عمه خانم پایه

1403/01/20

اسم من سعید هست و ۳۱ ساله هستم و این اتفاق توی زندگیم بصورت واقعی پیش اومده و اینجا با رعایت حفظ اسم افراد بازگو میکنم.
سال ۱۴۰۰ یه دوست دختر داشتم به اسم فاطی که ۳ سال از من کوچیکتر بود سنی و یه بار توی یه رابطه واقعی با یه پسر تا عقد پیش رفته بودن و بعد موضوع ازدواج پیش نیومده بود و بهم خورده بود و به کل دیگه آدم سابق نمیشد و خیلی از مرد جماعت خوشش نمیومد ولی خدایی من دو سه تایی کار براش کرده بودم که مدیون من بود و گاهی مثلا ماهانه سه چهار بار با من بیرون میومد و خونه خالی هم میرفتیم و حال میکردیم و اون که باهاش نامزد کرده بود جاده را باز کرده بود حسابی و عادتش داده بود اساسی و برای تخلیه جنسی هم بود دو سه ساعتی با من خلوت می‌کرد…
فاطی توی یه باشگاه هم کمک مربی بود و خوب هفته ای ۲ بار باشگاه میرفت برای تخلیه احساسات ولی بازم دپرس بود . پیش یه مشاور رفته بود و بهش گفته بود برو سر کار تا از حال بد و فاز منفی ناشی از اون ازدواج نکرده و ناموفق بیرون بیای… بهم گفت کار پیدا کن و گشتیم با همدیگه چند جا و کار خوب پیدا نکردیم واسه فاطی و قرار شد من بسپارم به دوستان و آشنایان واسه کار و توی یه مراسم فامیلی من عمه سمیه خودم را دیدم که چند سالی از من بزرگتره و با هم خیلی عیاق و گرم بودیم از بچگی … خلاصه عمه سمیه گفت مدیر داخلی و سرپرست فلان شرکت شدم و بحث ما رفت به سمت پیدا کردن کار واسه فاطی و عمه خواست با زرنگی از دهنم حرف بکشه ولی الکی گفتم با داداشش طرف دوستم و برای خواهرش سپرده کار خوب متناسب پیدا کنم…
فاطی با وساطت و پارتی بازی عمه سمیه رفت توی اون شرکت و خب یه کار خوب بهش سپرد که سخت هم نباشه و حقوق همسر موقع و شرایط،کاری هم در حد متوسط، و تعطیلی و … همه سر وقت و عمه در واقع با فاطی همکار شد ‌و توی شرکت با هم دوست صمیمی شدن …
این موضوعاتی که تا الان گفتم بیشتر ۷ ماه طول کشیدن و همش یهویی با هم اوکی نشدن…
فاطی ورزیده بود و کمی هم تپل ولی عمه سمیه تپل و اضافه وزن داشت و فاطی به جبران زحمت عمه سمیه یه جورایی مربی عمه سمیه شد و با هم باشگاه هم میرفتن هفته ای دوبار…
یادم رفت بگم‌ راجع به فاطی که به مرور یه جورایی از دختر و زنها هم خوشش میومد و گاهی تعریف میکرد مثل مرد ها بقیه زن و دختر ها را توی باشگاه دید میزنه و به بعضی شون حتی حس داره و اگه شرایط، باشه حتما بهش میگه و حتی راه بدن می‌میماله و در واقع لز باهاشون میکنه و میگفت یکی دو سالی هست پی برده به این حس و راجع عمه هم بگم که خب چون توی شرکت خصوصی با زحمت مقامی داشت و درآمد مالی داشت و شوهرش هم زیاد آدم بدرد بخوری نبود بیشتر حواسش به خودش بود و پوست و مو و زیبایی و بچه ش و زیاد با شوهرش بقول دوستان حال نمی‌کرد چون آدم متعصب و نچسب و
البته بی هنری هم بود…
گاهی فاطی از باشگاه و شرکت و … باهام حرف می‌زد و حتی از تمایلات جنسی عمه سمیه و اینکه اونم هات هست و حرفای سکسی میزنه همیشه و توی باشگاه اونم نگاه بعضی زنها میکنه و…
