سلام دوستان
اسمم رامینه بیست و چهار سالم بود و یک سالی میشد که ازدواج کرده بودم یه خواهر زن داشتم به اسم سمانه که دوسال از زنم کوچیکتر بود و ۱۸ سالش میشد.اوایل نظری بهش نداشتم ولی بعدا که جلوم راحت میگشت و کون خوش فرم و سینه هاشو نمایان میکرد دلم میخواست بکنمش.در ضمن خیلی هم گند اخلاق بود.
تا اینکه گذشت و سمانه نامزد کرد ولی از نامزدش زیاد خوشش نمیومد و یه جورایی به اجبار پدرش ازدواج کرده بود. یه روز که خونه ما بود تو گوشیش داشت یه عکس نگاه میکرد که من دیدم و اون پسره رو شناختم و سمانه هم فهمید که من صاحب اون عکسی که تو گوشیش بود رو شناختم.چند دقیقه دیگه که من رفتم حیاط اونم پشت سرم اومد و گفت که اون پسره رو میشناسی گفتم اره عکسش تو گوشی تو چیکار میکنه؟!گفت که چند وقت پیش شماره داده بهم و الان باهم حرف میزنیم.
خلاصه بعد از این پیام دادنای من و سمانه شروع شد و هر روز پیام بازی میکردیم و در اون در مورد اینکه نامزدشو دوست نداره و به زور شوهر کرده و از این پسره خوشش میاد و این چیزا حرف میزد.من هرچقدر بهش میگفتم این پسره تو رو نمیگیره و فقط برا اینکه باهات رابطه داشته باشه تو رو‌میخواد تو گوشش نمیرفت.تا اینکه سمانه یه روز بهم گفت میخوام یه کاری برام بکنی.گفتم چه کاری؟!گفت که یه کاری کنی من از نامزدم جدا شم .گفتم من نمیتونم کاری بکنم اخه اصلا کاری از دست من برنمیاد.گفت که حداقل میتونی باهاش حرف بزنی و‌ بهش بفهمونی من دوسش ندارم و اینجوری شاید نظرش تغییر کنه.منم که یه مدت بود تو کف کردن سمانه بودم گفتم یه شرط داره.گفت چی؟حالا مونده بودم چجوری بهش بگم که دلم میخواد باهات سکس داشته باشم.بعد کلی فکر کردن بهش پیام دادم که باید یه بارر بهم لب بدی که برگشت جواب داد نه من نمیتونم.گفتم من خیلی وقته دوست دارم و دلم میخواد باهات باشم که بعدش جواب داد باشه.اصلا فکرشم نمیکردم با دوتا پیام راضی شه همیشه به خودم میگفتم اگه پیشنها بدم حتما کلا باهم حرف نمیزنه دیگه.ولی انگار اون خودشم دلش میخواست.
یه روز که خونشون کسی نبود و مادر زنم رفته بود جایی مهمونی و پدرزنمم سرکار بود بهم پیام داد که بیاخونمون منم سر کار بودم و پیام رو که دیدم ذوق زده شدم و فورا کارمو تعطیل کردم و رفتم سمت خونه اونا.در رو که باز کرد رفتم تو و داشت کارای خونه رو انجام میداد.یه شلوار و با یه تاپ تنش و یه شال سرش بود که رفتم نشستم تو اتاق خواب کنار تخت یکم دیگه سمانه هم اومد نشست پیشم و گفتم که اصلا میدونی که چه حرفی به من زدی منم که اون لحظه داغ داغ بودم نگاش کردم و دستمو انداختم دور گردنش و بغلش کردمو گفتم نه بخدا خودمم نمیدونم چجوری اون حرفو زدم ولی دیگه نمیتونستم نگم و باید میگفتم تو همین حالت که بودیم لبامو بردم سمت لبای سمانه و شروع کردم به لب گرفتن که اونم از همون لحظه اول همراهیم کرد.اخ که چه لذتی داشت خوردن لبای خوشگل و خوشمزش.تو همین حین که لبای همو میخوردیم دوتایی باهم دراز کشیدیم روی تخت و بعد من اروم دستمو که دور گردنش حلقه کرده بود اوردم سمت سینه های خوش فرمش و شروع کردم به مالیدن سینه هاش.شالش که از سرش افتاد دیگه واقعا شهوت تو چشاش نمایان بود و قشنگ بامن همراهی میکرد.یکم دیگه من رفتم روش و از روی شلوار کیرم که سیخ شده بود رو تنظیم کردم روی کسش و کیرمو اروم اروم میمالیدم از رو شلوار به کسش از اون طرف هم لب میدادیم به هم و منم با یه دستم سینشو میمالیدم.یکم که گذشت گفتم سمانه میشه تاپتو دربیارم که گفت باشه و من تاپشو که دراوردم همراهش سوتینشم دراوردم که دیدم اوووف دو تا ممه خوشگل هلو جلو چشامه البته سفید نبود و‌رنگ پوستش ‌گندمی بود ولی خیلی ناز و سکسی بود. شروع کردم به خوردن سینه هاش که قشنگ حشرش زده بود بالا و انگشتاشو کرده بود لای موهای من یه چند دیقه ای همینجوری گذشت که بعدش ازش اجازه گرفتم که شلوارشو در بیارم که موافقت کرد.شلوارشو که دراوردم همزمان شلوار خودمم دراوردم و فقط شورت تن هر دومون بود رفتم لای پاهاش و خوابیدم روش و از رو شورت کیرمو میمالیدم کسش و لب میگرفتم ازش که فکر کنم تو همون لحظه ها ارضا شد بعد به من گفت که زود تمومش کن تا کسی نیومده…منم گفتم اگه میخوای زود تموم شه باید شورتتم در بیارم واگرنه اینجوری تموم نمیشه که گفت باشه دربیار فقط زود تموم کن.
