شاگرد زرگر (۲)

1403/02/10

...قسمت قبل

یکم من و من کرد ک مادرم تنهاست و نگران میشه و از اینجور اراجیف. گفتم من نمیدونم، اگه میخوای باهم باشیم امشب باید بیای خونه من. سرشو پایین انداخت. دقیقا قیافه کسیو داشت ک اره تو کونش گیر کرده بود، میدونست اگه نیاد منو از دست میده. بهرحال کسی ک انقدر حشریه ک توی کافه کیری پسر و ساک بزنه توی این موارد شوخی نداره.
آخرش قبول کرد. ی زنگ ب مادرش زد و باهم راه افتادیم سمت خونه. دو کورس تاکسی سوار شدیم و توی تاکسیم مالیدن هامون ادامه داشت تا اینکه رسیدیم. کلید انداختم و وایسادم اول اون بره تو. درو ک بستم کشیدمش سمت خودم و لبامو گذاشتم روی لبش. با ولع لبای همو میخوردیم. میثمم بالاخره خجالتو کنار گذاشته بود. منو محکم ب خودش چسبوند و دستشو گذاشت روی کونم. زبونمو توی دهنش بردم و اونم با زبون حسابی باهاش بازی میکرد. کتشو ک درآوردم تازه هیکل ورزیدش توی پیرهن اندامی تنش معلوم شد. نمیدونم چرا وسط حال کردن ب این فکر افتادم که با یک لا پیرهن و ی کت رسمی چطور توی اون سرما یخ نزده بود. کراواتشو گرفتم و سرشو باهاش کشیدم پایین. منظورمو فهمید و جلوم زانو زد. شلوار و شرتمو با هم از پام درآورد و زبونشو کشید لای چاک کصم. پاهامو باز کردم تا راحتتر بتونه کصمو بخوره. منم دستم توی موهاش بود و ی کوچولو میکشیدمشون. یکم ک کصمو لیسید بلند شد و دستشو انداخت دور کمرم، اون یکی دستشم برد زیر زانوم و مث ی بچه بلندم کرد. وزنم خیلی کم نبود ولی راحت منو توی بغلش گرفته بود. منم چشامو بستم و دستامو دور گردنش حلقه کردم. صبر کردم تا کنار تخت منو پایین گذاشت و همه لباسامو درآورد. نگاش ک کردم خودشم لخت بود. عضلات گره خورده ای ک زیر لباس مخفی می کرد داغیمو دوبرابر کرد. اونم محو هیکل متناسب و سکسی من شده بود.
نشستم و کیرشو گرفتم توی دستم. چنتا بوس آبدار از سر کیرش گرفتم و کردمش توی دهنم. چند بار عقب جلو کردم توی دهنم و از بالا تا پایین روی کیرش زبون کشیدم. دیگه طاقت نداشتم. دلم میخواست داغی کیرشو توی کصم حس کنم. طاق باز خوابیدم و میثم اومد روم. سر کیرشو گذاشت دم سوراخ کصم و شروع کرد ب خوردن ممه هام.دوتا دستامو گذاشتم روی کونش و ب سمت خودم فشارش دادم. کیرش آروم آروم داشت میرفت توی کصم ک صدای آیفون اومد. دوتامون خشکمون زد.
پرسید یعنی کی میتونه باشه این وقت شب؟
همیشه این دیالوگ فیلم های ایرانی واسم مسخره و احمقانه بود، ولی توی اون لحظه سوال خودمم دقیقا همین بود. میثم از روم بلند شد و من همونجور لخت رفتم پای آیفون و ی جیغ بلند کشیدم. میثم از لای در سرک کشید و گفت چی شد؟ گفتم اگه جونتو دوست داری لباساتو جمع کن و سریع از راه پله خودتو برسون ب پشت بوم. دیگه توضیحی ندادم و اونم چیزی نپرسید. سریع لباساشو زد زیر بغلش، همونجور لخت کفششو انداخت سر و پاش و دوید بالا. توی این مدت کوتاه دوبار دیگه صدای زنگ در بلند شده بود. فوری درو زدم و دویدم توی اتاقم، ی حوله دور خودم پیچیدم و اومدم در واحد رو باز کردم. داداشم با اخم داشت نگام میکرد. صدرا 8 سال ازم بزرگتره، مربی بوکسه و قدش 190.همه میگن هیکلش کپی دواین جانسونه ولی من معتقدم هیکل صدرا قشنگتره…
من از بچگی عادت داشتم صدرارو با ی لبخند و چهره مهربون ببینم ولی گاهی که اخم می کرد حتی مامانمم ازش میترسید چ برسه ب من و داداش کوچیکم.
خیلی خونسرد سلام کردم و تعارف کردم بیاد داخل. بدون سلام گفت چرا درو باز نمیکنی؟
_داشتم موهامو خشک میکردم. صدای سشوار بلند بود نشنیدم زنگ زدی. ببخشید
+این وقت شب چ وقت حموم کردنه؟ سرما میخوری
_داداش چیزی شده؟
+آماده شو بریم خونه بابا، مامان حالش خوب نیست.
_چی شده داداش؟
+چیزی نیست،نگران نباش، فشارش یکم بالا رفته، خودت ک میشناسیش، ب هر بهونه ای میخواد دورش جمع شیم.
_ترسیدم بخدا. بشین واست چای بیارم.

