درووود بر همه دوستان عزیز این داستان کاملا واقعی
۳۴ سالمه اسمم سامی ۱۸۰ قد وزن ۷۵ گندمی بیبی فیس و خانومم کمند ۲۸ سالشه قد ۱۷۸ وزنی هم تقریبا حدود ۷۰ سفید بلوند سینه ۸۵
۸ سالی هستش که ازدواج کردیم و عاشق همدیگه ایم
همچنین بگم هیچ فانتزی نفر سوم و ضرب و … این داستانا بین ما حتی صحبتشم نیست و من هم مفعول نبودم توی زندگیم و بهتره بحثای حاشیه ای رو ادامه ندیم
ما به بلوغ فکری و جنسی رسیدیم که زن و مرد تعاریفی از پیش تعیین شده ای بیش نیست و اعتقاد مذهبی خاصی هم نداریم
بنظرم اومدیم که لذتشو ببریم تو این زندگی با پارتنرمون حالا از هر جنسی که من احترام میزارم به تمام احساسات و تمایلات🕊️
حتی تاپ های عزیز که همیشه فکر میکنن دارن زندگی میکنن 😜
به هر حال نشستیم صحبت کردیم و به تمایلات هم پاسخ مثبت دادیم
گرچه من که حسش رو از خیلی قبلتر ها داشتم اما اینکه کمند هم این حس مردونه و اربابی رو میپسندید برا من شانس عجیب و یه جوریای از خوش شانسیم بود
حس خودم قبل تر از ازدواجم هم همین بود که یه زن تو سکس ارباب و فاعلم باشه گر چه دوره ما این صحبتا قابل قبول نبود و بگذریم …
بعد از چند سال زندگی یه روز که کمند بغلم بود مشغول لب بازی و مالوندن هم بودیم ، کمند پایین بود و من بالا ، لباشو میخوردم زبوشو مینداخت تو دهنم و میچرخوند برا زبون همدیگه ساک میزدیم آرووووم آرووووم رفتم سراغ لاله گوشش اووووووف چه داغ و نرم
صدای نفس هاش شروع شد و شروع کردم به خوردن گردنش از زیر گوش تا روی شونه هاشو لیس میزدم و آروووم گازااای ریز ریز میگرفتم
سینه هاشو گرفت و چسبوند به هم نوک سینه هاشو تا اونجایی که شد نزدیک به هم دیگه کرد و گفتش که سامی قرمزشون کن
شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش و میک زدن کلی لیس زدم براش
تفمو انداختم بین سینه هاش و گفتم نگهشون دار
کیرمو بین سینه های سفیدش عقب جلو میکردم و اونم وقتی که کیرمو میبردم جلو سر کیرمو میخورد
برگشتم و ۶۹ خوابیدم روی کمند و شروع کردیم ساک زدن برا هم
عاشق خوردن کونش بودم همیشه و معمولا میخورمش
شروع کردم به خوردن که دیدم ما بین ساک زدنش داره دس میاره روی سوراخ کونم و یه جورایی که انگار میخواد بدونه من ناراحت میشم یا نه
که دید هیچی نمیگم یواش یواش ذیگه بدون ترس شروع کرد سوراخمو مالیدن و که یهو انگار دنیا رو بهم دادن دیدم که زبونش رو سوراخم داره بازی میکنه
یه جوری میخوردش که بیهوش میشد آدم ، شروع کرد زبونشو ببره داخل که نمیتونست بعد کلی سختی و تلاش تونست که با زبونش منو بکنه
منم تو همون حالت ۶۹ هر کاری که میکرد رو انجام میدادم که همون حس رو منتقل کنم بهش اونم این قضیه رو فهمیده بود انگار
اینبار من پیش دستی کردم و انگشتمو آروم آروم کردم تو کونش
اونم که این حس رو متوجه شده بود که هماهنگ شدیم تو خوردن کون همدیگه و وقتشه که اونم انگشتم کنه که یهو دیدم اتفاق افتاد و انگشتشو داره میکنه تو کونم
بدنم گررررر گرفته بود یه حس عجیب و کاملا سکسی از هر نظر وجودمو فرا گرفت
یه جوری انگشتم میکرد که واقعا انتظارشو نداشتم از بهترین حس های زندگیم بود
یهو گفت که چه کونی داری ، آیییییی آییییییی به لرزه افتاد زبونم رو چوچولش دیوانه وار بازی میکرد که ارضا شد ، زبون انداختم تو کسش و هرچی آب بود خوردم
گفت که از اول رو کونت کراش داشتم و تو کفش بودم دیگه ول کنت نیستم سامی ، قید کونتو بزن با کلی شوخی و خنده های شیطانی
بعد کلی انگشت کردن و خوردن پا شدم بلندش کردم لبه تخت نشوندمش
کیرمو گذاشتم رو لباش چشماشو تا به تا کرد و شروع کرد به ساک زدن
دستشو انداخت دور باسنم و دوباره شروع کرد به انگشت کردنم
واقعا حس عجیبی بود انگار که عجله داشت آبم بپاشه تو دهنش ، توی اون حالت نگاه از پایین به من و انگشتش تو کونم که یهو ابم اومد
باورم نمیشد این همه اب ازم داره میاد
دهنش که پر شد یه نگاه بهم انداخت و آبم با فشار از کنار لباش میپاشید بیرون
اون روز داستانمون به اینجا ختم شد و اما شروعی بر داستان اصلی ما
.
.
.
ادامه...

نوشته: سامی