سکس نطلبیده با زندایی

1401/10/02

این خاطره بر میگرده به دوسال پیش خاطره ای همراه با شرم و شهوت
من سجاد هستم ۳۲ سالم هست داخل ایذه زندگی میکنم، یه دایی دارم که هیچوقت ازش خوشم نمیومد چون یه خایمال بسیجی هست، داییم ۴۰ سالشه، ده سالی هست یه زن از حوزه گرفته بود و هر جا گوش مفت پیدا میکرد از پاکی زنش میگفت و ناپاکی دیگران، دو سال پیش به اصرار مادرم برای دیدنش رفتیم شهرکرد خونشون، مشکل قلبی داشت و میخواست عمل کنه منم فقط به خاطر مادرم مجبور بودم که کمکش کنم چند روزی خونشون بودیم که بردیمش اتاق عمل و عملش کردن، دکترا گفتن باید چند روزی تحت نظر باشه و اجازه یه نفر همراه بیشتر نمیدادن چون خانمش فاطمه یه بچه یک ساله داشت مادرم موند پیشش، و من رفتم خونشون از فاطمه بگم که یه خانم سی ساله هیچ وقت بدون چادر پیش ما نمیومد و چند باری محدود با لباس های خیلی پوشیده دیدمش، چهره خیلی زیبا داشت ولی هیچ با لباساش هیکلش مشخص نبود فقط میشد حدس زد که بدنی پر داره، خونشون با پول مردم و بین المال دوبلکس و شیک بود که اون چند روز من همیشه بالا بودم خلاصه اولین شبی که مامان موند بیمارستان پیش دایی دیگه به ما اجازه ندادن و فاطمه هم بایستی پیش دختر کوچیکش میموند، که با ماشین من همراه فاطمه برگشتیم خونه، داخل ماشین زیاد صحبتی رد بدل نمیشد، راستش اون میخواست سر صحبت باز کنه ولی من ازش خوشم نمیومد وقتایی هم که دایی حضور داشت که اصلا حرف نمیزد و همش هدبند و موهاشو میزد زیر، وقتی رسیدیم خونه طبق معمول من رفتم بالا یه نیم ساعتی گذشت که فاطمه با یه سینی چای و میوه اومد بالا که باعث تعجب من شد چون اصلا این کارو نمیکرد، شایدم از دایی میترسید و چیزی که نظر منو به خودش جلب کرد بود، لباس های فاطمه بود که با یه شلوار و بلوز و یه شال که زیاد خفتش نکرده بود، الحق اندام خیلی سکسی داشت یه باسن خوش فرم و برجسته سینه های برجسته، با اینکه تابلو نگاه نکرده بودم ولی متوجه شده بود و با یه نیش خند به نگاه های من به بدنش پاسخ داد و اومد مبل روبروی من نشست و شروع کرد به تعارف و میوه و چایی، یه چند لحظه ای سکوت مطلق بینمون بود چون واقعا هیچ حرفی و اشتراکی باش نداشتم خودش شروع کرد به صحبت و از من پرسیدن و خیلی هم راحت حرف میزد آخرای صحبت موضوع رسوندن به گلایه از داییم که خیلی فکر بسته ای داره و اجازه نمیده من خودم باشم، گفتمش فاطمه تو که آخوند زنی مگه خودت بودن چطوره اونم با خنده گفت خوب مگه کسی که حوزه ای هست دل نداره
گفتم خوب مثلا چی دلت میخواد که اون نمیزاره
خوب من دلم نمیخواد چادر بزنم دلم نمیخواد پیش مهمونا انقدر ساکت باشم اون اصلا بهم توجه نداره حتی به نیاز هامم هیچ توجهی نداره
گفتمش خوب نحوه پوشش وقتی تو آخوندی دایی هم یه پا آخوند دیگه همینه ولی منظورت از نیاز ها چیه مثلا دست به خرجش خوب نیست اون که ماشالا همه جا رو چاپیده
با یه خنده همراه با عشوه گفت نه متوجه منطورم نشدی
