه تو کوس بعدشم دهنت معلومه چه خبره اینجا

0 ❤️

927807
2023-05-13 15:09:03 +0330 +0330

در حد همون فانتزی واقعی بود

0 ❤️

927843
2023-05-13 21:56:44 +0330 +0330

کونی داستان نویس تو یه پسر کونی هستی مطمئنم

0 ❤️

927845
2023-05-13 22:19:07 +0330 +0330

باید چشمامو با اسید بشورم این کصشری بوووود

1 ❤️

927977
2023-05-14 14:41:59 +0330 +0330

چرا هرچی داستان می‌نویسه یه عده فحش میدن؟
انتظار داری واست رمان فاخر بنویسن؟ داستان سکسی دیگه. اسمش روش هست. بخون خوشت نیومد هم دیس لایک کن

5 ❤️