سلام این داستان شاید به مزاج بعضیا خوش نیاد و از اسمشم تا حدودی مشخصه پس اگر بعد داستان اومدی در این باره چیزی گفتی بدون خواهرو مادر…
خلاصه از ما گفتن
اسم من علی و تقریبا ۳۶سالمه ، حدود ۲ساله ازدواج کردم، داستان من کمی تفاوت داره و میخوام این سری خلاصشو بگم واگر دیدم کسی خوشش اومده کاملشو میگم
من قبل از ازدواج با زنم باهاش شرط کرده بودم که اگر قول بده بتونه خواهراشو راضی کنه که با من سکس کنن باهاش ازدواج میکنم، میدونم خیلی سخته دختری قبول کنه ولی فاطمه قبول کرد و به همین شکل ازدواج کردیم بعد ازدواج زد زیر قولش و اونکارو نکرد منم گفتم پس خودم راضیش میکنم و اگر دخالت کردی طلاق میگیریم از هم اونم قول داد دوباره که اصلا دخالت نکنه، گذشت تا تو این رفتنو اومدنا که یک بار خواهرش اومده بود خونمون وفاطمه سر کار بود نشستم پیشش و شروع به صحبت کردیم از همه چیز حرف زدیم تا اینکه به موضوع دوست پسر و… رسیدیم اولش انکار می کرد تا بعد قبول کرد اسم واقعی خواهر فاطمه رو نمیگم چون ممکنه کسی متوجه بشه.،اینم بگم خواهرش مجرده ، بهش گفتم تا حالا با کسی برنامه داشته باز گفت نه و باز از زیر زبونش کشیدم که اره و متوجه شدم از این دختراست که خشن دوست داره با اینکه من خودم زیاد از خشن خوشم نمیومد ولی این برای من امتیازی بود که بعد میفهمین، خلاصه بهش گفتم بیا باهم بخوابیم و گفت نه خواهرم ناراحت میشه و بهش گفتم اگر بدونی خواهرت راضیه چی گفت نه واقعیت نداره و منم بهش تا حدودی فهموندم که اونم راضیه
بعدش اومدم سمتش بوسیدم از لباس و یکم باهاش ور رفتم واقعا خوشگله خواهرش تا رسیدم به سوتین و بعد که خواستم شلوارشو در بیارم مقاومت کرد دیگه اون لحظه منم اسپرم رفته بود بالا و زوری لباسشو در اوردم اونم مقاومت میکرد ولی جیغ و سروصدا نمیکرد تا اینکه لباسشو در اوردم وخوابوندمش رو شکم و از پشت کیرمو اروم گذاشتم دم سوراخش و بهش گفتم اگر خودتو سفت بگیری مجبورم محکم بکنم داخل که اون باز شل نکرد منم فشار دادم داخلش که دیدم با یکم زور رفت توش و دیگه تقلا نکرد و منم شروع کردم عقب جلو کردن
من کمرم بد نیست خوبه وضعش و تا حدودی سفته همین حالت داشتم میکردمش که گفتم بهش داگی بشینه لب تخت و دوباره گذاشتم توش و شروع به کردن کردم خیلی حال میداد سوراخش واقعا تمیز و سفید بود بعد از چند دقیقه دیدم صدای در اومد زنم بود رفتم تو حال بهم گفت چرا لباس تنت نیست گفتم بهش اگر بگم باور نمیکنی گفت چی گفتم خواهرت تو اتاقه و دارم میکنمش اگر خواستی لباس عوض کن بیا اولش باورش نشد ولی بعد که رفتم از صدای ادامه کرد باور کرد و اونم لباس عوض کرد اومد و سه نفری تا شب سکس کردیم و آبم ریختم تو کون خواهرش و الان که دارم داستانو مینویسم اون خواهرشم راضی شده و میاد هرزگاهی چهارنفری یا حتی دو نفری سکس میکنیم
اگر خوشتون اومد داستان کاملشو میزارم مگرنه بیخیالش
امیدوارم خوش باشین و زندگیتون پر از کون و کیر وکوس
هرچی که دوست دارین از اون باشه 👍
نوشته: علی
تو گوه خوردی خلاصه شو هم نوشتی کونی حالا میخوای کاملشو هم بنویسی
😂😂😂خدایش مردم چه توهومایی میزنن کیرم تو گوشت
اگه مارو هم نمیککی تا نظرمونو بدیم
کیرم تو اون مخ نداشته ت ، همرو عین خودت خر فرض نکن
میدونی چرا این داستان واقعی رو نوشتی یک زیاد هپروتی زدی وتو رویای جق به فکر خواهر زنتی چون زنت جنده شده رفته البته نتونستی تامینش کنی کمر شله نه سفت اینو دروغ گفتی دوم اصلا واقعیه داستانت چیزی نزدی چون زنت فهمیده چه گوساله ای هستی و همش چشمت دنبال خواهراشه زد تو را گوزت و گذاشت رفت جندگی و جبران مافات تو و توهم دهنت به گوشت خواهرش نرسید از عقده و کینه یک سال زندگی با زنت امدی این اراجیف رو بافتی. اون دیگه رفته زنت نیست بخاطر همین بی نصیب نمانده
تقصیر تونیستا، تقصیر مای جاکشه ک اومدیم این سایت
آره داداش بیخیال ادامش
ضمنا ، اسپرم نمیزنه بالا ، شهوت میزنه بالا
در آخر هم بقول بهروز وثوقی اُستوروم آغزو آ
یا با ی مشت جنده وصلت کردی یا انقد اسکلی که بقیه رو مثل خودت فرض کردی
کس نگو ملجوق مادرشم کردی احتمارا پدرو برادر و باجناقتم تو رکردن
تا حالا نشده بود یکی استارت کسشرش از خط اول باشه که توی ننه سگ اینکارو کردی!حرومزاده خودش میدونه چه کسشری میخواد بنویسه سریع اول داستان کس ابجی و ننه شم کشیده وسط که کسی چیزی نگه
واقعأ نمیدونم ادمینای شهوانی چطور این کسشعرات رو تایید میکنن و میزارن تو سایت ، نگارش و همه چی افتضاح
کلش دروغ بود
ننویسی سنگین تری فحش کمتری میخوری
کیرسلطان عمان توکون آدم دروغگو
این ادامه هم داره؟ 😄قرص خواب چی میخوری خوابات توهّمی تخیّلی میشه؟
مگه یکی بگیر چهار تا ببر بوده ،نه داداش توهم زدی فکر کنم پدر زنه بد کونت گذاشته 😂 که با تنفر و توهم همه رو داری میکنی .
حکایت اون جوک که داماد میگه صد تومن خرج کردم باید همتون رو بکنم 😂
کیرم دهن باجناق ات که تو رو درست نکرده ادب دیدم تو گوش هات جغی
اصل داستان:
وقتی میره خواستگاری، پدرزنش میگه به شرطی دامادم میشی که من و پسرام، گشادت کنیم.
دوماد که فکر میکرد خیلی زرنگه و میتونه بزنه زیرش، بعد از قبول شرط، فهمید که باید بزنه زیر تخمای پدرزن، هشت برادرزن، دوازده باجناق، شش عمو و سیزده دائیهای زنش و الان هم شاد و گشاد این داستان رو فرستاده.
تمام کمپرسورهای کولرهای گازی حوالهت بادا ابله متوهّم گشاد الدنگ شاشو!!
مگه میشه؟ مگه داربم؟؟ کدوم زنی اول ازدواج قبول میکنه همچین شرطی گه خواهراش روهم بکنی؟؟
لطفا کاملشو ننویس😩😩