خواست ادامه بده که با گریه های دخترش سریع رفت پایین، بعد رفتنش من داشتم حرفاشو تحلیل میکردم و اون لحظه واقعا منظورش رو نمیگرفتم اصلا انتظارت از بعضی ها طوری هست که باعث میشه تحلیلت درست نباشه،
رفتم پنجره رو باز کردم و یه نخ سیگار آتیش کردم، سرمای زیر صفر زمستان شبیه به موج اب وارد خونه میشد، تو خیابون یه پیرمرد کنار جدول نشسته بود کنار گاریش که از برفهای نشسته توی گاری معلوم بود امروز هیچ باری گیرش نیومده، درد این هموطن زیبایی خیره کننده برف بالای نیم متر رو که روی کوها و پشت بوم ها نشسته بود رو به دیو سپید اندوه تبدیل کرده بود که روی دلم نشسته و از یه طرف از خودم بدم میومد این همه مسیر از ایذه اومدم کمک دایی که اونو همدستاش عامل این رنج مردمن، افکارم مثل سوز سرما در تاریکی سیر میکرد که یه دفعه با صدای فاطمه از هم گسستن
سجاد سردت نیست پنجره باز کردی
خواستم دود سیگار توی خونه نپیچه
عععه یه نخشو به منم بده
چشام چند میل از حدقه اومدن بیرون چرخیدم که سیگار رو روشن کنم بهش بدم زیر چشمی متوجه تغییر لباس و آرایشش شدم، فاطمه تو و سیگار
پ چمه منم آدمم دل دارم دوست دارم لذت ببرم
خوب مثلا بشین یه جوشن کبیر بخون و لذت ببر
نه میخوام به سبک تو لذت ببرم
اومد و کنارم تو پنجره کامل خودشو بهم چسبوند و شروع کرد کام گرفتن از سیگار این حرکتش تحریکم نکرد چون هنوز تو ذهن من همون فاطمه آخونده بود، سیگار که تموم کرد فاطمه با اسرار بر اینکه این بالا سرده و بخاریش خوب نیست منو برد پایین داخل راه پله تازه خوب متوجه کونش شدم و اینکه اون پایین رفتن و برگشتنش یه ساپورت رو با شلوارش عوض کرده بود، هر قدمی که بر میداشت لمبرهای کونش یه لرزش دیوانه وار بر میداشتن خوب که دقت کردم اصلا شورت هم پاش نبود، تو این لحظه شهوت کل وجودمو گرفت و کیرم چندتا حرکت ریز زد، و متوجه رفتار های فاطمه شدم، ولی بازم دودل بودم چون این نماز خون بود و حوزوی و تصمیم گرفتم هیچ حرکتی نزنم تا ببینم خودش چطور پیش میره، پایین که رفتیم یه زنگ به مامانم زد و حال دایی رو پرسید و گفت سجاد هم بالاست فک کنم خوابیده، با این حرفش دیگه دو ریالیم افتاد، هوا واقعا سرد بود و پایین سرد تر از بالا
فاطمه با یه خنده همراه باعشوه گوشی رو قطع کرد بهم گفت بشین روی مبل های جلوی تلوزیون، خونه دایی یه کاخ بود با دو دست مبل پایین و یه دست بالا همراه با لوکس ترین وسایل.
فاطمه رفت یه فلش به تلوزیون وصل کرد و حین وصل کردن چند دقیقه ای ابر کونشو سمت من خم کرده بود که با کش اومدن ساپورتش کسش کامل قابل دیدن بود کیرم یه حرکت دیگه زد، داشتم با خودم فکر میکردم و از رفتاراش دیگه متوجه منظورش شده بودم، از یه طرف واقعا شهوت وجودمو گرفته بود مخصوصا کونش و استایلش که هیچ نقصی نداشت، یه کمر باریک کون بزرگ و خوش فرم سینه هایی که بدون سوتین هم سیخ و رو فرم بودن و قدی متوسط حدودا ۱۷۰ به بالا و از یه طرف هم اینکه همسر داییم هست هرچند ازش متنفر بودم ولی بازم داییم بود و من تو خونش بودم، با اینکه خودش خبر نداشت چون توی نقاهت بعد عمل بود، دل زدم به دریا گفتم من هیچ حرکتی نمیزنم اگر خودش اومد جلو هم بدن به این سکسی رو فتح میکنم هم کون لقشون که راحت روی حق مردم چمبره زدن و باعث سفت شدن پایه های دیکتاتور ها شدن،
فاطمه اومد کنارم نشست و یه پتوی انداخت روی پاهای دوتامون و فیلمو پلی کرد، یه فیلم پر از صحنه که زن بابای یارو تو فیلم چون باباهه خوب نمیکرد میخواست به پسرش بده، انگار فاطمه با هدف این فیلمو انتخاب کرد و گفت که پیش داییت که نمیزاره از این فیلم ها ببینیم، در حین فیلم جاهاییش که حساس نبود فاطمه از هر دری از داییم بد میگفت منم فقط گوش میدادم تا رسید به یه صحنه اش که زنه داخل فیلم لخت پسره رو میبره تو رخت خواب
کیرم کامل سیخ شده بود و فاطمه از فرست استفاده کرد و گفت آرزوی یه سکس خوب تو دلم مونده و با این حرفش منو به صحبت وا داشت، گفتم مگه سکستون خوب نیست
گفت نه فقط علاقه اش از پشته داییت و وقتی ارضا میشه منو به حال خودم میزاره من تنوع داخل سکس رو دوست دارم(زنه داخل فیلم داشت کیر پسره رو تا ته میکرد تو حلقش) مثل اینا ببین خدا سکسو و همه تنوع هاشو حلال کرده ولی داییت فقط یکیشو یاد گرفته و هرچی بهش میگم گوشش بدهکار نیست
با این حرف فاطمه دیگه هردو میدونستیم که چه اتفاقی قراره بیفته، دستمو گذاشتم روی رونش و برگشتم تو چشاش زل زدم و گفتم پوزیشن مورد علاقت چیه، فاطمه با یه ذوق وصف ناپذیر گفت دوست دارم چندتایی رو امتحان کنم و بدون پیش حرکتی سریع دستشو از زیر پتو برد روی کیرم شروع به ساییدن روی شلوار کرد، من واقعا شهوتم بالاست و با این حرکتش یه آهی کشیدم، که فاطمه بلندم کرد و بردم توی اتاق خوابشون که یه بخاری جدا داشت و خیلی گرم بود، کمربندمو باز کرد و شلوارمو کشید پایین کیرم بین دو ابروش شروع به لرزش کرد، من کیر خیلی کلفتی دارم که بین دوستان به شوخی هواله بقیه میشه ولی هیکل و قیافم از متوسط یکم بهتره یعنی هیکل خیلی توپ و قیافه تکی ندارم قدم ۱۷۸ هست وزنم ۸۰ ولی خوب بقیه کمبود ها رو این کیر ۱۸ سانتی و با ارفاق ۲۰ و خیلی کلفت جبران کرده، که فاطمه با دیدنش چشاش گرد شد و شروع کرد لیسیدن کلاهکش سعی میکرد حرفه ای ساک بزنه ولی معلوم بود اگر بار اولشم نیست ولی حرفه ای هم نیست
بعد از چندبار عقب جلو کردن سرش شالش تازه افتاد، موهاشو چنگ زدم، فقط میتونست کلاهکشو توی دهن کنه آوردمش بالا گفتم چطور دوست داری گفت 69 همون حالت ایستاده خیلی آروم پیرهنشو درآوردم که لرزش سینه هاش وجودمو لرزوند یه دستی بهشون کشیدم و نشستم لبه تخت و آروم ساپورتش رو پایین کشیدم که یه کس خیلی خوش فرم و گوشتی هوش از سرم پروند، رون های پر و بدون زره ای حتی جای مو و ساق پای خیلی صاف و یه دست با دستهام دو طرف رونهاشو گرفتم و کشیدمش جلوی لبام با اینکه تو اون حالت سخت بود زبونمو رسوندم به کسش و کمی جلوی کسش رو لیس زدم آروم از تخت رفتم پایین و رو زمین نشستم اونم کمی پاهاشو باز کرد، زبونمو از پایین کسش تا بالا خیلی آروم و بدون فشار میکشیدم که موهامو محکم چنگ زد چسیوندم به کسش ولی بازم آروم زبون میکشیدم و سرمو به بالای کسش تکیه دادم که فشارش باعث نشه کامل بچسبم بهش میخواستم دیونش کنم پاهاش شروع به لرزش ریزی کرد همو حالت چرخوندمش و کونشو آوردم جلو صورتم فکر میکردم تو نهایت شهوتم ولی یه درجه دیگه بالا رفتم چیزی که تجربه نکرده بودم کونشو با دستام میمالیدم و صورتمو بهش چسبونده بودم که فاطمه تحمل نکرد و کشیدم رو تخت منو به پشت دراز کرد و خودش برعکس خوابید روم دوتا رون سکسیش دور سرم بودن و صورتم جلوی کسش تنظیم کردم دستام رو به دو لمبر کونش رسوندم و چنگشون زدم زبونمو لوله کردم و اروم تا جایی که میرفت کردم تو کسش و با لبام چو چولشو میک میزدم و یه منظره بی نظیر از کونش رو دید میزدم که فاطمه سر کیرمو رسوند به حلقش اولین بار بود کسی این کارو برام میکردم چون با سایزش برا این کار مشکل داشتن، چشام از لذت بیرون اومدن و سرعت خوردنو بیشتر کردم دیگه داشتم ارضا میشدم که فاطمه رو از خودم جدا کردم و با حالت داگی درش آوردم با یه دستمال لبامو که پر شده بود از تف و آب کسش پاک کردم و شروع کردن به بالا و پایین کردن روی لبه های کسش، فاطمه سکوت مطلق بود آروم کلاهکشو تو کردم و از شدت تنگی کسش تعجب کردم، و مطمئن شدم که دایی واقعا توش نمیکنه یکم که فشار دادم یه جیغ زد و گفت آروم تا جا باز کنه یه دقیقه ای تلمبه های نصف و نیمه و آروم زدم تا بدون درد تو کسش جا شد، باورم نمیشد انگار کسش داشت روی کیرم فشار میداد موهای فاطمه رو کشیدم و شروع کردم تلمبه زدن وقتی تا ته جاش میدادم و رونم میچسبید به اون کون نرم و گنده یه قدم به ارضا نزدیک تر میشدم تند ترش کردم و صدای شلق شلق کل اتاقو گرفته بود همونطور دراز شدم روش و ممه هاشو چنگ زدم با تمام توان میکردم توش که صدای جیغ های فاطمه هم قاطی شلق شلق شده لیزی و تنگی کسش و نرمی کونش یه ترکیب بی نظیر ایجاد کرده بود هر بار که کیرمو تا ته جا میدادم لمبرهای کونش مثل فنر کمکم میکردن برای برگش به عقب مجبور بودم فشار زیادی بدم که کیرم تا ته جا بشه چون بزرگی اون کون مانع میشد پنج دقیقه ای تو همون حالت با قدرت میکردم تو کس تنگ داغش که فاطمه با ارضا شدنش کنار کیرم ابش پاشید بیرون بی خیال از به گا رفتن تشک منم با چندبار تلنبه آخریشو محکم چسبوندم به به کسش و خالی شدم داخلش اونم اصلا اعتراضی نکرد
یه ده دقیقه همونطور روش بودم تا کیرم خودش شل شد و در اومد
بعد یک ساعت دیگه رومون باز شده بود و از ارضا شدنش پرسیدم چون تا حالا ندیده بودم که یکی انقدر اب پس بده گفت با داییت تا حالا اینطور نشده بودم
رو مبل دوباره شروع به ساک زدن برام کرد و همونجا رو مبلی یا سانس دیگه رفتیم بعد هر بار سکس وقتی کونش رو میدیدم بازم شهوتم بالا میزد
۳ روز دایی تحت مراقبت بود و من یه ۱۰ باری زنشو گاییدم

نوشته: Sajad


👍 82
👎 33
253801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

907786
2022-12-23 01:34:51 +0330 +0330

دیسلایک اول

3 ❤️

907795
2022-12-23 02:13:13 +0330 +0330

مرسی زیبا بود

3 ❤️

907796
2022-12-23 02:16:40 +0330 +0330

مشخص بود داستانت ساختگیه و از روی نفرتت از بسیجیا نوشتی ولی تعریف و فضاسازیت خوب بود من لایک کردم


907799
2022-12-23 02:26:10 +0330 +0330

داداش احساس میکنم جنده شده بوده چون من دیدم ازین موارد طرف حافظ قران بود ب کل محلشون داده بود حس میکنم اونجوری بوده


907800
2022-12-23 02:28:40 +0330 +0330

قشنگ معلومه از داییت عقده داری و با توجه به حوادث اخیر کشور ، خواستی این دوتا رو به هم وصل کنی که خواننده به‌به و چه‌چه کنه! اما کند زدی !!! باور کن حتی زن‌های جنده این‌جوری نمی‌کنن. خیلی بی‌مزه و بی‌منطق بود داستانت.


907802
2022-12-23 02:37:32 +0330 +0330

از قول من به داییت بگو مهمونو نمیکنن! اونم ده بار در سه روز! تو فامیل خوبیت نداره!


907805
2022-12-23 02:50:43 +0330 +0330

مجبوری آنقدر خالی ببندی کس مغز ، زن جنده هم نمیاد برا اقوامش فیلم سوپر بزاره اونم با یه بچه ببند حلقتو جقیونیسم اعظم کیر بچه های شهوانی تو مغز نداشتت


907806
2022-12-23 03:14:24 +0330 +0330

دیسلایک چهارمت ام با من بود ما همه تشنه به خون بسیجی هستیم ولی اینجوری کصتان بی منطق بنویسی منفی میشی

6 ❤️

907808
2022-12-23 03:35:36 +0330 +0330

معلومه بسیجی ها عجیب کونت گذاشتن که تو تخیلت رفتی سراغ زنشون جقی متنفرم از کسایی که به هر قشری توهین میکنن


907809
2022-12-23 03:41:53 +0330 +0330

قشنگ بود مخصوصا خیلی خوب اندامش رو توصیف کردی ایول

0 ❤️

907820
2022-12-23 06:35:04 +0330 +0330

ازت خوشم اومد فقط به خاطر طرز نگاهت به این حکومت دیکتاتور. خوب کردی زنشو گاییدی. زن همشونو باس گایید

5 ❤️

907840
2022-12-23 09:32:14 +0330 +0330

تا میتوانبد بکنید زنای این بیناموسا رو

5 ❤️

907869
2022-12-23 14:51:14 +0330 +0330

نوش جونت

1 ❤️

907879
2022-12-23 16:56:18 +0330 +0330

کصشر و چرت نوشتی
از انتخاب اسم زنداییت تا بقیه از روی کینه و عناد و توهم بود

1 ❤️

907895
2022-12-23 21:01:12 +0330 +0330

تو بخش مردان مگه میذارن زن بمونه

2 ❤️

907907
2022-12-23 23:48:21 +0330 +0330

حلال اولسون

1 ❤️

907915
2022-12-24 01:14:39 +0330 +0330

این داستانا واقعیه یا صرفا تخیلاته؟

0 ❤️

907944
2022-12-24 04:40:03 +0330 +0330

این داستان نبود و یه خاطره بود ضمنا بسیجیان جقی که کونتون سوخته زیاد ازهم طیفهاتون رو تو ماشین سرپایی کردم فقط ارزش نوشتن ندارن، اکثرا باپنجاه تومن میدن پایین هر موقع سکس خواستید بریددرحوزه خانم ها بدون شک از هر۳ بار ۲ بارشو با یه کس مهمون میشید

2 ❤️

907995
2022-12-24 15:17:12 +0330 +0330

کصخل مردا همراه مرد میخان زنا همراه زن

0 ❤️

908070
2022-12-25 03:17:12 +0330 +0330

سجاد کیرم تو صد جات اوب نیی کیر تو بسیجیاها ولی بسیجیا خوب کونت گذاشتن انقد حرصیی کسمغز ملجوق جای کص تفت دادن سیاسی جلقی بدبخت داستانای کصشر دیگتو بنویس

0 ❤️

908073
2022-12-25 03:37:48 +0330 +0330

خوب بود ولی بچه شو چطور سر به نیست کردین با این حجم از فعالیت…

0 ❤️

908079
2022-12-25 04:12:53 +0330 +0330

تخیلات و چرندیات یه جقی کوس ندیده بی سواد
تازه مشخصه تمرکز هم نداری چون بعضی جاها انگار فیلم سانسور شده‌ست،یهو میپره یه قسمت دیگه
از اونجا که گفتی کیرت کلفته و حواله رو هواله نوشتی دیگه به خوندن ادامه ندادم

0 ❤️

908178
2022-12-25 23:24:09 +0330 +0330

باز نویسی یه داستان قدیمی مربوط به خاطرات یه جقی با شاخ و برگ جدید

0 ❤️

908184
2022-12-25 23:44:50 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

908239
2022-12-26 05:03:33 +0330 +0330

شما اول تکلیف این قضیه رو روشن کن،خونش رو با پول مردم و (بین المال) خریده،الان بین المال دقیقا کدوم قسمت از پول مردم با خط خوانا واسه بیننده های تو 🏡 بنویس،و بشکاف که بین الماللین یا همون بین المال دقیقا کجایه آدم ها میشه،باریکلا چه پسره خوبی،به بیننده های داخل 🏡 هم بگو که دیگه بزرگ شدی دیگه موقع جقیدن انقدر تخيل واسه کس و کون فامیل نمی کنم،قول میدم موقع جقیدن دیگه ترامادول نخورم که وسط جق سر از کس و کون زن دایی گل سکینه تو شهرستان نرسیده به ده بالا نبش آبادی پایین در نیاورم،باشد که خداوند متعال به بنده (یعنی شما) عنایت کند یک درخت با دو تا پرتقال.
آخه سیر تو کیبیله معلم نگارشتون که نتونست کوچیکترین تاثیری رو تو داشته،خوب کیر تو کس پدرت تو هنوز نمی‌دونی پول مردم بین الماله یا بیت المال،بعد موقع جقیدن از خودت انتظار داری که سوراخ کس زنداییت رو پیدا کنی،خوب داداش گلم این کار باعث میشه فشار زیادی به مخت بیاد موقع جقیدن بعد اثر ترامادول بپره سریع آبت بیاد به قسمت های دیگه زندایی کلثوم دسترسی پیدا نکنی و این خودش باعث میشه تا آخره عمر بدهکار خودت باشی،خلاصه از ما گفتن بود،خوب نگفتی قسمت بعدی سکس با کی رو واسه ما می‌ذاری،🤔 با کی مامان فرانکی💁‍♂️ آهان مامان خودت،خوب میدونی که جق سکس با مامان 2 تا ترامادول می خواد،هواست باشه نری یه دونه بخوری بعد بگی چرا دوباره زندایی امد پس مامانم کجاست من مامانم رو می خوام😭،پس یادت نره 2 تا ترامادول رو خوردی همزمان با جق به طوره زنده اینجا داستانت رو می نویسی،باریکلا پسره خوب من برم تا ما رو نکردی.

1 ❤️

908280
2022-12-26 14:36:38 +0330 +0330

ساختگی بود، ولی خوب ساختی، همه چی ردیف بود ایول

2 ❤️

908682
2022-12-29 19:16:57 +0330 +0330

عالی ولی داییه از بس نکرده زنه مجبور شده به بچه خواهر شوهرش بده تا خودشو ارضا کنه 😎 😎

0 ❤️

908704
2022-12-30 00:28:20 +0330 +0330

وقتی دایی با خواهرش زنا میکنه بچش عقده میکنه میاد
تو شهوانی کصشعر پراکنی میکنه
برو بابا گوسفند

0 ❤️

908705
2022-12-30 00:30:03 +0330 +0330

وقتی دایی با خواهرش زنا میکنه بچش عقده میکنه میاد
تو شهوانی کصشعر پراکنی میکنه
برو بابا گوسفند

0 ❤️

908933
2022-12-31 20:36:04 +0330 +0330

عالی بود منم تجربه کردن یه زن بسیجی رو تو محل کارم دارم واقعا زود نخ میدن اونایی که باور نمی کنن زنهای آخوند و پاسدار جماعت رو نمی شناسن چون مردهاشون زن باز هستن ایناهم هر فرصتی برای انتقام گرفتن از دست نمیدن من لایک ۶۴ زدم

0 ❤️

909062
2023-01-01 17:58:12 +0330 +0330

من شاشیدم رو بسیجو نظام ولی اخه جقی چرا عرزشیارو قاطی این چیزا میکنی مثلا میخوای تخریبشون کنی؟

0 ❤️

909535
2023-01-05 07:32:47 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

938626
2023-07-20 13:59:31 +0330 +0330

همین که زن یه بسیجی رو گاییدی، چه تو واقعیت چه تو ذهنت، تو قهرمان منی داداش🔥حلال کیرت

0 ❤️

938630
2023-07-20 15:04:53 +0330 +0330

منم زن بسیجی ها و اونایی که اینجا بخاطر داستانت که در مورد ی جنده بسیجی بوده بهت حمله کردن گاییدم 🤣🤣🤣

0 ❤️