27 طیف خاکستری (۲)

1401/11/04

...قسمت قبل

از خواب بیدار شدم دست صورتمو که شستم رفتم سمت آشپزخونه، مامان مشغول بود بابا هم رفته بود سرکار
من: صوب بخیر
مامان: صبح بخیر

وقتی داشتم صبحونه میخوردم به مامان گفتم بابت دیشب ممنون خیلی خوش گذشت
مامان: به منکه خیلی بد گذشت
من: چرا؟

مامان: از اتاق که اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت دستشویی بابات اومد بیرون گفت پس چرا نمیای بخوابی؟ هول شدم ترسیدم گفتم داشتم می اومدم، بدون اینکه دهنمو بشورم رفتم تو اتاق و تا صبح طعم اون زهرمار تو دهنم بود

من: آخ معذرت میخوام، یعنی انقدر طعم بدی داشت؟
مامان: یجور حس غریبی بود لزج و عوق
سرشو تکون داد و منم باز عذرخواهی کردم

بعد از صبحونه اتفاق خاصی نیوفتاد بعدظهرم که با دوستام بیرون بودم شب که برگشتم خونه آخر شب تا مامان رفت تو اتاقشون، پاشدم رفتم دم در اتاق با ی لحن نگران صداش زدم

موهاشو که دم اسبی بسته بود داشت باز میکرد موهاشو ی تکون داد و گفت جانم، همون ساپورت مشکی دیشب تنش بود با ی تاپ سفید

من: میگم مامان چیزه، بیضه هام به طرز عجیبی سرده
مامان: یعنی چی؟
من: نمیدونم ولی عادی نیست
مامان: بازی امشبته؟

من: نه بقران میمیرما بعد میگی چرا به دادش نرسیدم
نشست رو تخت ی آه از بی حوصلگی کشید و گفت بیا جلو ببینم

ی شلوارک پام بود وقتی جلوش ایستادم دستشو برد لای پام و چسبوند به تخمام دو سه ثانیه مالیدشون و گفت نه معمولیه چیزی نیست
من: اخه چجوری از رو لباس دماشو فهمیدی!؟

سرشو آورد بالا از همون نگاهای مظلوم از پایین به بالا، سرش تکون داد دستش زد رو تخت و گفت بشین
وقتی نشستم چرخید سمتم دستشو گذاشت رو شکمم و برد زیر شلوار و شورتم برد پایین تر و تخمامو گرفت ولی سریع دستشو دراورد
تا لبخند زدم گفت زهرمار ببند نیشتو میدونستم مسخره بازی جدیدته

من: بخدا سرد بود دست که زدی خوب شد
مامان: غلط کردی، ترسوندیم، مثل آدم بگی میخوام بهش دست بزنی آدم سنگین تره

من: خب اونجوری که قبول نمیکردی
مامان: نکه تا الان هر کار خواستی نکردم
من: میشه دوباره؟
مامان: نه پرو نشو

دراز کشید رو تخت گوشیشو باز کرد رفت تو اینستا منم کنارش دراز کشیدم، چندتا کلیپ دیدیم چند دقیقه ای به همین منوال گذشت، تو ی کلیپ زنه خیلی خوشگل بود سینه هاشم پیدا بود، گفتم چه خوشگله

مامان نگاهم کرد و گفت کجاش؟
من: صورتش
مامان: بقیه جاهاش چی؟
من: اوم بدک نیست
مامان: توام مثل بابات عاشق سینه بزرگی؟

من: نه این زیادی بزرگه، از خودت بزرگ به حساب میاد یا کوچیک؟
مامان: متوسطه
من: اندازه از خودت دوست دارم
ی لبخند زد بعد زد کلیپ بعدی
گفتم مامان قهوه ای دور نوک سینه تو پر رنگه یا کمرنگ؟
مامان: انگار تا حالا ندیدی
من: با دقت یا از خیلی نزدیک ندیدم خب

