ماشین لباسشویی داشت تند تند میچرخید و چشمام خیره شده بود به حرکتش باور نکردنی تر از اتفاقی که افتاده بود لباس های مامانم بود که دلیل شسته شدنش از همیشه متفاوت تر بود و این بار آب کیر پسرش باعث کثیف شدن لباسش بود.
مامانم هنوز داخل حموم بود و بابام جلوی تلوزیون دراز کشیده بود و با گوشی کار میکرد و منم پشتش روی مبل نشسته بودم و تلوزیون میدیدم،حمومش طولانی شده بود و من به هر بهونه ای وارد اتاقی میشدم که داخلش حمومه.
گفتم بابا من میرم سشوار آماده کنم مامان الان میاد بیرون بابا هم گفت باشه عزیزم برو.از بچگی همیشه من موهای مامانمو سشوار میکشیدم و خشک میکردم،
این کارو خیلی دوست داشتم و برام همیشه جذاب بوده.وارد اتاق که شدم صندلیش رو جلوی آیینه گذاشتم،سشوار رو به برق زدم و چند تا شونه انتخاب کردم و روی میز گذاشتم.نگاهم به حولش افتاد که دم در حموم روی زمین بود به گوشش که دقت کردم انگار یه پارچه مشکی از زیرش بیرون اومده بود.
حدسم درست بود شرت و سوتینش بودن یه ست مشکی جذاب و البته هردو بیگ سایز که این بیگ سایز بودن به خاطر اضافه وزن یا چاقی نبود و هرچی بود به خاطر بزرگی سینه ها و کون سکسیش بود.
کیرمو درآوردم،شرتش رو به همه جای کیرم مالوندم و بعدش سوتینش رو دور کیرم چرخوندم و یکم باهاش جق زدم اینبار حواسم بود گند نزنم اما شاید دو سه تا لکه روی شرتش انداخته بودم.همونجوری تا کردمشون و زیر حوله گذاشتمشون.
از اتاق رفتم بیرون صدای باز و بسته شدن در حموم رو شنیدم گذاشتم یکم بگذره تا خشک بشه بدنش و لباس بپوشه وقتی برگشتم کنار در حموم ایستاده بود و شلوارکشو پوشیده بود اما بالا تنش کاملا لخت بود. ممه های سفید با نوک روشن قهوه ای،چقدر جذاب بودن برام!با اینکه خیلی سریع دیدمشون و مامانم متوجه حضورم شد اما بازم عالی بود.
سریع برگشت سمت دیوار برای اینکه بابام چیزی نفهمه حرفی نزد و سوتینش رو هم برای کوتاه بودن وقت نپوشید.با سرعت تابش رو تنش کرد و روی صندلی نشست،رفتم بالای سرش و سشوار رو روشن کردم و دادم سمت در تا بابام شک نکنه در گوشش گفتم
من:متاسفم مامان دست خودم نبود ولی باور کن نمیخواستم اونجوری بشه
مامان:داخل حموم خیلی فکر کردم،احساس گناه میکنم
ما نباید اون کارو میکردیم
من:این چه حرفیه تو مامان منی از همه بهم نزدیک تر و از همه برام دوست داشتنی تر،تو به خاطر من راضی شدی
مامان:من فکر نمیکردم بخوای درش بیاری!تو عمل انجام شده گیر افتادم خیلی احمقی
من:بیخیال بیا خوب باشیم و فراموش کنیم
سشوار رو گرفتم سمت موهای بلند و خوش رنگش تابشون دادمو با دستم نوازش میکردم تار به تار موهاشو،چقدر بعد از حموم گردنش خواستنی تر از همیشه میشه!
سشوارو خاموش کردم و موهاشو شونه میزدم بعد از اینکه کارم تموم شد خواست موهاشو ببنده گفتم مامان
میشه الان نبندی یکم دستم باشه؟!گفت برای چی هم خشک شد هم صاف دیگه گفتم میدونم فقط میخوام یکم موهای مامانم و نوازش کنم و راستش باید بگم خیلی بودی خوبی میدن موهات.
