سلام
کیان هستم ۲۵ سالمه و خواهرم کیانا ۲۰ سالشه.
منو خواهرم خیلی باهم دیگه راحتیم. مثلا جلوی هم لباس عوض میکنیم و خیلی کارای دیگه که بین خواهر برادرای دیگه معمولی نیست. پدرو مادر من از هم جدا شدن و ماهم خونه مادرم زندگی میکنیم. کیانا یه دختر سفید با سینه های معمولی و کون خوشگل که هرکی ببینه راست میکنه. من خیلی تو کف کونش بودم همیشه به یادش جق میزدم ازش عکس میگرفتم و سر فرصت جق میزدم. کیانا حتی جق زدن منم دیده بود. ولی به روم نمیاورد. دوست پسر داشت و میدونستم که کون داده . ولی نمیدونستم که از جلو هم داده یا نه. داستان از جای شروع شد که یه شب وقتی من خیلی حشری شده بودم رفتم بالاسر کیانا که اگه بشه کونشو نگاه کنم و جق بزنم. به پهلو خوابیده بود منم پشت سرش نشستم داشتم جق میزدم و به کون کیانا دست میزدم که یه دفه دیدم مادرم بالا سرم اون طرف خونه داره نگام میکنه یه دفعه دلم ریخت نفهمیدم چی شد سری خودمو جم کردم رفتم تو جای خودم. بعد یکم مادرم اومد صدام کرد گفت پاشو بیا تو اشپزخونه کارت دارم. منم با ترسو لرز رفتم پیشش سرم پایین بود. مادرم گفت احمق داری چیکار میکنی؟ میری خواهرتو میمالی؟ هیچی نگفتم دوباره گفت با توام کیان؟ گفتم ببخشید. گفت چیو ببخشم ؟ اگه به جای من بابات دیده بود میدونی چیکارت میکرد؟ گفتم به خدا دست خودم نیست ببخشید. گفت میدونم درکت میکنم ولی نه با خواهرت. گفتم اخه اونم مقصره. گفت برا چی؟ گفتم لخت با شورت جلو من میگرده کونشو میندازه بیرون منم حالم بد میشه. بعد مامانم یه لبخند زد و گفت ای خاک تو سر بی جنبت کنن. حالا بگو ببینم دیگه چیکار میکنی باهاش؟ گفتم به خدا هیچی فقط نگاه میکنم جلق میزنم یکمم دست میزنم. گفت همین؟ گفتم بعضی وقتها اگه بتونم از پشت میچسبم بهش. گفت آبتو کجا میریزی؟ خونه زندگی منو کثیف نکنی یه وقت. گفتم نه مامان به خدا میریزم تو دستمال. یه دفعه مامان یه چیزی گفت که شاخ درآوردم. گفت برو گمشو زود کارتو بکن بگیر بخواب دستمالم ببر خونه رو کثیف نکنی. گفتم واقعا برم؟ گفت اره دیگه برو تا بیدار نشده کارتو بکن. گفتم چشم بعد یه بوسش کردمو رفتم پشت کیانا نشستم و یه جق حسابی زدنو بعد که داشتم میرفتم سمت دستشوی مامانم یواش صدام زد رفتم سمتش گفت دستمالت کو که ریختی توش؟ نشونش دادم خیالش راحت شد بعد گفت برو گمشو حالا. خلاصه اون شب تموم شد. منم از همه جا بیخبر . نگو کیانا میدونسته که من باهاش حال میکنم مامانمم میدونسته ولی تاحالا بهم نگفته بودن. فردای اون شب من از سرکار برگشتم خونه دیدم مادرم تو اشپزخونه بود خواهرمم تو اتاق رفتم تو اتاق لباس عوض کنم سلام کردم بعد خواهرم با خنده بهم گفت دیشب ریده بودی به خودتا. بعد زد زیر خنده گفتم چی میگی؟ گفت همین که مامان مچتو گرفت. گفتم تو از کجا میدونی؟ گفت منو مامان خیلی وقت میدونیم ولی به روت نمیاریم. گفتم خیلی عوضی هستین بیشعورا. بعد خندید و رفت بیرون دیدم صدای خنده مامان و کیانا میاد. راستش یکم خجالت میکشیدم. خلاصه منم رفتم بیرون و شام خوردیم دراز کشیده بودم جلو تلویزیون که دیدم مادرم داره جا پهن میکنه ولی جای منو کیانا رو نزدیک هم انداخته بود. کیانا دستشوی بود گفتم مامان چرا جای منو اونجا انداختی؟ با یه حالت طعنه زدن گفت به خاطر این که جنابالی راحت تر به کون خواهرت دسترسی داشته باشی. خلاصه همه رفتیم تو جای خودمونو منم که کیرم راست شده بود ولی روم نمیشد کاری کنم. انگار کیانا هم منتظر بود تا من شروع کنم. همین که رفتم جلوتر تا بتونم بچسبم بهش دیدم کیانا کونشو داد عقب . یدفه یه حس خوبی بهم دست داد. چون هم مادرم میدونست هم کیانا دیگه ترسی نداشتم و این که مادرمم میدونه بیشتر بهم حال میداد. خلاصه کیرمو از تو شلوارم دراوردم گذاشتم لای کون کیانا دستمم گذاشتم روی رون پاش و به خودم فشارش میدادم. نزدیک بود که آبم بیاد یه دفعه یادم اومد دستمال نیاوردم. پاشدم شلوارمو کشیدم بالا که برم دستمال بیارم ولی دستمالش تموم شده بود. داشتم تو تاریکی دنبال دستمال میگشتم که یه دفعه مادرم گفت دنبال چی میگردی؟ دستمال میخوای؟ گفتم اره این نداره گفت برو از تو اتاق داخل کمد بردار. رفتم برداشتم داشتم میومدم بیرون یه دفعه دیدم کیانا خیلی سری از پیش مادرم قلت خورد تو جای خودش. منم به روی خودم نیاوردم. دوباره رفتم پشت کیانا چسبیدم بهش و ابمو خوردم بعد گرفتم خوابیدم. فرداش که از سرکار برگشتم کیانا خونه نبود. از مادرم پرسیدم کیانا کجاست ؟ گفت میاد الان کلاس زبان بوده داره میاد. اومدم برم سمت اتاق یاد دیشب افتادم. گفتم مامان کیانا دیشب اومده بود پیش شما چی میگفتین؟ گفت هیچی از پیشرفت های تو میگفت. گفتم چی میگفت؟ گفت پررو نشو دیگه. گفتم جان من بگو. گفت هیچی میگفت پرو تر شده کیرشو درآورده گذاشته لای کونم. بعد من یه لبخند زدم گفتم اخه ترسم ریخته یکم. گفت تو خیلی پروی به خدا. داشتم میرفتم که مامانم گفت تو چجوری ابتو میاری از رو شلوار کیانا؟ گفتم چیکار کنم دیگه چاره ندارم همینم خوبه. گفت میخوای بگم امشب شلوارشو در بیاره از رو شورت بکنی؟ گفتم جان من راست میگی؟ گفت آره ولی پررو نشی کار دیگه بکنی ها. گفتم نه به خدا فقط میمالم از رو شرت. گفت باشه برو حالا. خلاصه کیانا اومد و من تو اتاق بودم. بعد صداشونو میشنیدم که حرف میزدن ولی نمیفهمیدم چی میگن. صدای خندشونم میومد . خلاصه شب شدو دوباره کنار هم خوابیدیم من رفتم پشت کیانا یه لحظه برگشت نگام کرد بعد دستشو کرد زیر پتو اورد بالا یعنی توام بیا زیر پتو . رفتم زیر پتو دیدم دست انداخت شلوارشو دراورد. منم شلوارمو دراوردم بعد چسبیدم بهش. خیلی حال داد اوشب ولی فرقش این بود که کیرم میرفت لای پاش و گرمای کسشو حس میکردم. خالصه چند شب کارمون همین بود. یه روز مامانم بهم گفت کیان یه وقت کار اشتباهی نکنی. گفتم یعنی چی مامان؟ گفت خودت میدونی. گفتم منظورتو نمیفهمم. گفت ای بابا چقدر تو خری. منظورم اینه یه وقت نکنی تو سوراخ کیانا. به همون لاپای راضی باش. گفتم نه به خدا کار دیگه نمیکنیم خیالت راحت. به به خنده گفتم حالا اگه بکنم تو سوراخش چی میشه؟ گفت خاک تو سرت کنن کیانا دختره پرده داره. گفتم خوب کونش که پرده نداره. گفت برو گمشو کیان انقد زر نزن. منم بیخیال شدم و رفتم. شب شدو دوباره من رفتم پیش کیانا مادرمم اونور حال خوابیده بود . داشتم لاپای با کیانا حال می کردم بعد گفتم بزار بهش بگم ببینم قبول میکنه شرتشو در بیاره؟ یواش بهش گفتم کیانا میشه شرتتو در بیارم؟ اونم سرشو برگردوند سمت من یواش گفت مامان اگه بفهمه میکشم. گفتم ما که زیر پتو ایم مامان نمیبینه خیالت راحت. گفت به شرط این که مامان نفهمه ها. گفتم باشه. دستمو بردم سمت شرتش اروم دراوردم. وای خدا چقد حال میداد. کیانا هم خوشش اومده بود. گفتم کیانا یه سوال بپرسم راستشو میگی؟ گفت اره گفتم تو تا حالا کون دادی؟ گفت اره. گفتم پس چرا به من نمیدی؟ گفت به خاطر این که مامان گفته بیشتر از این کاری نکنیم. گفتم مامان که نمیفهمه منو تو زیر پتو چکار میکنیم. گفت اگه فهمید چی؟ گفتم به خدا نمیفهمه. بکنم تو؟ گفت نمیدونم. گفتم خودت دوست داری؟ گفت اره ولی میترسم مامان بفهمه. گفتم یه کاری دیگه بگم میکنی؟ گفت چی؟ گفتم یکم برام بخور. گفت الان؟ اینجا؟ گفتم پس کجا؟ گفت پاشو برو تو
دوباره رفتم پشت کیانا چسبیدم بهش و ابمو خوردم بعد گرفتم خوابیدم
جان؟ هان؟ خوردی؟
تا همینجا خوندم.
چقدر حقیر و بدبختی!
البته هرزگی خانوادگیت، ریشه در گذشتهی والدینت داره.
حتا اگه فانتزی و توهّم باشه، ریشهی این داستان، از هرزگیتون آب میخوره.
تمام ستونهای ساختمونهای بالای سی طبقه حوالهت بادا ابله متوهّم گشاد الدنگ داغون!
اینجا کنتور نمیندازه هرچی میتونی کس شعر تفت بده سایت نیست که دیوونه خونس 😁
جدیدا جوونای مملکتمون بجا مواد
کاربیت میکشن
کس کش جقی اوبی
والا توی پورن هم وقتی مامانه میفهمه داری تق خواهرتو میذاری،اولش دوتا داد میزنه یا میزنه تو گوشت!
والا ما تو خونمون دخترهای مردمو میاوردیم میکردیم، اگه ننمون حس میکرد دختر خونه بوده، کونمون میذاشت، بعد ننت واسه تو کسکشی خواهرتو میکنه؟ عجب
شرط میبندم نویسنده 13 سال بیشتر سن نداره و کلا تو تخیلش زندگی میکنه
بقول ما گیلانیا تو که راست میگی خواهر باورکن رو گاییدم !!!
یعنی اینقدر دروغش شاخداره کسی که باورش میکنه رو فحش میدن چه برس به خودش!!!
یعنی مشکل ننت این بود فقط آبتو نریزی جایی؟؟؟؟اونوقت بذاری لاپای خواهرت مشکلی نیست.مجلوق.تو توعمرت کون ندیدی.از کی تاحالا میخوای آب بخوری میچسبی به کون کیانا.دیگ نگو بسه
حد اکثر 12سال شرط میبندم هنوز ابشم نیومده تا حالا بازم شرط میبندم
دوستان عزیز فراموش نکنید که اینجا سایت شهوانیه. کلاس تعلیمات دینی که نیست اینقدر فحش و دری وری میگید. اگه بچه مثبتید اینجا چکار میکنید؟ این کار شما مال آدمای عقده ایه.
یه کم سورئال شد داستانت اما ادامه داستان چی شد؟
خیلی دوس دارم قیافه فرشته هارو ببینم موقعی که این داستان و مینوشتی … فکر کنم عرش و بهم ریختی با این فانتزیت
انصافا تا جایی خوندم که مامان جاتونو نزدیک انداخت واقعا ریدم تو خودم خایه نکردم بقیشو بخونم
آخه ریدم تو این داستان نوشتنت. چرا اینقدر کسشر میگید آخه.
آقا من باور کردم ، راست میگه
اما آدم دروغگو این 👍😎
نتیجه گیری مامانت جنده اس خواهرت جنده تر و خودت کوسخولت هم کونی تشریف داری ریدم تو کوس ناموس نداشتت
روایت فتح .
این کصتان ، فانتزی در توهمات یک جلقی که از فرط جلق زدن داره کور میشه و آبشم میخوره. 😛 😛 😛
مادر و خواهر ج.نده.ت رو گ.ای.یدم با این داستان مزخرف، این مرحله برای GEM TV هم قفله.
اگر میگفتی تنهایی کردی و مامانت خبر نداره ، قابل باور بود
احتمالا سری بعد مامانت هم گیر میده منو بکن
اگر دوست داری موقع سکس ، مامانت رو دیوونه کنی ، کیرت رو با پرده خونه تمیز کن
آبمو خوردی خوابیدی… ای کیر کروکودیل رود نیل بره تو کونت جقی متوهم
آبتو خوردی؟**** کونی عقده ای چجوری آبتو تونستی موقع ریختن بخوری؟
بعد از این چند سالی که به سایت برگشتم اینو فهمیدم که حجم عظیمی از مادرج.نده ها و ک.ونی ها و کلا افرادی که همه ازشون بدشون میومده خیلی زیاد شده و امیدوارم همه بچه سال باشن وگرنه ۶۸ نفر این کسشر رو لایک کردن جای نگرانی داره
منم با داداشم راحتم تقریبن مث تو البته نمیدونم خالیبندیه یا نه داستانت
اونم خیلی دنبال اینه باهام حال کنه😅😐
هم او و هم کیاناومادرتو وهم افکار گیری ملجوقت روگاییدم بچه کونی،ملت رو کیرمیکنیدخودتون رو سوراخ کون…
عجب خانواده روشن فکری