خونه تکونی با خاله (۱)

1401/09/02

شب بابام ی چک نوشت گذاشت رو میز بهم گفت این فردا ببر در خونه خالت اینا بده آقا سعید بهش گفتم باشه
فرداش تا نزدیکای ظهر خواب بودم اخه شب گذشته تا صبح داشتم با مهدیس چت میکردم مهدیس همکلاسی دانشگاهمه صبح با صدای مامانم که میگفت پاشو لنگ ظهره کلی کار دارم بیدار شدم، داشت خونه تکونی میکرد اخه چند روز دیگه عید نوروز بود، صبحونه خوردم و یکم کمک مامانم دادم، ظهر شد ناهار خوردیم بعد ناهار مامانم گفت پاشو چکو ببر بده آقا سعید، لباسامو عوض کردم رفت سمت خونه خالم آیفنشون زدم
-کیه
منم خاله آقا سعید خونه س؟
-بیا بالا
رفتم داخل وسط خونه انگار بمب خورده بود همه چیز پخش پلا بود خالمم داشت خونه تکونی میکرد گفتم سلام خاله چطوری
-خوبم عزیزم تو چطوری مامانت خوبه؟
خوبیم همگی مرسی، این چک بابام داد بدم شما
چک گرفت گفت مال چیه؟
نمیدونم خاله بده آقا سعید
-باشه، حالا که اومدی اگه عجله نداری یکم کمکم بده
چیکار کنم؟
قدت درازه وسایل داخل کابینت بالا رو بده من گردگیریشون کنم
رفتم رو چارپایه چند ظرف و قابلمه بود دادم خالم
رو کابینت بعد بودم که ی آبمیوه گیری بود اومدم درش بیارم که پام لیز خورد نزدیک بود با مخ بخورم زمین پخش زمین بشم به سختی آبمیوه گیری که تو دستم بود رسوندم رو میز ولی با کیر رفتم تو دسته صندلی، ی لحظه دنیا جلو روم تیره تار شد داد زدم اخخخخ بدجور تخمام خورده بود به دسته صندلی
-آخ چی شد مراقب باششش
دو دستی دستام گذاشتم بودم رو تخماممو خم شده بودم درد وحشتناکی داشت خالم با ی لحن نگران گفت:
-چی شد چیکار کردی با خودت سالمی؟
گفتم نمیدونم
دستشو گذاشت رو دستم
گفتم چیکار میکنی خاله
خالم بی توجه به حرفم گفت خودش یا تخمات؟
آب شدم رفتم تو زمین از ی طرف اعصابم خورد شده بود از دست پا چلفتی بازیم از ی طرف تخمام واقعا درد میکرد
خالم باز پرسید میگم خودش یا تخمات؟
با ی لحن خجالت زده و شرمنده گفتم تخم
-اخ بذار ببینم چیزیت نشده باشه
نه خاله خوب میشه
کمربندم گرفت کشید باز کرد
گفتم خالهههه نه
-مامان و خاله فرق ندارن نترس
ی شلوار لی تنم بود کشید پایین مونده بودم چیکار کنم کار درست چیه
گفت نترس خودشو با دست نگهدار نمیبینمش
شرتمم کشید پایین دستمو سریع گذاشتم روش و با دست کیر تخمم مخفی کردم پایین دستمو زد کنار
-هر کجا درد میکنه بگو
با دست تخمامو برسی کرد رسید به جایی که درد میکرد یکم ماساژش داد
کیرمم هر لحظه داشت بزرگتر میشد ی وضع گوهی بود درد حشری استرس خجالت موندم بودم چه گوهی بخورم
یکم ماساژ داد و شرتمو کشید بالا گفت چیزی نشده دردش یکم دیگه می افته و شلوارمم کشید بالا کمربندم بستم مات مبهوت بودم که چی شد
-برو بشین رو مبل ی شربت واست بیارم خیلی کار کردی
شربت اورد خوردیم هنوز حشری بودم تو حین خوردن شربت زیر زیرکی بیشتر دید زدمش، عجب چیزی بود ی تاپ زرد تنش بود با ی شلوار مشکی از حق نگذریم رون و باسنش بیست بیست بود خالم متولد ۷۳ بود و هنوز اون طراوت جوونی رو حسابی داشت، خلاصه بعد از خوردن شربت پاشدم برم خونه
-سالمی دیگه؟ درد که نداری؟
نه خاله با ی نیش خند گفتم دستات شفا بودن اصن
اونم خندید و گفت کثافت اشغال و بلند شد