بعد شنیدن این جمله لبخند قشنگی زد،انگار قند تو دلش آب شده بود گفت خدا به داد زنت برسه با این زبونت.
موهاشو آوردم بالا و بوسیدم و بعدش موها و سرشو ناز میکردم بابام از تو پذیرایی مامانمو صدا کرد؛
لیلا فردا من با شوهر مریم(شوهرخالم)قراره بریم شمال برای اون زمینه یکم لباس برام جمع کن…
همونجوری که موهاش داخل دستام بود همشونو جمع کردم سمت شونه سمت راستش و همزمان با جواب دادن مامانم به بابام گردنشو بوسیدم نوع جوابش جوری بود که انگار حرفش ادامه داشت اما با بوسیدن گردنش انگار شوکه شد و به یه جواب کوتاه رضایت داد.تو آیینه بهم نگاه کرد و منم بهش لبخند زدم گفت الحق که پرویی…
فردا نزدیک ظهر بود که پدرم و شوهرخالم با ماشین ما حرکت کردن و منو بهترین مامان دنیارو تنها گذاشته بودن به محض رفتنشون مامانم زنگ زد به خالم و گفت بیاد اینجا تا برمیگردن و خالم هم از خدا خواسته قبول کرد! از یه طرف خوشحال بودم که قراره با دوتا میلف داخل خونه تنها باشمو از یه طرف دیگه حالم گرفته شد که نمیتونم کاری کنم.
خاله مریم بعد شستن دست هاش روی مبل نشست و گفت اخیش پاهام درد گرفت انقدر راه اومدم چطوری امیرعلی؟
من:خوبم خاله چقدر رژت قشنگه راستی
خاله:جدی؟مگه اینکه تو تعریف کنی
من:خب تعریفی هستی دیگه
مامان:عاشق و معشوق بهم رسیدن انگار!
سه تایی خندیدیم
مامانمو نشوندم پیش خالمو خودم رفتم داخل آشپزخونه تا براشون شربت بیارم قبلش به هوای برداشتن گوشیم رفتم داخل اتاقم و سه تا قرص برداشتم،تازه با این قرص ها آشنا شده بودم چه شاهکاری هستن فقط کافی بود داخل آبمیوه یکیشون دوتاش رو حل کنم تا به شدت حشری بشن.و اون یکی قرص هم جوریه که اگه تانک از روتون رد بشه بیدار نمیشید.
دم لیوان ها که رسیدم یه نگاه به جفتشون کردم هدف اصلی کدومشونه؟!کدوم باید حشری باشه؟کدوم باید بخوابه تا خواهرش بتونه راحت ارضا بشه؟
با اینکه جفتشون رو میخواستم اما میدونستم خاله پتانسیل اینو داره که سریع تر شل کنه و به مراتب قبول کردن من براش راحت تر از مامانمه همین باعث شد قرص خواب رو برای مانانم بریزم و دوتا قرص افزایش دهنده میل جنسی رو خوب داخل لیوان خالم حل کنم.
یه فیلم خوب پلی کردمو آب میوه هاشونو دادم بهشون حواسم بود که تا ته بخورن وسط های فیلم بودیم که خستگی پلک های مامانم رو به وضوح میدیم و حس میکردم بهش گفتم مامان امروز خسته شدی زیاد کار کردی میخوای یکم بخواب چشماشو باز تر کرد و گفت نه نمیخواد.
انقدر این جمله رو با خستگی گفت که فهمیدم داره مقاومت میکنه تا کنارمون بمونه اما قرص کار خودشو کرده بود بعد چند دقیقه از جاش بلند شد و رفت سمت اتاق بدون نگاه کردن به ما گفت تا فیلم تموم بشه من یکم بخوابم خیلی خستم میام پیشتون.
یکم که گذشت یه سری بهش زدم دیدم به طرز عجیبی خوابیده و حتی تکون دادن دستاش باعث حرکتش نمیشد حالا من مونده بودمو خاله مریم که بدنش همه جوره عالی بود و قراره به اوج حشریت خودش برسه.
