ساحل (۳)

1403/01/26

...قسمت قبل

برای همین تصمیم گرفتم جوری به هومن اوکی بدم که زیاد خجالت نکشم. سرم رو سمت پنجره کابین گرفتم و گفتم راستش از آبروریزیش می ترسم. دیگه قضیه سر لب گرفتن و این چیزا نیست بحث کون هست…
اونم نه با انگشت کردن بلکه با کیر اصلا آبرو برام نمی مونه…
وقتی دید نرم شدم از روبرو پا شد و اومد کنارم نشست و دستشو دور گردنم حلقه کرد و گفت به جون امیر سه ماهه تو کفش هستم کلی به خاطر ساحلتون کف دستی رفتم. از هیچ چی نترس آبروریزی نمیشه کسی قرار نیست بفهمه همه چی بین خودمون دوتا میمونه کسی هم چیزی نمیفهمه مطمئن باش فقط هم از کون می زنم توش با کسش کاری ندارم.
به هومن گفتم اگه غریبه بودی مشکلی نبود ولی اگه کسی بفهمه من با تو همکاری کردم آبرو برام نمیمونه تازه یه چیزی هم هست که منو خیلی ناراحت میکنه .برگشت گفت چی؟ روم نشد رو در رو بهش بگم و گفتم الان برات اس ام اس میزنم بلند شدم اومدم یه طرف دیگه براش تو پیامک نوشتم اینکه با کردن کون خواهرم آبت بیاد اینکه کون خواهرم آبتو بیاره برای من خجالت آوره فرداش دیگه تو دبیرستان نمیتونیم تو صورت همدیگه نگاه کنیم. وقتی خوند گفت خوب قانون کردن همینه دیگه کون میکنی تا آبت بیاد…
اگه به منم اوکی بدی اینقدر باید بکنم تا آبم بیاد. کی میتونه کون خواهرت بذاره ولی آبش نیاد؟
از خجالت سرمو پائین گرفته بودم و سکوت کرده بودم. دوباره رفت صندلی روبرو نشست و گفت تو که بدت نمیاد من بندازم تو کونش بدت میاد؟
با کمی تاخیر به هومن گفتم بدم نمیاد ولی بعد این کار دوستی من و تو هم تموم میشه تا اینو گفتم هومن یه جون بلند گفت و اومد سر و صورت منو ماچ کرد
در حالیکه می خندید گفت اصولا دخترا وقتی به دوست پسرشون حال میدن قطع رابطه میکنن… نذاشتم حرفش تموم شه و گفتم ساحل از گوشت و پوست خون منه کردن ساحل یعنی کردن من …
خنده ای کرد و گفت برادر و خواهر هر دو کون توپی دارند…به خصوص ساحلتون که تا حالا کیر بهش نرفته کونش صفر کیلومتره میخوام اولین نفری باشم که بهش فرو میکنم.
بعد ازم پرسید لیلا رو که کردی چند دقیقه ای آبت اومد؟ گفتم تقریبا 10 دقیقه خندید و گفت من با کون خواهرت به 3 دقیقه نمیکشه آبم میاد…
احساس میکردم هومن با این حرفهایی که میزنه حشری شده البته من هم دست کمی از هومن نداشتم.
توی اون لحظات داخل تله کابین حالت و رفتار من شبیه کسانی بود که دیوار بین غیرت و لذتشون فرو ریخته و فقط لذت باقی مونده…
با خواندن مطالب دیگران داخل اینترنت در مورد خواهر و بستگان نزدیک نتیجه گیری کرده بودم که خیلی از پسرهای زیر 20 سال با انگشت کردن مالیدن و دستمالی خواهرشون توسط پسرهای دیگه در ظاهر مخالف ولی در باطن لذت می برند و این در مورد من هم صدق میکرد با این تفاوت که مورد من از مرحله انگشت کردن و دستمالی گذشته بود و داشت به مرحله کردن می رسید… حالات و رفتار هومن هم به خاطر جواب نصف و نیمه ای که به خاطر ساحل بهش داده بودم کاملا تغییر کرده بود به طوری که تو اون لحظات میدونستم هر درخواستی که ازش بکنم با جواب مثبتش روبرو میشم. به همین دلیل با توجه به جو ایجاد شده بهترین فرصت بود که شرط اصلی کردن ساحل رو به هومن بگم. با همه خجالتی که به خاطر مطرح کردن این موضوع می کشیدم به هومن گفتم اگه ساحل بهت میده و میذاره که بکنیش من مشکلی بابت این کار ندارم. ولی یه شرط داره…
تا این رو گفتم هومن شاکی شد و گفت تا چند دقیقه پیش راضی شده بودی شرطی هم در کار نبود . بدون توجه به حرفاش در حالیکه خجالت میکشیدم نگاش کنم گفتم شرطم اینه که موقع کردنش منم اونجا باشم و یواشکی ببینم. وقتی این رو گفتم هومن خنده بلند مسخره ای کرد. و شروع کرد به اوه اوه کردن و سوت و کف زدن… بعد از چند لحظه به حرف اومد و گفت تمام رفتار و حالت و صحبت کردنت تابلو بود که خودتم تو کفی. ببین لامصب ساحل جون چه کس و کونیه که تو هم تو کفشی…البته منم اگه چنین خواهر دافی تو خونمون داشتم سوراخ عقب و جلوشو یکی کردم دیگه خودمو خلاص کرده بودم اون چیزایی رو که باید میگفتم گفته بودم . بالاخره همه اون حرفایی رو که میخواستم توی اون چند ماه به هومن بزنم زده بودم. منتظر بودم شگفت زدگی و تیکه هایی که هومن به من مینداخت تمام بشه تا بتونم خواسته هام رو واضح تر بیان کنم .
