دزسته یاید حریم زندگی زناشوئی رو حفظ کرد . درسته خیانت موجب خیانت متقابل میشه. درسته همسرم نه از زیبائی چیزی کم داره و نه از سکس . ولی! حتی آدم ابوالبشر هم در بهشت (علی رغم اینکه همه چیز رو در دسترس داشت) غفلت کرد. چه میدونم چرا دارم اینجا این حرفا رو میگم و این خاطره تلخ و شیرین رو بیان میکنم! شاید به این دلیل که: اونائی که ازدواج کردند و یک حس مرموز وادارشون میکنه به وادی خیانت به همسرشون وارد بشن، یک نجربه مشابه رو بخونن و قبلش برای خودشون تصمیم درست رو بگیرن. یا اونائی که طعم “شیرین” یا “گس” عشق و خیانت رو تجربه کردند نظری بدند تا شاید راهی برای تسکین وجدان آماس کرده من باشه! سن من از خیلی حوونای این سایت بیشتره ولی گاه گاهی میبینم حرفای منطقی در بیان جوونا هست که همین موجب ترغیب من برای طرح این خاطره شد.
سالها قبل نگاهم در یک مهمانی خانوادگی به نگاه “شیرین” گره خورد. از دوستای همسرم بود و اونم متاهل. اون بار ولی نگاهم رو دزدیم و حجب و حیا بهم نهیب زد ولی تاثیرش در قلبم غیر قابل انکار بود. در موقعیت های دیگه هم تاخودآگاه رد این نگاهها بهم تلاقی می کرد. سالها گذشت و گذشت و دست تقدیر یاعث شد تا شیرین از همسرش جدا بشه. مدتی قبل دیدم که در یکی از سایت های اجتماعی درخواست دوستی برام فرستاد و منم بدون تعلل پذیرفتم. ارتباطات و گپ و گفت های گاه و بیگاه موجب تحکیم ارتباطات شده بود . اون از تجارت تلخ زندگی قبلش میگفت و من باهاش ابراز همدردی می کردم. تاثیر این ارتباطات در ذهنم و دلم بیش از پیش گسنرش می یافت و غیبت گاه و بی گاهش در چت ها موجب آزارم می شد. تا اینکه یک شب یهاری که شب از نیمه گذشته بود، عنان از کف رها شد و حریم رسمی گفتگو رو شکستم و عشقم رو ابراز کردم . عشقی که حرارت اون سر تا پایم رو فرا گرفته بود و با شعف فراوان دریافتم که این حس دوسویه ست. اون شب دیروقت با اصرار من بهم زنگ زد و صدای هردومون میلرزید. بیان این حس قابل وصف نیست. میدونم تعدادی از شماها هم چنین تجربه ای رو داشتین و میفهمین چی میگم. خلاصه دامنه این ارتباط به دیدارهای حضوری کشیده شد و قرارهای متعدد … تا اینکه در یکی از قرار هایی که داشتیم شیرین به موبایلم زنگ زد و بنا به دلیلی محل قرار رو تغییر داد و آدرس منزلش رو داد. منم که داشتم رانندگی می کردم حس کردم که دارم روی ابرها سیر می کنم. قبل از رسیدن رفتم به یک گل فروشی و چون بار اول بود میرفتم منزلش، یک دسته گل خریدم. وقتی دستم رفت روی شاسی زنگ منزلش، قلبم داشت از جا کنده می شد. زمانیکه درب آپارتمانش رو باز کرد هر دومون یک مقداری دست پاچه بودیم. رفتم و روی کاناپه نشستم بعد ار دقایقی گفتگو ازش خواستم آهنگ بذاره و شروع کردیم به رقص . وای عجب آغوش گرمی داشت. سرم رو در خرمن گیسوانش بردم و در بوی عطرش غرق شدم. حالا دیگه تمام بدنمون در تماس بود و آروم بوسه ای نرم به گردن سفیدش نشوندم و بعد دیدم چشماش خمار شد. آروم روی کاناپه نشوندمش و همراه با موزیک ملایم لبهامون بهم نزدیک شد و زیون گرمش رو روی زبونم گذاشت بعد از لجظه ای چرخید و روی پاهام نشست و دوباره غرق در بوسه شدیم و آروم دستم از پهلوهاش سر خورد و از پشت دامنش رفت داخل شورتش و باسن نرمش رو لمس کرد. یک لحظه شیرین ازم جدا شد! فکر کردم عجله کردم ولی دیدم اون هر دو سینه های زیباش رو از پیرهنش بیرون آورد که یعنی بخورشون. وای چه حسی داشت مکیدن سینه های شق و رق سبزه و نوک تیزش. همزمان دستم تدریجاً رفت پایین تر و آروم داخل کس نرمش فرو رفت. خیس و داغ. لجظه ای بعد پا شدیم و لب تو لب همراه با ریتم آهنگ رفتیم به سمت اتاق خوابش. حالا آروم آروم داشتم پیرهنش رو در میاوردم و بعد دامنش. توصیف اون هیکل زیبا با قد حدود 175 سانت بدون هیچ ناموزونی و رنگ سبزه پوست کار آسونی نیست. در آغوش هم رفتیم روی تخت و بوسه های گرم و خیس شیرین موجب شد تا کیرم شق و مثل سنگ بشه. اون می خواست روی کیرم سوار بشه و منم مخالفتی نشون ندادم. این پوزیشن یکی از پوزیشن های مورد علاقه من بود. ولی درست لحظه ای که کیرم داخل کسش شد، نمی دونم چرا انگار یک سطل آب سرد ریختن روی کیرم! کلا خوابید. لحظه تلخی برای هردومون بود. برای یک ثانیه تصویر همسرم جلوی چشمم اومد و همون کافی بود که ناخودآگاه اشک از چشم هردومون جاری شد و اون خودش رو توی ملافه پیچید و از اتاق خواب زد بیرون. بعد از دقایقی هردومون لباس پوشیدیم و در عین ناکامی و تلخی از هم خداحافظی کردیم. در مسیر برگشتنم ناراحتی تمام وجودم رو فرا گرفته بود و با ناراحتی وجدان از یکطرف، از اینکه نتونستم خودم رو ثابت کنم و از پس سکس برآم خودم رو سرکوفت میزدم. حس عجیبی داشتم و … بعذ از اون روز یک چند مدتی تماس نداشتیم ولی ارتباطمون مجددا برقرار شد و راستش در دو سه نوبت با هم قرار گذاشتیم و هر بار هم من تونستم حس یرتری طلبی و سکسم رو احیا کنم (بطوریکه در هر نوبت تا 3 بار سکس داشتیم) و هم شیرین کاملا ارضا می شد. منتهی هم اون و هم من میدونستیم که این یک بن بست و عشقی ست نافرجام و حالا تدریجا مسیرمون داره به راه درستش برمیگرده و اونم داره به یک زندگی جدید برمیگرده. (گرچه من هنوز نه دلم نسبت به شیرین احساس مطبوعی دارم ولی طعم گس اولین ناکامی هنوز به تلخی در ذهنم باقی مونده)
نوشته: علی
کس شعر تلاوت نکن مومن.اینجا شهوانیه.دم در سبزی پاک نمیکنیم که درد و دل میکنی.
علی خان !!! قبل فرستادن داستانت جون امواتت یه دفعه خودت بخون ببین چی سر هم کردی !?? بسکه غلط غلوط داشت حالم بهم خورد چهار خط بیشتر نتونستم بخونم
ببخش این رابطه ها به جایی نمیرسه وبعد جدایی یکی یا هر دو نفر به سختی زجر میکشن من داشتم خیلی هم داغون شدم اماگذشت
《♡♥من تو رو به خداسپردم♥♡》
تو منو به کی میسپاری؟
گمشو بابا تو اگه اینقدر ارادت قوی بود که وقتی کیرت تو کسش بود تونستی خودتو کنترل کنی،از اولش سمتش نمیرفتی
جناب خیانت خیانته ! به هر شکلیم که باشه … اصلا مهم نیست که باهاش سکس کردی یا نه ! همه آدما خودشون میدونن کی خیانت میکنن ! ممکنه حتی به کسی دست هم نزنی ولی وقتی قلبت بره … یه نگاه … یه فکر … اینا خیانته ! اصل خیانت ایناس ! بقیش پیامداشه ! و خیانت هیچ جوره قابل قبول نیس ! همین ! توضیحم لازم نداره به قلبت رجوع کن !
این پوزیشن یکی از پوزیشن های مورد علاقه من بود. biggrin کسکش جلقی از بس فیلم سوپر دیدی و جلق زدی کلا مغزت تصویر فیلم سوپر شده… تا وستا تقریبا خوب بود قابل باور اما از وستا مغزت نتوست خوب همراهیت کنه تابلو شدی که کس نوشتی… برو جغتو بزن dance4
جون مادراتون تراژدی رومانتیک ننویسین کیرم تو انتقال دادنتون حالشو جایی دیگه میبرن کس شعرش واس ماست
احتمالا می خواستی داستان در مجله سکسی چاپ بشه
خیلی از ادبیات کتابی نویسنده ها استفاده کردی
دوست خانم تو کردی
بعدش داری واسه مااااا ادای ادم های باشخصیت رو
بازی می کنی
من معنی کس شر رو تا همین لحظات پیش نمیدونستم.
خب بشر این کسشرا چیه بلغور میکنی.
برو جغتو بزن چه کارت به ای کارا
بابا خیانت کردی اونم با رفیق زنت اونوقت جوری جمله بندیاتو نوشتی که انگار خیلی حالیته؟؟؟
خــــــــــــــــــــاک تو ســــرت خیلی بی شرفی
تف تو غیرت اینجور مردا و زنا
حس عجیبیه کاملا درک می کنم برای من هم اتفاق افتاده در عین پشیمانی، لذت غریبی داره
ازاصفهان خانوم مطلقه،بیوه و تنها یا دخترخانوم تنها که تمایل به برقراری رابطه بلندمدت و سالمِ دارند،لطفا پیامم بدن…تمام مخارجشون را پرداخت میکنم.فقط صداقت و وفاداری و راستگویی داشته باشه…من 35سالمه مجردم و تنهازندگی میکنم،،کارمند هستم،و عصرها و تعطیلی هام توی بازار طلافروشی هم کار میکنم.
نمی دونم چرا کیفیت داستانا اینقدر پایین اومده
باید دو سه ماه صبر کنی تا شاید یه داستان که بدل آدم میشینه منتشر بشه اونم شاید.
دیسلایک به داستانت
فقط میتونم اینو بگم که وقتی خیانت شکل میگیره نامردی تمام هست و چه مرد یا زن هرکدام خیانت گ
کنند کار کثیفیه البته افراد خیانت کاراز این حرف من دلخور میشوند، خیانت کار فقط کار کسی هست که از هر نظر کمبود و ضعف داره ؟
حرفهاتونو کاملا درک می کنم و میفهمم ولی فکرمی کنم نحوه اشناشدنتونوکاملا دروغ میگین نشانه های ارتباطتون ازموقع متاهل بودن خانم بوده شایدنه درحدسکس ولی بوده