گی تکراری

1403/01/26

سلام من جواد هستم ۱۹ سالمه که خیلی کون دوست دارم. داستانی که میخوام بگم مال ۱۶ سالگی منه.
من توی هنرستان درس میخوندم یه رفیق داشتم که همکلاسیم بود به اسم سجاد. سجاد یه پسر سفید با کون خوش فرم ( نه خیلی بزرگ نه خیلی کوچیک، ولی فرم قشنگی داشت ) بود که قیافه معمولی داشت ( دروغ نگم که خیلی قشنگ بود و فلان… ). همیشه موهای دست و پاهاشو میزد و صورتش کوسه بود. بچه های هنرستان و کلاس تو کفِش بودن. زنگ های ورزش وقتی می دوید واقعا راست میکردم. ولی اخلاقش جوری بود که اصلا با کسی باز نمیشد. از صبح که کلاس میومدیم شاید تا ظهر ۳ تا کلمه هم حرف نمیزد.
من خیلی دوست داشتم باهاش رفیق بشم ولی اصلا محل نمیزاشت. نه به من و نه به هیچ کسی دیگه. کم کم از باب شوخی باهاش باز شدم ( تقریبا یک ماه طول کشید ) و شمارشو گرفتم. با یه ربات توی تلگرام پیجشو از شمارش پیدا کردم و فالوش کردم. هفته ای یک پست میزاشت هی کامنت های زیاد میزاشتم براش.
یکم که گذشت باهاش رفیق تر شدم یواشکی موقع هایی که کسی نمی دید یه بوس ریزش میکردم. این کارم تکرار میشد و می دیدم ناراحت نمیشه. ادامه میدادم. یبار بهم گفت چرا بوسم میکنی بهش گفتم چون خیلی دوستت دارم اونم منو بوس کرد. دیگه شیطونیم شروع شد. موقع های خلوت انگشتش میکردم و میمالیدمش بازم چیزی نمیگفت. تو کلاس کیرمو نشونش میدادم میخندید. ولی جلوی بچه ها هیچوقت اینکارارو نمیکردم. این ماجرا مدت زیادی ادامه داشت تا موقع امتحانات میانترم شد. به بهانه امتحان رفت و آمد مون زیاد شد و خونه هم میرفتیم ولی خجالت میکشیدم که حتی پیشنهاد سکس بهش بدم.
باهم خیلی رفیق شده بودیم و همچنان بوس کردن ها و انگشت کردن ها ادامه داشت تا دیگه متوجه این شدم که اون هم میخاره. توی پیام هایی که بهم میدادیم دفعات زیادی قلب بنفش می فرستاد. اونم منو زیاد بوس می کرد. یه بار موز می خورد جلو من ادای ساک زدن اجرا میکرد و‌…
واقعا پسر عجیبی بود انقدر که به یادش جق زده بودم که داشتم سرطان جق میگرفتم.
یه روز زنگش زدم که بریم خونشون ps4 داشت بازی کنیم بهونه آورد که مهمون داریم و… منم ناامید شدم. ساعت ۹ شب زنگ زد که بیا مامان بابام مهمونامونو بردن توی شهر بگردونن. رفتم خونشون و مشغول بازی کردن شدیم که بهم گفت پسر بیشتر دوست داری یا دختر؟ منم راستشو گفتم پسر. گفت اگه بهت بدن واقعا میکنی؟ با خجالت گفتم اره. گفت اگه بهت بدم به کسی نمیگی؟ گفتم کصخلی معلومه که نه. بدون هیچ حرفی شلوارشو دراورد. من که اصلا احتمال این صحنه ام نمیدادم. اصلا فکر میکردم خوابم. همچین صحنه ای مال فیلم های سوپره😏. این کونو تاحالا تو فیلم سوپرام ندیده بودم. اصلا یه مو نداشت.
بهش گفتم بخور گفت نمیخورم. هرچی اصرار کردم نخورد. رفتم از حمام خونشون شامپو کلیر آوردم رو کیرم ریختم یواش یواش کردم توش. شاید ۵ دقیقه کشید تا کیرم تو کونش جا باز کنه. یکم تلمبه زدم که گفت بسه دربیار. گفتم من تازه شروع کردم گفت بسه. منم انقدر حشری شده بودم که انگار داشتم الکسیس رو میکردم.به آرزوم رسیده بودم. به زور کردمش و هی التماس میکرد غلط کردم که بهت دادم، بسه. آبم اومد و رو کمرش ریختم. بعد از پاک کردن از خونشون رفتم. رفتم خونه هنوز باورم نمیشد که من اونو کردمش. فرداش توی هنرستان محل نذاشت بهم. هی میرفتم سمتش تا فهمیدم باهام قهره. خیلی پیامش دادم حتی براش کادو خریدم و هیچوقت دیگه جواب سلامم نداد. همیشه به خودم میگفتم که اونکه خودش داد چرا اینجوری میکنه. تا آخر دوران هنرستان که ۱۸ سالم شده بود سایه منو با تیر میزد ولی من نگاهم به کونش میخورد به یاد اون صحنه که بهم داد باید جق میزدم. انقدر تو کفش بودم که میخواستم به هر قیمتی یبار دیگه بهم بده حتی رو شلواری.
اصلا راه میرفت از حال میرفتم. خیلی فرم خوبی داشت. لامصب مچ پاهاش سفیییید اصلا داغونم کرده بود.
توی این دوسال و نیم که دوران هنرستان تموم شد هیچوقت دیگه باهام دوست نشد و من بد تو فکرش بودم. روز آخر هنرستان رفتم باهاش روبوسی کردم ولی معلوم بود از دلش نکرد.
خیلی دختر باز تیری بود. ۱۰۰۰ تا دختر فقط کرده بود.
این ماجراها گذشت و دیگه با اینکه سجاد تموم شد کنار اومده بودم ولی حسرت میخوردم که کاش این رفاقت و دادنش هم ادامه داشت. گذششششت تا یه شب با cb1300 که مال داییش بود دوست دخترشو سوار موتور کرده بود و تو یه خیابون زمین خورده بودن. خودش سالم بود ولی موتور ازش روغن می رفت و یه قدمم جلو نمیرفت. خار موتورو گاییده بود. دختره هم از دستش خون میرفت و شیون میکرد. سجاد مثل سگ ترسیده بود. نگاهش میکردی دلت آب میشد. تا منو دید التماس کرد که یه کاری بکن. مردم زنگ زدن که آمبولانس بیاد. من هم رفیقم با وانت نزدیک صحنه بود صداش کردم که بیا عجله کن. وانت رو اوردیم و با کمک مردم موتور رو عقب ماشین گذاشتیم که پلیس نبره. زنگ زدم یه رفیقام و کلید باغش رو گرفتیم و موتور رو بردیم اونجا قایم کنیم. توی باغ که رسیدیم بهش گفتم هر چیزی یه دستمزدی داره. خودش که از ترس نمیتونست حرف بزنه.من و رفیقم توی باغ گیرش انداختیم و اونم مجبور بود و همه نازهایی که تو دوران هنرستان ازش کشیدم رو یجا جبران کردم و با رفیقم که وانت داشت، دوتایی کردیمش و بردیم خونه گذاشتیمش. هفته بعد اومد سراغ موتور که ببره تعمیر کنه. اونبار هم چون موتورش گیر من بود بازم کردمش. ناگفته نمونه که بهش میگفتم خودش میکشید پایین دیگه خجالتی از من نداشت. این سه بار کردمش و از اون روز به بعد دیگه هیچوقت همو ندیدیم.