بالاخره وقتی حرفاش تموم شد دوباره شرط کردن ساحل رو مطرح کردم هومن هم که معلوم بود عصبی شده در مقابل این شرطی که من گذاشتم اسرار داشت تا از من اعتراف بگیره که تو کف ساحل هستم. شاید هدفش این بود که من از شرط گذاشتنم منصرف بشم. ولی من کل برنامه این چند ماهه ام دیدن کرده شدن ساحل بود.و به هیچ عنوان حتی به قیمت اعتراف کردنم کوتاه نمی اومدم. تابلو بود که شرط منو در مقابل اعتراف کردنم قرار داده این همه مدت صبر نکرده بودم که به خاطر یه اعتراف بی خیال شم.
هومن هم که دیگه همه چیز رو میدونست و پنهان کردن موضوع هیچ فایده ای نداشت برای همین به هومن گفتم دو ساله که تو کف ساحل هستم با اینکه چند تا دخترم کردم ولی احساس میکنم ساحل لامصب یک چیز دیگس … توی این دوسال دنبال این بودم یه جوری از کون باهاش حال کنم ولی راهی به نظرم نمی رسید تا اینکه وقتی قضیه تو پیش اومد تصمیم گرفتم از طریق تو اقدام کنم برای همین وقتی فهمیدم با ساحل دوست شدی از شما دو تا آمار می گرفتم … با اینکه کردن ساحل برای من خیلی مسئله سازه و نباید اینا رو به تو میگفتم ولی دیگه آب از سرم گذشته و الان به تنها چیزی که فکر میکنم کون ساحله…
هومن با شرط من مخالفت کرد . به ایستگاه 5 تله کابین توچال رسیدیم پامون رو که روی زمین گذاشتیم پر از برف بود چنانکه تا بالای قوزک پا داخل برف فرو می رفت .به خاطر اینکه هومن شرط من رو قبول نکرده بود عصبی بودم حالت و رفتار هومن هم به خاطر مانعی که جلوی پاش قرار داده بودم نشون میداد که ناراحته. سوز و سرما و بادی که در محیط کوهستان می وزید هم در عصبی کردن ما تاثیر زیادی داشت. به پیشنهاد هومن برای فرار از سرما و خوردن صبحانه به کافه رستوران ایستگاه 5 رفتیم. توی اون نیم ساعتی که تو رستوران صبحانه میخوردیم هومن صحبتی از ساحل نکرده بود. شاید داشت روی پیشنهاد من فکر میکرد ولی تو مسیر برگشت داخل تله کابین خیلی تلاش کرد تا من از شرط خودم بی خیال بشم ولی من همه هدفم دیدن کرده شدن ساحل بود و هومن بیخودی تلاش می کرد البته به نظرم هومن هم حق داشت میگفت ممکنه موقع کردن خواهرت دردش بیاد یا گریه کنه یا موقعی که آبم میاد ببینی خوشت نیاد یهو قاطی کنی غیرتی بشی کار دستمون بدی…این رو راست میگفت تا اون زمان نه من چنین تجربه ای داشتم و نه هومن خودم هم نمیدونستم اگر در چنین موقعیتی قرار بگیرم چه عکس العملی نشون میدم ولی میدونستم کرده شدن خواهر توسط یه پسر غریبه دارای لذت فوق العاده زیادیه…از صحبت های هومن مشخص بود که به هیچ وجه قصد نداره شرط منو بپذیره. من هم چون هدفم دیدن کرده شدن خواهرم بود دوباره بحث حیثیت و آبروریزی که بعد از کردن ساحل ممکن بود پیش بیاد رو وسط کشیدم و با این کار مخالفت کردم. با این مخالفت ها دوباره به پله اول برگشته بودیم ولی برای اینکه هومن رو تحت فشار گذاشته باشم. بهش گفتم به خاطر این آبروریزی که این جریان بعدا ممکنه داشته باشه به خونه که برسم جریان رو به ساحل میگم و مانع ادامه دوستیتون میشم. واقعا هم اگه هومن با نظر من موافقت نمی کرد هدفم همین بود. دوست نداشتم هومن مفت و مجانی به کون خواهرم برسه… این فشارهای من بالاخره نتیجه داد چون به ایستگاه دوم تله کابین توچال که رسیدیم پیشنهاد جدیدی رو مطرح کرد و گفت هنوز با دید زدن من مخالفه ولی میتونه یه اقدام دیگه بکنه که همه جوره امنیت داره و برای هیچ کدوم از ما مشکلی ایجاد نمیکنه…تا ایستگاه اول تله کابین توچال به این پیشنهاد جدید هومن فکر می کردم . این پیشنهاد از هیچ چی خیلی بهتر بود
به خصوص که با هومن در مورد ساحل خیلی جلو اومده بودم و ممکن بود تا آخر عمرم هرگز چنین فرصتی گیرم نیاد. بنابراین تصمیم گرفتم با اضافه کردن درخواستی به این پیشنهاد هومن با کردن ساحل بدون حضور خودم موافقت کنم. با مطرح کردن این درخواست دو هدف داشتم یکی اینکه راه کردن ساحل برای من هم باز بشه و دوم اینکه مانع ادامه دوستی بین ساحل و هومن بشم. وقتی درخواست جدیدمو به هومن گفتم باز هم مخالفت کرد چون میدونست با اجرای این درخواست ادامه دوستی با ساحل رو از دست میده ولی این بار مخالفتش زیاد طول نکشید به اول جاده بام تهران که رسیدیم قبول کرد.
تو جاده آسفالته بام تهران در حال حرکت با یک کیر شق کرده جواب نهایی رو به هومن دادم و گفتم با کردن ساحل مشکلی ندارم. هومن یک دمت گرمی گفت و ازم قول گرفت که من هم سر حرفم بمونم و غیرتی نشم تا بتونه ساحل رو از عقب فشار بده…


