صدا میاد. صدای باد تو گوشم میپیچه. برگها بهم می خورن. می خواد بارون بیاد؟ نمی خوام چیزی بشنوم. نمی خوام خیس بشم. فقط می خوام با عجله قدم بردارم. نمی خوام بدوام. اونجوری حس می کنم کسی داره دنبالم می کنه. می خوام راه برم. تا سمت غروب. می خوام وقتی به اونجا، به خورشید، به انتها رسیدم،کروی بودن زمین رو حس کنم. بعد برگردمو برای بابام دست تکون بدم و خودمو بچرخونم تا دامنم تو هوا باز بشه. همونجور که اون دوس داره و قربون صدقم می ره. بعدش از اونجا پرت شم پایین. بیفتم تو کهکشان. دچار بی وزنی بشم. همه جا تاریک باشه و نور ستاره ها دورم کنن و در همون حالت از ترس بمیرم. اون ترس رو دوست دارم. اما اینجا رو زمین همه چی ترسناکه. هر کی رو می بینم حس می کنم می خواد منو لمس کنه. می خواد سفت بغلم کنه طوریکه نتونم دست و پا بزنم. من دوس دارم بازی کنم. من هنوز نه سالمه. دوست دارم آزاد باشم. دست و پا بزنم. فریاد بزنم. اما انگار یکی یه چسب گنده زده رو دهنم. یا نه… اون دستاشه که دور دهنمو گرفته تا کسی صدامو نشنوه. کسی صدامو میشنوه؟ کمک… یکی کمکم کنه…
*
نازداری… شاهکاری… می دونی تک خالی… دخترکی… خشگلکی… شیطونک با نمکی…
تاتا با بی حوصلگی رو به شراره گفت: کمش کن اون صدای ضبطو. همینجاس رسیدیم. اون تو که بریم به اندازه کافی سر و صدای موزیک هست.
شراره سرعتش را کم کرد و در تاریکی کوچه کنار جدول، ماشین را پارک کرد. نگاهی به ساختمان انداخت و گفت: تا حالا اینجا نیومدم. امنه؟
اگر کسی آن دو را در وسط سن رقص در کنار هم می دید حتما حدس می زد که لزبین باشند. شراره چنان تنش را به تن تاتا می کشید که گویی میخواهد تمام فشارها و سختیهای زند گی اش را به تن تاتا ببخشد. چون می دانست تاتا بیخیال ترین موجود روی کره خاکیست گویی که تنها بخاطر حمایت و مراقبت از شراره به این دنیا آمده.شراره دستانش را دور پهلوی لخت تاتا می گذاشت و لبان خسته اش را در آن رقص نور و صحنه تاریک در میان جمعیت به گردن تاتا می کشید. دلش می خواست تمام غم ناشی از صحبتهای مهدیه را به تاتا منتقل کند. همیشه همینطور بود. برای تاتا درد دل میکرد و آرام می شد. هنگام ترس استرس و اضطراب به او پناه می برد. از همان دوران کودکی.
آتنا که مشغول رقص با فرید بود، متوجه نگاههای خاص فرید به شراره شد. با دیدن اوضاع روبه فرید گفت: هووووی چته؟ کجارو می بینی؟
ساعت چند دقیقه ای به هفت صبح مانده بود که شراره با مانتویی اسپرت و کوله ای به پشت و کیف کوچکی در دست زیر تابلوها منتظر بود. کمی قدم زد. ساعت از هفت گذشت. شماره سهراب را گرفت. اما خاموش بود. ساعت هفت و نیم شد اما از سهراب خبری نشد.ترافیک میدان سنگینتر شده بود و مردم روز خود را آغاز کرده بودند. شراره هم میخواست زندگی تازه ای آغاز کند.
نوشته: دکتر-13
اعصابم بهم ر یخت…چرا اینطوری شد!؟؟!