از دم اتاق بهش نگاه کردم پاهاشو روی زمین باز کرده بود و حسم میگفت به شدت گرمش شده و این یعنی قرص داره کارشو درست انجام میده.
با برگشتنم کنار خاله پاهاشو جمع کرد جوری که انگار هول شده بود کنارش نشستم و یکم زمان گذروندم تا ببینم چیکار میکنه.
خونه خنک بود اما پیشونیش عرق کرده بود تابشو با گوشه دستش هر چند دقیقه آروم پایین میکشید تا گردن و سینه هاش هوا بخوره،وقتی این کارو میکرد سوتین آبیش رو کامل میدیدم و دیدن دوتا ممه ی سفید و بزرگ اونقدر کافی بود تا پشیمون نشم و کارمو ادامه بدم.
من:خاله گرمته؟میخوای کولر رو بیشتر کنم؟!
خاله:آره دستت درد نکنه نمیدونم چرا یهو اینجوری شدم
من:چجوری؟
خاله:نمیدونم خیلی گرمم شد و انگار نمیتونم بشینم
من:چیزی نیست الان درست میشه
کولر رو جوری تنظیم کردم که باد اصلا سمتش نخوره و توی همین حال بمونه
من:خاله بابای منو عمو ممرضا(شوهرخالم)چرا هیچوقت نیستن اخه آدم که نباید همش کار کنه!
خاله:چی بگم والا امیرعلی منم خسته شدم هروقت خواستیم جایی بریم تفریحی کنیم کاری کنیم نبودن
من:سختت نیست خاله؟
خاله:چرا خاله جان ولی چیکار کنم؟چاره ای ندارم
من:اینجوری نمیشه که هم مامانم هم تو بلاخره نیازهایی دارید!
نگاش که کردم سرخ شده بود این اولین بار بود که بهش میگفتم تو حتی!چه برسه درباره نیازش حرف بزنم.دستاشو گره کرده بود و روی کسش گذاشته بود فشار دست هاشو با اینکه خیلی آروم انجام میداد اما داخل کل مکالممون روی کسش میدیدم.حرفی نزد یعنی هنوز تو شوک این بود که چه جوابی بده!
من:من که باور کن اگه زنم مثل تو یا مامانم بود یه دقیقه هم تنهاش نمیزاشتم
خاله:حالا ما انقدر هم تعریفی نیستیم
من:چرا نیستید؟شما تو جذاب ترین سن هستید
دیگه داشت از حرفای من شاخ درمی آورد اما شهوت رو داخل چشم هاش میدیدم
کیرم راست شده بود یکم تکونش دادم از روی شلوارک تا قشنگ معلوم باشه و دیگه چیزی نگفتمو دوتایی فیلم دیدیم.زیر چشمی بهش نگاه میکردم یه چشمش به تلوزیون بود یه چشمش به کیر من منم پاهامو باز کرده بودمو راحت نشسته بودم حس میکردم هر لحظه دلش میخواد کیرمو بگیره اما یه چیزی داخل وجودش داشت مقاومت میکرد.
من:خاله لباسات خیس عرق شده جلو کولر سرما میخوری
خاله:والا باد احساس نمیکنم اصلا من
من:چرا خیلی سرد شده بزار برات لباس بیارم
خاله:نه نمیخواد عزیزم خوبه
من:نه اصلا غریبه که نیستی تعارف میکنی الان میام
به حرف بعدیش توجه نکردم.داخل اتاق کشوی مامانمو باز کردم یه تاب سبز با یه شلوارک کوتاه برداشتم همیشه دوست داشتم مامانمو تو این لباسا بکنم.
یه نگاه به مامانم کردم دیدم خوابه رفتم کنار گوشش صداش کردم و دستشو تکون دادم اما واکنشی نداشت
به پهلو خوابیده بود و کونش تو اون حالت واقعا بزرگ و زیبا تر شده بود.یه اسپنک در کونش زدم و لپ سمت راست کونش رو داخل دستم گرفتم و یکم فشارش دادم این برای اولین بار بود که کونش داخل دست های پسرش بود،دوست نداشتم حالاحالاها ولش کنم اما کار مهم تری داشتم.
جلوی خالم وایسادم با یه کیر کاملا شق!لباس هارو دادم بهش و گفتم عوض کن خاله تا سرما نخوردی با نگاه اول به لباس های مامانم تعجب تو چشماش موج میزد،دستشو گرفتم و بلندش کردم گفتم بپوش خاله جان.
گفت نمیخواد به خدا همینا خوبه گفتم اع خاله همین کارارو میکنی شوهرت بهت توجه نمیکنه دیگه بپوش.
قشنگ هنگ کرده بود و از طرفی قرص ها قدرت فکرو ازش گرفته بود.
فرستادمش تو اتاق خودم همه چیز داشت خوب پیش میرفت بلافاصله بعد وارد شدنش به اتاق رفتم پشت در وایسادم،درو نبسته بود یک دقیقه بعدش یهو وارد اتاق شدمو درو بستم.
به شدت جا خورد، شلوار و تابشو درآورده بود و کنار پاش رو زمین بود دستش داخل شرت و روی کسش بود که با دیدن من سریع دستشو بیرون آورد و یکیش رو جلوی شرتش و یکیش رو جلوی سینه هاش گذاشت.
باورم نمیشد خالم فقط با یدونه شرت و سوتین جلوم وایساده بدنش مثل مامانم سفید بود و پاهاش کشیده، یکم پهلو داشت رون های پاش واقعا درشت بودن.
خاله:چیکار میکنی امیرعلی؟برو بیرون
من:اومدم لباس عوض کنم منم چیه مگه
خاله:الان که من اومدم؟برو بزار من بپوشم بعد بیا
من:عیبی نداره منو مامانم هم همیشه باهم لباس عوض میکنیم
قبل اینکه حرفی بزنه تیشرتمو درآوردم چشماش خمار شده بود و دیدن اینکه کسش رو میمالید هم بیشتر بهم جرئت داده بود.کنار پاش نشستمو لباساشو برداشتم گذاشتم بغل تیشرت خودم تا بندازم داخل ماشین.
خاله:بدو دیگه چیکار میکنی
من:باشه خب صبر کن
خواست لباسایی که بهش داده بودمو از روی تخت برداره که سریع برشون داشتمو بردم پشتم گفتم خاله مگه از من میترسی اخه؟این کارا چیه صبر کن اصلا اول من عوض کنم.
یه هوف کشید و گفت بدو معذبم.
شلوارک و شرتمو باهم پایین کشیدم و کیرم افتاد بیرون،سریع برگشت رو به دیوار؛
خاله: اونو چرا درآوردی الان مامانت میاد چه فکری میکنه؟
من:خب شرت هم خیس شده باید عوض کنم
خاله:بدو هرکاری میکنی فقط
نشستم رو تخت صداشو شنید گفت چرا نشستی پس پاشو تورو خدا،بدنش از پشت جذاب تر بود یه کمر کوچیک با یه کون بزرگ که داخل اون شرت سخت جا شده بود.
گفتم اینجوری نمیتونم مگه من لولوخرخره ام نگام نمیکنی اصلا خودت برام یه شرت بردار از کشو.
گیر افتاده بود با شنیدن صدای قفل شدن در بدترم شده بود همه چیز براش.
خاله:الان مامانت میاد بدبخت میشیما پاشو بچه
من:پس اول برگرد بعدشم یه شرت برام بیار تا سریع بریم بیرون
آروم برگشت سمتم روی تخت لخت دراز کشیده بودم و کیرمو با دستم صاف نگه داشته بودم نگاهش رو روی کیرم دوست داشتم حتی اینکه گفت این چه وضعشه هم بیشتر حشریم میکرد.
در دوتا کشوی اول رو باز کرد اما لباسای من کشو سوم بود کلافه شده بود و با سرعت این کارو میکرد بلاخره یه شرت پیدا کردو انداخت روی پام گفت بیا بپوش گفتم نه گفت یعنی چی؟ گفتم خودت پام کن.