نوشته: جواد


👍 8
👎 20
7101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

979761
2024-04-15 01:18:47 +0330 +0330

جفاااد آخرش خفت گیری شد خراب کردی. البته داستان هم واقعی نبود

0 ❤️

979772
2024-04-15 02:11:51 +0330 +0330

اگه مغزت رو اوب خراب نمیکرد اون یکبار میخواسته طعم دادن رو بچشه ولی تو کیر مغز بازی کردی شارپوندی توش واسه همین هم تجربه اولش واسش خاطره خوبی نشده تورو با کونش شکنجه کرده

1 ❤️

979783
2024-04-15 03:45:40 +0330 +0330

cb1300 ؟!
تو خواب هم نمیتونی رنگ و قیافه این موتور و ببینی

0 ❤️

979915
2024-04-16 02:24:21 +0330 +0330

تبلیغ شامپو کلییر بود!! همونحاش رو دیدم فقط 😂😂

2 ❤️

980121
2024-04-17 22:50:26 +0330 +0330

داداش تو حمومشون چیکا داشتی اخه…شامپو کلیر…شامپو…
من درخواست ویدیو چک دارم لطفا

1 ❤️

981461
2024-04-28 23:28:56 +0330 +0330

آخه خدا وکیلی با سی بی ۱۳۰۰ بود و دوست دخترش؟ موتور سنگین زیر پای یه بچه که سوراخی هم داده؟چی بگم والله.
ولی،یه،سوال.خدا وکیلی تا حالا شامپو زدی ببینی چه سوزشی داره؟
کون یارو پاره نشد؟نسوخت؟ آتیش نگرفت اون سوراخ کون؟
خداییش با شامپو آخه؟
من دیگه حرفی ندارم

0 ❤️