یه روز فاطی را وقتی توی خونه خالی باهاش حال میکردم و حشری بودیم هر دو بهم گفت جون من یه چیز میگم به رو نیار و قسم و آیه و جون فلان و… گفتم چی؟ گفت با عمه سمیه ت چند باری شوخی کردم و توی رختکن باشگاه و حین تمرین و حتی توی شرکت دست مالیدم و انگشت کردم چند بار به سینه و باسن و لای پاهاش به شوخی ولی تازه خوشش اومد و گفت جووون … گفتم دیده بچه هستی خواسته نخوره توی ذوق ت … گفت نه بخدا حتی بهم نشون داد فول لیزر کرده و گفت ناناز تپل بی مو میل دارین و خندید و منتظر بود من چی میگم‌ و من تعجب کردم و حالا دارم بهت میگم خدایی سر و گوش عمه سمیه می‌میجنبه و تنش میخاره و دوس داره شدید و… بعد اون روز و حرفای فاطی چند بار حرفش را باز پیش آوردم و فاطی قسم خورد که عمه سمیه بهش گفته اگه دوس داری واسه م بخوریش من حرفی ندارم ولی اگه الکی دست میزنی و شوخی میکنی دیگه نکن… گفتم یعنی واقعی بهت پیشنهاد داد بخوری؟ گفت بجون خودم واقعی گفت و میدونم دوست داره اونم باهام حال کنه اما استرس داره که شوخی کرده باشم و دستش رو بشه و لو بره و مایه خجالتش بشه … گفتم تو میخوری واسه عمه سمیه اگه واقعی پیش بیاد؟ گفت تو میگی بخورم؟ گفتم نظر خودته ولی بخوری هم مشکلی پیش نمیاد و طرف تو متاهل و کار بلده و فقط لذت میبرین و ترس و استرس نداری…ده روز بعد با من حین چت کردن فاطی قسم داد لو ندم و بعد گفت عمه سمیه باهاش ور رفته و بوس دادن بهم و قراره بره خونشون و با هم حال کامل بکنن… هم تعجب کردم هم خنده م گرفت هم خوشم اومد و قضیه جالب شد واسه من تا فاطی و رفت خونه عمه سمیه و توی خونه هم شرایط، مهیا بوده و عمه سمیه و فاطی واقعی همدیگه را میخورن و ارضا میکنن و یه جورایی خجالت را کنار میزارن و حرف دلشون را میزنن که دوست دارن از اینجور کارا هم تجربه کنن…
شوخی شوخی عکس های بدن عمه سمیه را هم که واتس اپ واسه هم می‌فرستادن بهم نشون داد و دروغ نمیگم من دلم رفت که عمه سمیه را یه بار هم شده بکنمش …
دیگه با فاطی حرفش را زدم و اونم‌ اولش فکر کرد شوخی هست و بعد که مطمئن شد واقعی میگم گفت منم دوست دارم ۳ تایی با تو و عمه ت حال کنیم و فاطی شروع کرد روی مخ عمه سمیه کار کردن ولی علنی نگفت که با سعید ۳ تایی حال کنیم و فکر اینکه یه آدم مطمئن باشه که هر دو را بکنه و بتونن حال لز هم بکنن را توی سر عمه سمیه انداختیم تا بالاخره قرار شد فاطی بگه با من دوستیش بیشتر شده و میخوایم بریم بیرون و واکنش عمه سمیه را ببینه و عمه هم گفته بود خوش بگذره و یواش یواش اسم منم اومد وسط حرفای فاطی و عمه…
یکماه بعد قرار شد فاطی بگه به عمه که میخواد با من بره جای خلوت و جای امن نداریم و میشه بزاره بریم خونه عمه سمیه؟ البته عمه و فاطی با هم‌ وقتش که میشد کارشون را میکردن دونفره و خب به طبع عمه سمیه تشنه تر فاطی بود چون فقط با فاطی حال می‌کرد…
خلاصه مخ عمه سمیه را فاطی زد و منو فاطی یه روز چهارشنبه ظهر رفتیم خونه عمه سمیه و اونم‌شوهرش سر کار بود و بچه ش را هم برد گذاشت خونه مادر شوهرش و من و فاطی و عمه تنها شدیم …
با فاطی هماهنگ کردم اول منو اون شروع کنیم و بعد فاطی حشری بازی در بیاره و رو کنه جلو عمه و من که با دوتامون خوابیده و دوست داره همزمان با ما دو تا حال کنه…