حشری بودنش زیاد طول نکشید تا مغزشو از کار بندازه
و مانع عمرا گفتنش بشه.
داشتم کیرمو میمالوندم و جلوی چشماش آروم جق میزدم.پاهامو سفت روی تخت چسبونده بودم،با دستاش شرت رو از داخل دوتا پام رد کرد اما زیر ساقم گیر کرده بود و تلاش و زور زدنش جز لرزش ممه هاش جلوی چشمام اثر دیگه ای نداشت.
یهو بلند شدمو وایسادم جلوش،شرت هنوز داخل پاهام بود اما روی زمین افتاده بود گفتم بیا اینجوری راحت تره زانو زد جلوم باورم نمیشد کیر لختم با صورت خالم فقط چند سانت فاصله داره!
شرت رو با پام کنار انداختم سریع بلند شد قبل تموم شدن گفتن چیکار میکنی، بدنش داخل بغلم بود و ممه هاش چسبیده بود به سینم،دست و پا زدنش فایده ای نداشت حداقل اون قدر تلاشش کم بود که نتونه دستامو از روی کمرش جدا کنه.
قدش اندازه من بود و کیرم از روی شرتش دقیقا چسبیده بود به کسش،فاصله کیرم با کس داغ خالم فقط یه پارچه بود کیرمو به کسش فشار میدادم و تو همون حالت یکم عقب تر بردمش و به دیوار چسبوندمش.
لبامو روی لبش گذاشتم اما صورتشو به یه سمت دیگه برد و منم یه لیس روی لپش کشیدم.
خاله:تورو خدا امیرعلی نکن تورو خدا نکن
حرفی نمیزدم و اون باز ادامه میداد
خاله:مامانت بیدار میشه الان همه چیزو میفهمه
خواهش میکنم ازت
با زبونم کل گردنش رو خیس کرده بودم و تند تند میبوسیدمش،کنار گوشش گفتم اگر صدا نکنیم بیدار نمیشه و دوباره مشغول خوردن گردنش شدم و کیرمو بیشتر به کسش فشار میدادم.
دستمو روی کسش گذاشتم،دستشو محکم روی دستم گذاشت و پشت هم میگفت توروخدا…
لاله گوشش رو میک میزدم و دستمو روی کسش میچرخوندم و فشار میدادم.تقریبا شل شده بود و حرکت انگشت هام از روی شرت به سمت داخل کسش نفسشو بالا نمیآورد.
دیگه صدایی نمیشنیدم و دستش روی دستم مقاومتی برای جدایی از کس خالم انجام نمیداد،چشماشو بسته بود و صورتش به سمت دیوار بود.با اون یکی دستم صورتشو آوردم سمت خودمو لبامو روی لباش گذاشتم.
یه بوس طولانی از لباش کردمو زبونمو روی لبش چرخوندم انقدر این کارو ادامه دادم که بلاخره وارد دهنش شد.
زبون هامون داشت بهم میخورد و چشماش بسته بود باورم نمیشد که دارم ازش لب میگیرم و کسش داخل دست منه، دستمو از صورتش برداشتم و دستشو گرفتم و به سمت کیرم کشوندم و روی کیرم گذاشتم.
دستای خالم دور کیرم حلقه شده بود و آروم داشت برام جق میزد،دستمو روی مچش گذاشتم و سرعت جق زدنشو بیشتر کردم.
واقعا به اوج رسیده بودم و هرلحظه ممکن بود آبم بیاد اما هنوز زود بود.خودمو ازش جدا کردم و روی تخت خوابوندمش شرتشو بدون هیچ مقاومتی پایین کشیدمو حالا صورتم بین پاهای خاله مریمم بود.
چند تا بوس روی کسش کردم و زبونمو روی کل کسش کشیدم دستمو از زیر سوتینش روی ممش گذاشتم؛ واقعا نرم و جذاب بود.
ممه هاشو فشار میدادمو کسش رو لیس میزدم یه کس لبه دار گوشتی یکم سبزه،زبونمو وارد کسش کردم و صدای آهش توی اتاق پیچید جوری که خودمم ترسیدم دستشو روی سرم گذاشته بود و به کسش فشار میداد
اونقدر براش خوردمو میک زدم که بدنش لرزید،اولش ترسیدم ولی فهمیدم ارضا شده و پاهاش و صورتم پر آب کس شده.
بلند شدم کنار تخت وایسادم دیدم بی حال روی تخت افتاده و از خجالت نگام نمیکنه گفتم خجالت نکش خاله بین خودمون میمونه و ما جفتمون بهم نیاز داریم تازه کاری نکردیم که! الان وقت نیست بعدا بیشتر از اینم لذت میبریم.
ولی خاله؟من هنوز ارضا نشدم نوبت توئه!
بدون اینکه حرف بزنه جلوم نشست گفت این کارو برای شوهرم هم نکردم تا حالا،فقط آبت داشت میومد بگو بهم.نیشم بعد گفتن حرفش باز شد و گفتم چشم.
جلوم زانو زد دستشو گذاشت رو کیرم و یکم مالیدش و بعدش کلاهک کیرمو وارد دهنش کرد و تند تند زبونشو دور کله کیرم میچرخوند نمیخواستم اینجوری تمومش کنه، سرشو فشار دادم سمت خودمو کل کیرمو وارد دهنش کردم لب های ظریفش دور کیرم حلقه زده بود و زبون داغش روی کیرم حرکت میکرد محکم سرشو چسبونده بودم به کیرم و رو ابرا بودم یه زن پخته و سکسی داشت برام ساک میزد و از همه مهم تر خاله سکسی خودم بود.
کیرمو کشیدم بیرون گفتم خاله سر کیرمو بوس کن، خودم کیرمو چسبوندم به لبش و همزمان با شروع بوسیدن کیرم توسط لبای نرم خالم، آبم با شدت پاشید روی لب و دندون و دهنش…یه آه کشیدمو بعد شنیدن خاک بر سرت از خالم چند تا دستمال دادم بهش و فرستادمش حموم.
لباسامو پوشیدم و یکم دراز کشیدم و بعدش رفتم ببینم مامانم در چه حالیه ساعتو نگاه کردم از چیزی که درباره زمان قرص خوابش خونده بودم هنوز یک ساعتی مونده بود.یک ربعی داخل اتاق روی زمین نشسته بودمو نگاش میکردم با اینکه خالم رو به دست آورده بودمو میدونستم از این به بعد دیگه مال من شده بازم حسم به مامانم فراتر و متفاوت تر بود.
تموم لحظه های ساک زدن خالم برام از جلوی چشمام رفته بود و نگام روی ساق های لخت مامانم خیره شده بود.
گوشیمو برداشتم و بالا سرش وایسادم خالم داخل حموم سرگرم بود و فرصتی برای من بهتر از این لحظه برای گرفتن چندتا عکس از مامانم پیش نمیومد.چند بار صداش کردم اما خوابش عمیق بود کاملا و خیالم راحت شد.
تابشو بالا دادم تا ممه های نازش معلوم بشن چند تا عکس از روی سوتین گرفتمو یکم ممشو فشار دادم دیدم باز متوجه چیزی نمیشه،ممه هاشو از سوتین دراوردمو بعد یکم فشار ازشون چند مدل عکس گرفتم.
کیرم دوباره بزرگ شده بود،گوشی رو کنار گذاشتم و کیرمو درآوردم دستشو از روی تخت بلند کردم و روی کیرم گذاشتم انگشت هاش هیچ حرکتی نداشتن و با دست خودم دور کیرم حلقشون کردم با اینکه مامانم کاری نمیکرد اما حس دست های نرمش دور کیرم حس عالی ای بود و شروع کردم به جق زدن با دستاش سعی میکردم هرچقدر که میشه این کارو آروم انجام بدم.
کیرمو از دستاش درآوردم و نزدیک صورتش کردم و روی پیشونیش کیرمو سر میدادم،روی گونه ها و لباش کیرمو مالیدم و آروم کیرمو روی صورتش میزدم.
گوشیم روی تخت کنارش بود،رفته بود رو ویبره و داشت زنگ میخورد ولی من دوست نداشتم چیزی جز مامان لیلامو تو اون لحظه تماشا کنم که بدنش بدون اختیار در اختیار پسرشه.
کیرمو روی لباش گذاشته بودم گوشیمو برداشتم تا قطعش کنم اما دیدم بابام داره زنگ میزنه و چند بار هم اس مس داده.چشمام با دیدن اسمش برق زد و جواب دادم.
من:سلام بابا جانم؟
کیرمو از روی لباش برداشتم و روی ممه هاش فشار میدادم اونقدر نرم بودن که نصف کیرم وارد ممش میشد
بابا:سلام جواب ندادی چند بار
من:آره ببخشید نشنیدم گوشیم دستم نبود
کیرمو روی ممه هاش میکشیدم و منتظر حرف بعدی بابام بودم،تصورش هم بینظیر بود که کیرم روی ممه های مامانمه و همزمان دارم با بابام حرف میزنم.
بابا:کجایی خونه ای؟مامانت چرا جواب نمیده
خودمو جا به جا کردمو با باز کردن پاهاش بین پاهاش نشستم جرئت نداشتم دست به شلوارکش بزنم،دستمو روی کسش گذاشتمو و آروم سعی میکردم کامل داخل دستم بگیرمش
من:آره بابا خونه ام توی اتاقم،مامان خوابه
بابا:الان چه وقت خوابه،خالت هم اونجاست؟
کیرمو از روی شلوارکش به کسش میزدمو یکم فشار میدادم انگار راه ورود به کسش رو پیدا کرده بودمو اگر این پارچه ها مانع نبودن کیرم کسشو پر کرده بود
من:آره اینجاست خاله هم داره فیلم میبینه
بابا:ما احتمالا پس فردا برگردیم مراقب خونه باش
سرمو خم کردم یه سمت ممه های مامانم با زبونم یه لیس روی سینه هاش کشیدمو تو فاصله کم صحبت های بابام نوک سینشو وارد دهنم کردم و تا جایی که وقت بود میک زدم، با یه بوس بزرگ از سر ممش اونو از دهنم درآوردم بابام با شنیدن صدای بوس مکث کرد بابا:چی شد؟
من:بوسیدمت که انقدر نگران نباشی من هستم
حالا کیرم دوباره روی لب های زنش فشار می آورد و خودش از همه جا بی خبر پشت تلفن داشت ازم تشکر میکرد دوباره کیرم داشت میترکید تصور اینکه مامان و خالم اینور تلفن برای من شدن و بابام و شوهرخالم بی خبر از همه جا اونور تلفن نشستن منو دوباره به مرز انفجار رسونده بود.
همزمان با خداحافظی بابام؛آبم دوباره بدون اختیار من روی لب و صورت مامانم ریخت و بعد از قطع کردن تلفن یه آه از ته دلم کشیدم و راضی بودم از روز فوق العادم که آبم هربار روی لبای دوتا زن پخته و سکسی ریخته بود.
اینبار آبم کمتر بود با اینکه معمولا بعد رابطه،برای بار دوم دیرتر ارضا میشم اما نمیشد اینو با اونا مقایسه کرد این بدن برای کسی که بود که سال ها آرزوم داشتنش بود.
دستمال رو برداشتمو لب و دهنشو پاک کردم با شنیدن صدای خالم برگشتم به سمت در و دیدم زل زده به من و از تعجب داره سکته میکنه و…
پایان قسمت دوم
پ.ن:
رفقا سلام،بچه ها هم قسمت یک داستان هم این قسمت رو اگر داخل دفترچه گوشی بزنید میبینید که ۲۰ صفحه نوشته شده میخوام بگم واقعا داره زحمت کشیده میشه براتون…
تنها خواهش من لایک داستانه که هم رکورد ۱۵۰ تا لایک رو بزنیم و هم سایت به خاطر برگزیده شدن داستان قسمت هارو سریع تر بزاره.
و یه خواهشم از اونایی که داستان رو میخونن و خوششون میاد اینه که کامنت مثبت بزارن تا اصلا کامنت های بد و توهین دیده نشه بین کلی انرژی خوب
به جرئت میتونم بگم این قسمت یکی از بهترین داستان های مامان بوده و خواهد بود اضافه شدن خاله در داستان برای تکراری نشدن و روند اصلی داستان روی مامان خواهد بود
دوستون دارم امیرعلی(شایان)
نوشته: شایان
این قرص تحریک کننده خانمها همون نیست که اسمش غول چراغ جادو هست و ماهواره چند وقته تبلیغ میکنه؟اصلا هم مزه اش رو احساس نمیکنی!!!
آخر تبلیغاتش هم میگه مخصوص رابطه تو داستانهای سایت شهوانی.
چه عجب ادمین نظری به این داستان کرد و گزاشتش . قسمت بعدی رو زودتر بزار ادمین
داستان خوبی بود.
فقط باگ داشت
خاله تو بخاطر اینکه حس میکرد ضربان قلبش بالاس، رفت دکتر قلب؛
بعد تو توی نوشیدنیش قرص تحریک جنسی ریختی؟ خب سکته میکنه که.
داستان خوبی بود
هرچند بعضی جا ها تکراری و غیر واقعی میشد ولی باز جذابیت خودشو داشت
امیدوارم سریع تر قسمت بعدو منتشر کنه ادمین سایت .
با نهایت احترام هرچی داستان های قبلی حساب شده درست حسابی و بدون کس شعر بود این داستانت بسیار مبدی بود این قرص ها مزخرفه هستش عزیزم مزخرف ! وایاگرا و این فیلم ها کنی دیر ارضا میشی و رایت کردن رو کمک میکنه نه این فیلم هندی ها . خیلی ازت انتظار داشتم حیف
مپڵ تمام داستانهات این داستانتم خوب بود این بخششم حشری كننده بود
سعی كن كه بیشتر جزئیات سكسی رو بنویسی و منتظر ادامه هستم
با اختلاف یکی از بهترینا بود … اگه بتونی یکم چاشنی کاکولدی ( بی غیرتی ) هم بهش بدی به نظرم خیلی جذاب تر میشه داستان تا اینکه صرفا حول رابطه با مامان و خاله اش بچرخه داستان …
تخم سگ لایک به یه داستان خوب مبدن دروغ باشه یا راست .نه به جق نامه و عقده گشایی تو از باباو ننه ات .تو رو چه به داستان نوشتن برو جقتو بزن چشات کور شه.بازم داستان چرت بنویسی خودم می کنمت هیچ میدم از ادم ابوابشر بکننت تا.اخرین نفری که دنیا میاد.چه از خود راضی لایک بدین بازم بنویسم ننویس به تخم چپ اسب رستم
ای بچه کونی گیر من میفتادی خالت و مامانت که هیچ خودت و بابات و شوهر خالت هم میگاییدم
جميز باند هنوز دستش به اون قرصا نرسيده فسقليه جلقى
واقعا نمی دونم تو عالم واقعیت هم این فانتزی رو داری یا نه ولی در هر حال این تبلیغ سکس با محارم خوبیت نداره
خبر نداری به اوج بی شرافتی و بی شرفی هم رسیدی حدی داره همه چیز نمی دونم چند سال سن داری ولی حیف همون یک آمپر وات باطری که مصرف کردی
نگارش خوبی بود. مشخصه زحمت کشیدی. تشکر
اما این قسمت غیر واقعی بود. شخصا اینگونه نمی پسندم. قسمت اول بنظرم قوی تر بود. تعداد لایک زیاده اما بنظرم همخونی نداره.
قسمت اول رو دوست داشتم
بسیار زیبا و عالی✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️♥️♥️♥️♥️
👍👏