خلاصه بدرقم کرد اومدم بیرون به محض اینکه اومدم خونه ی جق جانانه زدم
گذشت و فرداش خالم زنگ زد به مامانم یکم حرف زدن بعد که قطع کرد گفت خالت میخواد پرده های خونه رو باز کنه بشوره گفت بری کمکش گفتم باشه
لباسامو عوض کردم راه افتادم رفتم سمت خونه خاله
در زدم باز کرد و رفتم بالا بعد از سلام احوال پرسی گفت دیروز اذیت نشدی که؟ راحت جیش کردی؟
گفتم اره مشکلی نبود
-خوبه خداروشکر
پرده هارو نشونم داد گفت:
-خاله پرده های اینجارو میخوام باز کنیم سعید که مردشورشو ببرن دم عیدم دست از کار نمیکشه یکم کمکم بده
رفت همون چارپایه منحوس اورد
-فقط ترو قران با دقت مراقب باش امروز نیوفتی
گفتم چشم خاله مراقبم
رفتم بالا پرده هارو یکی یکی به سلامت باز کردم اومدم پایین
خب حالا خودت میخوای بشوری؟ کجا میخوای بشوریشون؟
-تو وان میشورم ببر تو حموم
پرده هارو بردم ریختم تو وان
-تا اینا رو میشورم تو پرده های اتاق کناری رو هم باز کن بیار
گفتم اوکی و رفتم اونارم باز کردم پرده هارو برداشتم رفتم مثل دست خر در حموم باز کردم ببرم داخل که خالم گفت ای واای
پاچه های شلوارشو داده بود بالا تا زانو
گفتم عه ببخشید یهو باز کردم
-اشکال نداره بیار داخل
رفتم تو و کنار وان گذاشتم و اومدم بیرون
ی یک ربعی گذشت که صدا اومد
-وحید وحید
رفتم سمت حموم گفتم بله خاله
پرده هارو شسته بود خودشم هم بهش اب پاشیده بود هم خیس عرق شده بود گفت:
-بلدی اینا رو بند اویز کنی؟
اره ی کاریش میکنم
-تو بنداز خودم بعد میام درستشون میکنم
-من خیس عرق شدم باید ی دوش بگیرم بعد که آویز کردی از تو کمدم ی دست لباس و حوله واسم بیار
چی بیارم؟
-فرق نداره ی چیز بردار بیار
رفتم تو تراس پرده هارو انداختم رو بند و رفتم سمت کمدش
خداوندا چی ببرم حالا؟ ی حوله سفید بود برداشتم ی شلوار سفیدم دم دست بود نگاه کردم دیدم اره خودشه مال خالمه ی تاپم برداشتم رو شرت سوتینا نگاه کردم گفتم خوبه اینارم سفید بردارم شرتو که برداشتم دلم یجوری شد
تو دلم گفتم جون این شرتو الان قراره خالم بپوشه! یکم افکار شیطانی زد به سرم، کیرم دراوردم و شرتشو حسابی مالیدم به کیرم قلبم تو دهنم میزد خیلی حس خوبی بود شرت خالم تو دستم داره مالیده میشه به کیرم و قراره چند دقیقه دیگم بپوشدش! خلاصه لباسارو برداشتم رفتم دم حموم به خالمم اطلاع دادم که لباسارو گذاشتم
چند دقیقه بعد اومد بیرون
-با خنده گفت از ستم سر درمیاری بچه ی دست سفید اوردی
درست اورده بودم؟
-اره درسته بمون موهامو سشوار بکشم بیام
من بکشم واست؟
-خندید و گفت: مگه بلدی ی مکث کوچیک کرد و گفت بیا بکش
باهم رفتیم سمت اتاقشون نشست رو صندلی سشوار برداشتم روشن کردم گرفتم سمت موهاش انگشتامم میکشیدم لای موهاش که زودتر خشک بشه بعد شونه رو برداشتم و داشتم سعی میکردم موهاشو حالت بدم
موهاش تقریبا داشت خشک میشد بلوند و بلند بود تا روی کمرش
خودمم دیونه شدم بودم باورم نمیشد دارم موهای ی خانوم خوشگل شونه میکردم اونم درحالی که لباسایی که پوشیده رو من انتخاب کردم و بهتر از هر چیز شرتی که به کیرم مالیده شده تنش دلم داشت قنج میرفت و کیرم داشت میترکید