اون روز جمعه تو خونه از هر فرصتی برای دید زدن بدن ناز ساحل استفاده میکردم وقتی تو خونه به کون ساحل نگاه میکردم تصور اینکه قرار تا چند روز دیگه توی این کون کیر بره منو دیونه میکرد. مدام در حال شق کردن بودم به خصوص زمانی که ساحل با گوشی موبایلش تا مدت ها در حال حرف زدن بود میدونستم اون طرف خط هومن داره برای کردن کونش نقشه میکشه و مخشو میزنه. اون روز جمعه تا شب چنان تو کف اون کون لرزون و اون سینه های قلمبه و پاهای خوشمزه و اون کس ناز آبدار لای پاهاش بودم که اگر پدر و مادرم خونه نبودن ممکن بود کار دست خودم بدم. شب تو تخت خواب با وجود خستگی که بابت کوه پیمایی تو بدنم بود خوابم نمی برد و مدام به اتفاقات اون روز، کون ساحل ،حرفای هومن، حرفای خودم و اینکه تا چند روز دیگه قراره تو کون خواهرم کیر بره فکر میکردم. همه این عوامل باعث شق شدن کیرم شده بود با فکر کردن به جریانات اون روز احساس کردم که نیاز به خود ارضایی دارم. ساعت یک شب بود که بلند شدم رفتم حمام یه جق جانانه به یاد ساحل و حرفای هومن زدم. بعد از جق زدن حالم به یکباره دگرگون شد یه حالت تنفر از هومن و کاری که میخواست انجام بده پیدا کرده بودم از خودم هم بابت توافقی که با هومن سر ساحل کرده بودم به شدت ناراضی بودم طوری که کم مونده بود سر خودم رو به دیوار حمام بکوبم عجیب بود که این حالت بعد از خود ارضایی در من به وجود اومده بود. انگاری مغز و منطقم از تو کیرم به جای اولیه خود یعنی تو سرم برگشته بود. بلافاصله بعد از شستن خودم از تو حمام بیرون اومدم و به اتاقم رفتم گوشی موبایلمو برداشتم و یه پیامک برای هومن فرستادم به هومن پیامک دادم که من با کردن ساحل به طور کلی مخالفم و دوست ندارم چنین کاری انجام بشه هنوز بی غیرت نشدم که اجازه بدم یکی با خواهرم حال کنه. بعد از فرستادن پیام مدتی تو رختخوابم غلت می زدم نفهمیدم کی خوابم برد. صبح ساعت هفت با صدای زنگ بیدار باش گوشی موبایلم از خواب بلند شدم. وقتی برای رفتن به سر کلاس آماده میشدم جالب بود که با یادآوری اتفاقات دیشب از احساس تنفر نسبت به هومن و کاری که قرار بود انجام بده اصلا خبری نبود. تازه نسبت به این کار راغب تر شده بودم از اینکه اون پیامک رو دیشب به هومن فرستادم مثل سگ پشیمون بودم.کاملا مشخص بود که اون حس تنفر به خاطر جق زدن دیشب و تخلیه شهوت درمن شکل گرفته بود. اون روز صبح حس شهوتم برگشته بود و حتی بیشتر از قبل به ادامه کار هومن تمایل داشتم. تقریبا ساعت هفت و نیم صبح بود که تو راه دبیرستان هومن به گوشی موبایلم زنگ زد. از من شاکی بود که چرا حالت و رفتارم هی تغییر میکنه و یه مدت نسبت به خواهرم بی تعصب میشم یه مدت غیرتی میشم. منم که نمی تونستم جریان کف دستی دیشب رو براش تعریف کنم دوباره بحث آبروریزی بعد از کردن خواهرم رو وسط کشیدم و گفتم کردن خواهرم برای تو افتخار داره و برای من ننگ و آبروریزی بعد از این کار دیگه نمی تونیم تو دبیرستان تو چشمهای همدیگه نگاه کنیم. هومن هم برای اینکه دوباره مثل قبل مثلا منو راضی کنه مدام قسم میخورد و تضمین میداد که هیچ اتفاقی نمی افته و در کمال پررویی ازم خواست چند روزی نسبت به ساحل بی خیال و بی غیرت باشم تا بتونه مخ خواهرم رو برای کردن بزنه…من که اون روز صبح قبل از تماس هومن برعکس دیشب به این کار تمایل داشتم دوباره مثلا به هومن جواب مثبت دادم منتهی ازش خواستم تو دبیرستان کمتر دور و اطراف من باشه تا بچه ها شک نکنن و بیشتر بیرون از دبیرستان برای ادامه کار با هم باشیم.


