لیلا و دودول من

1393/06/24

این خاطره برمی گرده به دوران کودکی.تو یه محل توجنوب تهران بودیم.نزدیکی ما شهر بازی به اون معنا نبود.پس محله های ما همیشه تو کوچه هاش پره بچه بود.تا اینکه شهر داری تو یکی از زمین های خاکی چندتا دروازه فوتبال گذاشت.دیگه همه بچه ها سرازیر می شدن به اون سمت.تو کوچه ی ما پسر کوچیک نبود.ولی دختر زیاد بود.دخترا نمی رفتن توی اون زمین و تو کوچه بازی می کردن.برادر من که از من کمی بزرگتر بود منو باخودش نمی برد.منم مجبور بودم تو کوچه بازی کنم.

یه روز که بادخترا مشغول بازی بودم شاشم گرفت.رفتم تو خرابه خالی کنم.یکی ازدخترا گفت کجا.گفتم جیش دارم.گفت منم جیش دارم باهات میام.پشت سر اون سه تا از دخترا دیگه اومدن.من حدود پنج سالم بود.وقت شلوارمو کشیدم پایین دخترا دورم جمع شدن و با تعجب به دودول من نگاه می کردم.من گفتم چیه.بعد یکیشون به یکی دیگه گفت مال تو اینجوریه اون گفت نه.خرابه یکم پایین بود توش چندتا درخت انگور بود.رفتیم سمت درخت انگورا.یکی یکی شلواراشونو کشیدن پایین.من خیلی تعجب کردم.گفتم چراشما بوبول ندارید.چرا واسه شما اینجوریه.اونا پاسخی نداشتن که بگن.یکیشون به اسم لیلا که از همه ی ما بزرگتر بود به من گفت بذار بوبولتو ببینیم.دوباره کشیدم پایین.اول اون دست زد.خوشش اومده بود وهی می مالید.بعد نفرات بعد.منم به واسه اونا دست می زدم.دوباره رفتیم سربازیمون ولی لیلا به هربهونه به دول من دست می زد.کم کم از کارای لیلاخسته شده بودم.یه روزمامان لیلا اومد خونه ما٬من ولیلا رفتیم خونشون.شلوارمنودر آوردو شروع کرد به بازی.من نذاشتم.اونم چندتا بهم بیسکویت دادو گفت بذار بازی کنم.شلوار خودشم در آورد وشروع کردیم به بازی کردن.بعد اون روز چون من به برتری خودم نسبت به دختراپی برده بودم واسه کردن بادولم ازشون خوردنی می گرفتم.یه روز خونه ی لیلااینا بودیم.مادرش به مادر من گفت.پارسارو ختنه کردید.مادرم گفت نه.مادر لیلا گفت دیر نشده.مادرم مکث کردو گفت چرا. من نمی دونستم ختنه چیه.شب مادرم به بابام گفت.بابام گفت میگم دکتر پنجشنبه بیاد خونه ختنه کنه…من به مادرم گفتم ختنه چیه.گفت هی چی.دودولتو خوشگل می کنن.منم کلی ذوق کردم.داداشم پیش بابام بود.برگشت یه نگاهی بهم کردو یه نیش خند زد.

فرداش رفتم تو کوچه منتظربودم که دختراخوراکی بیارن بدن.ولی خبر نشد.دیدم لیلا اومد وگفت می خوان دودولتو ببرن.من گفتم نه.می خوان خوشگلش کنن.گفت نه می برن توهم مثل ما میشی.من گریه کردم لیلا رو زدمو رفتم خونه.به مامانم گفتم می خوایید دول منو ببرید.مگه من چی کار کردم.تا اینو گفتم مامانم خیال کرد داداشم چیزی گفته٬رفت سمت داداش بدبختم که داشت میوه می خورد.یدونه بی هوا زد پس کله داداشم.داداشم که بی هوا خورده بود یهو گفت من همشوخرج نکردم.مامانم گفت چی می گی.داداشم گفت مگه بخاطر پولای زیر فرش که من برداشتم نزدی.مامانم رفت سراغ پولاش.دید نیست.اومدم داداشمو گرفت به باد کتک وبقیه پولو ازش گرفت.بدبخت داداشم خودشو لو داد.تازه بعد کتک خوردن فهمید چی شده و گفت من به پارسا چیزی نگفتم.

روز موعود فرارسید.بابای لیلا رفته بود دکترو آورده بود.مادر لیلا با چندتا ازفامیلامونم خونه ما بودن.دکتر اومدو وسایلشو آماده می کرد.یه جا واسه من پهن کردن.وقتی وسایل دکترو دیدم دوهزاری افتاد… آروم جیم شدم.داداشم دید.گفت داری فرار می کنی.قسمش دادم.گفت برو زیر زمین.من ضامن درو از بیرون می ندازم.من رفتم زیر زمین.بابام داشت دنبالم می گشت.ولی وقتی دید ضامن در از بیرون بسته شده دیگه تو نیومد.لیلا دیده بود.ضامن دروبرداشت اومد تو.منو پیدا کرد.قسمش دادم نگه.چندتا کاکائو هم مامانم داده بود خرم کنه دادم بهش.اونارو خورد.بعد گفت شلوارتو بکش پایین.یکم بادولم بازی کرد.بوسش می کرد.گفت توهم مال منو بوس کن.بعد تموم شدن کارش رفتو دوباره ضامن درو انداخت.خیالم راحت شد که دیدم لیلا بابامو رفته آورده.بابا اومد وبا فریادگفت کی تورو اینجا مخفیت کرده داداشم که اونجا بود با اشاره قسمم می داد که نگو.من چون ترسیده بودم گفتم داداش.داداشم اومد در بره بابام ازپشت گرفتو تا جون داشت زدش و انداخت تو زیر زمین درشوبست.لیلا نیششو زد.هی زیر چشمی بهم می خندید برای من انگار ته دنیا بود.دولی که موجب فخر من بود داشت بریده میشد.هر چی قسم می دادم بابام توجه نمی کرد.بابای لیلا اومد دستمو گرفتو برد گوشه اتاق.یه بوسم کردوگفت چرا گریه می کنی.گفتم دولمو دوست دارم.گفت ای بابا.مگه ندیدی مدادو می تراشن تا تیز بشه.الان دول تو رو هم تیز میکنن.انوقت زنت بیشتر حال می کنه.بعد بابام زدن زیر خنده.من منظورشو نمی فهمیدم.

خلاصه منو نشوندن تو جامو ختنه کردن.بغیر از اولش دردی احساس نمی کردم.فقط الکی گریه می کردم.چند روز بعد دودولمو باند پیچی کرده بودن.مادرم یه دامن دادو گفت ببوش.وقتی رفتم کوچه لیلا اومد وگفت دیدی مثل ماشدی.دیدی دامن تنت کردن.منم رفتم خونه.دیگه بیرون نمی اومدم.تاروزی که باندو باز کردن.دودولم خیلی خوش تراش شده بود.چندتا بخیه روش بود.منشی دکتر وقتی باز کرد گفت مبارکه.مادرم رفت از دکتر تشکر کنه.منشی منو بوس کردو یه دست زد به سر دول دولم.یکم درد گرفت ولی حال داد.باخوشحالی برگشتم.رفتم کوچه با دخترا رفتیم تو خرابه.وقتی دیدن خیلی خوشش اومده بود.لیلا گفت واااای…اومد دست بزنه نذاشتم.نمه نمه کیرم خوب شدوبا آیلار که بالیلا بد بود دوست شده بودم.یه بار لیلا اومد گفت باید باهم بازی کنیم اما من قبول نکردم.با دوتا تز دوستاش که از من بزرگتر بودن منو زیر یه درخت خوابوندن بعد لیلا گفت الان با دندونم دودولتو می کنم.شلوارمو کشید پایین تا کیرمو انداخت دهنش یه جوری شدم…لیلا آروم سرکیرمو گاز گرفت.خودشم یه جوری شد.گفت خوبه.بعد دوباره کیرمو گذاشت تو دهنش.هم من وهم اون خوشش اومده بود‌کیرم یکم سفت شده بود.بعد دوستاش شروع کردن به بازی کردن.آیلار رفته بود مادرمو آورده بود.تاصدای مادرم اومد شلوارمو داد بالا موهامو گرفت تا مادرم نفهمه.

من بعد اون خیلی از خوردن کیر خوشم می اومد.که اینکارو آیلار هم می کرد.ولی همیشه عقده لیلا تو دلم بود چون منو اذیت مب کرد.وقتی بزرگ شدم آمتر دوست دخترامو به مادرم می داد.چند سال پیش تونستم یه سوتی ازش بگیرم.بالاخره فهمیدم دوست پسرش کیه.یه روز نو پارک لیلا رو بایه پسر دیدم که پسر دستشو انداخت بود دور گردن لیلا.چندتا عکس بدون اینکه بفهمن گرفتم.می دونستم پدر ومادرش خیلی حساسن .تهدیدش کردم.گفتم به مادرش میگم.قسم داد که نگو.من گفتم باید از کون بکونمت.اول قبول نکرد.وقتی تهدیدای زیاد منو دید تسلیم شد.یه روز که خونمون خالی شد آوردمش.می خواستم عقدمو خالی کنم سرش.البته اندامشم تحریکم کرده بود.سریع لباساشو درآوردم اول مقاومت می کرد ولی وقتی دید هیچ کاری دیگه نمی تونه کنه تسلیم شد.یه لگد زدم افتاد.فقط گریه می کرد.لباسامو درآوردم.سر کیرمو خیس کردم.خواستم بکونم تو کونش برگشت یه نگاه کرد بهم باگریه گفت توروخدانکن.وقتی چشماشو ولرزش بدنش از ترس دیدم یه حالت بد بهم دست داد.می دونستم با این کارم روشو باز می کنم.نظرم برگشت.از خودم یه آن بدم اومد.من آدم عوضی نبودم.دستمو گذاشتم رو کیرم که نبینه.لباسامو برداشتم.رفت دستشویی خودمو خالی کردم.لباسامو پوشیدم.رفت اتاق دیدم داره گریه می کنه.گفتم لباساتو بپوش.سریع پوشید.گفتم برو.داشت می رفت بهش گفتم منو ببخشه.سرشو بوسیدم ورفت.هنوز وقتی اون صحنه یادم می آد از خودمم بدم می آد اگرچه بعد اون روز رابطم با لیلا خیلی بهتر شد…

نوشته: Parsa9170


👍 2
👎 0
177471 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

436245
2014-09-15 15:58:50 +0430 +0430

آخه کس کش اون دودوله یا کیره؟

0 ❤️

436246
2014-09-15 16:15:51 +0430 +0430

این کونی بازیا چیه اینجا مینویسین
خب ختنه شدی به تخم چپ خر میرزا جقی
مگه خیال کردی فقط خودت دول داری
حالا اینا هیچی…
گفتی وقتی ختنه شدی لیلا دولتو کرد دهنش یه جوری شدی اونم یه جوری شد
ینی تو بچه ریقوی 5 ساله اون موقع شهوت داشتی؟
تخمی گونه بود ننویس
ملت بیکار نیستن این کس کلک بازیارو بخونن
دیوث.

0 ❤️

436247
2014-09-15 16:20:09 +0430 +0430
NA

گم شو عوضی، سر در اینجا نزدن بچه فوفولا نیان تو؟

0 ❤️

436248
2014-09-15 17:00:15 +0430 +0430

داداش . به بزرگی خودت ببخشش . گوه خورد بیچاره :))

0 ❤️

436249
2014-09-15 17:03:42 +0430 +0430
NA

این دفه رو به بزرگی شما میبخشم ولی نبینم بازم اومده تو… biggrin

0 ❤️

436250
2014-09-15 17:13:20 +0430 +0430
NA

اینجام دقیقا شده مهدکودک ی مشت فوفول نازنازی.وای دودولم
خخخخ

0 ❤️

436251
2014-09-15 17:27:34 +0430 +0430
NA

dash1 حسش نیس!

