سکس با پسرم امید (۴)

1402/04/01

...قسمت قبل

زمستون ۹۷ بود امید چند روزی سرما خورد و نمیشد همو ببینیم چون دوست نداشت خانوادش به روابطش شک کنن منم تنها حوصلم سر رفته بود و دوباره افکار سکس با زن اومد تو ذهنم یک سال و نیم بود که جز امید با کسی سکس نکرده بودم دوستم تو گروه دوستیابی عضوم کرد و من دنبال خانم که از جلو بتونه بده بودم واقعا دیوانه وار دلم سکس با زن میخواست . رفتم تو گروه ی خانم ۲۶ ساله پیام گذاشته بود که پولی سکس میکنه و مکان داره . رفتم پی ویش عکس ردوبدل کردیم قیافش معمولی بود ولی مطلقه بود و میتونست از جلو بده . اینقدر حشری بودم به راحتی بهش اعتماد کردم و لوکیشن گرفتم گفتم شب میام
تو محل کارم مدام با خودم جنگ روانی داشتم می‌گفتم فرهاد چیکار داری میکنی چقدر تو لاشی هستی خودمم میدونستم کارم اشتباهه ولی کیرم این حرفا رو حالیش نمیشد
خلاصه رفتم خونه دوش گرفتم و سمت خونه اون خانم حرکت کردم رسیدم خونش آپارتمان طبقه سوم بود درو باز کرد . یه خانم با قد ۱۶۰ و یکم شکم پهلو داشت ولی نمیشد گفت چاق اما خیلی لاغر نبود ( من خیلی لاغر دوس دارم) . پولو دادم و رفتیم رو تخت شروع کنیم حس عجیبی داشتم بعد یک سال و نیم سکس متنوع رو میخواستم تجربه کنم شروع کردیم به لب بازی و سینه هاش مالیدم سینه هاش ۷۵ میشد و متوسط بود تاپ سبزش در آوردم گفتم جون میخوام سینه هاتو بخورم مشخص بود اصلا دلش نمیخواد و فقط بخاطر پوله
یکم سینه هاش خوردم و لباسام در آوردم گفتم بیا ساک بزن .با اینکه قیافه معمولی رو به پایینی داشت ولی خیلی خوب کیرمو میخورد و این باعث می‌شد بتونم حس بگیرم باهاش همینجوری که داشت کیرمو ساک میزد با سینه هاش ور میرفتم می‌گفتم هوس کس کردم میخوام بگامت میدونی چن وقته کس نکردم . چند دقیقه دیگ ساک زد گفتم بسه دراز بکش میخوام کصتو بخورم شروع کردم به خوردن کصش . ظاهر زیاد جالبی نداشت یکم تیره بود ولی بوی بد نمی‌داد منم خیلی حشری بودم هی کصشو لیس میزدم و با زبونم با چوچولش بازی می‌کردم ۲.۳ دقه اینکارو کردم دیدم بالاخره حشری شد سرمو فشار میداد سمت کصش میگفت جون بخورش همش مال توئه منم حشری تر میشدم تندتر می خوردم بعد چند دقیقه ژل لوبریکانت زد به کصش و کاندوم کشیدم آروم آروم گذاشتم دم کصش ی کوچولو فشار دادم راحت رفت تو نمیشد گفت گشاد ولی مثل امید تنگ نبود البته خب طبیعی هم بود چون کارش سکس پولی بود . همینجوری تلمبه میزدم و زیر کیرم ناله میکرد میگفت کسمو بگا منم تلمبه هام تند تر میکردم و همزمان گهگاهی سینه هاش میخوردم ۱۰ دقیقه ای تلمبه زدم دیدم داره آبم میاد و ارضا شدم خیلی لذت بردم آبم زیاد اومد . کاندوم از کیرم در نیاورده بودم دیدم زنه حشریه با انگشت با کصش بازی می‌کردم از هم لب می‌گرفتیم چند دقیقه با کصش بازی کردم ارضا شد . رفتم تو دستشویی خودم شستم لباس پوشیدم ازش تشکر کردم الکی بهش گفتم من زن دارم بهم زنگ و پیام نزن خودم خواستم بهت زنگ میزنم اونم گفت باشه و اومدم بیرون . رسیدم خونه خیلی عذاب وجدان داشتم باورم نمیشد چه گوهی خوردم بغض راه گلوم بسته بود خیلی پشیمون بودم ولی چاره چی بود باید اتفاق امشب فراموش میکردم
