پاهای نازیلا و مادرش (۱)

1401/10/11

سلام به همه فوت فتیشیا این داستان تقریبا بر میگرده به ۲ ماه پیش
۶ ماهی میشه از تموم شدن خدمت سربازیم میگذره و با تموم شدنش تصمیم گرفتم که برم سرکار و درامد داشته باشم ‌. تا این که پسر خالم بهم پیشنهاد کرد برم تو شرکت مخابرات کار کنم ‌ . رفتم و معرفی کردم خودمو فرم های لازمه رو پر کردم و نصاب مودم شدم… چند هفته ای گذشت از کار آموزیم و شروع به کار کردم . دقیق یادمه دوشنبه بود ساعت ۱ ظهر یه کار برام فرستادن و گفتم بزار برم انجام بدم زنگ زدم به مشتری یه خانمی بود حدودا ۴۰ ساله گفتم که از نصاب مودم هستم از طرف مخابرات تماس میگیرم منزل تشریف دارین بیام برای نصب ؟
گفتن بله هستم و اگر میشه نیم ساعت دیگ تشریف بیارین منم یه نگاهی به آدرس انداختم و دیدم یک ربعی فاصله دارم
گفتم نم نم موزیک گوش بدم و برم تا برسم
خونشون سمت پونک بود و من بعد یه ربعی رسیدم دیدم یه آپارتمان خیلی شیک و باکلاسیه … تماس گرفتم و گفتم من رسیدم و گفتند بیایید داخل لابی با نگهبان تماس میگیرم الان .
رفتم داخل که دیدم نگهبان پشت گوشی گفت بله چشم خانوم رضایی راهنماییشون میکنم
و تلفن رو گذاشت . ازم پرسید نصابی !! گفتم بله گفت با آسانسور برو طبقه ۸ واحد ۱۵ گفتم چشم و رفتم داخل آسانسور و داخل آینه یه نگاهی به خودم کردم و موهامو یه دستی کشیدم و رسیدم طبقه ۸ در آسانسور باز شد و دیدم واحد ۱۵ درش بازه یه در زدمو خانم رضایی گفت بفرمایید داخل .
اومدم کفشامو در بیارم چشم خورد به دمپایی های روی جا کفشی وااای نگم براتون از این دمپایی هایی که روش مخملی بود یکیش خرگوشی بود و… خلاصه کف کردم و رفتم داخل دیدم تو آشپزخونس یه سلام دادم بدون اینکه جواب سلام بده گفت مودم پشت تلوزیونه گفتم چشم و رفتم سمت تلوزیون مشغول نصب و راه اندازیش شدم
مودم رو نصب میکردم و اطرافو دید میزدم
دیدم یه قاب عکس رو میزی کوچیک روی میز تلوزیون بود یه مرد خوش چهره ای بود با یه ربان مشکی دور قاب که پیش خودم گفتم حتما شوهرشه چون نمیخوره بهش پسرش باشه…
همینجور نگاه میکردم فهمیدم وعض مالیشون عالی نیست ، معرکس خلاصه مودم نصب شد و رفتم داخل گوگل تا پسورد و یوزر بدم بهش گفتم ببخشید خانم یه لحضه تشریف میارین !!
با یه صدای شق شق صندل رو فرشی اومد و دقیق بالا سر من وایستاد منم رو زمین نشسته بودم یهو چشمم خورد به پاهاش .
از پاهاش بخوام بگم براتون تقریبا میشه گفت برنز با لاک های کالباسی انگشت های فوق العاده تمیز و کشیده . آب دهنمو قورت دادم و دیدم کم کم دارم شق میکنم بلافاصله گفتم لطفا اسم و پسورد رو بهم بگید چی بزارم ؟؟ با یه لحن خشکی گفت اسمو بزار نازیلا پسورد هم بزن نازی۱۳۸۰ اونجا بود که فهمیدم یه دختر دهه ۸۰ داره تو کونم عروسی شد و سرعتی گفتم به روی چشم خانم . با گفتن این جمله حس کردم خوشش اومد و رفت کار های مودم رو انجام دادم و در حال رفتن بودم و گفتم خانم امری با بنده ندارین ! حتی دهن خودشم خسته نکرد و فقط یه نوچ گفت منم گفتم با اجازه خدا نگهدار و سرش رو تکون داد رفتم سمت در کفش هامو پوشیدم و درو باز کردم دیدم یه دختر قد بلند چشم عسلی کفش هاشو در آورده و با لباس مدرسس نا خداگاه چشمم رفت سمت جوراباش دیدم یه جوراب نارنجی پاشه و همینجوری خشکم زد
