سلام، من انوشیروان هستم، قد ۱۸۵، وزن ۱۰۰، الان ۳۵ سالم هست و حدود یک ۱۵ ساله که کار ماساژ رو به صورت حرفهای انجام میدم، قصد دارم برای اولین بار خاطراتم رو براتون تعریف کنم، امیدوارم دوست داشته باشید
حدودا ۲۵ سالم بود و ۵ سالی میشد ماسور بودم، مشتریام از همه قشر و همه سنی بودن، خانمی بود حدود ۴۰ ساله، قد حدود ۱۶۰ و یکم تپل، برای ماساژ میرفتم خونهاش، میگفت مطلقه است و من هربار ارگاسمش میکردم و باهاش سکس داشتم، اون روز خاص رفتم پیشش، طبق معمول در رو باز کرد رفتم داخل، از اتاق خواب صدا زد تا وسایل رو آماده کنی میام، تخت ماساژ رو باز کردم و روغنها رو کنار تخت چیدم، لباس ماساژ رو پوشیدم و داشتم دستام رو گرم میکردم که طبق معمول، کاملا لخت اومد توی سالن، دست و روبوسی و یکم شیطنت، کونش رو چنگ زدم و گفتم بفرمایید تخت منتظر شماست، جایی که تخت رو میگذاشتم از در ورودی دید داشت، ماساژ رو با روغن لوندر شروع کردم، شونهها و پشت و کمرش رو ماساژ دادم و نوبت کونش رسید، کپلهای گوشتیش رو توی دستم گرفته بودم و حسابی میمالوندمش، دستم رو لای کشاله رونش گذاشتم و انگشتم رو به چوچوله اش رسوندم، اه و اوهش حسابی اتاق رو پر کرده بود قمبل کرد تا راحت تر بمالمش، انگشت شصتم رو داخل کسش کردم و با انگشت فاک چوچوله اش رو میمالیدم، دیگه کاملا کسش خیس شده بود، برگشت به پشت خوابید، یه بالش زیر کمرش گذاشتم و انگشتم رو با اب کسش خیس کردم، انگشت سبابه و فاکم رو باهم کردم توی کسش و چوچوله اش رو میمکیدم، با دست دیگه ام سینه اش رو چنگ زدم و نوک سینه اش رو لای انگشتام گرفتم، حسابی داشتیم کیف میکردیم و حواسمون به هیچی نبود که یک صدای جیغ فاز هردوتامون رو پروند، یه دختر حدود ۱۸ با ۱۹ ساله با مانتو و مقنعه داشت با تعجب نگاهمون میکرد و خشکش زده بود، ژیلا حوله رو چنگ زد پیچید دور خودش و از تخت پرید پایبن، ( سحر اینجا چکار میکنی؟ مگه دانشگاه کلاس نداشتی) دختره زد زیر گریه، من پریدم در رو بستم که صدا کمتر بیرون بره، از لای جر و بحث مادر و دختر فهمیدم که بعله، ژیلا خانم مطلقه نیست و شوهرش راننده ترانزیت هست، سحر حسابی گریه میکرد و میگفت به پدرش میگه، منم شوکه بودم و نمیدونستم چکار کنم، وسایل رو رها کردم و از خونه زدم بیرون، حدود دوساعت بعد گوشیم زنگ خورد و ژیلا گفت برم خونشون، سحر عصبانی بود ولی حس میکردم با شهوت نگاهم میکنه، ژیلا یه لباس خواب نازک تنش بود و سحر یه تاپ و شلوار فقط مانتوش رو درآورده بود، ژیلا گفت سحر برای اینکه رازمون رو نگه داره میخواد که ماساژش بدی، گفتم البته رازمون نه، راز تو چون به من نگفته بودی متاهلی، به سحر گفتم اکی پس بیا کمکت کنم آماده ماساژ بشی، گفت مال منم باید بخوری، گفتم چشم حتما، روی تخت نشست، کمرش رو نوازش کردم و تاپش رو درآوردم، گردنش رو مکیدم و آروم سینه هاش رو لمس کردم، خیلی زود آهش دراومد و شهوت وجودش رو گرفت، سینه اش رو با زبونم بازی دادم و مکیدم، کشاله های رونش رو لمس میکردم، پاهاش از هم باز شدن، اروم روی تخت خوابوندمش، چشماش رو بسته بود، دستم رو توی شلوارش کردم و کسش رو چنگ زدم، سینه هاش رو میمکیدم و کس تپلش رو میمالیدم، ژیلا بهمون اضافه شد و خودش شلوار و شورت دخترش رو درآورد دست من رو کنار زد و شروع کرد به لیسیدن کس دخترش، من داشتم از شق درد میمردم، به ژیلا گفتم پس من چی؟ خندید و گفت امروز فقط سحر، چیزی نگفتم و به خوردن سینه های سحر ادامه دادم، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بدنش لرزید و ارگاسم شد، ژیلا از روی کسش بلند شد و گفت اگه میدونستم کست اینقدر خوش مزه است زودتر میخوردمش، سحر خندید و گفت واقعا ماساژ چیز خوبیه، یه لب از سحر گرفتم و همونجوری شق درد وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون و اون موقع نمیدونستم قراره توی یکسال پیش رو با این مادر و دختر چه چیزایی رو تجربه کنم، که اگر دوست داشتین براتون تعریف میکنم
نوشته: انوشیروان
ی عکس ا خودت میذاری؟من تاحالا پسری ک انوشیروان باشه ندیدم
دمت گرم همکار خودمی و تجربیاتمون متفاوت ولی شبیه😉😄👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👍🏼👍🏼
خوش بگذره
موفق باشی👍🏼👍🏼
باز جای شکرش باقی هست نگفتی مامانه نوتلا زد رو کص دختره
وقتی موقع مرخصی اومدن از پادگان راننده ترانزیت کنار جاده سوارت میکنه!! 😁
کیرم تو داستانت گاییدنمون با این داستانای کصو کیری جنده ها ننویسین جقی ها گاییدین مارو کونیا هرچی میخونیم کص شعره
کم کوس بگو دیوث با این فیلمه چندبار جق زوی اونو بگو وگرنه قد و وزنتوبه درک به چه دردی میخوره خیلی تعفه ای جقی
فیلم سوپر کتگوری ماساژ کمتر ببین 🥲
برا چشات ضرر داره🤣