امیر و زن عموی تپل

1401/07/28

سلام دوستان داستان خودمو زن عموم رو میخوام واستون بنویسم
باور کردنش با خودتون اما ولی این داستان واقعیت داره
من اسمم امیره و اهل شیراز هستم خونه ما کنار خونه عموم هست فقط بین حیاط ما و اونا دیوار کشی شده خونه ما قدیمه ولی خونه عموم تازه ساخته از زن عموم براتون بگم مثل بعضیا که میگن سینه ۸۵ و قد ۱۷۰ نداره چون اگه داشت قطعا با عموی کصخل من از دواج نمیکرد قدش حدود۱۶۰ سانته یه کم چاقه نه زیاد کون های خوش فرمی هم داره که زیر لباسای تنگ خیلی خواستنین سنش هم ۳۷ ساله و من ۱۹ سالمه من خیلی وقته رو بدن سکسیش کراش زدم واسه همین جلوش یه جوری کیرمو تنظیم میکنم که زیر شلور خوب معلوم شه تابستان ۱۳۹۹ بود که لوله های خونه رو عوض کردیم چون خیلی به درد نخور شده بود آب فاضلاب نمیرفت واسه همین اون روزا واسه حموم کردن خونه عموم میرفتم یه روز عصر رفتم کنار در حموم که یه سالن بود لباسامو به جز شرت و رکابی در اوردم حوله خودمم برده بودم رفتم داخل حموم صابون پیدا نکردم واسه همین زیبا رو صدا زدم (زنعموم) اومد منم از حموم اومده بودم بیرون زیر شورت کیرم نیمه شق بود همین که رسید جلوم حس کردم یه لحظه به کیرم خیره شد بعدش گفت چی میخوای گفتم صابون گفت الان برات میارم رفت وقتی اومد زیر چشمی از رو شورت به کیرم نگا میکردم طوری که من متوجه نشم ولی من تیز تر از این حرفا بودم چیزی که میخواستم بود تو حموم یه جلق به یاد اون کون تپلش که فقط زیر لباس دیده بودمش زدم خوشحال بودم از اینکه حتی برای یه لحظه هم به خواطر من حشری شده من کلا زیاد براش میرفتم خرید چون عموم سرکار بود معمولا عموم سیم کشه من یه روز براش رفتم خرید اومدنی در زدم درو وا کرد سلام و احوال پرسی کردم تعارف کرد رفتم داخل یه چایی اورد اینبار لباساش سکسی تر بود شلوار تنگ که یه دامن کوتاه زیرش پوشیده بود با یه لباس گشاد ساق پا های سکسیش رو دید میزدم کیرم کم کم جلب توجه میکرد گفت حمومه تون درسته دیگه گفتم اره به شما هم خیلی زحمت دادیم خلاصه خداحافظی کردمو رفتم ساعت ۵ بود که زنگ زد نگران هم بود گفتم میتونی منو برسونی خونه مادرم انگار باز فشارش رفته بالا ببریمش دکتر گفت به بابات گفتم گفتم باشه لباس پوشیدم رفتم بیرون کنار ماشین بود سلان کردم رفتیم خونه مادرش روستا بود کلا راه پنجاه دقیقه بود چون خواهر برادر نداشت ما رفتیم دیگه پدرشم پیره بنده خدا زیاد از دکتر سر در نمیاره ماشینم ندارن خلاصه سرتونو درد نیارم من کلا تو ماشین چشمام به رون هاش بود که داشت شلوارو پاره میکرد اونم احساس میکردم فهمیده رفتیم مسیر رکستاشون خیلی تخمی بود مادرش حالش زیادم بد نبود ولی زیبا اصرار کرد بردیمش دکتر از یه طرف تو دلم ناراحت بودم از یه طرفم خوشحال بودم از اینکه روز به روز با زیبا صمیمی تر شدم تو راه برگشت