درسسسست مثل پاهای مادرش کشیده و زیبا بود تو کف پاهاش بودم یهو گفت میایی بیرون برم تو !! یهو گفتم عذر خواهی میکنم خانم بفرمایید تا اینجوری صحبت کردم یه نیش خند ریزی زد و رفت داخل درم بست
تا در بسته شد سرعتی نشستم و کفش هاشو بو کردم جز بوی کتونی تازه چیزی به مشامم نمیخورد و فهمیدم خیلی تمیزن و رفتم پایین نشستم تو ماشین داشتم از شق درد میمردم . خیس خیس شده بودم تو دلم میگفتم کااااش بردش میشدم و پاهاشو میخوردم … خلاصه رفتمو یه چند روزی گذشت یه روز تو باشگاه بودم ،
ساعت ۳ ظهر بود تمرینم آخراش بود که از شرکت پی ام اومد کار تعمیری فرستادن چک کردم .و مشکل رو خوندم و دیدم زده خانم رضایی و سرعتی آدرس رو دیدم و بعععله خودشه زود جمع و جور کردم و رفتم حموم باشگاه یه دوش گرفتم و رفتم سمت خونشون تماس گرفتم گفتم سلام خانم ، ساعی هستم نصاب مودم برای مشکل مودم اومدم و هماهنگ کردن و رفتم بالا . وارد خونه شدم دیدم خانم خودش سرویس بود و دخترش رو مبل جلو تلوزیون بود . گفتم خانم اجازس ؟ دخترش با یکم تاخیر نگام کرد و گفت بیا
رفتم نشستم زمین و مشغول چک کردن مودم شدم دیدم خط نمیده و ضعیفه
خانم از سرویس اومد بیرون و پاشدم سلام دادم و طبق معمول جواب سلام نداد و گفت چشه این ؟ گفتم خانم خط نمیده اینحا باید جاشو عوض کنم که یهو نازیلا دخترش گفت مامان بزاریم اتاق من ؟ خانم هم گفت نمیدونم بزار یه جا فقط کار کنه
دخترشم یه نگاه به من کرد و گفت اتاق اونجاس سمت چپ منم گفتم بله چشم
وسیله هارو بردم و رفتم تو اتاق دیدم یه تم سفید نوک مدادی داره و خیلی شیک بود انواع عطر و ادکلن روی میزش بود و خلاصه رفتم سمت میز لب تاپش و مودم رو گذاشتم و وصل کردم دیدم بعله مثل جت سرعت داره و کارم تموم شد و یهو زد به سرم دنبال جوراباش بگردم و یه دید زدم و چشمم خورد به سبد کوچیک سفید که توش جوراب بود و اون جوراب نارنجیه رو دیدم دست خودم نبود یهو یکی شو برداشتم و بوش کردم و کردم تو دهنم چقد حس خوبی بود کلی داشتم لذت میبردم تا اینکه یهو دیدم دخترش اومد داخل اتاق خشکم زد و جورابش تو دهنم بود ازم پرسید تمومه کارت ؟ مشکلش درست شد ؟ نمیتونستم حرف بزنم و سرمو تکون دادم و دخترش یه اخمی کرد و گفت بلههه ؟؟؟؟؟؟
شاشیدم تو خودم گفتم الانه که به گا برم
متوجه باد کردن لپ هام شد و گفت میتونی قورت بدی بعد حرف بزنی . منم استرتس داشتم میمردم و نمیدونستم چیکار کنم همینجوری سیخ جلوش وایستاده بودم و نگاش میکردم و دیدم شک کرده و داره میاد جلو گفت چی خوردی ؟ باز کن ببینم چی تو دهنته منم گفتم بزار بگایی تر از این نباشه الان فکر میکنه طلا جواهر کردم دهنم و دل و زدم به دریا دهنم‌ باز کردم و جورابش افتاد زمین …
چشماش گرد شد و دهنش باز مونده بود و داشت هی من و جورابشو نگاه میکرد گفتم الانه که برینه بهم … یهو یه خنده ریزی کرد و گفت مامان یه دقیقه بیاااااا بدو
من انگاری زبونمو کرده بودن تو کونم لال شده بودم یهو مامانش اومد تو گفت چیشده وصل شد ؟؟ نازیلا گفت مامان این جورابمو داشت میخورد نگاه کن . خانم رضایی هم دیدم اخم کرد و گفت پسره ی حروم زاده الان زنگ میزنم به شرکتت میگم و میدمت دست نگهبانی پرتت کنن بیرون
به خودم اومدم گفتم برو یه کاری بکن بدبختت میکنه الان پارت میکنن به شرکت میگه و دادگاهی میشی