موها تقریبا اوکی بود نمیدونم شاید خیلی خوب نشده بود ولی من چپل چلاغ تو اون حال تمام تلاشمو کرده بودم گفتم خب خوبه
-عالی، دیگه میتونی بری تو حال ی ارایش ریز بکنم میام
تو این زمینه کمک نمیخوای؟
-زد زیر خنده و گفت جنتلمن ارایشمم میخوای بکنی؟ ولی قطعا این ی قلم دیگه کار تو نیست
اشاره کرد به ی کرم بود لوسیون بود نمبدونم چی بود گفت از اون یکم بریز کف دستت اروم رو صورتم ماساژ بده و چشاشو بست
منم همون کارو کردم وای که چه صورتی بود دلم میخواست بخورمش
تموم شد گفتم خب رژ؟
باز خندید ولی چند رژ کشید جلو گفت کدوم خوبه؟
قرمز برداشتم گفتم این
-بزن ولی اگه خراب کنی گند بزنی ی کتک مفصل بهت میزنم
خر کیف در رژ باز کردم میکشیدم رو لباش ولی انگار داشتم رو جیگر خودم میمالیدم رسما تو ابرا بودم تو دلم فقط خدا خدا میکردم به خودم مسلط باشم این لبای لعنتی رو نخورم
بعد که رژ تموم شد پاشد و گفت کافی بدو برو ی قهوه بذار تا اومدم
منم رفتم قهوه رو درست کردم اونم اومد و رفتیم تو حال نشستیم به خوردن قهوه
-امروز حسابی خسته شدی مرسی که کمک دادی
کاری نکردم که خاله وظیفه بود
بینیمو با دستش گرفت چپ راست کرد و با خنده گفت
-قربونت برم خاله جون مررسی که هستی
یکم ساکت موندیم که یهو گفت:
-چیزت کبود نشد دیروز؟
ی خنده ریز کردم و گفتم نه کاملا خوبه
-ببینمش
نه واقعا خوبه مشکلی نیست
-مگه دیروز که دیدم چیزی شد؟ مسخره بازی درنیار باز کن
خندیدم به سقف نگاه کردم
کمربندم باز باز کرد یهو قلبم شروع کرد تو گلوم زدن تو ذهنم گفتم دیروز درد داشتم همه چیز فرق میکرد الان کیرم شقه شقه آبروم میره دستم گذاشتم رو کیرم نشست بین پاهام و گفت:
-کتک میخوریا با زبون خوش دستتو رد کن
دستمو یکم شل تر کردم دو دستشو گفت دو طرف شلوارم گفت باسنتو بگیر بالا یهو شلوار شرتمو یجا کشید پایین
اخ چه اوضاعی بود دستمو گذاشتم رو کیرم
-ببینم کبود نشده باشه
دستمو از رو تخمامو کشیدم کنار با انگشتای نازش یکم تخمام بالا پایین کرد گفت کدوم بود اشاره کردم سمت راستی کیرم بزرگ شده بود رسما تو دستم جا نمیشد یجاهایش پیدا بود
-دستتو رد کن
نه
-رد کن میگم
دستمو گرفتم رو چشام اونم تخمام ماساژ داد و گفت
-پس این گوگولی اوف شده بود
یهو داغی لباشو رو تخم راستم احساس کردم سرمو اوردم پایین و گفتم آخ خاله چیکار میکنی
-دیروز دستم شفا بود امروز لبام بده؟
نه این چه حرفیه بهتر از لبای تو رو زمین نیست
خندید و گفت اشغال
دستشو گرفته بود رو کیرم چسبونده بود به دلم و اروم اروم تخممو بوس میکرد منم حشرم چسبیده بود زیر گلوم دیگه
-در چه حالی؟
دارم میمیرم
با ی لحن شیطنت امیز گفت ای وای چرا میمیری نفس مصنوعی بدم؟
تو ذهنم گفتم خدایا همینجا هم بمیرم باز زندگی رو بردم سرمو به نشونه تایید تکون دادم
پاشد نشست کنارم و یهو لباشو چسبونت رو لبام ی دستشم به کیرم بود حالا لب بخور کی نخور داشتم از شدت هیجان پرواز میکردم منم دستمو گذاشتم رو رون پاش وای که چه رون بینظیری نرم داغ سکسی، زبونشو میکرد تو دهنم اب دهنش لزج دلم میخواست این لب هیچوقت از رو لبام برداشته نشه دستمو بردم سمت سینش وای که چه سینه ای سایز هشتاد نرم فقط کاش واسه حموم واسه ش سوتین نمیبردم داشتم ممه شو چنگ میزدم که گفت آروم باش ریلکس