مادرش هی ازم تشکر میکرد من دیگه حوصلم سر رفته بود از شانس کیریم مادرش جلو نشته بود رسیدم ساعت ۸ شده بود مادرش اصرار کرد که نرم چون قرار بود زیبا اونشب اونجا بمونه گفت راه روستا هم خرابه و خطر داره منم ماجرا رو به پدرم گفتم اونم اصرار کردم شبو همونجا بمونم خوب رفتیم داخل خونه شون کوچیک بود یه سالن که در اتاق و حموم و یه اتاق دیگه که انگار تبدیل بع انبار وسایل کهنه شده بود وجود داشت با اشپز خونه در تو تا اتاق رو به رویه در دستشوی م خروجی بود ساعت هنوز ۱۰ نشده بود که مادرش گفت بخوابیم برعکس بقیه داستانا منو زیبا بغل هم نه خوبیدیم خخ زیبا
و مادرش تواتاق منم تو پذیرایی یا همون سالن خوابید چون خیلی زود بود خوابم نمیومد چراغ اشپز خونه روشن بود تا پذیرایی هم که کم روشن باشع به خواطر من ساعت یازده بود صدایه در اتاق اومد پشتم به اونجا بود فک کردم مادر زیبا باشه خواستم فک کنه خوابیدم ولی از شانس من زیبا بود وقتی پشتش به من بود و داشت میرفت دستشویی حسابی حال کردم چون فقط رکابی تنش بود اون ساق پاهای سفید و کون برجستش داشت دیوونم میکردم رقت داخل داشتم کیرمو میوالیدم و به اون کون های سکسیش فک میکردم صدا در اوند با چشم نیمه بسته نگاش میکردم حسابی شق کرده بودم رفت اتاق تند صدایی در اتاق اومد چون قدیمی بود زیاد صدای اومد یه هو ازش همین که درو بست رفتم حسابی جق زدم به یادش صبح شد داشتیم صبحونه میخوردیم مادرش زود بسدار شده بود رفته بود به مرغا غدا بده منو زیبا سر سفره بودیم گفت فک کنم دیشب با صدایه در بیدارت کردم گفتم نه بیدار بودم شما بیدارم نکردین با تعجب گفت واقعا گفتم بله چطور گفت هیچی معلوم بود فهمیده بود حسابی کیرمو شق کردم گفتم کی بریم شهر گفت من یه حموم میرم بعد لباسامو میندازنم لباس شویی بعد ناهار میرم چون زن زن همسایه بعد از ظهر از بازار برمیگرده مرغا رو باید به اون بسپاریم گفتم باشه رفت داخل منم تو فکردم هی میگفتم ای کاش منم تو حموم بودم اون کص کونتو لیس میزدم بعد بیست دقیقه دیدم یه شلوار گل گلی کوتاه با یه لبای خیلی گشاد تنشه یه هو خدم گرفت مادرشم خندید گفت چیه خوب هیچی نبود لباسای مادرمو پوشیدم خوشبختانه پذیرای به همه جا دید داشت رفت لباسا رو بندازه داخل ماشین لباسشویی وقتی خم شد چون لباسا کوتاه بود واسش هم شلوار هم لباسش رففت بالا یه مقدار پشتش با لنگای سفیدش نمایان شد در جا کیرم شق شد مادرش کلا تعطیل بود حواسش به من نبود چون زیاد پیر بود اومد پذیرایی متوجه کیرم شد منم زود رفتم دستشویی جابه جاش کردم اومدم دیدم طوری نشسته که شلوار بیشتر بالا رفته بود فهمیدم کصش میخاره چون اون متوجه شده بود واسش شق کردم اگه ناراحت میشد اونجوری نمینشست منم با شق گردم ولی دیگه کیرمو جابه جا نکردم زیر چشمی نگا میکرد منم خوشم اومده بود بعد ناهار شد در رو بستیم زیبا