وقتی منو فاطی شروع کردیم رفتیم توی اتاق مهمونی عمه و لباس در آوردیم ولی با شورت شدیم هر دو و عشقبازی کردیم و عمه رفت توی آشپزخونه و با سینی چایی اومد توی اتاق و اونجا بود که فاطی گیر داد به عمه و من هم کمکش کردم و فاطی گفت دوست دارم همزمان با هر دوتاتون حال بدم و عمه را که با دامن مشکی کوتاه بود هر جوری بود دامن از پاش در آورد و شورت همه را که زرد رنگ بود سعی کرد در بیاره و همون ایستاده واسش بخوره … عمه سمیه حدود دو دقیقه بیشتر نتونست مقاومت کنه چون فاطی از جلو بهش ور میرفت و منم از پشت بغلش کردم و فهمید که شق کردم و کون‌ گنده ش را از روی شورت با کیر خودم میمالونم بالاخره عمه سمیه هم خوابید و شورتش را فاطی از پاش در آورد… کوس سفید تمیز قلمبه بی مو و آماده لیس زدن‌ و من هم‌ سعی می‌کردم فقط کمک فاطی بدم و کاری با عمه سمیه نکنم که حس کنه اجباری هست …فاطی پاها عمه را بالا گرفت و لیس میزد حسابی لای کوس تپل عمه را و منم فقط یه کم دست به فاطی مالیدم و یه کوچولو پیش عمه سمیه نازش کردم و گفتم بذار برات بخوره حالا که دوست داره و دو دقیقه نشد که منم سینه عمه سمیه را اول بوسیدم و بعد شروع کردم مکیدن و عمه هم با دستش کیر منو میمالوند که شق شده بود و عمه هم خودش میدونست کارش زار هست و باید امروز به من و فاطی حال بده …من خم‌ شدم گردن و سینه های بزرگ عمه سمیه را مکیدن و لیس زدن‌ و فاطی هم پاها عمه را بالا گرفته بود و می‌خورد واسش حسابی و عمه میلرزید از شدت شهوت و لذت و کمر تکون میداد و ناله می‌کرد فاطی جون یواش فاطی جون دیونه زشته ول کن بسه دیگه شوخی و… اما با دست چپش کیر منو جوری می‌مالید که مشخص بود منتظره بخورتش و منم بردم جلوی دهنش و توی هوا کیر منو قاپ‌ زد …ساک محشری میزد و فاطی هم کارشو بلد بود و کوس عمه را جوری میخورد که عمه دیونه بشه … چند دقیقه بعد فاطی بهم اشاره کرد عمه سمیه آماده است و پا شدیم جابجا شدیم و من برای عمه سمیه خوردم کوس خوشبو و نازش را و فاطی هم وارونه نشست دهن عمه تا براش ساک بزنه …
عمه سمیه کوس فاطی را با تمام وجود می‌خورد و منم وقتی دیدم حال کردم که واقعی ۳ تایی داریم حال میکنیم و عمه سمیه راضی هست و کیرم را کردم تا تخماش توی عمه سمیه و پاهاش را بالا نگهداشتم که تا دست بخوره و جوری کمر زدم که انگار توی عمرم کوس نکردم … حال توپ دادم به عمه جون و اونم ساک میزد همزمان برای فاطی و بعد داگی عمه را کردم و بازم ساک زد واسه فاطی همزمان و بعدش فاطی را خوابوندم و عمه نشست دهنش و من فاطی را کردم و اونجا برای اولین بار با عمه لب همدیگه را فیس تو فیس خوردیم و بهم گفت دوستم داره و حال میکنه میکنم فاطی را و ازش خواستم بچرخه و قمبل کنه دهن فاطی تا من حین کردن فاطی و لیس خوردن کوسش توسط فاطی بتونم کونش را لیس بزنم …
همین مدل سکس را کردیم و عمه التماس می‌کرد چون منو فاطی همزمان واسش ساک میزدیم …
بعدش دوباره عمه را داگی کردم دهن فاطی و اون لیس میزد و من کوس عمه جون را میکردم … لذت غیر قابل توصیفی داشت…
بالاخره عمه ارضا شد و بعد با عمه دوباره فاطی را خوابوندم و کردم و ساک زد همزمان برای عمه سمیه و ارضا شد و من برای ارضا عمه را دوباره خوابوندم به کمر و پاهاش را بالا کردم و بعدم دور کمرم حلقه کرد و فاطی هم خودش کون منو عمه را گاهی لیس زد تا ارضا شدم آبم را ریختم روی شکم عمه سمیه و دستمال و تمیز کاری …
این قضیه ادامه دارد…