0 ❤️

436252
2014-09-15 17:53:48 +0430 +0430
NA

بالاخره دیدمت biggrin

0 ❤️

436253
2014-09-15 18:43:03 +0430 +0430
NA

بازم به تو یه ته غیرتی داری

0 ❤️

436254
2014-09-15 21:44:36 +0430 +0430
NA

سن خر میرزا جقی رو داری بهش میگی دودول

0 ❤️

436255
2014-09-16 01:52:37 +0430 +0430
NA

کیرهمه پسرهای شهوانی و پستونای همه دخترای شهوانی تو کونت ، کیرم تو داستانت ، این داستان سکسی بود نوشتی کیرممممممم تو داستانت بچه جلقی

0 ❤️

436257
2014-09-16 02:47:34 +0430 +0430
NA

گرز نادر و کیر من با تمام مخلفاتش تو کونت.
دودول بچه diablo

0 ❤️

436258
2014-09-16 03:12:26 +0430 +0430
NA

یدونه بیسکوییت داد گولت زد کونی؟
اونی که فکر میکنی ما هستیم ننته

0 ❤️

436259
2014-09-16 04:10:57 +0430 +0430
NA

باحال بود
کلی خندیدم mail1
از این داستانهای خاطره بچگی بیشتر بنویسید،
یاد گذشته ها افتادم
منم حدود چهار پنج سالم بود دختر داییم با دودولم بازی میکرد
من احمقم هیچی حالیم نبود رفتم به مامانم گفتم!! dash1
الان ازدواج کرده یه بچه هم تو شیکمشه

0 ❤️

436260
2014-09-16 05:02:29 +0430 +0430

میگم بدنیست هرازگاهی یک نیگاهی به شناسنامه ات یاکارت ملیت بندازی وهرطوری که شده سن وسالت روبه خودت یادآوری کن،بعدم انگیزهءخودت ازنوشتن این اراجیف چی بوده،البته نخواستم بگم انگیزه ات اززنده بودن ولی یک فکری هم بهش بکنی بدنیست.

0 ❤️

436261
2014-09-16 05:18:13 +0430 +0430

حالا این که دروغ بود و کس شعر به کنار اما از این داستانای تخمی فعلا بهتر بود

0 ❤️

436262
2014-09-16 06:21:10 +0430 +0430
NA

داستانت عالي بود بهترين داستاني بود كه خوندم خيلي قشنگ نوشتي يه جورايي خنده دار بود البته جاي بهتر شدنم داره اين بالايي هام كه نظر ميذارن عادت دارن فحش الكي بدن داستانت از هر نظر خوب بود بازم منتظر داستانات هستم

0 ❤️

436263
2014-09-16 09:27:19 +0430 +0430

جاکش آفریقایی بیام برات جا باز کنم ؟ الکی چرت و پرت میدوزی واسه خودت

0 ❤️

436264
2014-09-16 09:54:42 +0430 +0430
NA

salam.age kasi khast dar morede sheytonie mom baba ha harf bezanim add kone.id hast ramtinrayan398

0 ❤️

436265
2014-09-16 12:06:07 +0430 +0430
NA

gik gik age in payam ro mibini kose nanat o kire hame bache haye shahvani to kose nanat

0 ❤️

436266
2014-09-16 12:53:14 +0430 +0430
NA

داداش داستانت خیلی با مزه و خوشگل بود منم تو سه چهار سالگی همچین جریانی داشتم
خیلی خوشم اومد
Mer30
Like

0 ❤️

436267
2014-09-16 14:13:33 +0430 +0430
NA

هه هه هه خخخخخ داستانت خیلی خنده دار بود مخصوصا داداشت بایک پس گردنی همه چیزو لو داد اصن خیلی باحال بود خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخ (((((((لایک)))))))

0 ❤️

436269
2014-09-16 15:46:25 +0430 +0430

چرت ترین کلمات تاریخ . یکم نحوه نوشتن رو یاد بگیر کسخل داستان نیست که مهدکودک راه انداخته :|