دوییدم بیرون و رفتم جلوش زانو زدم گفتم خانوم خواهش میکنم التماست میکنم زنگ نزن هرچی بگی برات انجام میدم نوکریتو میکنم ترو به جان عزیزت زنگ نزن شما امر بفرمایید من انجام میدم هررررچی بخوای
دختر گفت هرچی ؟؟ گفتم هرچی
گفت از اون قسمت نوکری که گفتی خوشم اومد ، ماامااان عزیزم زنگ نزن بزار خونه رو تمیز کنه ضرف هارم بشوره نوکره دیگه
کار میکشیم ازش یه نگاه به خانم کردم و گفتم ترو خدا خانم خواهش میکنم یکم با تاخیر گفت باشه.
تو کوووووووونم عروسی شد و دوییدم آشپزخونه ضرف هارو بشورم دخترش جر خورد از خنده و گفت چه اشتیاقی هم داره نگاه کن …
نازیلا با مادرش رفتن تو اتاق و من ضرف هارو شستم و میز هارو دستمال کشیدم و جارو زدم و تموم شد کارم گفتم آخییییش بلاخره تمیز شدن تا اومدم بشینم دخترش باخنده داد زد نوووکر سرویسم بزن
گفتم چشم خانم رفتم دست شویی هم برق انداختم و گفتم بهتره برم دیگه داشتم از گشنگی میمردم و بعد باشگاه هیچی نخورده بودم و دیدم ساعت ۶ غروبه …
آروم رفتم سمت اتاق خانم و در زدم خانم گفت بیا تو درو باز کردم دیدم کنارهم رو تخت دراز کشیدن و گفتم خانم من کارم تموم شده اجازه هست برم !! نازیلا گفت تو تایین میکنی کارت تموم شده !!!
گفتم نه خانم گفت پس زیاد حرف نزن پاهای مادرمو ماساژ بده . خانم هم یه نیش خند زد
و نشستم پایین تخت و ماساژ دادن داشتم سکته میکردم که نمیتونم پاهاشو لیس بزنم از شق درد شورتم داشت جر میخورد .
خانم گفتم بسه پاهای دخترمو ماساژ بده امروز مدرسه خسته شده رفتم سمت پاهای دخترش و ماساژ بدم که یهو گفت دستت چقد یخه گفتم با آب سرد ضرف شستم خانم ببخشید یهو گفت باشه با دستتو شستی یخ کرده زبونت که یخ نیس با زبونت ماساژ بده
تا اینو گفت چشمام قلبی شد و مادرش باز یه نیش خند زد . مثل سگ داشتم پاهاشو لیس میزدم و میخوردم اونقد خیس شده بود که
نگو . از نوک انگشت هاش پاهاشو کردم تو دهنم ناخوناش با اون لاکای مشکیش میخورد به ته گلوم و انگشت هاشو تکون میداد و من اوق میزدم باهم میخندیدن . کم کم دیدم اره خودشه دارم بردگی میکنم واسشون و چه حس قشنگیه و دوسش دارم این حس رو اون روز تا ۷ نیم مشغول پا لیسی بودم و من بعد تموم شده کارم رفتم خونه باز یه دوش‌ گرفتم غذا خوردم و دیدم اس ام اس اومده فردا ساعت ۵ عصر اینجا باش (نازیلا)
تا دیدم اس ام اس رو ریدم به خودم گفتم
نکنه به شرکت گفتن و میخواد بیچارم کنه 🤦🏽‍♂️🤦🏽‍♂️
خلاصه دوستان تصمیم گرفتم برم و هرچی هم شد پاش وایستم واقعا. نمیخواستم از بردگیه نازیلا و مادرش دور بشم و نباشم
فردا شد و ساعت ۴ نیم حاضر شدم و دقیقا راس ساعت ۵ دم آپارتمان بودم . طبق معمول زنگ زدم هماهنگ کنه ولی جواب ندادن چند باری زنگ زدم و دیدم نه اصلا جواب نمیده رفتم تو نگهبانی و نگهبان گفت قرار بوده ۵ اینجا باشی دیر کردی جناب خانم چند باری تماس گرفت با نگهبانی بفریمایین بالا خانم منتظر هستند…
اومدم بالا و دیدم کلی کفش دم در هست و گفتم اوه اوه چ خبره
در زدم و دیدم نازیلا درو باز کرد و با یه اخم‌ خیلی جدی و عصبانی گفت گورتو گم کن تو آشپز خونه نیم ساعت دیر کردی توله سگ
سرعتی گفتم چشم خانم غلط کردم الان میرم رفتم داخل و دیدم از اونور یه زنه داد میزنه نازی جان عزیزم بیا دیگه نازی هم گفت اومدم مینا جان واااااای از دست این نوکرا خندید و رفت …
فهمیده بودم که باید چیکار کنم براشون
ادامه داستان و اینکه چه بلاهایی سرم اوردن رو قسمت دوم میگم♥️

نوشته: ماکان


👍 23
👎 12
54201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908969
2023-01-01 01:38:01 +0330 +0330

باعث شدی عوق بزنم خب؟
اصلا با اسم نازیلا حال نکردم
انگار برند ماکارونیی چیزیه
دیگه هم ننویس

0 ❤️

908971
2023-01-01 01:39:58 +0330 +0330

خوبه

0 ❤️

909052
2023-01-01 15:00:24 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

0 ❤️

909054
2023-01-01 15:11:31 +0330 +0330

عالی بود، فقط طولانی تر بنویس. و زود بزود

0 ❤️

909092
2023-01-02 00:52:33 +0330 +0330

کیر تو داستانت و فیتیش کیر خری که داری .

0 ❤️

909118
2023-01-02 03:01:24 +0330 +0330

تو کونت با این باشگاه رفتنت .واقعا کوسخل شدن این دهه جدیا احمق مثلا کوس گیرت افتاده بزن دینش در بیادنه بشی سگش چه چیزایی که این ساقیا میدن خورد این بدبختا

0 ❤️

909121
2023-01-02 03:32:05 +0330 +0330

منم فوت فتیشم اما پاگیرم نمیاد

0 ❤️

909331
2023-01-04 02:24:12 +0330 +0330

سرجدت توروخدا تورو ناموست ننویس دیگه

0 ❤️

910164
2023-01-10 16:43:13 +0330 +0330

زود تر بنویس و بده جالب بود

0 ❤️

946433
2023-09-09 13:44:12 +0330 +0330

داداش گاییدی مارا نمیخوای ۲شا بنویسی؟؟؟؟
بنویس قسمت بعدیا پس گایدیمون

0 ❤️

969705
2024-02-05 15:57:31 +0330 +0330

میشه بقیشم بنویسی

0 ❤️

970873
2024-02-13 15:22:42 +0330 +0330

کس کش خب بنویس شماره بعدیشا معطل توییم
بنویس دیگه اه

0 ❤️