هدیه زن شهرام (۱)

1403/02/10

سلام .سام هستم ۲۶سال و ب لطف پدر مدیریت فروشگاه رسیده ب خودم و عموم ساکنین محلمون خریداری روزمره پیش ما دارند و تقریبا شناخت نسبی با اکثریت مشتریان داریم و بناب بافت و اقلیم شهر اهواز همگی خونگرم هستیم .
راسیتش ن اهل این چت روم هستم ن نویسنده خوبیم ولی تا دلتون بخواد اهل حال و رابطه با کیس های مختلف هستم و بودم (البته از این بابت متأسفم بیشتر واسه خودم ک تقریبا هرکسی رو میخام دوست داشته باشم یپامون ب سکس کشیده میشه )شهرام یه آقای محترم تقریبا سی و اندی ساله ک کارمند شرکت نفت و ب صورت نیمه ماه کار و نیمه دیگه خونه بود و طی این چند سالی ک مشتری ما بود زیاد با هم صمیمی نبودیم و خصوصا خانومش هدیه ک واقعا خدا هدیه داده بود ب شهرام و همه جوره لول بالاتر از این شهرام بود و یه خانوم تقریبا ۲۸یا۲۹سال با قدی کشیده نزدیک ۱۸۰و استایل پر و فوق العاده سفید ،از اونایی ک آفتاب مهتاب ندیدن و بخاطر زیبایی قابل وصف ک داشت فوق‌العاده خود بزرگ بین و خودبین بود منم از این لم زنا متنفر و باهاش سرد برخورد میکردم ،پیش خودم میگفتم این ن یکی دیگه و گذشت و گذشت تا با سحر ریختم رو هم گویا اینا ساکن یه آپارتمان بودند و شناخت نسبی ب هم داشتند و سحر دختر بود با اعمال روابط محدود ک واقعا دوسش داشتم و دارم ،تقریبا چند ماه پیش رفتیم شبی دور دور با سحر ک سر از پاساژ در آوردیم و تا چشمم خورد ب شهرام و زنش ب سحر گفتم بپیچون بریم ک تابلو نباشه و رفتیم کافی شاپ طبقه همکف و یه گوشه سر گرم صحبت بودیم ک ععععع شهرام با زنش اومدن داخل و منم لم دادم یه بقل و با تعجب عععع سحر اینا ک اومدن اینجا و سحرم مثلا تعجب کرده باشه فک کنم دیدنمون و بیخیال اصن ،ریلکس باش (اینم بگم بعداً ک با هدیه ریختم رو هم خودش گفت ک سحر خاسته واقعا ثابت کنه رل منه و کاملا بهش آمار داده ک کی و کجا بیان )خوشبختانه گارسن رفت و سفارشات دادن و نزدیک پیش خوان نشدن و موقع حساب خود هدیه اومد و یه نگاه توام با تعجب کرد و رفتند.
برج یازده بود ک سحر همینجوری واسم یه کادو خرید ک پیراهن هاوایی خرید ولی مجبور بودم بپوشم ک عموما یا اول صبح یا عصر میرفتم فروشگاه ک هدیه اومد تقریبا بلوز و شلواری که تنش بود بلوزش تای پیراهن من بود و یکم جا خوردم بعدش عادی جلوه دادم و دگمه بالا پیراهنش باز بود و سر رگال شوینده ب هم رسیدیم و سلام و احوال پرسی و طبق معمول یه برانداز کلیش کردم واقعا همه چیز تمام بود این زن ک لبخند بشاش بر خلاف قبلاً روی لبای کرم روشنش بود و نکته قابل توجه این بود ک این شاه کس خانوم اصلا اهل آرایش نبود و با اون بینی قلمی و چشمای درشتش
نیازی ب دلربایی نداشت و بهش گفتم بار دارید بزارید کمکتون کنم ک یه آه سرد کشید و زل زد ب چشمام گفت متاسفانه هنوز نیستم !؟تازه متوجه شدم ک اشتباه گرفته با حاملگی و خندم گرفت و بهش تفهیم کردم منظورم چی بود و از شدت خنده تعادل صاف ایستادن نداشت و گفت از دست تو سام مست راه رفتنش بودم حتی از پشت هم جلوه داشت این هدیه ک واقعا هدیه خدا بود ب زمینیان.