اوایل اسفند ماه بود و تقریبا پنج روز از موافقت من و هومن برای کردن خواهرم میگذشت. توی این پنج روز کاملا حالت و رفتار ساحل رو زیر نظر داشتم. زنگ خور گوشی موبایلش و بیرون رفتن هاش دوباره زیاد شده بود. با این حال هومن هنوز موفق به راضی کردن ساحل نشده بود می گفت احتمالا خواهرت به خاطر هم مدرسه ای بودن من با تو کمی محتاطه چون گاهی وقت ها در مورد رفاقت من و تو از من سوال میکنه وگرنه اون زمان که نمیدونست من و تو با هم رفیق هستیم خیلی راحت به من لب داد و خیلی راحت هم داشت خودشو وا میداد.
فصل امتحانات میان ترم اسفند ماه بود و من زیاد دل و دماغی بابت درس خوندن نداشتم در عوض شب و روز به ساحل و جریانی که قرار بود اتفاق بیافته فکر می کردم. در تمام طول روز دارای هیجان بودم. خیلی دوست داشتم قیافه یک دختر رو بعد از کرده شدن اونم برای اولین بار ببینم که خوب این اتفاق داشت در مورد خواهر خودم می افتاد.
من و هومن تقریبا هم هیکل و هم قد بودیم کیرم 18 سانت بود و پیش بینی میکردم مال هومن هم همین مقدار باشه حدس میزدم اگر هومن 18 سانت کیر داشته باشه حداقل 16 سانتش تو کون خواهرم میره و این حدس و گمان منو دیوونه میکرد طوریکه به جق زدن روی می آوردم.
البته بعد از کف دستی باز هم همون حس تنفر از هومن در من به وجود می اومد ولی دیگه میدونستم این حس موقتیه و با گذشت یکی دو ساعت برطرف میشه به همین دلیل یه جورایی این حس رو تحمل میکردم تا به حالت عادی برگردم.
دقیقا یادمه 22 اسفند ماه بود که بالاخره هومن خبر از راضی کردن ساحل داد تقریبا دو هفته هم از زمانی که در توچال توافق کرده بودیم گذشته بود.وقتی هومن خبر از راضی کردن خواهرم داد جنگی تمام عیار بین هوای نفسم و وجدانم درد گرفت. بیرون از خونه که بودم مدام یکی به من نهیب میزد که اینقدر بی غیرت شدی که میخوان به ناموست دست درازی کنن و عین خیالتم نیست. داخل خونه هم با دیدن سینه ها و اون کون ناز و لرزون یکی بهم میگفت با این خوشگلی که خواهرت داره و این کونی که همه دنبالشن بالاخره یکی پیدا میشه میزنه توش تو هم دستت به جایی بند نمیشه ولی طبق معمول قدرت شهوتم بیشتر از منطقم بود و به امید اینکه روزی کون خواهرم مال من میشه خودمو دلداری میدادم.
از زمانی که هومن خبر از راضی کردن خواهرم داده بود تمام حواسم داخل دبیرستان به هومن و دوستاش و همچنین تو کلاس خودمون به اون دوستانی که با هومن دوست بودن جمع بود و همه اعمال اونها رو زیر نظر داشتم می خواستم مطمئن باشم که به هیچ کدوم از اونها حرفی نزده یا نمیزنه…
آقا روز 24 اسفند ماه بعد از امتحان و بیرون از دبیرستان تو یکی از فضاهای سبز کوچیک نزدیک دبیرستان با من قرار داشت به قول خودش میخواست با من اتمام حجت کنه.
وقتی هر دو روی صندلی و داخل فضای سبز نشستیم به من گفت که هنوز به طور مستقیم به ساحل در مورد کردن چیزی نگفته ولی وقتی تو یه جای خلوت سینه هاشو مالیده بدجوری وا داده تابلو که خواهرت میخواد بده بعد هم یه چشمکی به من زد و گفت اگه غیرتی نمیشی فردا بعد از امتحان می خوام ببرمش خونمون دو کلام حرف حساب باهاش بزنم…
بهش گفتم اگه خودش بهت میده و میزاره بکنیش منم حرفی ندارم.
تو اون لحظات چنان حشری شده بودم و شق کرده بودم که دوست نداشتم از روی صندلی پا شم و دوست داشتم تا آخر شب فقط در مورد این موضوع با هومن حرف بزنم.
انگاری هومن هم چنین هدفی داشت چون ازم خواست بیشتر با هم باشیم منو ناهار این بار به سفره خانه باغ گیلاس تو **** دعوت کرد شاید میخواست از جانب من بابت کردن ساحل مطمئن تر بشه.
هنوز تا ظهر وقت زیادی باقی مانده بود. هوای اواخر اسفند ماه بهاری شده بود و جون میداد برای قدم زدن… برای همین به هومن پیشنهاد دادم به پارک سیزدهم نزدیک خونه بریم… تا ظهر تو اون پارک کس چرخ زدیم بیشتر حرفایی که در پارک زده شد در مورد ساحل و کردنش بود… هومن می گفت خواهرت رو خیلی راحت میشه کرد حتی راحت تر از دخترای دیگه… به ممه هاش خیلی حساسه اگر میدونستم به سینه هاش اینقدر حساسه همون هفته اول میکردمش خیلی راحت میخوابه و این یک ضعف خیلی بزرگ برای خواهرته چون با هر کی دوست بشه طرف تو کمتر از یک هفته میزنه توش…در مقابل حرفای هومن جوابی نداشتم که بگم البته من منکر این ضعف بزرگ و ناجور ساحل نبودم ولی احساس میکردم هومن این ضعف ساحل رو برای کوبیدن و خرد کردن من بیان میکنه
حرف های هومن زیاد برای من مهم نبود البته دروغ هم نمیگفت. چون ساحل اگر جنبه دوستی با پسرها رو داشت از همون موقعی که فهمید من با هومن رفاقت دارم می بایست بلافاصله دوستی خودش رو با هومن قطع میکرد و حتی با مخ زنی دوباره هومن بهش پا نمیداد
بعد از خوردن ناهار به سمت خونه حرکت کردیم. تو راه هومن از تمایلات و گرایشات جنسی من نسبت به خواهرم دفاع کرد و گفت اگر من هم یه خواهر با این سینه و کس و کون داشتم بی خیال دخترای غریبه میشدم. وقتی دیدم هومن این بحث رو وسط کشیده دیدم بهترین فرصته که یکبار دیگه اسرار کنم موقع کردن ساحل اونجا باشم و ببینم.
ولی باز هم مخالفت کرد و بحث اومدن آبش رو بهونه قرار داد که ممکنه من خوشم نیاد و گفت تو هنوز با اومدن آبم در مورد خواهرت مشکل داری؟ بدون اینکه نگاش کنم گفتم من با کردن کون دخترای غریبه آبم اومده حس خوبی بهم دست نمیده وقتی ببینم یک نفر هم پیدا شده که میخواد با کون خواهر من آبش بیاد. هومن در حالیکه خنده ریزی میکرد و از من فاصله می گرفت برگشت گفت اولا دست بالای دست زیاده دوما فردا
میخوام اون کون تنگ و داغ و دست نخورده خواهرتو از تو پلمپی در بیارم.
دیگه به این جور حرف زدن هومن در مورد ساحل عادت کرده بودم. مدتها بود که اینطور حرف میزد. البته منم یه جورایی از این طور حرف زدن هومن در مورد خواهرم لذت می بردم. منتهی به هومن نمیگفتم.
بعد از اینکه شوخی ها و کس کلک بازی های هومن تمام شد در مورد برنامه فردا خیلی مفصل با هم صحبت کردیم و با اقدامات بعدی که باید میکردیم هماهنگ شدیم. این برنامه طبق نقشه من سه مرحله داشت که مرحله اولش رو هومن باید اجرا میکرد داخل این برنامه ای که با هومن برای کردن ساحل ریخته بودم اصلا خبری از آتو گیری و یا زورگیری نبود چون تو کردن دوست دخترهای سابقم و زدن مخشون کلی تجربه داشتم و برای رسیدن به کون ساحل نیازی به آتو گیری و زورگیری نبود.
من و هومن همچنان مشغول صحبت کردن و اطمینان دادن به همدیگه بابت برنامه فردا بودیم تا اینکه به خیابونی که دبیرستان ما داخلش بود رسیدیم. جلوی ویتامینه صنوبر از هم جدا شدیم. این هومن کون گشاد چند روزی بود بعد از امتحان می رفت اونجا کمرشو پر میکرد. این بار هم وارد اونجا شد…