احتمالا مهدیه کشته بخاطر حسادت زنانه
یا رسول بابت مشکلی که داشتن
خب اقای دکتر از اون جایی که گفتید بعد خارج شدن شراره مهدیه اون دیده اینا امکان داره نسبت به رفتار های قبلش این کارو کرده باشه اما بازم یکم دقیق تر فکر میکنیم شاید کار رسول باشه شاید اون بخاطر حرس نفرت این کارو کرده باشه مورد دوم تاتا امکان داره این کارو کرده باشه شاید ماجرا از شراره شنیده اصلا دوست نداشته اونو از دست بده اما در نتیجه اخلاقی مغزی امکان داره کار رسول باشه یا مهدیه کم تر میشه بگی کار تاتا باشه امید وارم کمک تون کرده باشه
داستان بدی نبود حتی میتونست ادامش بهتر از اینا بشه ولی اخرش گوه شد توش و شد جناحی،از داستانای قتل و کاراگاه بازی متنفرم،حس خوب داستانت وقتی میرسه آخرش بدجوری خراب میشه.بقیشو ننویس که هر جور ادامه بدی دلچسب و خوندنی نمیشه
فکر می کنم کار رسول باشه. از اون جهت که به سهراب بدهکار بود و فرستادن سهراب به اون طرف اب هم بخشی از بدهیش بوده.
البته درست پاراگراف اول و ربطش رو به داستان متوجه نشدم.
سلام و سپاس از همه دوستان.
نمی گم کدوم حدس درسته یا غلطه. اما فکر میکنم دوستان دیگه تا امروز با شیوه نگارش من آشنا شدن. پس دلم میخواد با توجه و ظرافت بیشتری بخونید. خیلی جاها صحبتها و اتفاقاتی می افته که شمارو به پیدا کردن قاتل و اصل ماجرا نزدیک می کنه. نظرم اینه دوباره بخونید.
آقای امید F7
حالا داستان گوه زده شد توش یا گه. اینکه جناحی شده یا جناهی یا جنائی این دیگه به سواد تو بستگی داره. ولی من آخرش اشاره کردم که قصد ندارم ادامه بدم. میخوام یه چالشی باشه و داستان متفاوت باشه و خواننده کمی فکر کنه. شما می تونی ادامشو نخونی.
X69
نظرتو دوست داشتم. جالب بود. با اینکه موضوع خیلی به غریضه اصلی نزدیک نیست اما می دونم از کدوم نگاهها حرف میزنی. یکم روش فکر کنی گمونم متوجه اصل ماجرا بشی. مرسی اساطیر.
چرا ناراحتی حالا،به اعصاب خودت مسلط باش آقای دکتر،بالاخره اینم یه جور نظره،البته حق با توئه دوست من، من نباید از اون کلمه استفاده میکردم و جا داره از محضر محترمتون معذرت خواهی کنم استاد عزیز،باید بذاری به پای جو بد اینجا،ولی در کل انتقاد پذیر باشین آقای دکتر و نویسنده ی محترم شهوانی ،موفق باشین دوست گرامی
دکتر عزیز ممنون بابت داستان سکسی-جنایی-معمایی که نوشتی
ب نظر من که کشته شدنش ب دست مهدیه یا رسول یه جورایی کلیشه ایه.
شاید کار تاتا باشه.شایدم آتنا و فرید-من داستان رو با کشته شدن سهراب به دست تاتا تو ذهنم خاتمش دادم…
ویتامین جان مرسی.
چیزی راجع به جوابت فعلا نمیگم. اما یکم دقت کن… یه گره ای هست که ببینم می تونی بازش کنی.