یکم مکث کرد ولی در کمال تعجب گفت میخوای ببینیش؟
من: واقعا؟
چرخید سمتم به پهلو سوتین تنش نبود تاپشو داد بالا یدونه از ممه‌شو دراورد
خیلی خوش فرم و سفت به نظر میرسید نوکشم قهوه ای روشن که دایره دورشم زیاد بزرگ نبود، بی اختیار انگشتمو بردم سمت نوکش و تکونش دادم دیدم اعتراضی نکرد گفتم بگیرمش؟

مامان: مگه توپه؟
من: توپ نیست؟ پس خوردنیه؟
تاپشو کشید پایین گفت نه همون توپه دیدیش دیگه

من: اون یکی رو ندیدم که
مامان: چه فرقی داره اونم مثل همینه
من: نه ببینمش
مامان: عین بچگیات عوض نشدی اون موقع هم به یکی قانع نبودی هر دوشو میخواستی بخوری

من: اره یادش بخیر اون موقعها میدادی بخورم ولی الان دیگه مهربون نیستی
مامان: کم تو بچگی خوردی که بازم میخوای؟
دستامو چسبوندم بهم و گفتم تروخدا بذار یکم بیاد بچگیا بخورم

مامان: اون موقع بچه بودی به ممه قانع بودی الان بخوری بعد مثل دیشب من مجبور میشم بخورم
دستمو گذاشتم رو سینه‌ش و گفتم نه قول میدم اذیتت نکنم
تخت خوابید دستاشو برد بالاسرش و گفت پس فقط آروم، وحشی بازی درنیاری

نشستم کنارش با خوشحالی خواستم تاپشو بدم بالا که گفت مگه نمیگم آروم
گفتم باشه سرمو بردم نزدیک سینه‌ش از روی تاپ بوسیدمش نوکشو پیدا کردم ی گاز کوچولو گرفتم اون یکی رو هم با دستم میمالیدم
من: الان خوبه؟
مامان: آره

کم کم تاپشو دادم بالا که خودشم کمک داد کلن دراوردیمش، انگشتامو کشیدم رو تنش، لبامو گذاشتم یکم بالاتر از نافش و میکشیدم رو تنش، چیزی نمیگفت، گوشیشو برداشت اول خواست بی توجه به من باشه ولی وقتی زبون کشیدم رو سینه‌ش نیپلش گاز گرفتم گوشی رو گذاشت کنار، یکم همونجوری خوردم اونم انگشتاش لای موهام بود با موهام بازی میکرد
من: بیام روت که مسلط باشم؟

مامان: مگه تا صبح میخوای بخوری؟ بسته دیگه

توجه نکردم به حرفشو پامو از روش رد کردم و نشستم رو پاش
مامان: آخ
باز سرمو بردم سمت ممه و با ولع به خوردن ادامه دادم
پاهاشو خیلی تکون میداد صورتشم نگاه کردم لبشو گاز گرفته بود اب دهنشو قورت داد، من کامل خوابیدم روش پاهامو دراز کردم چسبوندم به پاهاش که انقد تکون نخوره

مامان: آخ پاهامو چرا گرفتی
من: همینجوری، که تکون نخوری
مامان: دیونه
دستاشم گرفتم اطراف بدنش چسبوندم به تخت

دیگه نه دستاشو میتونست تکون بده نه پاهاشو
مامان: این چه کاریه مامان
من: میخوام فرار نکنی

خندید و گفت کجا فرار کنم ول کن دستمامو
ولی دستاشو ول نکردم خودم کشیدم بالا لبامو نزدیک لبش کردم
مامان: میخوای چیکار کنی؟
من: زبونتو بیار بیرون
مامان: نه نمیکنم
من: خودم میکشم بیرونا
خندید و گفت اگه تونستی بکش

لبمو گذاشتم رو لبش اول یکم سرشو تکون داد ولی بعد آروم گرفت، تنش زیر تنم بودم دستاشو گرفته بودم و لباشو میخوردم تا اینکه خودش زبونشو دراورد، یکم زبونشو خوردم و پاشدم رو دلش نشستم لباسمو دراوردم