دیگه قرار نبود تا فردا و بعد از کردن ساحل هومن رو ببینم. با افکار پریشون به سمت خونه راه افتادم ذهنم کاملا درگیر جریان فردا بود بدبختی این جریان داشت بین امتحانات میان ترم اسفند ماه اتفاق می افتاد هر سه نفرمون سوم دبیرستان بودیم با این تفاوت که من یک سال درجا زده بودم و می بایست دانشگاه باشم . من و هومن رشتمون تجربی بود و ساحل هم ریاضی می خوند. فردای اون روز دقیقا یادمه ما امتحان زیست شناسی داشتیم و ساحل هم امتحان هندسه داشت.
با توجه به شرایط موجود بعید میدونستم بتونم نمره درس زیست شناسی رو بیارم
چون تمام فکر و ذکرم کون ساحل بود و در حسرت کردنش میسوختم به هیچ وجه دوست نداشتم این کون ناز سالم دست نخورده و آکبند به شوهر آیندش برسه… البته عاشق کصش هم بودم مگه میشه دختری به این زیبایی با این استیل بدن از خیر کصش گذشت منتهی چون کصش لای پاهاش قرار داشت و برجسته نبود تو دید من قرار نداشت.
با یه کیر نیمه شق که به خاطر جریان فردا تو خیابون شل و سفت میشد به خونه رسیدم. هنور دو سه ساعتی به اومدن پدر و مادرم از محل کارشون باقی مونده بود زنگ خونه رو که زدم طبق معمول ساحل آیفون در رو زد وارد حیاط که شدم خانم از کنار باغچه تو حیاط با اون کون نازش جلو من ظاهر شد و سلام گرمی کردیم و گفت با دوستاش تو سالن پذیرایی هندسه کار میکنن ، به سمت طبقه بالا و اتاقم حرکت کردم.نیم ساعتی بود که تو اتاقم سعی میکردم برای امتحان فردا زیست بخونم ولی فکرم آشفته بود با هر دو خطی که میخوندم چند دقیقه هم به جریان فردا فکر میکردم. تو همین فکرها بودم که ساحل از همون شیرینی و تنقلاتی که برای پذیرایی از دوستاش گرفته بود برای منم آورد به هیچ عنوان با ساحل مشکلی نداشتم خیلی کم پیش می اومد که با هم بحث و دعوا کنیم شاید آخرین دعوایی که با هم کردیم مربوط به همون دوستش لیلا بود. رفتارمون مثل همه خواهر و برادرها عادی و دوستانه بود. با هم مهربون بودیم به عنوان خواهرم خیلی دوستش داشتم ولی دنبال کونش هم بودم.اگه پا میداد میکردمش…
ساحل بعد از گذاشتن ظرف میوه و شیرینی داخل اتاقم از امتحان اون روز پرسید بدون اینکه منتظر جواب بشه به سمت در اتاقم حرکت کرد طبق معمول همیشه موقع برگشت به اون کون ناز و لرزونش داخل شلوار راحتی قرمز رنگ که لای کونش موقع راه رفتن گیر میکرد نگاه کردم یهو لرز عجیبی تو بدنم حس کردم شبیه حس لرزیدن به خاطر سرما بود با وجود اینکه هوای داخل اتاقم گرم بود و تنها یک هفته هم به عید نوروز باقی مونده بود ولی احساس سرما میکردم
میدونستم این لرزیدن هر چی که هست مربوط به جریان فرداست. چون هر بار به جریان فردا فکر میکردم لرزیدن دست و پام شروع میشد پتوی روی تختمو آوردم و دور خودم پیچیدم سعی میکردم درس بخونم ولی نمیشد نگاهم به کتاب زیست بود ولی فکرم به اتفاقی که قراره فردا بیفته …برنامه ای که برای کردن ساحل ریخته بودم با توجه به تجربه ای که از کردن دوست دخترام داشتم کاملا امکان پذیر بود منتهی 50 درصد این برنامه رو هومن می بایست فردا اجرا کنه. 50 درصد باقی موندش توسط خودم اجرا میشه تقریبا ساعت 9 شب بود که مادرم برای شام صدام کرد تا اون موقع فقط سه صفحه از جزوه زیست رو خونده بودم پائین که رفتم خاله ام به همراه پسر هیزش نیما هم اومده بودند. پسرخاله ام سال سوم دانشگاه بود و معماری می خوند بارها نگاه شهوت آلود نیما پسرخاله ام رو روی سینه بدن و کون ساحل دیده بودم وقتی پائین رفتم در حال وراجی با ساحل بود اون صدای تخمیش تا راه پله هم می اومد تا ساحل رو دیدم دوباره لرزیدن بدنم شروع شد. اون شب معلوم نبود چه بلایی سرم اومده که این حالتها به من دست میداد. ساحل طبق معمول روزهای که مهمون داشتیم آرایش کرده بود و یه تاپ و شلوار جذب سفید هم تنش کرده بود. بعد از اینکه با مهمونها احوال پرسی کردم پشت میز نشستم. نیما هم برای اینکه مخ زدنش تابلو نشه با من شروع به صحبت کرد. حوصله حرف زدن با نیما رو نداشتم