منم تمام تلاشمو کردم یکم به خودم مسلط تر باشم همه چیز اروم تر پیش بره

از طرفی که لب تو لب بودیم داشت واسم جقم میزد الانا بود که ابم بیاد دستشو گرفتم گفتم میشه نزنی داره ابم میاد خندید گفت باشه نمیخوای بیاد؟
گفتم لباستو دربیارم؟
سرشو به نشونه تایید تکون داد تاپشو دراوردم بالای سینه شو بوسیدم دستمو بردم پشت کمرش سوتینشو باز کردم بی صاحاب اولم گیر کرده بود باز نمیشد
سوتینو که رد کردم خود بهشتو دیدم دوتا ممه بلوری قهوه ای دورش کوچولو نوکش برامده لبمو چسبوندم روش یکم بوسیدم و هولش دادم خوابید رو کاناپه زبونمو کشیدم رو نوکش و گذاشتم تو دهنم، موهامو چنگ میزد و با کنار روناش کمرمو فشار میداد منم با ولع تمام داشتم ممه هاشو میخوردم کم کم دستم برم سمت کصش خیلی حس خوبی بود ی بدن نرم که هیچی زیرش نبود همیشه از خودمو دست که میزدم ی کیرخر اون قسمت بود ولی این ی حس متفاوت بود خواستم دستم ببرم زیر شلوارش گفت نه دستتو اونجا نمیبری
من چرا؟
-همینی که هست
پاشدم نشستن بین پاهاش ی گاز از رون پاش گرفتم گفتم
تو منو لخت کردی حالا که نوبت توعه میخوای اجازه ندی؟
-نکه الان منم خیلی پوشیدم
پاشد رو به روم وایستاد موهاشو ی چرخ تو هوا داد دستشو یکم بلند کرد و زد به پهلوهای پاش و گفت:
-حالا شلوارمو دربیار ولی فقط شلوار
خدایا داشتم دیونه میشدم دستم به پهلو های خالم بود شلوار تنگ و سفیدی که خودم واسش انتخاب کرده بودم داشتم میکشیدم پایین
کشیدم پایین ی پاشو بلند کرد در اوردم اون یکی پاشم همینطور همونجوری که رو به روم فقط با ی شرت سفید ایستاده بود صورتمو چسبوندم به کصسش وای که چه بویی بود شرتش خیس شده بود زبونمو کشیدم رو شرتش خوابید رو کاناپه منم از رو شرت کصشو غرق بوسه میکردم یهو خودمو لو دادم گفتم خاله
-جون
قبل از اینکه شرتتو بیارم دم در حموم به کیرم مالیده بودمش
-جرررررر خاک تو سرت کثافت اشغال عوضی
حسابی خندید و گفت چجوری مالیدی یبار دیگه بمال به کیرت ببینم
گفتم چجوری؟
-نمیدونم همونجوری که دفعه اول مالیدی
یعنی درش بیارم
-نه خنگ من همینجوری که تو تنمه بمال بهش
شت خدایا نششستم کیرم گذاشتم رو کسش داشتم میمالیدم روش که گفت:
-بذار پاهامو بذارم رو شونت
پاشو گذاشت رو شونم با ی دستم کیرمو میمالیدم رو شرتش ی دستمم رون پاشو میمالیدم چنگ میزدم و پاشو میبوسیدم
یهو رون پاشو چسبوند بهم کیرم بین دوتا رون داغ و نرم گیر کرده بود منم کیرم عقب جلو کردم، دیگه رسما طاقت نداشتم چند ثانیه ای این وضعیت بیشتر نگذشته بود که آبم لای پاهاش اومد
-آی کثافت سوختم گند زدی بهم
ی نفس عمیق کشیدم ولی همچنان کیرم شق شق بود
-خوش گذشت؟
چی خوش گذشت هنوز تموم نشده که
اشاره به شکمش کرد و گفت اینجا نشون میده که تموم شده
نخیر تو کبصت نکنم از اینجا برم هیچوقت خودمو نمیبخشم!
-چی؟ کجام؟ کبصم؟
یکم خندید و مکث کرد و گفت دستمال بیار اول این گندکاریتو پاک کن
دستمال نمیخواد با شرتت پاک کنم؟
-این شرتو میخوام بپوشما نه خیلی میشوریش که میخوای کثیفشم کنی
میشورم خودم
-مگه خودت شرت نداری؟ با شورت خودت پاکم کن
من شرتمو میخوام بعد بپوشم برم نمیشه
لج کرد و گفت یا با شورت خودت یا اصلا نمیشه