Aallii bod doktor…man hads mizanam mahdiye bashe…hamon shab bade mehmoni ba sohrab khabide va zir zabonesh keshide k sharare ro ham ba khodesh mikhste bebare…badesh az hesadat sohrabo mikoshe o be polic majera ro mige ta az sharare entegham begire…khayli khob bood
هه خب داستان یک بار دگه خوندم امکان داره کار اون شخصی باشه که تو تراس باهاش تلفونی حرف زد اون نیست اخه طرف دنبال لیست بود شاید کار اونه یک سوال ایا جوابی دارد یا داستان نوشتید منتظر جوابید کاشی فیلمی مثل این میساختن جارب بود یعنی سریالی چند قسمتی که بعد مثلا پلیس دنبال این ماجرا بود جالب میشد
khaste nabashi doctor jan
b nazare man k ba tavajo b gozashte talkhe sharRe darmore tajavoz, va masrafe mavade mokhadder tu otaq in ghatl tavasot khodesh ettefaq oftade
من میگم شراره بوده بخاطر استفاده از گل توهم زده ولی خب شراره هم گناه داره تجاوز توسط پدرش sorry2
بهرحال خیلی زیبا بود و ذهنم درگیر کرده clapping
عامو نخوندم تا اخرش اولش خعلی خوشم اومد سیچه ای اسما گزاشته بیدی این انتن و مانتن تاتا و ماتا و دلتا عامو خوب نبید موضوع به این قشنگی ریدمال کردی تازه الکی طولش میدادی هی باید شخصیت هارو واضح تر معرفی میکردی امید وارم دفه ی بعدی بهتر بنویسی عاااامو
مرسی از همه بچه ها. یه مشورت: من داستان رو طوری نوشتم که تا همینجا هم میتونید حدس بزنید قاتل کیه و نیازی به قسمت بعد نیست. اما میتونم تو یه قسمت دیگه گره داستان رو باز کنم. منتها میخوام همچنان ذهنتون درگیر باشه. چون هنوز متوجه یه موضوع نشدین. بعضی بچه ها به یه چیزایی اشاره کردن. ببینید پارگراف اول و یه سری مسایل ریز که تو داستان هست خیلی بهتون کمک می کنه. به بعضی اتفاقا و صحبتها که میشه بیشتر دقت کنید. یه چیزی غیر عادیه.
خيلي خوب نوشتي به نظرم بايد كار تاتا باشه چون اول مهموني گفت ميدوني كه هميشه مراقبتم شرر
غرق داستان شدم ، عالي
داستان خوب از اونجا مشخص مي شود كه به خواننده اجازه مي دهد همه چيز را جلوي خود تصوير كند.
خوب اينجوري اگه باشه جالب ميشه :
مهديه بطور پنهاني با فريد ارتباط برقرار كرده و نقشه اي براي خراب كردن كارهاش و گرفتن جا و مكانش كشيدن و بي اعتباريش تهديد ليست رو هم مهديه در ذهن سهراب انداخته.
آتنا دوست ظاهري فريد هست اما در اصل جاسوس و دوست رسول، رسول از توطئه مهديه و فريد باخبر شده و آتنا كه دست راست رسول بوده را مامور جاسوسي كرده
كه همه آمار ها رو به رسول ميده و حالا كه فريد و مهديه كارها رو خراب كردن اونا تصميم گرفتن كه سهراب رو بكشن و توطئه مهديه و فريد رو برملا كنن تا اونا به عنوان قاتل گرفته بشن و شر همشون يكجا كم شه تا اينجا مخاطب سه بار مضنون رو عوض كرده اول مهديه بعد فريد و بعدش آتنا و در انتها متوجه ميشن كه آتنا هم كه با هم دستي رسول قصد كشتن سهراب را داشتن و به همين دليل هم آتنا به سهراب خبر داده كه رسول اومده و اون رو يك جاي خلوت به گير انداخته و درضمن شراره رو هم تشويق به سكس با سهراب كرده موقعي كه مياد سهراب رو بكشه در كمال تعجب ميبينه كشته شده ، (بعد از سكس سهراب جمله اي گفته كه شراره پدرش رو جلوي چشماي خودش ديده) و در ضمن بخاطر ناراحتي شديد و مشكل رواني اصلا نميتونه بخاطر بياره كه شب قبل سهراب رو به قتل رسونده.