همینطور ک حرف میزدیم صدرا رفت طرف اتاقم. نمیدونم چی دیده بود ک اونجوری خیره ب جلوی در اتاق زل زده بود. استرسمو کنترل کردم و وانمود کردم بهش نگاه نمیکنم. زیرچشمی دیدم شورتمو از روی زمین برداشت و گفت اینجا شورتتو در میاری؟
از تک و تا نیوفتادم و سعی کردم خودمو شاکی نشون بدم. گفتم داداش شما بی حیا نبودی. ب اون چیکار داری؟!
شورتو گرفت جلوی صورتم و گفت:واسم جالب بود از کی تا حالا شورت مردونه میپوشی.
انگار ی تشت آب یخ ریختن رو سرم. شورت میثم توی دستش بود. اونی ک زمینو طراحی کرد چرا واسش دهن نذاشت ک الان بازش کنه و من برم توش؟
خشکم زده بود و هیچ جوابی نداشتم بدم. نگاهش توی اون لحظه کافی بود ک هرکسی رو زَهره ترک کنه. چند لحظه هر دو سکوت کردیم. بعد صدرا شورتو پرت کرد توی صورتمو و درحالی ک سعی میکرد داد نزنه گفت بمن مربوط نیست تو چ غلطی میکنی، ولی فکر آبروی ماهم باش، لااقل یواشکی ازین گوها بخور نه توی خونه خودت و جلوی در و همسایه.
دیگه نتونستم تحمل کنم، بغضم ترکید و با هق هق گفتم داداش غلط کردم.بخدا این اولین باره همچین گوهی خوردم، توروخدا ببخش…
اشکامو که دید دوباره نگاهش مثل همیشه مهربون شد. بغلم کرد. سرمو ب سینش چسبوند و موهامو ناز کرد. گفت بسه دیگه دختره لوس، گفتم ک ب خودت مربوطه چکار میکنی. زودتر برو آماده شو بریم…

چند روز خونه بابا موندم. نه من جرات داشتم ب میثم زنگ بزنم نه ازون خبری شد. جمعه عصر بود ک ی پیام ازش اومد.
_سلام. وقت دارید؟
+سلام عزیزم، خوبی؟ چ عجب؟
_ببخشید میترسیدم توی دردسر افتاده باشی و اگه تماس بگیرم اوضاع بدتر شه.
+نگران نباش، همه چی خوبه
_خوب تعریف کن. کی پشت در بود؟

از سیر تا پیاز جریانو واسش تعریف کردم. با اینکه فقط چت میکردیم و حتی صداشو نمیشنیدم قشنگ فهمیدم لازمه بره شلوارشو عوض کنه. زبون بسته بدجوری ب خودش ترسیده بود!!
باهم به توافق رسیدیم ک ی مدت فقط توی جاهای عمومی همو ببینیم تا آبا از آسیاب بیوفته. راستش میترسیدم صدرا منو زیر نظر گرفته باشه. تصورشم نمیتونستم بکنم اگه دستش ب میثم برسه ب چند روش بهش تجاوز میکنه. دو سه بار توی پارک نزدیک مغازشون باهم قرار گذاشتیم و یکم معاشرت کردیم. یبار دیگه هم رفتیم همون کافه قبلی. اونجا هم بجز ی دسمالی ریز کار دیگه ای نکردیم، آخه این دفعه کافه حسابی شلوغ بود…
دیگه داشتم از شدت شهوت دیوونه میشدم ک ی خبر خوب بهم رسید. صدرا قرار بود چند روز با بچه های باشگاه بره اردو. فوری ب میثم زنگ زدم و بهش جریانو گفتم. فرداش سر کار بودم ک دیدم میثم اومد توی دفتر مدرسه. دهنم از تعجب باز موند. اصلا قرار نبود این طرفا پیداش بشه. ی جعبه شیرینی دستش بود و یه راست اومد طرفم. فصل امتحانات نزدیک بود. بچه ها توی فرجه بودن و فقط من و مدیر و معاون مدرسه بودیم. اون دوتا هم ک سرگرم آماده کردن سالن امتحانات بودن و من توی دفتر تنها نشسته بودم. اومد جلو و بعد از حال و احوال پرسید تنهایی؟ گفتم نه، اینجا چ غلطی میکنی؟
گفت دیشب ک گفتی یه مدت راحت میتونیم باهم باشیم دیگه طاقت نیاوردم. خواستم اول وقت بیام پیشت.
خیلی ریلکس ی صندلی کنارم گذاشت و نشست. با خودم گفتم حتما این شیپ شیفتره، ی بلایی سر میثم آورده و خودشو شبیهش درست کرده. آخه میثم خجالتی جرات نداشت ازین حرکتا بکنه…
توی تهمات خودم بودم ک دستشو گذاشت روی پستونم و فشار داد. از هپروت اومدم بیرون و زدم روی دستش.
_چکار میکنی دیوونه؟ الان بقیه میان
+ماندانا میخوامت
_الاغ منم میخوامت ولی اینجا آخه؟
+حواسمون هست کسی نیاد. خواهش میکنم…

دروغ چرا؟ خودمم بدم نمیومد یکم حال کنم. استرسم لذتشو بیشتر میکرد. دستمو بردم روی کیرش و شروع کردم ب مالیدن. اونم دستشو از زیر مقنعه برد توی یقه مانتوم و رسوند زیر سوتینم. سینمو توی دستش گرفت و شروع کرد ب مالیدن. اونیکی دستشم اورد لای پام و کصمو باهاش میمالید. حسابی خیس شده بودم، دستشو از توی یقم درآورد و با دوتا دست دکمه شلوارمو باز کرد، دستشو رسوند زیر شورتمو و افتاد ب جون کص خیسم ک داشت آتیش میگرفت. من هنوز از روی شلوار داشتم با کیرش بازی میکردم ک صدای حرف زدن مدیر و معاون از بیرون دفتر ب گوشمون رسید. من سریع دستمو آوردم روی میز و مشغول کار شدم. اونم دستاشو آورد روی میز گذاشت و توی هم قلابشون کرد. همکارام اومدن داخل دفتر و میثم سریع بلند شد و سلام کرد. خانوم مدیر با شک و تردید نگاهمون کرد و گفت امری داشتید؟ میترسیدم میثم گند بزنه. پیش دستی کردم و گفتم ایشون اومدن شرایط انتقالی و بپرسن. قراره از شهرستان بیان تهران و میخواد خواهرشو ثبت نام کنه. خانوم مدیرم درباره قوانین و شرایط انتقال دانش آموز واسش توضیح داد و میثم رفت. هرچند دوباره توی کف مونده بودم و وسط کار کیر خوردیم ولی خیالم راحت بود امشب دیگه تلافی دو سال گذشته و این دوبار ضدحال خوردن در میاد…

پ. ن : این داستان و داستانهای دیگه ای ک شاید بنویسم همه خیالی هستند.

نوشته: Mandanajoon


👍 24
👎 5
16301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

981617
2024-04-30 00:31:15 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

981629
2024-04-30 01:06:56 +0330 +0330

ادامه بده جنده ی مطلقه

0 ❤️

981675
2024-04-30 06:12:40 +0330 +0330

چرندیات تخیلی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده که

1 ❤️

981682
2024-04-30 07:06:08 +0330 +0330

تو کافه شرت نداشتی، (قسمت قبلی)
وارد خونه شدی شورت از پاهات در آورد 😒

2 ❤️

981687
2024-04-30 08:36:37 +0330 +0330

داداش احمد۹۱۳ خودش اخر داستان گفت که خیالیه
ولی دمت گرم خیلی باحال بود فقط چندتا نکته
ادمی که حموم نرفته خیلی تابلوعه
موهای ژویلده نشونه سشوار نزدنه پس سریع متوجه میشد ک دروغ میگی
بعدشم داداشت چرا باید بیاد بالا و شاکی باشه؟ خب کار داشتی مهمون داشتی یا مهمونی بودی اگه قبلش تماس میگرفت خیلی بهتر بود
یکم بیشتر سعی کنی بهتر میشی ادامه بده

1 ❤️

981695
2024-04-30 09:36:15 +0330 +0330

Ajab

1 ❤️

981714
2024-04-30 13:21:03 +0330 +0330

شبیه شیوا مینویسی، ادامه بده، خیلی وقت بود داستانی که به دلم بشینه نخونده بودم

1 ❤️

981723
2024-04-30 15:06:48 +0330 +0330

《شلوار و شرتمو با هم از پام درآورد و زبونشو کشید لای چاک کصم. پاهامو باز کردم تا راحتتر بتونه کصمو بخوره.》
پسره یه کونی دقت کن تو قسمت اول تو کافه گفتی شرت پات نبوده😃

1 ❤️

981724
2024-04-30 15:11:42 +0330 +0330

《بالاخره یخش باز شد و اونم دستشو برد زیر شلوارم. تازه متوجه شد شورت پام نیست.》از قسمت اول

《شلوار و شرتمو با هم از پام درآورد و زبونشو کشید لای چاک کصم. پاهامو باز کردم تا راحتتر بتونه کصمو بخوره.》
پسره یه کونی دقت کن تو قسمت اول تو کافه گفتی شرت پات نبوده😃

1 ❤️

981733
2024-04-30 16:38:18 +0330 +0330

یه لحظه فکر کردن الان داداشه میزنت زمین مثل سگ میکنتت آخه اوسکل آدم حموم رفته و نرفته تابلو نیست مخصوصا تو با اون حشر پسره هم دون پاشیده تو فکر کردی محجوبه والا اونم یه بکن در رو بیشتر نیست

1 ❤️

981735
2024-04-30 16:58:26 +0330 +0330

آخه احمق جقی
داستان خیالی ب چه درد ما میخوره
از زندگی بگو از تجربه. از عبرت
بزار دو کلمه هم درس بگیریم

0 ❤️

981747
2024-04-30 20:35:39 +0330 +0330

اینکه شورت پات بود نبود رو کاری ندارم که همه دوستان اشاره داشتن و درست هم بود. من با این کار دارم که چرا تو قسمت اول رفتی دانشگاه و قسمت دوم رفتی مدرسه! بالاخره دانشجویی یا معلم؟

1 ❤️

981748
2024-04-30 20:46:31 +0330 +0330

دوستان اشاره بجایی کردن. کم دقتی کردم درباره شورت.
درباره موهای خشکم اگه دقت کنید برادر کاراکتر داستان متوجه دروغش شده.
Behrad85:قسمت قبلو با دقت بخونی جوابت هست.
دوستان احمقیم ک توی داستان تخیلی دنبال پسر یا دختر بودن نویسنده هستند همون جقتونو بزنید بهتره. ب مغزتون فشار نیارید

2 ❤️

981749
2024-04-30 20:50:27 +0330 +0330

اوکی. موفق باشی. خوب بود ولی. ادامشو بذار. 👌

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها