زیبا ترین سکس زندگیم

1401/06/14

سلام به دوستان عزیز
من پارسا هستم ۳۷سالمه ۵سال پیش خانمم رو تو یه تصادف از دست دادم خودم موندم و پسرم
خب اصلا تو این مدت به ازدواج فکر نکردم چندباری سکس داشتم که همشون مجاز بودن یعنی طرف یا شوهر مرده بود یا شوهر رفته
حدود یه سال قبل همسایه جدید برا واحد روبرویی اومد خب موقع اسباب کشی شلوغ بود و اصلا معلوم نبود کی به کیه
من تو یه آپارتمان ۴طبقه و ۸واحده زندگی میکنم و همه همسایه ها باهم خوب هستیم
هر از چندگاهی دسته جمعی تو حیاط جمع میشیم و درمورد مشکلات آپارتمان و غیره صحبت میکنیم
حالا مدیر آپارتمان من بودم معمولا هر سال هم عوض میشه
بعد اسباب کشی با یه سینی چای و یه خورده بیسکوییت رفتم تا با همسایه جدید آشنا بشم
زنگ رو زدم یه خانم با یه تیشرت و یه شلوار نخی در حالی که یه روسری مثلا رو موهاش بود اومد در رو باز کرد بعد سلام و خوشامد گویی سینی چای رو بهش دادم تا اون لحظه هنوز به قیافش دقت نکرده بودم
یه لحظه تو چشاش نگاه کردم و پرسیدم : انشاالله صاحبخونه هستین دیگه(البته از قبل میدونستم واحد به فروش رفته)یه حس عجیبی تو چشاش بود چشمای سیاه و خوشگل که از خستگی یکم خمار بود
یه لبخند همراه با یه غرور خاصی گفت بله خداروشکر
بعد خودش رو معرفی کرد .اسمش مینا بود ازش خواستم تا تو دورهمی فردا شب شرکت کنه تا با همسایه ها آشنا بشه
فردا شب تو حیاط جمع شده بودیم هرکی هم با خودش چیزی آورده بود خلاصه بساط بخور بخور به راه بود
تا اینکه مینا خانم اومد وای خدا چی میدیدم فرشته ای بود واسه خودش
همسایه پایینی با زانوش زد به پام گفت اینو از دست نده که خانمش متوجه شد و چنان چشم غره ای بهش رفت که بیچاره تا آخر دورهمی رفت تو سایلنت
مینا با دخترش اومد یه دختر حدود ۹یا ۱۰ساله
یه تیشرت بلند پوشیده بود با یه مانتو جلو باز و یه پارچه نخی مشکی اومد و نشست خلاصه مشخص شد که از شوهرش طلاق گرفته و دو سالی هست که تنها زندگی میکنه کارش هم درست کردن وسایل تزیینی و فرش و این چیزا بود
خوشگل بود و تو دل برو نمیتونستم ازش چشم بردارم تو صداش یه گرمی خاصی بود شمرده شمرده صحبت میکرد بین جمله هاش یه وقفه خیلی ریز میکرد که آدم مجبور میشد با دقت به حرفاش گوش کنه
درآمدش برخلاف انتظار همه خوب بود و نیاز مالی اصلا نداشت
از اینکه از خونه ویلایی و تنهایی میترسید تو آپارتمان زندگی میکرد وقتی دور همی تموم شد ما که طبقه آخر بودیم خب تو آسانسور تنها شدیم
یکم ازینکه تو یه جای تنگ باهاش تنها بودم گرم شدم نمیدونم چرا ولی خیلی در برابرش ضعیف بودم از طرفی هم اصلا دوس نداشتم حس نا امنی بهش دست بده
صبح پرستار پسرم اومد و من داشتم میرفتم سرکار که دیدم مینا اومد بیرون سلام دادم و
گفتم میرین سرکار
گفت آره
گفتم خب پس دنیا (اسم دخترش بود)با کی میمونه
گفت میبرمش خونه مامانم از اینجا دوره ولی تا وقتی که یه پرستار پیدا کنم مجبورم ،سریع بهش گفتم پرستار یاشار (اسم پسرمه)اومده بزارین باهاش صحبت کنم بیارش خونه ما بعد یکم تعارف ازین چرت و پرتا همینطور هم شد
تا دم در باهم در حال صحبت بودیم خیلی لذت بخش بود
وقتی رسیدم سرکار همش به خودم میگفتم :پسر هول نباش همش ازینکه داشتم تابلو بازی درمیاوردم فکرم خراب بود
خلاصه چند هفته ای گذشت و یکم روابطمون صمیمی تر شده بود
تا اینکه یه شب دیدم دارن زنگ خونه رو میزنن مضطرب شدم در رو باز کردم دیدم مینا خانم
با خجالت گفت تو رو خدا ببخشین از خواب بیدارتون کردم ولی از خونه یه صداهایی میاد من واقعا دارم سکته میکنم
یه چادر گل‌گلی سرش بود
منم فقط یه شرت پام بود و پشت در قایم شده بودم و فقط سرم بیرون بود گفتم یکم وایسین الان میام
یه لباس تنم کردم و رفتم خونشون
خب وسایلای خونه واقعا شیک بودن و خونه خیلی خوشگل چیده شده بود
تو خونه که رفتم یکم چادرش رو شل کرد یه تاپ سیاه تنش بود با یه شلوار پارچه ای خیلی نازک .بدنش سفید بود عین برف .یه بدن سفید با چشمای سیاه و درشت خوشگل بود
دنبال صدا میگشتم ولی خبری نبود که دیدم اره از اتاق خواب یه صدایی میاد و دوباره قطع میشه رفتیم تو اتاق خواب دیدم صدا از زیر تخته با ترس زیر تخت رو نگاه کردم
ای جان یه جوجه گنجشک از پنجره اومده بود تو و زیر تخت تلپ تولوپ راه انداخته بود گرفتمش آوردم بیرون گفتم اینم دزد خونه شما که کلی باهم خندیدیم
برگشتم خونه دیدن اتاق خواب چهره مینا سفیدی بازوهاش که یه لحظه دیدمشون خوشگلی چشمای نازش و من که حدود۶یا۷ماهی بود که هیچ رابطه ای نداشتم .ذهنم مشغول بود میخواستم ازین فکرها فرار کنم ولی انگار دوربرگردونی برای تمام این افکار بود و دوباره همه اون فکرها تو ذهنم ریپلی میشد
بالاخره صبح شد با صدای زنگ خونه از خواب بیدار شد پرستار یاشار اومده بود منم پاشدم یه چایی خوردم که مینا خانم هم دنیا رو آورد
باهم تا پارکینگ رفتیم که دیدم ای داد بیداد ماشین استارت نمیخوره
چند باری استارت زدم ولی ماشین باطری خالی کرده بود بخاطر اینکه چراغ‌ها روشن مونده بود
دیدم مینا با ماشین اومد کنار ماشینم وایساد بعد گفتن ماجرا قرار شد منو برسونه خوشحال شدم نشستم کنارش و شروع کردیم از زندگی صحبت کردن
در مورد شوهرش صحبت کرد که چند باری بهش خیانت کرده بود و اونم بعد اینکه یبار تو خونه مچش رو گرفته بود تو خونه دوربین گذاشته بود
ازش طلاق گرفته بود
منم داستان زندگیم رو گفتم کم کم صحبتها صمیمی تر شد
یهو بدون مقدمه گفتم اهل مشروب هستین گفت اره چطور
گفتم نظرت چیه امشب مست کنیم
واقعا نمیدونستم دارم چی میگم چرت و پرت میگفتم هول شده بودم گیج میزدم پیشش و این اولین باری بود که اینطوری میشدم
چیزی نگفت رسیدم سرکار و اونم رفت
شب حدود ساعت ۸بود که دیدم در میزنن رفتم باز کردم مینا بود با یه ماهیتابه با تعجب دستام رو به نشانه تسلیم شدن بردم بالا گفتم چه خبره ؟گفت یه کم گوشت سرخ کردم اساسی با مشروب حال میده و ماهیتابه رو داد به من و رفت مشروب آورد
گفتم آخه یاشار خونس پیش بچه نمیخوام مشروب بخورم و مینا خانم دست یاشار رو گرفت برد خونشون تا با دنیا بازی کنن دنیا ۱۰سالش بود و با یاشار که ۸سالش بود خیلی رفیق بودن خلاصه با یه انیمیشن بچه هارو مشغول کرد و اومد تو
من هنوز منگ بودم آخه چطور یهو اینقد صمیمی شد تا همین دیروز روابطمون خیلی رسمی بود
مینا گفت ببین آقا پارسا تعارف رو بزار کنار اهل خوشگذرونی هستی گفتم شدید ولی آخه …
_آخه چی؟؟
_آخه یهویی خیلی خودمونی شدی؟

_بگو که همینو میخوای
_خب آره ولی هنوز شوکم
فقط خندید

_خب حالا هستی یا نه
گفتم حتما
ویسکی دالمور آورده بود تا حالا نخورده بودم
دوتا پیک زدیم سرم گرم شد
می‌گفتیم و می‌خندیدم که یه لحظه تو اوج خنده دستش رو گذاشت روی پام یکم فشار داد همه وجودم لرزید من دستم رو گذاشتم روی دستش
تو چشاش نگاه کردم دیگه چیزی نمیتونست جلوی اتفاقی میفتاد رو بگیره لبام رفت رو لباش و شروع کردم لباش رو خوردن اونم با تمام ولع داشت همراهی میکرد لبام رو لباش بود یه دستم روی سینش خیلی آروم بازیش میدادم
بعد خوابوندمش رو مبل شروع کردم به خوردنش لباساش رو درآوردم
سفید بود با یه سوتین و شورت توری سیاه داشتم گلوش میخوردم و سوتینش رو درمیاوردم که خودش درش آورد دستش رو حلقه کرد گردنم و محکم داشت لبام رو مک میزد سینه هاش ۷۵بود .خوردنی بود واقعا نرم و خوشگل رفتم پایینتر زبونم رو میکشیدم دور نافش که شکمش رو بالا پایین میکرد دستم رو بردم رو کسش از رو شورتش کسش رو میمالیدم بعد آروم شورتش رو درآوردم یه کس تمیز و سفید خوش بو بود لبای کسش رو باز کردم چوچولش داشت نبض میزد منم هی چوچولش رو زبون میزدم و رو کسش چنگ مینداختم
از رو مبل اومدم پایین آوردمش لبه مبل و شروع کردم به خوردن کسش تمیز بود خیس خیس پاهاش رو هی جمع میکرد و میگفت بسه تو رو خدا
منم پاهاشو باز کردم اینبار رفتم سراغ کونش زبونم رو از سوراخ کونش میکشیم بالا تا کوسش رو ابرا بود
لباسام رو درآدرم کیرم شق شق شده بود
یه کیر خوش رخ تقریبا۱۷سانت وکلفتیش هم خوبه هیچ انحرافی هم نداره
با دیدن کیرم سریع پاشد رو زانوهاش نشست و کیرم رو کرد تو دهنش خب میخورد دیدم داره آبم میاد که از دهنش کشیدم بیرون رفتم سراغ کسش با انگشتام با کس و کونش بازی میکردم و اینطوری زمان خریدم که آبم زود نیاد خفگی یکم آبم اومد و کیرم شل شد ولی وقتی با کونش بازی بازی کردم دوباره شق شد دوتا انگشتم رو کردم تو کونش و عقب جلو میکردم و محکم چوچولش رو مک میزدم همزمان با مک زدن چوچولش سومین انگشتمم آروم هل دادم تو کمرش رو داد بالا که جلو تو رفتن انگشتام رو بگیره ولی منم باهمین حرکت همراهیش کردم سه تا انگشتم کاملا تو کونش بود میتونستم دیواره کونش را بازی بدم
بعد سرکیرم رو گذاشتم در کسش اومدم رو سینه هاش یکی از ممه هاش رو با ولع میخوردم با اون یکی بازی میکردم و آروم آروم کیرم رو میکردم تو تا اینکه همه کیرم کردم تو و شروع کردم تلمبه زدن کوسش تنگ بود و داغ .خیسه خیسه انقدر خیس بود که حس میکردم کیرم داره تو کوسش شنا میکنه برگردوندمش حالت سگی تو کوسش میکردم و با انگشت شصتم کونش رو آماده میکردم
که یهو دیدم لرزید چندتا آه بلند کشید و ارضا شد
داشتم تلمبه میزدم که گفت نکن پارسا اذیت میشم یکم صبر کن که منم امون ندادم کیرم رو درآوردم دیدم خیس خیس همه آبش جمع شده بود ته کیرم و کناره های نافم مالیده شده بود زود یه تف انداختم سر کیرم یکی هم انداختم تو کونش سر کیرم آروم هول دادم تو خودش رو جمع کرد پهلو هاشو گرفتم نزاشتم جلو تر بره یکم سر کیرم رو تو کونش نگه داشتم دردش اومده بود ولی خیلی ریز تلمبه میزدم کم کم کیرم رو هدایت میکردم تو که تقریبا تا نصف کرده بودم تو و تلمبه هام رو یکم سریعتر و عمیقتر کردم با اینکه وول میخورد ولی تا ته کردم تو کونش ماهیچه های داخلی کونش چنان کیرم رو محاصره کرده بود که از تنگی و گرمی کونش به اوج لذت رسیده بود چرخوندمش به پشت یه کوسن گذاشتم زیر کمرش از جلو پاهاش رو باز کردم و کیرم رو آروم کردم تو کونش همزمان که کونش رو میکردم با سرعت دوتا انگشتم رو تو کوسش میکردم و در میاوردم که دیدم سریع داره بالا پایین میکنه کمرش رو بعد یهو یه واااااای شدید گفت و آبش اومد حتی یخورده از آب تو کف دستم جمع شد منم کمرم رو شل کردم و چنتا تلمبه زدم و برای دومین بار ارضا شدم
واقعا عالی بود سریع پاشد با دستمال خودش رو تمیز کرد گفت پارسا زود لباس بپوش میرم یاشار رو بیارم
یاشارم ناراضی از اومدنش اومد خونه و اون شب تموم شد
بعد اون تقریبا هر هفته باهاش سکس دارم و از بودن در کنارش لذت میبرم

نوشته: Linkinpark


👍 30
👎 3
73501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

893680
2022-09-05 01:26:16 +0430 +0430

کیرم ۱۷سانت و خوش رخ و کلفتیش هم خوبه هیچ انحرافی هم نداره!!!
بی رنگ و کم کارکرد در حد صفر!!!مال یه جقی بوده ماهی یکبار باهاش یه جق خروسی زده.به شرط کارشناسی.
قشنگ معلومه تو نمایشگاه ماشین کار میکنی😂😂😂


893714
2022-09-05 03:02:46 +0430 +0430

نصفش خوندم

اشکال ناره عوارض مجردیه

ی دست جق بزنی از توهم در میای

1 ❤️

893739
2022-09-05 07:12:53 +0430 +0430

خاک تو سرت بدبخت. از بس جق زدی اعتماد به نفست گوزیده.
فقط کم مونده بود خانم همسایه در بیاره بزاره تو کونت. تو هم منفعل فقط نگاه کنی و خجالت بکشی. تف به شرف.

0 ❤️

893744
2022-09-05 07:53:33 +0430 +0430

حتما قبلش فیلم خارجی دیدی همه‌چیز باهم فوری جور شد جقی بدبخت

0 ❤️

893772
2022-09-05 11:42:56 +0430 +0430

باو کصکشا این چی میدیدم رو بکار نبرین کیرم تو نوشته هاتون بره،از چی میدیدم به بعد نخوندم دیسلااااایییکککک

0 ❤️

893808
2022-09-05 16:01:36 +0430 +0430

ماهیچه های داخلی کونش چنان کیرم رو محاصره کرده بود…کیری نکنه جنگ ایران و عراقه و عملیات کربلای ۵ .حالا محاصره شکسته شد یا نه

2 ❤️

893946
2022-09-06 12:46:42 +0430 +0430

به پای هم پیر بشید

1 ❤️

923286
2023-04-14 02:52:53 +0330 +0330

امید وارم اسب ابی تو کونت خمیازه بکشه کونی

0 ❤️