مرسی ار اظهار نظر جالبت. واقعا شگفت آور بود. الان بالاخره قاتل رو چه کسی معرفی کردی؟!
منتها توام اون نکته ای که بود رو متوجه نشدی. تو همچین داستانی نویسنده سعی میکنه با بعضی جمله ها بعضی اطلاعات رو به خواننده برسونه. مثلا وقتی سهراب میگه: مهدیه یه ترسوس و فقط جیغ و داد میکنه. این یعنی نویسنده میخواد بگه رو مهدیه واسه انجام قتل اونم با نه ضربه حساب باز نکنید. یا اونو جز مضنونین آخر قرار بدید. اینم یه راهنمایی.
سلام
داستان جالبه اما چيزي كه برام عجيبه اينه كه چطور هيچكس حتي اساطير كه ادعاي نويسندگي داره متوجه نشده كه شخصيت تاتا اصلا وجود خارجي نداره و در واقع توهم شرارست چون اگه دقت كنيد ميفهميد كه فقط توسط شراره ديده ميشه و البته خيلي دلايل ديگه داره مثل صحنه رقص و برداشت آتنا و فريد كه چون شراره داشته با خودش ميرقصيده فكر ميكنن ديوونه شده!!! اما در مورد قاتل بايد دوباره داستانو بخونم تا بفهمم بعيد نيست كه خود شراره قاتل بوده باشه چون رو ويد بوده و شايد حتي سكسش هم با سهراب فقط ساخته و پرداخته ذهنش بوده باشه
والا به نظر من كه خود شراره قاتله چون اولا يه جا تاتا بهش ميگه سهراب منو ياد بابات ميندازه كه چون تاتا صداي درون خود شرارست اين حرف نشون دهنده احساس واقعي شراره به سهرابه بعدم تو پاراگراف اول شراره از اينكه همه ميخوان باهاش بخوابن گله ميكنه و احساس ميكنه كه همه فقط به خاطر سكس ميخوانش و اشاره ميكنه كه با سكس احساس آزاديشو از دست ميده ( چون بچگي نكرده و ميخواد كه هنوز بچه باشه) سوم هم اينكه رو ويد بوده من خودم وقتي ويد ميزنم چيزهايي رو احساس ميكنم كه بيش از حد واقعي هستن اونقدر واقعين كه نميتونم تحملشون كنم و وقتي به مردم نگاه ميكنم انگار اعماقشون رو مي بينم و خودم هم خيلي واقعي تر ميشم اونايي كه ويد زدن ميفهمن چي ميگم تو نميتوني كه خودت نباشي و كارهايي رو ميكني كه واقعا دوست داري زمان برات كشدار ميشه و يه سري توهم هاي احساسي پيدا ميكني و ممكنه كه وقتي اثرش ميپره ديگه اصلا يادت نياد چيكار كردي من خيلي احساس ميكنم كه سكسش هم توهم بوده چون كسي رو ميشناسم كه يه بار رو ويد تو خيالش با من سكس كرد و كاملا هم ارضا شد بدون اينكه حتي به خودش دست بزنه قسمتي كه ميگه اين نبايد اتفاق بيفته يعني راضي نيست و احساس ميكنه بزور داره انجام ميشه اين قضيه
مرسی از اظهار نظر جالبه بچه ها. راستش یکم انگار سمت و سو نظرات عوض شد. منم نمیگم درسته یا غلطه. اما میخوام نظراتتون رو بشنوم همچنان. احساس میکنم باید همچنان داستان رو بخونید دوباره.
دکتر؟!
قاتل مهدیه هستش که چون آدم فرصت طلب البته به دنبال اقتدار هستش، بعد از نو امید شدن از سهراب با رسول همکاری کرده و قتل با اون چاقویی که شراره میوه رو برید اتفاق افتاده :))دکتر جان شما ادمینی یه کمکی هم بکن داستان ما رو صفحه بره
همینطور شما جناب x69
دارم از سایت ناامید میشم
آقای دکتر
این داستانتون بدجوری ذهن همه رو درگیرکرده میشه بقیش بزاری تا دیوونه نشدیم kiss2
دوستان این داستان رو تک قسمتی نوشتم. نمی دونم اگه دوس دارید قسمت پایانی شو بنویسم و اونجا همه چی رو مشخص کنم. راجع به این مورد هم همفکری بدید.
الآن یه ساعته دارم گریه میکنمو خاطراته نه تا نوزده سالگیمو با خودم مرور میکنم
کاش هیچوقت این داستان رو نمینوشتی
ولی عالی و فوق العاده نوشتی
مرسی
به نظر من شراره چون دوس داره تا ابد با سهراب باشه فکر میکنه با قتلش میتونه به خواستش برسه
البته به نظر من
دکتر
ادامشو بنویس
در ضمن یه جوابی هم درباره کامنت بالای من بدی بد نیست
داستان من آخرش چی میشه
به نظر من قاتل خود شراره است و تو پراگراف اول مى گه دوست نداره كسى بغلش كنه و دوست داره ازاد باشه پس سكس نمى خاد و الت قتاله همون چاقويي كه رو اپن بوده
King
عزیز چیزی راجع به نظرت نمیگم. اما یکم بیشتر دقت کن حتما می فهمی.
راجع به داستانتم ادمین سایت باید بذاره. من فقط داستانامو در اختیار سایت میذارم. همین نمیدونم باید چیکار کنی.
دوستان راجع به قسمت دوم و کیفیتش هیچ قولی نمی دم. چون من این داستانو تک قسمتی نوشتم. رو چفت و بست قسمت دومش قول نمیدم. اما خب اگه نوشتم سعی میکنم خوب و جذاب باشه.
سلام
بنظر من با توجه به حساسیت و علاقه تاتا به تو از دست ندادنت و نداشتن شرایط مناسبی که گفتی فقط مینونه کار اون باشه
دوستان عزیز
اگه به انتهای داستان توجه کنید لخت در رختخواب به قتل رسیده
این نشانه اینست که دو نفر این کارو انجام دادن یک زن ویک مرد
آمودیم جق بزنیما!! رمان نوشتی واس خودت ! یه انتشارات خوب پیدا کنی نونت تو روغنه!
و من الشرو توفیق!
من فک میکنم اگه قاتل شراره باشه داستان شبیه خیلی از داستانایه دیگه میشه…
وسطای سکس سایه ی تاتا بود که برای شراره نمایان میشه…
قاتل شراره هست اما نه همون شراره ای که ما میدونیم
شاید از لحاظ جسمی شراره باشه
اما در اصل…
این تاتا هست که ساخته ی ذهن شراره هست و تاتا هست که کنترل ذهن شراره رو به دست میگیره و تاتا هست که سهرابو میکشه
تاتا در جسم شراره…
.
همونطور که گفتم اگه نظر من درست باشه داستان تکراری میشه
داستانایه زیادی به این سبک دیدم:
شخصیت اول یه نفرو برای خودش میسازه که بقیه نمیبینن
تویه داستان یه اشاره های ریزی به این میشه که اون یه نفر ساخته ی ذهن شخصیت اوله اما معمولا خیلیا متوجه نمیشن تا اخرایه داستان…
اخرایه داستانم قاتل میشه همون یه نفر در جسم شخصیت اول…
یه احتمال دیگه هم هست که قاتل پدر شراره باشه…
مشخصه که مهدیه از هم از این که شراره با پدرش رابطه داشته خبر داره و هم از این که شراره با سهرا ب سکس داشته
یه جورایی میتونه به یه روشی مهدیه پدر شراره رو از رابطه ی شراره با سهراب خبر دار کرده باشه و…
اما خب اینجوری داستان مزخرف میشه
قاتل همون تاتا در جسم شراره هست
ناموسا فک کردم اثر ادبی بود. فازت چیه اخه . ننویس جان بیبیت.