نوشته: سعید


👍 42
👎 19
96001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

978948
2024-04-08 23:39:54 +0330 +0330

ریدی بچه جون معلومه اصلا کوس ندیدی و یه جقی کونی بیشتر نیستی

4 ❤️

978969
2024-04-09 01:01:55 +0330 +0330

مگه قراره سه سال از لحاظ مالی ازت بزرگتر باشه که میگی ۳سال از لحاظسنی

4 ❤️

978973
2024-04-09 01:18:26 +0330 +0330

کیر تو نگارشت

1 ❤️

978981
2024-04-09 01:36:35 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده

2 ❤️

978987
2024-04-09 02:02:31 +0330 +0330

نه نوشتنت خوبه نه داستانت معلومه به عشق عمه میجقی

2 ❤️

978991
2024-04-09 02:06:03 +0330 +0330

خدا شانس بده

0 ❤️

979018
2024-04-09 05:48:24 +0330 +0330

مواد موردنیازجهت تهیه یک کستان:

۱_کس شعربه مقدار لازم
۲_خالی بندی دوقاشق غذاخوری
۳_روغن وازلین برای جلق ۲پیمانه
۴_ماساژ به مقدارکافی
۵_شربت،چای به اندازه دلخواه
۶_ به من گفت الان جاش نیست،نکن همه میبینن ۱ لیوان
۷_ازقبل شوخی دستی داشتیم ویواشکی مالوندم بهش ۲ حبه
۸_بدن ورزشکاری،قدبالای۱۸۰ دوقاشق چایخوری
۹_تو مگه دوست دختر نداری؟دو مثقال
و…

2 ❤️

979042
2024-04-09 11:07:57 +0330 +0330

آقا خوب یا بد بودن داستان رو من کاری ندارم، فقط چرا اسم همه تون سعید است! چرا هیچ کس اسمش مرتضی و حجت یا ابراهیم نیست، اینا اهل سکس نیستند یا شرط پذیرش داستان توی سایت اسم سعیده؟ 😂 😂 😂 😂

1 ❤️

979043
2024-04-09 11:15:43 +0330 +0330

شهوانی شده مثل صدا سیما. هر چند سال دوباره داستان ها رو می‌زاره

0 ❤️

979059
2024-04-09 15:00:16 +0330 +0330

خوب بود…

0 ❤️

979075
2024-04-09 17:33:07 +0330 +0330

کیر شوهر عمه تو کونت

0 ❤️

979087
2024-04-09 22:00:12 +0330 +0330

نوش جان

0 ❤️

979197
2024-04-10 16:35:46 +0330 +0330

سلام من ساکن استرالیا شهر سیدنی هستم یه خانم بیاد واسه دوستی

0 ❤️

979457
2024-04-12 13:53:05 +0330 +0330

کیرتوکونت اونم از نوع اسب ابی

0 ❤️

979640
2024-04-13 23:04:15 +0330 +0330

اولین آبی که ازم اومد به یاد عمه کون گنده ام بود
مادرم همش میگفت جنده هست
داستانت دری وری بود

0 ❤️

980255
2024-04-18 19:31:20 +0330 +0330

خوب بود عزیزم

0 ❤️

980487
2024-04-20 12:19:56 +0330 +0330

فقط یکجا کاما استفاده کردی اونم جای اشتباه
غلط های املایی بماند
کسکش بی سواد کونی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها