اسمم حمیدرضاس. من همیشه دوست داشتم یکی رو با مامانم جور کنم. این رو هم از شهوانی یاد گرفتم. واسه همین همیشه چشمم دنبال پسرا بود. قبول دارید که هر کی هیکلش بزرگ باشه لزوماً کیر بزرگی نداره؟ من پسر بچه های کوچیک دیدم که کیرهای مشتی دارن. یه مدت بود تو فکر بودم که یه پسر رو واسه مامانم جور کنم. البته پدر من فوت شده. 13 ساله که بی پدرم. مامانم 55 سالشه. بدنش خیلی خوش فرم نیست چه دروغ بگم. سه ماه تعطیلی شده بود و از دانشگاه برگشته بودم. وسطای تیر بود که یکی از دوستای هم اتاقیم بهم زنگ زد گفت می خواد بیاد تهران که واسه هم داداشش رو که تو ایران خودرو کار می کرد ببینه و هم یه سری به من بزنه. اول می خواست بره خونه داداشش بمونه اما با اصرار من قبول کرد بیاد خونه ما. پنجشنبه بود که رسید. احسان یه پسر تقریباً قد بلند و توپره. اندام ورزشی داره چون دروازه بانه تیم شاهین شهرشونه. خلاصه یکی دو روز گذشت و مادرم مثل مادر خودش بود. شب دوم بود که با هم نشستیم و یه فیلم سوپر کوتاه دیدیم. هر دوتامون حشری شده بودیم. ازم پرسید تا حالا کوس کردی؟ گفتم نه. گفت بابا تو هم که کوس ندیده ای. منم نخواستم کم بیارم گفتم کیس مورد نظرم رو پیدا نکردم هنوز. گفت: کیس مورد نظر نمی خواد باهاش نمی خوای که ازدواج کنی. می خوای بگاییش. گفتم یعنی تو به هر کی هر کی راضی هستی. گفت آره بابا وقتی راست شه دیگه این و اون نمیشناسه. دیر وقت شد داشتیم می خوابیدیم. معمولاً با یه شلوارک نازک می خوابید. چراغو خاموش کردم و خوابیدیم. صبح که بیدار شدیم پتوش کنار رفته بود و شرتش بدجور باد کرده بود. اول فکر کردن دستش تو شرتشه ولی دستاش اطرافش بود. تو خواب راست کرده بود. احسان رو سینه هاش مو داشت ولی زیاد نبود. موهای بالای شرتشم فر داشت. معلوم بود که هنوز نزده. راستی بگم که بدنشم سبزه س. رفتم آشپزخونه ولی همش این صحنه تو ذهنم بود. یهو ی چیزی به ذهنم رسید و مامانم رو صدا زدم گفت چیه: گفتم احسانو بیدارش می کنی؟ گفت مگه خوابه گفتم: یادم رفت بیدارش کنم. مامانم رفت تو اتاق منم خودمو دور و بر یخچال مشغول کردم. 5 دقیقه بعد مامان اومد بیرون و یه دقه بعد هم احسان اومد که داشت دکمه هاشو می بست. خلاصه نشستیم. خیلی دوست داشتم بدن لخت احسان رو مامانم ببینه. فقط همین تو سرم بود. یک روز دیگه هم گذشت ار ظهر گذشته بود که احسان از پیش داداشش اومد. شب قبلش رو اونجا بود. عرق کرده بود و می خواست بره حموم. رفت حموم. مامانم داشت دسر درست می کرد. فرصت دیدم که یه کاری کنم. به مامانم گفتم تا احسان میاد بیرون من میرم از ایمان ایکس باکسو بگیرم و داداش کوچیکم پیمان رو بردارم و بیام آخه پیمان همبازی نسترن دختر خالم بود. گفت بزار بعد الان ممکنه خواب باشن. که با اصرار رفتم. در این حین. لباسای احسان رو یواشکی از رختکن برداشتم و گذاشتم تو سطل رخت چرکا و رفتم. هیچ امیدی نداشتم که اتفاقی بیفته. سعی کردم دیرتر بیام وقتی برگشتم احسان دراز کشیده بود و داشت با گوشی ور می رفت. منم رفتم تو اتاق پشت لپ تاپم . احسان بهم گفت: حمید یه چیزی بگم مردونه ناراحت نمیشی؟ گفتم مگه چی می خوای بگی؟ گفت یه لحظه پیمان رو بفرست بیرون. پیمان رو فرستادم دنبال نخود سیا. گفت: قبول داری که هر زنی به مرد نیاز داره. گفتم آره. گفت: حالا اگه اون زن نتونه نیازش را برآورده کنه چی میشه؟ گفتم نمی دونه گفت: عصبانی و پرخاشگر میشه. قبول داری که مامانت به یه مرد نیاز داره؟ دست و پام عرق کرد. یه جوری شده بودم. گفتم خوب منظور؟ گفت: اصلاً ولش کن. گفتم: خب بگو. گفت: بابا دیگه خودت گرفتی. نگاهامون تو هم گره خورد. گفتم آخه با اون… گفت: اون حله. گفتم: بدون من نه گفت یعنی می خوای تو هم باشی؟ گفتم : نه فقط ببینم. احسان گفت: فقط پیمانو… آره. پیمانو صداش کردم و بهش پول دادم تا بره گیم نت. مامانم داخل حموم بود. احسان پا شد به من یه لبخندی زد و رکابشو درآورد . زبونم قفل شده بود گفتم: احسان . گفت: آروم باش حمید جان. آروم باش. میدونم چه احساسی داری. بدنت سرد شده، زبونت بند اومده نه؟ دفعه اول همینطوره. دوباره از دهنم اومد بیرون: احسان. حرفمو قطع کرد گفت: احساس غیرتت الان جوش آورده حمیدجون ولی نیم ساعت دیگه کار تمومه. اروم باش و با احساست کنار بیا. بعد یه لبخندی به من زد و یواش زیرشلواریشم در آورد. صدا از تو رختکن می آومد که حمیدرضا زیر گازو کم کن. احسان شنید و بازم لبخندی زد. مامانم از حموم اومد بیرون من هنوز تو اتاق بودم که احسان رفت بیرون. یه لحظه بگو مگو شنیدم. صدای جفتشون می اومد ولی انگار کر شده بودم. صدای در اتاق خواب مامان رو شنیدم که بهم خورد. چند دقیقه نشستم و رفتم تو هال دیدم کسی نیست. تو اتاق بودن. صندلی آوردم و از بالای در که شیشه بود نگاه کردم. سخت ترین لحظه عمرم بود. یخ زدم. مامانم لخت لخت و احسان لخت مادرزاد رو تشک بودن. فقط تشک خواب مامان بود. مامانم مثل جسد به پشت خوابیده بود و احسان پشتش به من داشت یه کاری می کرد. تا لحظه ای که رفت رو مامانم. پاهای مامانم رو تا زد و به دو طرف باز کرد. نشست وسط همین که نشست تونستم کیرش رو ببینم. مثل یه ستون بود. شق شده و سر بالا. بهاندازه کافی دید داشتم. کیرش داشت تلو تلو می خورد. کلاهک کیرش درشت بود و مثل یه قارچ بزرگ دم سوراخ کس مادرم بود. رگای کیرش رو می تونستم ببینم و تخماش که هر کدوم به اندازه یه توپ پینگ پنگ آویزون بودن. احسان: اوووف امشب جندممی مامانم: یواش یواش به جون خودت قسمت می دم یواش احسان: آروم آروم. خودتو شل کن. شل کن خودتو. سرشو رو گذاشت و یواش فشار می داد مامانم شروع کرد به پیچ و تاپ خوردن و آخ اخ می گفت: بسه تو رو خدا بسه. نه نه نمی خوام. احسان بسه. جون مادرت بسه احسان بهش لبخند میزد میگفت: آروم باش دردش رو تحمل کن. این درد اولشه. خیلی وقته باز نشدی. بزار یه جوون سوارت بشه تا راه بیفتی چند وقت جوونت آب نخورده: ها! مامانم ناله می کرد و هی می گفت بسه احسان مثل یه شیر روش سوار شده بود. من بدنم بی حس شده بود هم شرم داشتم و هم لذت می بردم از حرفای احسان. احسان: بگو بینم. چند وقته آب نخوردی مامانم: غلط کردم تو رو خدا احسان. کم کم دیدم که داره احسان میده تو. ناله های مامان بیشتر شده بود و احسان تا دسته فرو کرده بود. مامانم هیچ کاری نمی تونست بکنه. احسان سوارش بود و کیر گرز مانندش تا خایه توش بود. کاری از دست مامانم بر نمی اومد. احسان شروع کرد به تلمبه زدن و هی حرف می زد: تحملش کن جنده. الان من سوارتم. کوس و کونت رو یکی می کنم. بیوه نباید بی کیر بمونه. شما بیوه ها باید مدام کیر سواری کنید .اووووووف. تو باید هر شب با دو کیر بخوابی. هر شب یکی خودشو تو کوست خالی کنه. بگو که سوارمی: مامانم یواش و بی حال می گفت: سوارمی. احسان به بغل خوابید. و تلمبه می زد. تنها چیزی که حشریم می کرد این بود که یه جوون 22 ساله هیکلی تو اتاق رو مامانم سوار بود و کوسشو می گایید. چند دقه بعد دیدم احسان نشست رو زمین و کیر شق شدش رو به هوا بود. مامانم نشست رو کیرش. دیگه مامانم هم حشری شده بود. شندیم احسان می گفت: اوف نگران حمید نباش. می دونه من و تو داریم جفت گیری می کنیم. یه نر و یه ماده رو هم . چند تکون شدید احسان به خودش داد و پاهاشو راست و خم کرد. ضربان کیرش رو میدیدم که معلوم بود داره آبش را خالی می کنه. مامانم که پا شد از کوسش چند قطره ریخت رو زمین. و کیر احسان شل شده بود. . منم از رو صندلی اومدم پایین و رفتم تو اتاقم. بعد از این یکی دو تا کار دیگه هم کردیم که در آینده خواهم گفت.
نوشته: حمید حشری
قشنگ بود میتونستی داستان رو بهتر از این بگی منتظر دو تا کارت هستیم که بگی
ننت رو بیار ما هم بکنیم کیرم خوبی داریم ها
بدبخت !! قبل از اینکه تو با پیمان برگردی ، احسان یه دور مامانت رو کرده بود …
عجب بی غیرت هایی پیدا میشن کیرم تو مخت وداستانت کونی توهم زده (زهرجامحرم شدی چشم ازخیانت باز دار که محرم بایک نقطه مجرم میشود.)
واقعا برای این جامعه متاسفم…بی غیرتی زیاد شده
اه این همه موضوع چرا مامانت ؟دیوث گناه داره ی عمر بزرگت کرده الاغ
کسکش مثه خر دروغ میگه من تو تیم فوتبال شاهین شهرم و کسی بنام احسان نداریم diablo
مامانت 55 سالشه بابات 13 ساله مرده اونوقت یه داداش کوچولو داری اونقدر کوچولو که با دخترا هم بازیه کیرم تو کون هرچی الاغه
از بالای شیشه در داشتی رگای کیر رفیقت رو میدیدی اونوقت ننت تورو ندیده، رفیقت میخواسته ننت رو بگاد اول اومده به تو گفته. ای کیر هرچی الاغه تو کونت
گفتی بعد از این یکی دو تا کار دیگه هم کردیم که در آینده خواهم گفت. لابد داداش کوچیکت و خودتم کیر نیاز داشتید احسان شما ها رو هم گایید
دوست داری فحش بشنوی بگو فحشت بدن دیگه چرا مامانتو جنده کردی
جقی
سلام.بهت تبریکمیگم.داستان خوووووبی بود.کیرم شققققق شد.
دیوووس کل بدبختیایی که برات کشیده کنار
حیف اونشب که بیدار مونده تا توی کوسکشو پس بندازه
کیرم دهنت کاندم پاره
دوستان چرا نتراحت میشین خوب دنیا همه جور ادم داره اینم نوع دیوث ش است چرا یه جوری رفتار میکنید انگار که تا حالا دیوث ندیدین
دوستان میخواست به شماها بگه ننم جنده اس هرکس میانسال میکنه بیاد
به خدا راست بود. چون دور از ذهنه فکر می کننن کس و شر گفتم ولی مهم نیس
من دوست دارم با مادرت باشم. خبر بده من از کیس های سن بالا خوشم میاد
اگه پسر بودم بجای مامانت خودتو جر میدادم بیغرت خان
فقط یک چهارم خط اول رو خوندم فهمیدم میخواهی با ننه ات سکس کنی دیگه نخوندم
این توهمات ات رو پیشنهاد می کنم بنویسی یک کتاب بشه بعد یک زنگ به من بزنم بیام بکنم تو کونت
کانال کولر همسایه مون تو کونت
کم کون بده
دیگه کیر احسان از تو که گنده تر نبود که ازش دراومدی بیرون دختر که نبود
من یجورایی تجربش کردم حالت عجیبیه نمیتونی هیچ واکنشی نشون بدی …
khejalat chist?