بدبختی اون شب ساحل جای پدرم که هنوز به خونه نیامده بود سمت چپ میز غذا خوری و روبروی نیما نشسته بود سینه های گرد و برجسته اش تو تاپ سفید جذب بدنش من که برادرش بودم رو تحریک میکرد وای به حال نیما که پسرخاله ام بود. تصور اینکه این سینه های لرزون و برجسته روزهای قبل توسط هومن از روی لباس مالیده شده و قراره فردا بدون لباس و لخت مالیده بشه کیرمو از پائین شق کرده بود و دوباره باعث شده بود دست و پاهام به شدت بلرزه…
شاید اونهایی که فهمیدن خواهرشون داده یا داره به یکی میده یا قراره بده بفهمن من چی میگم و اون لرزیدن ها رو تجربه کرده باشن. لرزیدن از روی شهوت بیشتر تو حال کردنهای غیر قانونی و ممنوعه اتفاق می افته و حس واقعا عجیبیه…
مادرم که لرزش بدنم رو دید نگران شد و فکر کرد قند خونم افتاده برام آب قند درست کرد بیشتر از دو قاشق نتونسته بودم غذا بخورم.فشار امتحانات رو بهونه کردم از خاله ام و نیما معذرت خواهی کردم از پای میز بلند شدم و رفتم بالا تو اتاقم.
دوباره پتو رو دور خودم پیچیدم و سعی کردم درس بخونم چند دقیقه بعد یک بار مادرم و یکبارهم ساحل اومدن احوالمو پرسیدن… ساحل که اومد برام استامینوفن کدئین آورد… این دختر چقدر مهربون بود ولی کاشکی جای قرص کونشو به من میداد…کاشکی میتونستم بهش بگم این لرزیدن من به خاطر کونته…اون شب پدرم تقریبا ساعت 11 شب اومد خونه بلافاصله هم اومده بود تو اتاقم بیچاره پدرم هم نگران شده بود بعد از رفتن پدرم دیگه بی خیال درس خوندن شدم فایده ای نداشت انگاری قسمت بود اون درس رو بیافتم سعی کردم بخوابم ولی خوابم نمی برد.
به شدت نیاز به جق زدن پیدا کرده بودم بدنم اینو میخواست شاید برای تخلیه شهوت و آرامش روحیه ام این کار خوب بود ولی میترسیدم اگه جق بزنم یهو شهوتم تخلیه بشه و غیرتم برگرده به خصوص که انگار یکی تو اون لحظات مدام در گوش من میگفت ساحل ناموسته اگه بذاری هومن ناموست رو ببره خونه تو دبیرستان آبروت میره…
اون شب کونم پاره شد تا صبح شد اصلا نتونستم بخوابم همش بین خواب و بیداری بودم و تو تخوابم حرکت میکردم هر ساعت که میگذشت استرس و هیجان منم بیشتر میشد ساحل لامصب دیوونم کرده بود راه برگشتی نبود من کون ساحل رو به هر قیمتی که شده میخواستم همه چیز ساحل باب میل من بود از نظر من و هومن اصلا نقصی نداشت قد من و ساحل دقیقا به یک اندازه بود وقتی کنار هم می ایستادیم کیرم درست روبروی کون و کسش بود منتهی بدنش از من پر تر بود هومن هم دقیقا همینطور بود هم قد من و ساحل بود…
شب قبلش شام نتونسته بودم بخورم اشتهام کاملا کور شده بود اون روز صبح هم دقیقا وضعیت همین بود اصلا میلی به خوردن صبحانه نداشتم میدونستم همه اینها به خاطر استرس و هیجانی بود که دیروز بعد از جدا شدن از هومن در من به وجود اومده بود. ولی بر عکس من میدونستم هومن به خودش رسیده و چند روزی بود تو ویتامینه صنوبر کمر خودشو تقویت می کرد البته این طبیعی بود چون من هم قبل از کردن دوست دخترام مثل سارینا و لیلا کمرمو تقویت کرده بودم.

نوشته: امیر


👍 18
👎 11
47501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

979755
2024-04-15 01:00:17 +0330 +0330

خیلی خوبه
لطفا ادامه بده

3 ❤️

979756
2024-04-15 01:02:44 +0330 +0330

خوبه داستانت قسمت بعدیو زودتر منتشر کن

4 ❤️

979758
2024-04-15 01:12:52 +0330 +0330

به نظرم حتی تخیل ونوشتن بعضی داستانها،تتنفرانگیز و به اصطلاح مشمئژکننده است

2 ❤️

979768
2024-04-15 01:39:53 +0330 +0330

زیادی تکرار میکنی حرفهارو،درسته بیان جز به جز اتفاقات وصحبتها خوبه اما نه اینکه مدام یک موردروتکرار کنی.
همه اش خواسته ام یه چیز بود رسیدن به کون ساحل،یکی درگوشم میگفت ناموسته یکم بعدش بازحست برمیگشت،استرس داشتی،ترس ازاب رو،اینکه رفیقته که میخوادکون خواهرت بزاره،کون کیرنخورده وپلمپ خواهرت و…چندمورد دیگه که کل این متنی که نوشته بودی روی همین محوروجملات درحال چرخش بود،واین برای خودت که تجربه کردی پرازهیجان وجذابه امابرای من ودیگران که خواننده هستیم حوصله سربر وخسته کننده هست.میتونستی درمجموع خیلی خلاصه ومفید میشدبنویسی،یااحتمالابخاطرتقسیم کردن داستان اینطورنوشتی یاهم بخاطر عدم داشتن اطلاعات درمورد نگارش داستان وفن نویسندگی بوده.

2 ❤️

979771
2024-04-15 02:07:37 +0330 +0330

تو با سواد ترین خا کسده ای هستی که داستان نوشته

1 ❤️

979789
2024-04-15 04:17:26 +0330 +0330

ادامش رو بنویس کیرم تو کون خوش فرم خواهرت😋

2 ❤️

979791
2024-04-15 04:25:17 +0330 +0330

ادامش لطفاً حشریمون کردی

2 ❤️

979796
2024-04-15 06:04:43 +0330 +0330

خیلی خوبه ولی دیر آپ‌ میکنی

0 ❤️

979853
2024-04-15 20:22:26 +0330 +0330

این داستان واسه ده سال پیشه. کسخل فقط اسما رو عوض کرده

1 ❤️

979865
2024-04-15 23:19:56 +0330 +0330

داستان میوه ممنوعه ای به نام خواهر رو با تغییر اسامی کپی کردی

عجب کوسکشی هستی

1 ❤️

979867
2024-04-15 23:34:43 +0330 +0330

لامصب حشریم کردی

1 ❤️

979868
2024-04-15 23:35:59 +0330 +0330

کیا حس سکس دارن به خواهرشون وروش جق زدن

0 ❤️

979883
2024-04-16 00:22:43 +0330 +0330

چی میگی؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

979927
2024-04-16 03:43:14 +0330 +0330

امیر جون اگه میدونی خواهرت اذیت میشه میخوای بیا خواهر منو ببر پیش نیما باهاش حال کنه😍

1 ❤️

980048
2024-04-17 04:01:59 +0330 +0330

پ چی ادامه داستان رو ننوشتی سلطان

0 ❤️

980074
2024-04-17 10:18:10 +0330 +0330

داستانت رو خوب نوشتی. فقط غلط املایی ات رو درست کن: «اسرار» غلطه درستش «اصرار» هستش.

0 ❤️

980198
2024-04-18 12:01:54 +0330 +0330

داستان مهران و مهرانا رو کپی کرده، کل محتوای داستان همونه حتی یه ذره خلاقیت نداشته یه تغییری ایجاد کنه

1 ❤️

981292
2024-04-27 14:37:46 +0330 +0330

جالب بود کپی بودش ولی خوبه کمی خلاقیت بخرج بده بهتر هم میشه نوشتن داستان کار سختیه ادامه بده دنبال میکنم

0 ❤️