یه شورت مشکی توری پاش بود وقتی که درش اوردم یه کس ناز که یکمی هم مو دراومده بود بالاش رو دیدم و اول یه بوس از کسش کردم و بعد شورت خودمم در اوردم و چون میدونستم دختر هست و هنوز اوپن نشده گفتم که میشه برگردی و رو به شکم بخوابی ولی قبول نکرد و گفت همینجوری خوبه منم کیرمو با اب دهنم خیس کردم و گذاشتم لای کسش و شروع کردم به تلمبه زدن لای پاهاش و لای کسش هر بار که کیرم میرفت پایین و میومد بالا لذت دنیا رو میداد بهم سمانه دستاشو دور گردنم حلقه کرده بود و داشت قشنگ لبامو میخورد جوری که انگار اونم از قبل تو کف بودن با من بوده پاهاشو سفت میچسبوند به هم که کیرم به زور بره لای کسش و بهم بیشتر حال بده چون دختر بود نمیتونستم اصلا تو سوراخ کسش بذارم کیرمو ولی در همین حد هم برام قابل قبول بود.من داشتم لای کس سمانه کیرمو بالا پایین میکردمو اونم لبامو میخورد و دستاش دور گردنم حلقه بود گه گاهی دستامو میبردم و ممشو میگرفتم دستمو میمالوندم و سمانه چشاش خمار میشد…اخ که چه حالی میداد صورتشو لیس میزدم و با زبونم گردنش و اطراف گوششو میلیسیدم و اروم صدای اخ و اوخش در میومد یکم که گذشت من تلمبه زدنمو تندتر کردم و وحشیانه لبای سمانه رو میخوردمو اونم انگشتاشو کرده بود لای موهامو موهامو چنگ میزد که چند دیقه بعد ارضا شدمو ابمو لای پاهاش خالی کردم.بعد اینکه ارضا شدم یه دیقه خوابیدم روش و‌همدیگه رو بغل کردیم و بعد من بلند شدمو لباسمو تنم کردم و سمانه هم لباسشو تنش کرد و رفت دستشویی .بعد اینکه از دستشویی اومد من اماده شده بودم که برم و خداحافظی کردم و رفتم.
همینجوری موند و من با نامزدش حرف زدمو گفتم که سمانه میگه من میل به ازدواج باهاش ندارمو و این حرفا ولی رضا نامزد سمانه قبول نکرد و گفت که من دوسش دارم و نمیشه که بذارم بره.البته پسره از اونایی هست که اهل محبت و بگو بخند و تفریح کردن نیستن.
منم گفتم که سمانه رضا قبول نمیکنه که جدا شه.خلاصه یه مدت گذشت و بعد فهمیدم سمانه با اون پسره که دوست شده بود به هم زده.و یه مدت بعد با رضا عروسی کردن و الان چند ساله که زندگی میکنن و یدونه بچه هم دارن.از اون موقع گاهی ازش بدم میومد و گاهی هم تو‌کف سکس باهاش بودم ولی نمیتونستم بهش پیشنهاد بدم و میترسیدم با شوهرش هم همیشه مشکل داره و کمبود محبت و توجه داره به گفته خودش .چند وقت پیش فهمیدم برا خودش دوست پسر گرفته و بعد چند مدت که شوهرش فهمید با دوس پسرش بهم زد ولی بازم شوهره ولش نکرد و باهاش زندگی میکنه.نمیدونم چرا من یه مدته که بد جور دوباره رفتم تو کفش.ولی نمیدونم چجوری بهش پیشنهاد بدم اصلا قبول میکنه یا اینکه نمیکنه و بد میشه برامن.
اگه شما میدونید چطور میتونم بهش بگم راهنمایی کنید
نمیخوام فقط سکس داشته باشم باهاش میخوام هم باهاش دوست باشمو کمبود توجه و محبتشو جبران کنم و هم اینکه اگه خودش راضی باشه سکس داشته باشیم.نمیخوام بره سمت کس دیگه ای.

نوشته: رامین