منم دیدم سر ی موضوع بی اهمیت بحث میکنم پریدم شرتمو اوردم شروع کردم پاک کردنش همون حال که داشتم پاکش میکردم
-ی شرت از سعید بهت میدم بپوشی بی شرت نری
عمرا شرت سعید بپوشم اگه از خودت بدی میپوشم
-جررررر واقعا خاک برسرت
ی اسپنک زدم به کونش گفتم حالا تو بگیر بالا
خندید و یکم خودشو بلند کرد شرتشو دراوردم پرت کردم اونور با سر رفتم لای پاهاش و شروع کردم بوسیدن و لیسیدن کصش نشستن خواستم کیرم فشار بدم توش
-اوی احمق چیکار میکنیییی
-وایسا برم کاندوم بیارم
پاشد رفت هیکل سکسیش وقتی راه میرفت واقعا دیدنی بود بهترین روز زندگیمو تجربه میکردم، با ی کاندوم تو دستش اومد نشست رو مبل ی نگاه کرد بهم با ی لحن سکسی شیطنت آمیز گفت
-واقعا خجالت نمیکشی میخوای خالتو بکنی
گفتم واسه این خاله جونمم میدم
خندید و دندون جلد کاندوم پاره کرد گذاشت رو کیرم و کشید روش، خوابید و پاهاش داد بالا بدون اینکه چیزی بگه
کیرم گذاشتم رو کصش یکم عقب جلو کردم و یواش یواش هول دادم تو، ی آه بلندی کشید و گفت لعنت بهت، پاهاشو با دستم چنگ میزدم میبوسیدم کیرم تو کص داغش داشت ذوب میشد ی حال بینظیر که اصلا نمیدونم چطوری وصفش کنم متاسفانه زیاد طول نکشید که برای بار دوم آبم اومد دراز کشیدم روش هنوز کیرم تو کصش بود عقب جلو میکردم لباشو میبوسیدم اونم داشت ارضا میشد میلرزید اونقدر حال کرده بودم که داشتم از حال میرفتم تن بدنشو دستمالی میکردم حسابی بوسیدمش
پاشدم کنارش نشستم گفتم برمیگردی
-دیگه چی!؟ مگه بست نیست
ی کوچولو خاله
-عمرا محاله حرفشم نزن به سعیدم از پشت نمیدم
پس حداقل یکم ببوسمش بخورمش
-باسنمو بخوری؟ چجوری؟
تو برگرد
اونم برگشت بیا
ی کون بی نظیر بود واقعا خوشگل بود ی گاز از لپ کونش گرفتم زبونمو کشیدم روش لای کونشو باز کردم باورم نمیشد سوراخ کون به این خوشگلی وجود داشته باشه با اینکه تابحال به چنین کاری فکرم نکرده بودم بی اختیار زبونمو کشیدم رو سوراخ کونش که گفت
-آخخخخخخ وحید همون لحظه باز شروع کرد لرزیدن
-لعنت بهت دیونه این چه کاری بود
انقد از این حرکت حال کرده بود که جیگر خودمم حال اومد
یکم که گذشت گفت دیگه کافیه بلند شد نشست گفت اندازه کل سال انرژی گرفتم بی نظیر بود هوووف منو بوسید و محکم بغلم کرد گفت پاشو لباس بپوشیم گفتم نخیر نمیشه خودم باید لباس تنت کنم
-جووون بابا دیونم نکن
-باشه تو بپوشون
شلوار سوتینشو برداشتم گفتم شرت؟ اینکه خیسه
-وایسا برم بیارم
یادت نره قرار شد به منم شرت بدی دوتا بیار
زد زیر خنده و گفت پاشو بیا ببینم کدومو میخوای
رفتیم سمت اتاقش شرتشاو گرفت سمتم گفت کدوم؟
ی مشکی انتخاب کردم گفتم این
پرت کرد تو سینم گفت مال تو
یکیم برداشت گفت اینم من میپوشم همونجا سریع شرتارو تنمون کردیم با خنده برگشتیم تو حال، بهش گفتم بینظیری خاله
-دیونه ی دوست داشتنی
شلوار و پیرهنشم کمک کردم پوشید خودمم پوشیدم داشتم دیگه شاد خرم برمیگشتم خونه دم در گفت فکر نمیکنی ی چیز یادت رفته
گفتم نه چیزی اومدنی همراهم نبود
با انگشت زد رو لپش گفت بوس خنگول بوس خدافظی یادت رفت
پریدم بوسش کردم در گوشش گفتم عاشقتم خاله و رفتم
سر شب بود و ی بعدظهر بینظیر گذرونده بودم فقط باید به این فکر میکردم کی شرت خالمو پس بدم و شرتم پس بگیرم! شاید اصلا هیچوقت بهش پس ندم

ادامه دارد …

نوشته: وحید


👍 73
👎 10
186501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903804
2022-11-23 02:23:43 +0330 +0330

بله

0 ❤️

903810
2022-11-23 02:38:58 +0330 +0330

این قشنگ بود ادامه بده.

2 ❤️

903824
2022-11-23 07:41:30 +0330 +0330

با اینکه دروغ بود روند بدی نداشت.

3 ❤️

903858
2022-11-23 13:25:23 +0330 +0330

کس مادرت اصلا نخوندم، کونتون میاد بشینید کس شع بنویسید اونم این همه

0 ❤️

903868
2022-11-23 15:45:29 +0330 +0330

تو گفتی و ما هم باور کردیم

البته شایدم شماها همه جنده باشین خبر نداریم

آخه کسکل متولد ۷۳ میشه ۲۸
سنیه ک آدم قرار باشه طراوت نداشته باشه

2 ❤️

903896
2022-11-23 21:44:41 +0330 +0330

خاله فرق داره

0 ❤️

903905
2022-11-24 01:10:52 +0330 +0330

داشتم باور میکردم داستانو که باز این شربت کوفتی اومد وسط 👎 👌

1 ❤️

903972
2022-11-24 07:57:01 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه بده

0 ❤️

905407
2022-12-04 22:09:09 +0330 +0330

احساس خواسی ندارم فقط خالتو نگاییدم کونی به پسر خواهرش کون میده کیرم تو دنیا 💩

0 ❤️

907462
2022-12-20 14:42:53 +0330 +0330

بقیشو بزار دیگه یه قسمت میزاری بعد ول می‌کنی
خب شروع نمی‌کردی دیگه اگه قرار بود نا تموم بزاری داستانو😑

0 ❤️

974554
2024-03-10 17:32:13 +0330 +0330

ادامه رو چرا ننوشتی؟

0 ❤️