مامان: پوریا داری زیاد پیش میریا
من: مامان خودمه به تو چه
خوابیدم روش سینه‌م چسبید رو ممه‌هاش خیلی حس خوبی بود داغ نرم، باز لباشو خوردم، سرمو بردم سمت گوشش و گفتم اجازه هست شلوارتو دربیارم

مامان: یهو بگو سکس میخوام دیگه
من: میشه؟
مامان: عمرا، فکرشم نکن تا از اتاق پرتت نکردم بیرون

اهمیت ندادم گردنشو گاز گرفتم زبونمو کشیدم رو گردنش و میرفتم پایین، یکم دیگه ممه‌هاشو خوردم، بعد رفتم عقب پایین نشستم رو ساق پاش
مامان: پاشو پامو شکستی

پاشو از زیرم دراوردم کنارم بود و دست میکشیدم رو رون پاش، وقتی دستم رسید رو کصش مامان گفت نه دیگه پوریا تروخدا

من: ی کوچولو از رو شلوار فقط
مامان: که چیکار کنی؟
چیزی نگفتم سرمو بردم بین پاش لبامو از رو شلوار گذاشتم رو کصش
مامان: آخ پوریااا

دستامو گرفتم به پهلوهاش، هر چقدر سرمو فشار داد که برم کنار نتونست منم از رو شلوار لبامو میمالیدم به کصش پاهاشو چسبونده بود به سرم، سرم اونجا گیر کرده بود، ی چیزایی میگفت ولی درست نمیشنیدم چند دقیقه ای گذشت، دستمو گرفتم به لبه شلوارش که بکشم پایین، صدای نفساس تغییر کرده بود اعتراضی نکرد باسنشو گرفت بالا منم راحت شورت شلوارشو دراوردم، رون لختشو بوسیدم لبامو کشیدم رو رونش رفتم سمت کصش، اول چندتا کوچولو بوسیدمش و زبونمو دراوردم کشیدم روش
مامان: آههه، خدا لعنتت کنه بچه

سرعت همه چیز رفته بود بالاتر دوتامون از شدت هیجان نفس نفس میزدیم و من کصشو میخوردم اونم موهام، تخت، هر چی دم دستش می اومد چنگ میزد بعد دو سه دقیقه صدام زد
من: جان
مامان: دیگه طاقت ندارم

من: چیکار کنم؟
مامان: شلوارتو دربیار
با خوشحالی بلند شدم شلوار شورتمو دراوردم پرت کردم اونور داشتم میرفتم سمتش که گفت فقط بذار روش، باشه؟
من: چشم

پاهاشو دراز کرد چسبوند بهم منم زود خوابیدم روش، دوتامون دیگه لخت لخت بودیم کیرم چسبیده بود رو کصش و تکونش میدادم لبامم گذاشته بودم رو لباشو میخوردم واقعا دلم میخواست بکنم توش
یهو دیدم دستش داره میره سمت کیرم، کیرمو گرفت خودمو یکم بلند کردم که راحت باشه، گذاشتش لای پاش منم شروع کردم تلمبه زدن
کمرمو چنگ میزد و ناله میکرد یکم که گذشت خودمو بلند کردم کیرمو گرفتم گذاشتم رو کصش

داشتم هول میداد تو که شروع کرد داد بیداد کردن ولی اهمیت ندادم کردم تو کصش، وای که چه کص داغ تنگی بود خیلی حشری شده بودم
مامان: تروخدا پوریا نکن نکن
چندتا عقب جلو کردم

مامان: پوریا نکن آبت میاد بدبختم میکنی پاشو حداقل کاندوم بیار

منطقی بود چون رسما آبم نزدیک بود که بیاد کیرمو دراوردم
مامان: آه هووف تو کشوی درآوره