شهرام حس میکردم بیشتر باهام صمیمی شده و چهارده روزی ک میومد شاید بروز یا دو روز میومد فروشگاه و عموما هدیه میومد طبق آمار رسیده ب دستش از سحر و تقریبا همیشه چند دقیقه ای با هم لاس می‌زدیم ولی ن من جرات گرفتن شمارش داشتم ن هدیه زنی بود بخواد سریع وا بده ولی کما بیش حضورش پررنگ تر می شد و این موضوع باب میلم بود ک یادمه ساعت هشت شب بود گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس گفتم اگه ویزیتور باشه حالش میگیرم و خیلی رسمی حرف زدم یه تن صدای لطیف ک آروم حرف میزد ک همسر شهرام شنیدم لابلای حرفاش و گوشام تیز شد بلههه خود هدیه جون بود گویا یه شیشه روغن زیتون فراموش کرده،و فاکتورش بوده و نبرده حین حساب کردن و گفتم مشکلی نیست خیالتون راحت ،فقط شمارم ؟ب حالت سوالی پرسیدم ک گفت شهرام خاب بود از گوشیش برداشتم و خدافظی کردیم و شمارش سیو نکردم ،دوباره فردا صبح ساعت هشت بود ک شماره ناشناس میدونستم هدیه ولی زدم ب اون در بفرمایین ک گفت ب آقامون یاد آوری کنین امانتی بیاره. پرسیدم شما؟!سااام خانوم شهرامم دیروز روغن زیتون جا گذاشتم اوک عذر خواهی میکنم شمارتون سیو نداشتم ،اوکی یجوری ب عرضشون می‌رسونم .خدافظی کرد و من موندم چجوری ب شهرام انتقال بدم ک چشمم ب جمالش خورد و گفت نکنه شما زنگم زدی جواب ندادم. و معذرت خواهی کرد و گوشی از جیبش در آورد و خانوم خانوما. دستور خرید جدید دادن و با پیامک هم تاکید کردند ک خوبه جوابش ندادم پس و ب اتفاق هم زدیم زیر خنده و خدافظی کرد و نشونی روغن داد و از گیت فروشندگی گرفت و رفت ،پیام فرستاد هدیه ممنون بابت گوشزد ب شهرام ک اصلا جوابش ندادم .
طفلی بخاطر اینکه نمی‌ تونست بچه دار بشه شوهرش دست پیشی می‌گرفت و انگار ارجع تر میدونست خودش و هدیه هم یجورایی مثل شمع می‌سوخت و می‌ساخت باهاش ولی اصلا از اون زنهای اهل خیانت نبود و منم حتی فکر دوستی ک چ عرض کنم سکس هم باهاش نمی‌کردم ک دست تقدیر زد و شهرام واسه تولدش دعوتم کرد و منم با کلی کاوش و البته ب لطف سحر فهمیدم مثلا ازم خاسته بیام ک افتخار آشنایی با سحر داشته باشم و تنها نباشم ک بعد از ردیف کردن کادو تیپ مجلسی زدم و از خودم تعریف نباشه یه پا پژمان بازغی هستم البته بینی عقابی ندارم و با استقبال گرم و سحرم مثلا نمی‌شناسه منو سلام رسمی و شروع کردیم ب جشن و یکم سحر و هدیه رقصیدن ک شهرام دست منو گرفت و رو کرد ب سحر و از جانب من گفت افتخار رقص بدین و مثلا یخ دلمون باز شد کلی رقص دو نفره و یه شام اساسی ک کلی از دستپخت هدیه تعریف کردم و رسماً سحر شد رابط من با این خانواده و گه گاهی واسم سوال بود چرا شهرام با سحر عادی برخورد میکرد نکنه زد و بند دارند با هم و کلی اما و اگر های دیگه …
تا اینکه ب واسطه هدیه شروع کردم ب تجسس در مورد سحر ولی قول داده بود ب سحر چیزی نگه و منم ب این رابطه هر روز با هدیه صمیمی تر میشدم و قرار کافه من با سحر ب اتفاق هدیه بود و کم کم گرایش گرفت ب خونه شهرام و از حالت رسمی خارج شد و جنبه خونگی گرفت ب طبع با پوشش خونگی و دید زدن بهتر هدیه و ریختن یخ رابطه ها و هدیه می‌گفت برین اتاق خاب اگه حرف خصوصی دارین و ما هم مثلا معذبیم یکم منمن میکردیم و میپریدیم اتاق و یه دل سیر سحر ب یاد هدیه میکردم و خیلی ریلکس از اتاق می‌زدیم بیرون انگاری آب از آب تکان نخورده و کمکم پوشش هدیه آزاد تر شد تا جایی ک با یه تاپ بالا ناف و یه دامن کوتاه میگشت ک رانم آزار میداد ولی از ته دلش خبر نداشتم و می‌رسیدم مستقیم بهش پیشنهاد بدم نشسته بودیم کاناپه سه نفره و سحر بین ما دوتا بود هی سر ب سرش گذاشتیم متوجه دست هدیه پشت گردنم شدم ک حرفی میزد با یه فشار منو متوجه میکرد تا همراهیش کنم و شب عجیبی بود رفتم خونمون حموم بودم ک سحر و هدیه هردو پیام داده بودند ک اول جواب سحر دادم و بعدش پیام سحر دیدم ،میگم سام عادت داری پیام دیر جواب میدی ؟!مثلا چی ک گفتم حمام بودم و نسبت ب دستت آلرژی گرفتم رفتم حمام کلی استیکر خنده فرستاد و گفت دست من یا بدن سحر !؟منم با تعجب یعنی نمی‌دونم جریان ک شروع کرد ب رک گویی و بله کامل در جریان ک با سحر سکس میکنم و گناه داره دختره و اذیت میشه یکم رعایت حالت بکن و منم دیدم سر صحبت باز شد گفتم باور کن در حد مالش و فرو نمیکنم ک حرفم قطع کرد و چندتا استیکر عصبی فرستاد اگه شهرام کاندم شما رو زیر تخت میدید من چ جوابی داشتم آقای مالشی ؟؟؟؟؟مخم هنگید و عذر خواهی کردم و گفت مشکل دارش می‌کنی و شروع کرد ب فلسفه بافی آره دیدم شهرام گفت چقدر اندام دوستت یهویی حجیم شد نگو دست گل سام بوده پ گفتم اونقدر ک میگی تو چشم نیست تازشم ب نسبت شما خیلی نرمال تره ک بهش برخورد و گفت همچین جسارت ب کسی ندادم مگر شهرام اونم روابط زناشویی منم نوشتم معلومه این چند سال ازدواج چندتا بچه دارین و خخخ فرستادم و گفت ملاک بچه نیست و همینکه همدیگه رو درک می‌کنیم حس خوشایندیه و مثل شما رابطمون با ترس و اما و اگر نیس بهتره ک حرفش تایید کردم و از سحر واسم گفت و خیلی خوبه و تک دختره و همه جوره باهاته و باهاش ازدواج کن و گفتم همه چیز قبول ولی اینکه شهرام در مورد باسن سحر نظر بده چ استدلالی داره ک گفت ب این شفافیت من بروز نداد و ولی واقعا زیاده روی نکن و دوستش داشته باش همه جوره ساپورت می‌کنه و بهت حال میده و گفتم باور کن شما ک تجربه نداشتین با آقا شهرام ولی بیشتر خودش حال می‌کنه ن من ک گفت حس بدی داره و بارها ازم خاست ولی من رد کردم از عوارض و عواقبش میترسم و گفتم بخاطر همینه ک نسبت ب باستانی سحر حساس و گفت یعنی میگین شهرام و سحر ؟!!گفتم چیزی بعید نیست با این تفاسیر ک شما راغب به رابطه از پشت باهاش نیستین و منم پلمپ سحر باز کردم و شهرامم دنبال یه تجربه جدید ک گفت ن من و ن شهرام اصلا و شما افکار بد نکن تا من زن شهرام مطمئن باش کار خطایی نمیکنه و امیدوارم حق با شما باشه کی میاد شهرام یه هفته دیگه میان چطور ؟خاسم فردا با سحر اوک کنم بیام خونتون خخخخ ای بابا مگه این سحر پشتت چیه ک اینقدر هوادار داره و زد زیر خنده و کیرمممم سیخ شده بود از حرفاش بخاطر حرفهای شما هم ک شده بعد ۲۸سال ب شهرامم یه حال اساسی میدم و گفتم فردا چ ساعتی بیام؟نوشت با سحر هماهنگ میشم و شب بخیر و ب زور تا صبح خالم رفت ولی وقتی میدیدمش انگار ن انگار ک چیزی بینمون بوده و بالاخره شهرامش اومد و ب اتفاق سحر رفتیم خونشون ک انگار هدیه بد را می‌رفت و رفت آشپزخانه و حین رفتن بلند گفت میدونین اگه فکر بد بکنین و همگی زدیم زیر خنده و پذیرایی و شهرام رفت بالای منبر ک زمان خواستگاری و زمان عقد و عروسی کیه بسلامتی با میخایین سورپرایز کنین ناقلا؟
ماهم با تعجب رو ب هم و زل زدیم ب هم ک هدیه گفت اینو بگین دیره یا زود ؟
ای بابا سوالای سخت سخت نکنین ما هنوز اول راهیم و هنوز تنمون ب تن هم نخورده ببینیم چه در چنته داریم ک شهرام گفت شما همیشه حامی و پشت سحر باش مطمئن باش کامیاب میشی ک سحر رو کرد ب شهرام و گف این حرفا چیه دیگه اندامش ندیم لطفاً و پاشد رفت سمت آشپزخونه ک شهرام با چشماش باسن سحر خورد و هدیه ک دید من متوجه شدم کلی خجالت کشید و منم مثلا رفتم پیش سحر واسه دلداری و از پشت بقلش کردم و لپش بوسیدم و گفتم دلم لک زده واسه اون شاه باسن مقدس ک ب حالت عصبانیت گفت شهرام اینجاست یه موقع میاد و منو از خودش جدا کرد و لپم بوسید و دستم گرفت و دنبال خودش برد ب پذیرایی و هدیه گفت عروس خانوم آیا وکیلم ک همگی زدیم زیر خنده و از اون جوو سنگین دور شدیم ،پیش خودم گفتم شاه کص ور دلش و چشمش دنبال این دختره و یواش یه بوس فرستادم واسه هدیه ک ابروهایش کج کرد تو هم و فرم صورتش تعجب گونه شد و نشست کنار شهرام و منم فهمیدم زیاده روی کردم و پیش خودم خجالت کشیدم ولی ته دلم یه ندایی می‌گفت همینه ادامه بده ادامه بده ک چند روز خبری از هدیه نبود و منم ب خاطر وجود شهرام پیامش ندادم ک خودش نوشت بابت نگاه شهرام معذرت میخام و باور کن منظوری نداره منم نوشتم درست مثل بوس من ک بی منظور بود خخخخ زد زیر خنده و نوشت امیدوارم ،
رأسی شهرام موفق شد دو قله پشت رو فتح کنه ؟!منظورت؟!ای بابا مگه قرار نبود بهشون از عقب تعارف کنین ک گفت شوخی بیش نبود منم سریع گفتم راه رفتن ک جدی بود البته کج راه رفتنت راست بود درسته ؟ب سحر گفتم اون بهت گفت گفتم ن اصلا همچین حرفایی نمیزنم باهاش ک گفت آره بدک نیست ولی مقدمه چینی اساسی میخواد و وقت گیره خیلی ،از تجربیات سحر استفاده کن پس ههههه زد زیر خنده و نوشت واقعا مالشی ؟یا عمیق منم دیدم خودش بی پرده حرف میزنه زدم ب اون در نوشتم اول مالشی و بعد گایشی و با نام دهن واسم مرطوب می‌کنه و منم همینطور و پیچ چربم رو ب مهره وارد میکنم ب همین راحتی و چندتا استیکر خنده و تعجب فرستاد و نوشت شهرام عصری نیستش و جواب نمیده گوشی نمیدونی کجاست منم نوشتم باور کن سحرم در دسترس نیست و مبادا فکر بد بکنین ک گفت من اینقدر بدبین نباش و مثلا سحر قراره خانومت بشه اینقدر راحت بهش انگ میزنی آخه شهرام مشکوک میزنه چطور متوجه نشدی این چند وقته ،والا چی بگم سحر دختری نیست ب کسی راه بده ،منم نوشتم اگه احیانا سواری بده ب شهرام چی. تکلیف من و شما چیه این وسط لطفاً ب شهرام از عقب بدین ک کار دستمون نده خخخخخ هدیه نوشت دیگه چی همین ؟منم نوشتم ظاهراً از جلو توفیقی نداشته و هوس رانندگی از عقب کرده ک نوشت خیلی لوسیااا سااام
بازم چهارده روز فراق بازم تنهایی آخه تا کی ؟اذیت نکن سام همین کارا می‌کنی ک شهرام می‌ره سمت سحر خودش تخلیه می‌کنه ک طاقت نیاوردم و زنگش زدم ک گفت بله سحر همه چیز گفته و ب شهرام حسابی حال می‌داده و من خوشبین و بیخبر ک زد زیر گریه و یکم دلداریش دادم و گفتم الان میام سمتت و قطع کردم و پیش خودم گفتم این بهترین شانس من و سریع رسیدم در خونشون و یه چند دقیقه در زدم و هرچی در زدم خبری نشد ک پیام دادم دم درم باز کن لطفاً و لای در باز شد و با چشمای گریون لای در گرفت گف چیه و گفتم اینجا جالب نیست اجازه بدین و یکم با زور در باز کردم و با اخم گفت من حرفی ندارم با شما و هر چی بوده تمام شده و گریان رفت سمت اتاق خابشون و در محکم بست و پیام داد لطفاً برو بیرون منم نوشتم نیازی ب این کارا نیست من کاملا درست میکنم و یکم نشستم و داشتم تا امید میشدم از اومدنش ک رفتم یه لیوان آب آوردم گفتم آب آوردم در باز کن لطفاً ک در باز کرد و رفتم داخل و آب بهش تعارف کردم و یکم ب شهرام بد و بیراه گفتم و مقصر خودتی ک نیازهای شهرام بهش ندادی و دلسردش کردی یه بلوز آستین دار لش تنش بود با یه شلوار خونگی گشاد ک گفتم هر چی فکر میکنم چی کم داشتی ک تن ب سحر داده و از این بیشتر من چی کن گذاشتم ک سحر حاضر شده با شهرام بخایه ؟البته شما حرفاتون بر مبنای گفتار سحر بوده شاید اونم خاسته اذیتت کنه و اینطور بیان کرده شاید
آمار دقیق شهرام از من بیشتر داره حتی اعضای حساس بدنش اینا هم دلیل منطقی نیستن ؟منم گفتم خب اینکه نشد دلیل منم میتونم بگم شما سایت فلانه و بدنت سفیده و یکم نگاه کرد و گفت لطفاً می‌رسید داخل پذیرایی و زل زدم تو چشماش و بر خلاف میل غریزی رفتم بیرون و ممنتظر بودم تا بلههه هدیه موهاش دم اسبی بسته بود با یه شلوار مشکی گشاد و یه تیشرت مشکی ک ب سفیدی بدنش جلا میداد و دست خودم نبود و کیرم زیر شلوار باد کرده بود ک گفتم جایی میرین میبرمتون ک گفت ن مشکی می‌پوشم واسه دل خودم و نشست روبروم و منم قشنگ کیرم شق شق بود زیر شلوار و قشنگ نگاهش ازش می‌دزدید و از شهرام پرسیدم ک گفت فعلا چیزی بهش نگفتم و بزار زنگش بزنم و رفت سمت اتاق خاب و زنگش زد و منم رسیدم در اتاق و پشت کرد ب من و شروع کرد مگه واست چی کم گذاشتم رفتی با سحر و با حالت عصبانیت حالا من جواب سااام چیبدم و هی سر پاهاش این پا و اون پا میکرد و اولش شهرام امتناع کرد بعد گفت فیلم واسط فرستادم چطوری مثل گشنه ها لیس میزدی تا اینو گفت رو کرد ب من و منم کیرم میمالیدم دوباره برگشت و پشت ب من شد و منم یواش کمربندم باز کردم و دکمه شلوارم باز کردم و رفتم جلوتر جوری ک فاصلم تا باسنای هدیه بیست سانت بود همش و اصلا کارام دست خودم نبود یواش لبه تیشرتش دادم بالا ک دوباره کشیدش پایین و هی شهرام بازخواست میکرد ک اینبار کیرم کامل ب دستم گرفتم و چند ضربه ریز زدم ب باسن نرمش وااای اگه بر میگشت و قاطی میکرد و این افکار در سرم بود ولی هی میرفتم جلو تر و هدیه رفت جلو تا جایی ک دیگه جا نبود و منم از فرصت استفاده کردم و موهای دم اسبیش ک تا وسط باسنش بود با کیرم چند باری زدم بهشون ک از کنار گردنش برد و انداخت رو سینه هاشو و باهاشون ور می‌رفت و منم فرصت غنیمت دیدم و اینبار تیشرتش دادم بالا تا سفیدی کمرش دیدم و گفت خواهشااا تمومش کن و شهرام می‌گفت باشه و جرات کردم و از پشت بقلش کردم ک یه نفس عمیق کشید و و دستم بردم سمت سینه هاااش وااای مگه میشد دست کشید ک گوشی قطع کرد و با چشمای گریان گفت فقط بخاطر ادای دینم و لباش دوخت ب لبام و…

نوشته: سام


👍 4
👎 25
40901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

981610
2024-04-30 00:14:29 +0330 +0330

****عجب

0 ❤️

981622
2024-04-30 00:48:23 +0330 +0330

انقدر تو چهار پارگراف اول گوه خوردی و تعریف کردی و زر زدی نفهمیدم چی شد، بابا مثل آدم بنویس چقدر صغرا کبرا میچینی ،خودت پژمان بازغی طرف هدیه تهرانی با تم نعیمه نظام دوست ، دوستت سحر حتما شحر قریشی شهرامم حتما حقیقت دوست کارگردان کیه ، پورن هاب بینام و نشانِ کیرموشی بیخیال نویسندگی شو

4 ❤️

981625
2024-04-30 00:55:15 +0330 +0330

خیلی کسشعر نوشتی نفهم اون کیبرد گوشی یا سیستم با هر مزخرفی که باهاش تایپ کردی اینتر نداشت.خرچوشک الهی خر مختو‌ گاز بگیره
روانی کس ندیده
تو از این بچه توهمی های داغونی که فقط پدرت پولداره و شدی مدیر فروش عرضه رابطه برقرار کردن نداری که هیچ تو فروشگاه انگشتم میکنن جرات اعتراض نداری

0 ❤️

981647
2024-04-30 01:53:56 +0330 +0330

داداش من که متوجه نشدم میشه بگی جریان چی بود؟یحر اول دوست دختر جنابعالی بود بعد شما آمارش رو از هدیه که هیچ رابطه ای باهاش نداشتی می‌گرفتی!!بعد سحر شد واسطه باز شدن شما به خونه هدیه؟ شهرام هم یهویی میومد از کون سحر دوست دختر جنابعالی تعریف می کرد؟؟
خداییش فقط من متوجه نشدم یا خودتم نفهمیدی چی سرهم کردی؟

1 ❤️

981651
2024-04-30 02:03:53 +0330 +0330

واقعا کیرم تو نگارش و حروف چینیت
اصلا معلوم نبود چی داری زر میزنی
تورو خدا یبار کستان خودتون بخونید بعد آپلود کنید

2 ❤️

981661
2024-04-30 02:33:26 +0330 +0330

😂😂😂😂😂😂این ذهن تخیل سازو اگه جای دیگه استفاده میکردی حتما موفق میشدی نه اینکه بشی یه ادمی جقی

0 ❤️

981663
2024-04-30 03:02:45 +0330 +0330

خب دیوث درست بنویس، حرفای ۴ تا آدم رو بدون اسم گوینده، همینجور پشت سر هم ردیف کردی و با کلی غلط غلوط نوشتی

1 ❤️

981664
2024-04-30 03:17:06 +0330 +0330

هدیه رو باز نکرده پس فرستاد
😂

1 ❤️

981667
2024-04-30 03:57:11 +0330 +0330

بیسواد ، کسخول ، جقی ، بقول احمد آقا کس ندیده

2 ❤️

981674
2024-04-30 06:07:59 +0330 +0330

کسکش چی ندشتی حتی یه خط نفهمیدم

1 ❤️

981676
2024-04-30 06:15:23 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده

1 ❤️

981683
2024-04-30 07:46:01 +0330 +0330

هرچه کردم من تمرکز نفهمیدم ای رفیق…
بی سروته ،ماحرایت کمتربزن ای رفیق

1 ❤️

981718
2024-04-30 14:00:04 +0330 +0330

جون جدت دیگه ننویس

0 ❤️

981720
2024-04-30 14:47:34 +0330 +0330

ریدم دهن پدر جاکشت قرمساغ اوبی

1 ❤️

981725
2024-04-30 15:40:53 +0330 +0330

پژملن بازکونی نکنیمون با این نوشتنت…کیرم تو قلمت مخم گوزید تا خوندمش.
برو جقتو بزن اینقدر زر نزن

0 ❤️

981730
2024-04-30 16:25:09 +0330 +0330

جوونای اهوازی نصفشون حرف عادی که میرنن همه ش لاف و خالی بندیه و نمیفهمی چی میگن.این جاکش خان هم که همه ش غلط املایی و نگارشی.

1 ❤️

981731
2024-04-30 16:25:51 +0330 +0330

جوونای اهوازی نصفشون حرف عادی که میرنن همه ش لاف و خالی بندیه و نمیفهمی چی میگن.این جاکش خان هم که همه ش غلط املایی و نگارشی.

0 ❤️

981751
2024-04-30 21:47:20 +0330 +0330

به سحر گفتم به شهرام گفت که هدیه بهم گفته که من گفتم… نه وایسا سحر به شهرام گفت که من گفتم که هدیه گفته که… خدا خفه ت نکنه گُمم کردی 😂😂😂😂😂

1 ❤️

981769
2024-05-01 00:28:48 +0330 +0330

من فقط دنبال زن متاهل و دختر دبيرستاني دلم خواست

0 ❤️

981824
2024-05-01 10:15:22 +0330 +0330

راستش چند خط اولشو خوندم خیلی در هم بر هم بود رفتم از وسط خوندم ببینم چی به چیه اونجا هم سرگیجه گرفتم و نفهمیدم کامنتها رو خوندم ببینم مردم چی گفتن که دیدم حق با من بوده که چیزی متوجه نشدم چون خیلیها هم متوجه نشدن . فقط اینو میخام بهت بگم که توکه زحمت کشیدی اینقدر تایپ کردی خب توی داستان پردازیت هم دقت بیشتری کن . معمولا 99 درصد داستانهای توی سایت خیالی و غیر واقعی هستند خب میتونی یه جوری بنویسی که به نظر واقعی بیاد .

1 ❤️

981850
2024-05-01 20:22:10 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

0 ❤️

981906
2024-05-02 03:35:42 +0330 +0330

کاشکی به جای اینکه دائم سرت تو کس و کون زن اینو اون باشه یه کمی هم‌ مطالعه می کردی
خیلی بی سوادی و کاملا مشخصه از خانواده ی سطح پایینی هستی
آخه اسکول رگال بهداشتی را از کجات درآوردی؟
نوار بهداشتی های مامانتو بهش آویزون می کنی؟
دلم نمیخواست تحقیرت کنم چون اینکه تو از خانواده ی پایینی هستی دست خودت نیست ولی بی سوادی ت از کون گشادی خودته.

0 ❤️