یک کلمه بگم خاک

0 ❤️

436270
2014-09-16 17:40:46 +0430 +0430
NA

اخه کیرم به صورت مورب تو کون تو و لیلا کس کش پفیوز کیری قیاف مگه این همه بچه ننه بابا ندارن که ی مشت دختر کیر تو رو بوخورن کسی هم نفهمه معلومه کس شر تلاوت میکنی keke به گورت

0 ❤️

436271
2014-09-16 19:12:12 +0430 +0430
NA

ابن داستان راسته منم کس یکی از فامیل ها رو تو 6 سالگی دیدم که اونم با کیر ما بازی میکرد و ما کسشو بوس میکردیم ولی حالیم نبود چی به چیه:|
اونم زیر پتو در اتاق پدربزرگ=|
ولی شهوت تو وجودمون نبود کیرمونم عین اصلا راست نمیشد :|
دمت گرم یاد قدیم ها افتادم:|
البطه قدیم که نه چون الان 16 سالمه:||||
اون دختر هم میره کلاس هشتم:|
الانم هم دیگه رو میبینیم از هم فرار میکنیم به همین دلیل:|
ولی کاش میگفت بیا منو بکن :-D

0 ❤️

436272
2014-09-17 02:04:04 +0430 +0430
NA

کیرم تو این داستانت bad

0 ❤️

436274
2014-09-17 09:01:05 +0430 +0430
NA

چی داستان چرتی پرتی حالم بهم خورد

0 ❤️

436275
2014-09-20 18:53:30 +0430 +0430
NA

salam.kasi age khast biad madaro khahare ramtinrayan ro
az koso koon bagad add kone id hast radradmanesh50

0 ❤️

436276
2014-10-01 11:18:07 +0330 +0330

ادرس بده من هم بیام حال کنم.

0 ❤️

436277
2014-10-03 08:14:25 +0330 +0330

کلی خندیدم دمت گرم.اون داداشت سوژه ی خنده اس خدا وکیلی.چه شانس گوهی هم داره.جز بهترین داستانایی بود که خوندم.ولی اون آخرش اگه اون دختره ی خایه مال رو میکردی بهتر بود.

0 ❤️

436278
2014-10-04 20:40:57 +0330 +0330
NA

واقعا هضمش برام ممکن نیست چطور میشه از سکس ی که یه طرفست و اجباری لذت برد برای یه لحظه خودت رو جای اون دختر بزار ببین چه حالی خواهی داشت

0 ❤️

436279
2014-10-05 16:08:44 +0330 +0330
NA

آخه اسکول چرا اینقد تابلو دروغ مینویسی … اون بابای کسکش لیلا برمیداره به بچه 5 ساله میگه زنت بیشتر خوشش میاد جلو اون همه آدم ؟ بعد آخر داستان میگی حساسن … کیرم تو جهت دهی داستانت

0 ❤️

436280
2015-05-20 12:24:52 +0430 +0430
NA

Yani enghad khandidam ke had nadare
Makhsoosan vaghti dadashet sare to bega miraft lol

0 ❤️

531793
2016-02-24 12:52:33 +0330 +0330

دختر ها تو نه سالگی میفهمن چی به چیه و شهوت و این داستانا و از پسر های هم سن خودشون یه جورایی سوء استفاده میکنن الان هم که میری سراغشون چس میکنن خودشون رو، ای کیرم تو این زندگی کیری که کیر زد تو کمالاتمون

0 ❤️

561668
2016-10-22 06:46:17 +0330 +0330

خاطرات 5 سالگی‌تو با این جزییات یادته؟؟ من اولین خاطره ای که یادم میاد اینه که دبستان میرفتم، تازه از کلاس سوم چهارم یادمه 🙄

0 ❤️

569596
2016-12-21 15:17:50 +0330 +0330

کیرم توی کوس اون لیلا توی کوس مادرت و خواهرت جد وآبادت اصن

0 ❤️

692585
2018-06-07 00:41:55 +0430 +0430

داداش من با بقیه قزیه کار ندارم ولی خیلی مردی که با تجاو بهش ندگیشو خراب نکردی

0 ❤️




آخرین بازدیدها