بعد چند روز امید خوب شد و اومد همدیگرو دیدیم وقتی بغلش کردم فرق بغل امید و اون زن متوجه شدم بغلی واقعی و سرشار از عشق بود محکم بغلش کردم نزدیک بود گریم بگیره ولی خودمو به زور کنترل کردم دیگه نمیخواستم به امید خیانت کنم . یه مدت گذشت و رابطه من دوباره با امید گرم تر شد و دیگه اون افکار رو تو ذهنم راه ندادم . عید ۹۸ شد و امید و من تصمیم گرفتیم بریم مسافرت اردبیل هر چند خانوادش به روابطش شک کرده بودن ولی امید هم سرکش تر شده بود و تمایلش برای جدایی از خانوادش بیشتر شده بود و راحت تر خانوادش میپیچوند همیشه از رفتارای زشت پدرش و دامادشون میگفت و چند باری گفته بود باباش موقع دیدن رژه افتخار تو کشورای غربی تو شبکه منو و تو بهشون لعنت می‌فرستاده و می‌گفته اگ بچه ای مثل اینا داشتم خودم زنده زنده خاکش میکردم .تمام هدف امید شده بود جدایی از خانواده و زندگی مشترک با من . آخر خرداد بود و امتحانات امید تموم شد و فقط منتظر بودم شهریور ماه بیاد تهران برای همیشه پیش من زندگی کنه منم کار انتقالیم رو گرفتم و خرداد ماه برگشتم تهران . شب قبل اومدن هتل گرفتم و امید اومد پیشم
بهش گفتم اگه برم حداقل یک ماه طول میکشه بیام ببینمت اونم خیلی ناراحت شد ولی چاره ای نداشتیم باید تحمل میکردیم . رو تخت دراز کشیده بودم و سر امید رو سینم بود با صدای آروم غمگین میگفت نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگه آخر این عشق بن بسته حرفش قطع کردم گفتم بیین این حرفا رو نزنی ها قبلا هم گفتم الانم میگم تا تو ولم نکنی رابطه ما تموم نمیشه انگار یه حس امنیت و تایید شدن بهش دست داد گفت آخه فرهاد من خیلی استرس دارم از یه طرف مادرم رو دوس دارم و مریضه از یه طرفم مادرم اگه واقعیت منو بفهمه مطمئنم طردم میکنه تا کی قراره مخفی باشم گفتم تا زمانی که بشه صداش لوس کرد گفت چقدر دوسم داری منم گفتم اندازه کل ضربان قلبت که میتپه زبونش شیرین کرد گفت اگه تو اروپا بودیم هم دلم نمیخواست بچه داشته باشیم گفتم چرا گفت چون نمی‌خوام هیچکس رو اندازه من دوس داشته باشی میخوام همه وجودت برای من باشه نمیخوام هیچکس به اندازه من برات مهم باشه با دستام سرش گرفتم گفتم خیالت راحت روح جسم این پیرمرد فقط مال توئه خخخ کی منه زشت‌ رو جز تو دوس داره اخه صداش باز شیرین کرد گفت این نخیرم اصلا هم پیر مردی نیستی تو هم بابامی هم شوهرم هم خانوادم هم زندگیم اینو که گفت شروع کردیم به لب گرفتن از هم زبونش میداد دهنم و با جون دل زبونش میخوردم چند دقیقه که لب بازی کردیم دیگه طاقت نیاوردم رفتم گردنش خوردم هی میگفت فرهاد آروم منم محکم تر میخوردم دیدم دیگه مخالفتی نداره و میگه جون کبودی کن همینجوری رفتم پایین تر سینه هاش زبون میزدم میخوردم هی می‌گفتم این می می ها مال کیه و میگفت مال توئه بابایی زبون بزن بهشون دارم دیونه میشم من مال تو ام هر کاری میخوای باهام بکن رفتم پایین تر شروع کردم به خوردن کیر کوچولو خوشمزش خیلی حشری شده بود منم هی تند تر براش میخوردم بعد ۳ دقیقه گفت بابایی داره آبم میادا منم گفتم بزار بیاد میخوام بخورمش یهو آبش ریخته شد دهنم همشو قورت دادم آبش خیلی بوی تندی میداد و حقیقتش یکم حالم بد شد ولی خب عشق اينجوری دیگ خیلی کارا رو که نمیشه تو حالت عادی انجام داد انجام میدی امید ارضا شد تو دهنم و برای اولین بار بود با ساک ارضاش میکردم بی حال شد و رفتم کنارش دراز کشیدم یهو سرش آورد روبروم و شروع کرد به لب گرفتن ازم گفتم نمیخواد الان بزار برم دهنم بشورم گفت ن من همین‌جوری دوس دارم و لب گرفتن ادامه دادیم بعد چند دقیقه روغن بدن ریختم لاپاش و خوابیدم روش کیرم عقب جلو میکردم و امید لاپاش رو سفت کرده بود تا بیشتر لذت ببرم چن دقه ای لاپایی کردم گفتم برعکس شو میخوام آبم بریزم رو سینت یکم جق زدم آبم ریختم رو سینش چون ارضا شده بود نمیخواستم اذیت بشه و زود آبمو آوردم . رفتیم حموم خودمون شستیم و امید فیلم شورش های استون وال رو پلی کرد شاید ۱۰ باری این فیلم دیده بود ولی بازم نگاه میکرد میگفت دیوونه این فیلمه و این فیلم براش انگیزه و هدف میده و باعث میشه به آینده امیدوار بشه فیلم تموم شد امید اومد تو بغل من آروم سرشو نوازش میکردم و قربون صدقش میرفتم جفتمون گیج خواب بودیم تو بغلم تا صبح مثل بچه گربه خوابش برده بود و یه وقتا نگاش میکردم که چجوری خوشگل خوابیده
صبح بود بیدارش کردم و صبحانه خوردیم و باز دیدم امید ناراحته میگه آخه کی این روزا تموم میشه بیام پیشت اگ مادرم اینا قبول نکنن بیام تهران چی . بهش گفتم خیالت راحت نشد نداره روز اول یادته ک الان بیین کجاییم پس نگران هیچ چیز نباش و فقط به آینده فکر کن
ظهر شد بعد کلی حرفای مثبت و دادن روحیه به امید من بعد برگشتم تهران .
ادامه تو قسمت بعد که قسمت اخره.

نوشته: فرهاد

ادامه...


👍 17
👎 4
34201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934404
2023-06-23 01:12:54 +0330 +0330

قشنگ بود ولی تو ایران متفاوت بودن با متفاوت بودن تو همهههههه جای دنیا فرق دارع متاسفانه…

1 ❤️

934472
2023-06-23 12:05:15 +0330 +0330

برای دیدن فیلم های پورن بیو رو چک کنید دوستان.

0 ❤️

934482
2023-06-23 15:04:30 +0330 +0330

وقتی پول زیاد در میان باشد سنگ نیز برده می شود
چه برسد به نوجوان ۱۲ ساله

0 ❤️

934509
2023-06-23 18:03:35 +0330 +0330

بچه ها اگه داستان های تصویری مصور دوسدارید به پروفایلم سر بزنید😉💋

0 ❤️

934659
2023-06-24 20:05:24 +0330 +0330

قشنگ بود ولی واقعا کاش میشد تو ایران هم راحت و بی ترس از قضاوت شدن توسط مردم که اصلاً حق قضاوت ندارند ) این رابطه ها تابو نبود

1 ❤️