به شهلا خانم (مادر زیبا ) گفت اگه جلو راحت نیستی عقب نشست اونم گفت اره دخترم من عقب راحت ترم خلاصه یه مدت گذشت وه همون داستانا که من هی کیرمو زیر شلوار تنظیم مسکردم ببینه اونم نگاهاش بیشتر شده بود و تیپ لباس پوشیدنش پیش من وفتی کسی نبود خیلی سکسی شده بود طوری که دیگه رو شلوار خیلی تنگ دامن پاش نبود و برجستگی کونش میخورد تو چشمم بهمن ماه بود ساعت نزدیکای دو و نیم بود عموم زنگ زد گفت عموی زیبا مرده تو ببرش و فلان من ماشیم داغونه راه ها هم به خواطر برف بده اگه ببری بنزینتم تا یه هفته هر چقد خواستی واست میزنم منم گفتم بد چیزی نمیگه گفتم بابا رو راضی کن گفت بابات با من منم که بیکار بودم گفتم باشه رفتم بیرون زنگ زدم زن عمو اومد لباس سیاه تنش بود ولی بازم یه شلوار تنگ کیر شق کن پوشیده بود تسلیت گفتم سوار شد زیاد ناراحت نبود گفتم مگه عموت نیست یه چیزایی تعریف کرد فهمیدم واسه باباش خیلی بد بوده و پسراش ملک باباش رو بالا کشیدنو فلان ضبط رو خودش روشن کردن تو راه شوخی میکرد خیلی با من راحت بود بعضی وقتا حس میکردم دوسدخترم هست ولی اون نوزده سال ازم بزرگ تر بود به فکرم چیز مسخره ای میومد که این قدر تو فکر کونشم رسیدم دم خونه مادرش راه ها هم خیلی افتضاح بودن همشو اروم رفته بودم ساعت پنج بود گفتم من میرم گفت عمرا بزارم خیلی خطرناکه الان هوا سرده راه یخبندان میشه منم تو دلم از خدام بود گفتم باشه مادرش خونه نبود کلیدو داده بود همسایه زیبا کلید اورد گفت منو برسون خونه شون تو بیا خونه تا ما بیایم رسوندمش رفتم داخل یه کم تو خونه قدیمی سرک کشیدم خیلی هم سرد بود فقط تو اتاق بخاری داشت اونم عجیبو غریب بود نفتی بود به زور روشنش کردم ساعت هفت بود صدا در اومد باز کردم زیبا بود گفتم مادرت نمیاد که گفت نه اون امشب اونجا میمونه گفت چرا اینقدر سرده گفت بیا اتاق گرمه اومده مانتو شو در اورد کم کم گرمش شده بود تاپ تنگی تنش بود سینه های نه خیلی بزرگش توش معلوم بود به هش خیره بود که گفت من شام یه چیزی درست کنم گفتم دیره زیاد به خودت زحمت نده ساعت هشت بود غذا خوردیم خوشحال بودم از اینکه باهاش تنهام یع فکری داشتم میخواستم شب برم تو اتق یه کم دست مالیش کنم حتی فکر تجاوز هم تو سرم بود ولی میترسیدم تا دوازده شب حرف زدیم از جونیای باباش و این کسشرا میگفت منم هی میخواستم بخوابه تا به کونش دست بزنم ما کنار هم بودم اتاق پر بود از خطرتو پرت و کمد فقط کنار بخاری جای نشتستن بود گفتم من رخت خواب بزارم گفتم کمکت میکنم گفت لازم نیست رفتم دستشوی اومدم دیدم رخت خواب هنوز تو پذیرایی نیست جا خوردم کنار هم پهن کرده بود گفتم چرا واسم تو پذیرایی نذاشتی تو دلم گفتم حالا ویگه نمیبره یه تعارفی کنم ولی تو کونم عروسی بود گفت اونجاخیلی سرده یخ میزنی گفتم باشه تو کنار بخاری بخواب منم اون ییک رخت خواب رفت دستشویی من لباسام رو در اوردم فقط شرت پام بود اونم وسط زمستون تو روستا هم بودیم اومد داخل چراغارو خواموش کرد منم هرچقد تونسته بودم کنار رخته خواب اون بود البته رخت خواب هامون کنار هم بود نور کم شب خواب تو اتاق بود داشت لباساشو در میاورد با رکابی سفید اومد داخل رخت خواب کبرم داشت شرتمو پاره میکرد باورم نمیشد با اون سرو وضع کنار همیم گفت تو سردت نمیشه بخاری رو خاموش کنم اگه دود کنه هردو مون رو میکشه منم گفتم من مشکلی ندارم اگه تو سردت بشه گفت اشکالی نداره بخاری خاموش شد هوا به شدت سرد بود تو فکرم گفتم اگه میخواست بخاری رو خاموش کنه چرا گفت تو اتاق بخوابم فهمیدم واقعا میخاره با خودم گفتم امشب میکنمش دیگه هر جوری باشه یه هو گفت خیلی سرده دارم یخ میزنم گفتم نه بابا اوندرم سرد نیست یه هو خودشو چسپوند به هه انگار برق منو گرفته جا خوردم منم کم کم تو بغلم گرفتمش ریتم نفسامون عوض شده بود کیرمو از لایه شرت کشیدم بیرون به کونش میخورد از رو رکابی بود ولی کم مونده بود ابم بیاد فک کنم متوجه گیرم شده بود بعد چند دقیقه تو همون حالت دیدم پتو داره تکون میخوره قسمت کسش بود نگو داره میماله خودشو دستمو از زیر پتو بردم کنار کسش رو دستش گذاشتم یه هو جا خورد ولی اصلا حرفی بینمون ردو بدل نمیشد دستشو برداشتم کسشو از رو رکابی مالیدم اونم بعد چند دقیقه کیرمو مالید یه کم گذشت سریع بلند شد رفت دستشویی حدود یه ربع منتظرم موندم از بس مالیدم کیرمو ابم اومد ریختم رو پتو ولی کیرم به یادش نمیخوابید شرتو از پام دراوردم رفتم دیگه اصلا خجالت حالیم نبود دیدم تو پذیرایی داره گریه میکنه رفتم جلو دستاشو گرفتم زانو هاشو تو بغل گرفته بود گفتم امشبو خرابش نکن اونم هی گریه میکرد و از سرما میلرزید به زود بردمش تو اتاق همونجور که نشسته بود پتو رو روش انداختم گفت چیشد یه هو اونم گریه کنان گفت عموت باهام نمیخوابه و فلال منم خیلی حشرم زده بود بالا اونکارو کردم گفتم کاری نکردیم هردمو مون میخواستیم یه کم حالش خوب شده بود گفت من هنوزم میخوام خیلی وقته میخوام ولی احساس گناه دارم گفتم احساس گناهو باید عمو داشته باشه و فلان خیلی کسشر گفتم دستمو گذاشتم رو پاهاش گفتم هنوزم سردت هست بهش پیشنهاد دادم بریم زیر دوش آب گرم گقت تو برو منم بخاری رو روشن میکنم میام تا اینجا هم گرم شه رفتم بعد چند دقیقه اومد ساعت ۳ شده بود دیدم لخته مادر زاده منم لخت بود با لبخند اومد نزدیک زیر دوش تو بغم گرفتمش گوش و گردنش رو لیس میزدم حسابی حشری شده بود کیرم روشکمش بور پشتمو چنگ میزد ابو بستم دویدیم سمت اتاق اتاق هم گرم شده بود چراغ روشن بود بهترین لحظه زندگیم بود کس صورتی و تپلش که مو های کل بدنشو از بیخ زده بود یه هو پاهاش توجهمو جلب کرد خیلی خوشکل بودن خواستم لیسشون بزنم دراز کشید رو رخت خواب گفت من مال توم امشب گفت نوکرتم خندید رفتم بایین کسشو بوسیدم به رفتم کنار پاهاش زبونمو کشیدیم رو مچ پاش جاخورد ولی انگار خوشش اومده بود نفس عمیق میکشید منم کم کم بالا میرفتم و لنگو پاهاشو لیسیدم رسیدم به رون هاش مثل مار به خودش میپیچید کسشو بوسیدم که لب هام خیس شد کلا کسش خیس شده بود از اب میومد لنگاشو باز کردم مث سگ لیس میزدم گفت تو رو خدا بکن ولی من هنوز طعم سینه هاشو نه چشیده بودم کیرمو یکی دو بار مالیدم به کصش بعد ممه هاشو کردم تو دهنم داشت ناله میکرد لبشو بوسیدم سرمو گرفت همونجا نگه داشت حسابی لبای همو خوردیم گفتم بلند شو یه صندوق قدیمی اونجا بو تو تا پتو گذاشتم روش گفتم بشین روش نشست لنگاشو گذاشت رو شونه هام کیرم گذاشتم رو کسش خودش میزون کرد منم فرو کردم داخل ناله میکرد تلمبه میزدم باز داشتم ابم میومد که منو کشید رو بدنش داشت میلرزد با بعد چند دقیقه تلمبه زدم آبمو خالی کردم تو کسش چون فهمیدم بچه دار نمیشه فقط یه پسر داره اونم سربازه دیگه به حال شد تو بغل هم خوابیدیم هوا داشت روشن میشد منم خواب از سرم پریده بود اون بود شروع ماجرای من و زنعموم و پیدا کردن علاقه به پاهای زنها رفتیم شهر تو ماشین باز ازش لب گرفتم کیرمم مالید تو ماشین ارضا شدم رفتیم خونه شب شد پیام تادم گفتم تورو خدا از پاهات عکس بده بعد چند دقیقه سین کرد گفت چشم عشقم دوسه تا عکس داد معلوم بود تو حموم گرفته گفتم پس از اونیکی گفت چی گفتم قدی و چند تا استیکر خنده گفت فردا ساعت ۹ و افلایندشد با عکس پاهاش جق زدم ساعت ۸.۳۰ رفتم داروخونه تاخیری اوردم همون موقه خوردم ساعت نه شد تک زنگ زد رفتم در حیاط باز بود رفتم دیدم در خونه هم بازه هرد درو بستم رفتم بالا دیدم رو تخته کلا رفته زیر پتو فقط پاهاشو اورده بیرون لاک قرمز زدم بادم رفتموانگشتاشو مثه سگ لیس زدم بود میکردم پتو رو دادم بالا رسیدم کنار کصش گفتم اجازه هست فقط خندید منم خواستم یه حرکتی بزنم زود کیرمو در اوردم تف مالی کردم لنگاشو باز کردم فک کرد لیس میزنم یه بار زبونمو کشیدم روش سریع جابهجا شدم فرو کردم تو کسش داد زد گفت عی نانرد باز خندید در اوردم کشیدمش لبه تخت خواب گفتم یه چیزی میخوام گفت جون گفتم کونتو فک کردم ناز میکنه گفت برا تو ولی اروم بکنش گفتم چشم کونشو لیس زدم حسابی بعد اروم اروم کردم توش لنگاش تو شونه هام بود یه چند دقیقه ای کردم اوردم بیرون گذاشتم تو کوسش گفت کمرت خیلی سفته خبر نداشتم قرص خوردم گفت اره حالا کجاشو دیدی تلمبه میزنم تد کسش همزمان پاهای خوشمزش رو لیس میزدم خیلی حال کردم بعدا فهمید فوتفایش هم دارم چیزی که خیلی افراد دیگه هم دارن تا الانم رابطه داریم راضی هم هست ولی پسرش اومده مرخصی کم میکنمش خودمو اماده کردم وقتی بره باز هر هفته بکنمش این بود داستان من واقعیت داشت دلیلی واسه دروغ هم ندارم باورش با خودتون

نوشته: امیر


👍 9
👎 12
76201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

899554
2022-10-20 01:08:25 +0330 +0330

توروحت با این داستان نوشتنت

0 ❤️

899556
2022-10-20 01:11:06 +0330 +0330

عجب اونجا بخاری نفتی روشن میکردن ولی حمومشون هرلحظه آب گرم داشت فانتزی خوبی داری

3 ❤️

899562
2022-10-20 01:23:25 +0330 +0330

کون های خوش فرمی هم داره که زیر لباسای تنگ خیلی خواستنین…

یعنی هزار سال بیای شهوانی بازم یه چیزایی توش کشف میکنی که فکت میاد پایین کون های خوش فرم؟؟ کون ها؟؟ از کدام تیره جانوری هستین شماها که چند تا کون دارین؟؟

0 ❤️

899563
2022-10-20 01:25:11 +0330 +0330

توهم که تیز؟
سوزن با این همه تیزی نخ میره تو کونش،تو که دیگه جای خود. 😂

1 ❤️

899584
2022-10-20 06:45:56 +0330 +0330

عجب جق طولانی ای

0 ❤️

899587
2022-10-20 07:06:29 +0330 +0330

معنی رکابی چیه تو شهر شما.؟؟؟
تو شهر ما یه چیزی تو مایه ها زیرپوشه برای بالاتنه.
دستتو از روی رکابی گذاشتی رو کسش.؟؟؟🧐🧐🧐

0 ❤️

899592
2022-10-20 08:09:48 +0330 +0330

تمام هیزم های بخاری تو کونت لاشی

0 ❤️

899601
2022-10-20 10:07:28 +0330 +0330

شلوار تنگ که یه دامن کوتاه زیرش پوشیده بود؟؟
تو دهات شما دامنو زیر شلوار میپوشن شورت رو تنشون میکنن رکابی هم پاشون میکنن کس مغز جقی کونی

1 ❤️

899611
2022-10-20 12:47:28 +0330 +0330

بچه کونی موقع جلق زدن واسه زن عموت تخیلات ننویس که نگارشت اینقد مزخرف بشه من که دیگه نخوندم فهمیدم کس شعره

0 ❤️

899616
2022-10-20 14:55:55 +0330 +0330

فقط ب من بگو چجوری رو زیر شلوارش دامن پوشید؟؟؟
ازین جنسی که میزنی ی ذره دوایی واسه مریض میخوام

0 ❤️

899626
2022-10-20 17:36:18 +0330 +0330

منم شیرازی هستم میشه منم با زن عموت رابطه داشته باشم و داستان بعدیت داستان منو و زن عموت بنویس

0 ❤️

899628
2022-10-20 18:29:59 +0330 +0330

فوت فتیش خوبه ولی نه اینجوری

0 ❤️

899634
2022-10-20 20:00:40 +0330 +0330

حالم بهم خورد تکراری

0 ❤️

899639
2022-10-20 21:27:41 +0330 +0330

دوستان هرکی فهمید این کوس مشنگ مال کدوم بیغوله که تازه تو اجتماع ادم ها امده کوس ننش و زن عموی این احمق جایزش .ریدمان گرفتیم از بس عقب جلو کردیم تا بفهیم چی نوشته احمق شش سیلندر خودش میدونه چی می گم

0 ❤️

899647
2022-10-20 23:41:47 +0330 +0330

کوسکش
مغزم هنگ کرد از بس غلط املایی تصحیح کردم

0 ❤️

899753
2022-10-21 11:09:30 +0330 +0330

کسکشاول سواد یاد بگیر عموت تا خایه کرده تو کونت اومدی اینجا داری زر مفت میزنی

0 ❤️

899768
2022-10-21 13:37:03 +0330 +0330

احیانا معلم املا کونت نزاشته اومدی اینجا کص میگی؟

0 ❤️

899883
2022-10-22 14:35:59 +0330 +0330

مخم رگ به رگ شد … شلوار تنگ روش دامن پوشیده بود …
تا به العان نمیدوتستی پسر عمو داری تازه فهمیدی بچه دار نمیشه و یه پسر داره سر بازه …

الههم الکشف کل مجالقین

0 ❤️

899906
2022-10-22 21:48:13 +0330 +0330

خودت فهمیدی چی نوشتی؟

0 ❤️