پاشدم کشو رو باز کردم حالا کور شده بودم همه چیز بود بجز کاندوم، پیداش نکردم خودش پاشد پیداش کرد بازش کرد نشست جلوم گذاشت رو نوک کیرم کشید روش ی بوسش کرد و پاشد کیرم گرفت تو دستش کشید و رفت سمت تخت افتاد رو تخت
مامان: بیا حالا انقد بکن تا خسته شی

این جمله‌ش درجه حشریتمو به صد رسوند
پریدم جلو پاهاش، خوابیده بود پاهاشو جمع کرده بود جداشون کردم ی گاز از رون پاش گرفتم، خودمو کشیدم جلوتر کیرم با دست گرفتم چند بار کوبیدم رو کصش

من: چیزی نیاز نیست بمالم بهش اذیت نشی؟
مامان: نه نمیخواد به اندازه کافی خیسم

کیرمو گذاشتم لب کصش و کردم تو، پاهاشو خوابوند و منم خوابیدم روش، کیرم تو ی جای تنگ داشت له میشد و از همه چیز لذت بخش اینکه کص مامان خودم بود بی نهایت هیجان داشت

چند دقیقه ای تو همون حالت تلمبه زدم اونم چون هیچکس خونه نبود با خیال راحت داشت ناله و سرصدا میکرد تا اینکه آبم داشت می اومد، کامل خوابیدم روش گردنشو گاز گرفتم و آبم تو کاندوم تو کص مامانم خالی شد ولی باز به تلمبه زدن ادامه دادم بار آخری که لرزید دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت آههههه تکون نخوررر چند دقیقه همینجوری بمون

آروم تو بغل هم خوابیده بودیم کیرم بی حرکت تو کصش بود منم آروم آروم میبوسیدم و دستم لای موهاش بود بعد از سه چهار دقیقه گفتم درش بیارم؟
مامان: اذیتی مگه؟
من: آخه دوبار آبم اومده کاندوم نترکه؟
مامان: به جهنم بترکه تکون نخور
گفتم چشم و باز همونجوری خوابیدم روش سرم کنار گوشش بود لاله گوششو کشیدم تو دهنم داشتم میکش میزدم و با این فکر که مامانمو واقعا کردم باز کیرم تو کصش کامل شق شد

باز شروع کردم تلمبه زدن
مامان: آخ پوریا وایسا درش بیار
من: نه نمیخوام

مامان: نترس هر چقدر بخوای میتونی بکنی فقط میخوام کاندومو عوض کنی درش بیار
دراوردم یکم رفتم کنار

مامان: بیارش من حال ندارم تکون بخورم
پاشدم بسته کاندوم رو درآورو اوردم

من: میخواد برم بشورمش تو خونه نریزه؟
مامان: برو فقط زود بیا

بدو بدو رفتم کاندومو داوردم کیرمو شستم اومدم، هنوز خوابیده بود
ی کاندوم دستش بود پرسید بازش کنم یعنی؟ میخوای بازم؟

من: اره باز کن
کیرم تقریبا خوابیده بود، گفتم برمیگردی؟
مامان: نه از پشت نه
من: نه اونجا نمیکنم فقط برگرد
مامان: خیالم راحت باشه؟
من: کامل خودتو رها کن مطمئن باش کاری نمیکنم اذیت بشی

برگشت رو شکم خوابید، پریدم روش کیرمو گذاشتم لای چاک باسنش و خوابیدم روش شونه‌شو بوسیدم
من: الهی قربون این بدنت خوشگلت برم
مامان: خدا نکنه

صورتش کج بود لبمو گذاشتم رو لپش چندتا بوسیدمش موهاشو نوازش میکردم و کیرمو لای کونش تکون میدادم، باز کیرم شق شد، نشستم رو رون پاش کاندومو باز کردم کشیدم رو کیرم

ی سیلی به باسنش زدم مثل ژله لرزید
من: اوف لرزششو
خندیدو گفت اشغال این شد دوبار که زدی

ی دونه دیگه محکم تر زدم بعد دستمو گرفتم به پهلوهاش کشیدمش عقب
من: بیا بالا

حالت داگی جلوم بود کیرم میخواستم بکنم تو کصش ولی بخاطر نا آشنا بودن به جاده پیداش نمیکردم از زیر کیرمو گرفت گذاشت لب کصش و گفت جاش اینجاس یاد بگیر

فشار دادم کامل لیز خورد توش، دلم میخواست این کص فقط مال خودم باشه حتی بابامم بهش دست نزنه
(ادامه داستان در کانـال پوریـا استـوری، نویسنده داستان را در تلگـرام سرچ کنید)
ی صدای بینظیر کل اتاقو پر کرده بود، ناله های مامانم با شلپ شلپ خوردن بدنم به باسنش، باحال ترین صدایی که شنیده بودم
من: بخدا بابا کوفتش بشه اینطور زنی، نمیذارم دیگه بهت نزدیک شه
مامان: بابات اگه نبود تو الان اینجا نبودی جوجه

شهوت و خنده و هیجان قاتی شده بودو تلمبه میزدم، لحظه ای که داشت آبم می اومد دستامو دور سینه‌ش حلقه کردم کشیدمش بالا، دیگه آبی بهم نمونده بود ولی ارضا شدیم، تو همون حالت که داگی تلمبه میزدم نشستم رو پام و اونم کشیده بودم سمت خودم، رو پام تو بغلم بود یکم که از ارضا شدنمون گذشت کیرم آروم سرخورد از کصش افتاد بیرون، محکم بغل گرفته بودم و میبوسیدمش
مامان: حالا به منم خوش گذشت

باز گردنشو بوسیدم و آروم خوابوندمش رو تخت
من: خب دیگه بخوابیم
مامان: نه من باید برم دستشویی خودمو بشورم
من: نمیخواد بیخیال

مامان: همه جامونو آب برداشته پلشت
من: من که حال ندارم تکون بخورم
از تو بغلم اومد بیرون منم تخت شدم، رفت سمت درآور، داشتم نگاهش میکردم و تو ذهنم میگفتم بینظیری مامان، قوس کمر و باسنش اون موهای لخت مشکیش رو کمرش دنیایی بود

یهو ی چیز مثل کاندوم باز کرد و اومد سمتم
من: این چیه؟

مامان: دستمال مرطوب، تو بخواب دو دقیقه ای پاکت میکنم
یکم دستمالو به کیرو تخمو و پام کشید
من: مرسی، خودت کمک نمیخوای؟

مامان: نه یکم دیگه میام میخوای ی چیز بپوش سردت نشه عرق کردی

داشت میرفت بیرون که صداش زدم
مامان: جان؟
من: بیا ی لحظه
اومد سمتم که بهش گفتم بچرخه، چرخید و گفت واسه چی؟

سرمو آوردم بالا ی گاز که خیلی محکمم نبود از لپ کونش گرفتم
مامان: نکن کبود میشه جاش میمونه توله سگ

رفت بیرون منم هیچی تنم نکردم ی ده دقیقه بعد اومد ی شورت سفید برداشت پوشید لامپ اتاقو خاموش کرد شبخوابو روشن کرد

مامان: عه بیداری هنوز؟
من: بوس نکرده نمیخوابم که

خندید و گفت ای جان، ملافه رو کشید روم خودشم اومد تو بغلم لباشو گذاشت رو لبم بوسید و گفت اینم بوس دیگه بخواب، منم بغلش کردمو بعد از چند دقیقه از حال رفتم تخت تا صبح خوابم برد.

نوشته: RealMomAndSon


👍 26
👎 2
57601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911994
2023-01-24 08:58:18 +0330 +0330

پس بابات کدوم گوریه؟؟؟

0 ❤️

912152
2023-01-25 13:09:16 +0330 +0330

بابا جان کس کردن بلد نیست

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها