کون دختر مغرور دانشگاه

1401/07/05

ترم چهار بودم روزای اول ترم بود که من توی یکی از کلاسا یه دختری رو دیدم که بعد فهمیدم ترم پایینی رشته منه و اسمش سیما و اومده با ما درس برداشته…
یه دختر خوش چهره با یه اندام آبریزون که بشدت مغرور بنظرم میومد. یه جورایی توی اولین برخورد دلم لرزید با اینکه تقریبا نصف کلاس دختر بودن اما این یکی یه چیز دیگه بود…
اینم بگم منم اون زمان از پسرای شاخص دانشگاه بودم و تقریبا خیلیا منو میشناختن با اینکه دانشگاه دولتی بود و خیلی دانشجو داشت. البته مقداریش بخاطر این بود که سنم چند سال بالاتر بود نسبت به هم ترمی هام و اینکه ماشین داشتم که یه مزیته توی دانشگاه. خلاصه به دوستم گفتم این دختره بد رفته تو مغزم بهم گفت حاجی اون یارو به دخترا محل نمیذاره چه برسه به یه پسر محل بذاره هع. رفتم یه کم در موردش از همکلاسیاش تحقیق کردم دیدم تقریبا هشتاد درصد پسرای کلاس بهش پیشنهاد دادن🤣 و اون بدون استثنا همه رو رد کرده…
یکی از پسرای همکلاسیش که باهاش صمیمی تر بودم بهم گفت ببین اینو از خیرش بگذر بری جلو عن میشی میرینه بهت. چند نفر دیگه هم اینو بهم گفته بودن و هی منو دلسرد میکردن که نمیتونم مخشو بزنم. من چند بار که باهاش روبه رو شده بودم و همچنین توی کلاسا تو چشاش زل میزدم اونم از بس مغرور بود یه ذره نگاه میکرد و دیگه نگاه نمیکرد… .
اصلا خیلی چیز عجیبی بود و این منو دیوونه میکرد. بعد چند بار که بهش نشون داده بودم ازش خوشم میاد یه حرکاتی رو ازش دیدم که از نظر خودم احساس کردم اونم ازم بدش نمیاد ولی از بس که مغرور بود نمیتونست ابراز کنه. خلاصه من بعد دو ماه تقریبا این قضیه رو بیخیال شدم و به این نتیجه رسیدم که نمیشه اینو بلند کرد. البته هدف من از بلند کردن فقط گاییدنش بود یعنی بشدت شکل کونش و مدل رون هاش رفته بود تو مغزم ولی منم یه چس غروری داشتم گفتم نرم جلو عن نشم بهتره. واقعیت یعنی یکی از چیزای بدی که من خیلی متنفرم ازش نه شنیدن هست. ما هفته ای یه روز با هم کلاس داشتیم. یه روز تو یکی از کلاسا اومد نشست بغل دست من وااای یه لباسی پوشیده بود که تقریبا نزدیک بود وسطای کلاس آبم بیاد چی بوددد یعنی نه تنها من همه پسرای کلاس سیخ کرده بودن. یه مانتو کوتاه سفید با یه لگ خیلی تنگ مشکی با مچ های پای بیرون🙄 یعنی دقیقا نقطه ضعف یه پسر.
خلاصه من اون کلاسو به زحمت تموم کردم و باز این رفت تو مغزم. تصمیم گرفتم برم جلو بهش بگم که ازش خوشم میاد خلاصه کنم یه روز تنها بود رفتم پیشش بهش گفتم من چند وقتیه از شما خوشم میاد اما چون میگن یکم مغرور تشریف دارید نمیتونم بیام بگم، یه لبخندی زد و گفت بله همینطوره من نمیتونم با کسی وارد رابطه بشم معذرت میخوام. برگشتم اعصابم تخمی بود ولی یه کور سوی امیدی توی رفتارش دیدم که دوباره اصرار کنم بهش یه بار دیگه رفتم باهاش حرف زدم بازم دوباره گفت که نمیشه چند بار تو اینستا باهاش حرف زدم بازم عنم کرد و گفت نمیشه دوستام هم در جریان بودن منو مسخره میکردن میگفتن جنتلمن دیدی عن شدی حالا ولش کن من اعصابم بشدت تخمی تر شده بود یه جوری که زدم به سیم اخر گفتم کیرم توش نخواستیم. دیگه از اون به بعد من یه ادم دیگه شدم باهاش و اصلا مثل قبل محلش نذاشتم و بهش اهمیت ندادم و اون که از من توجه دیده بود و به توجه های پی در پی من عادت کرده بود یه جورایی داشتم میدیدم که دلش میخواد باز بهش توجه کنم ولی من خیلی ازش ناراحت بودم و دیگه حتی نگاه هم نمیکردم بهش چه توی محوطه دانشگاه چه توی کلاس. بعد یه مدت یکی از دوستام که دوست دخترش با این صمیمی بود اومد بهم گفت فلانی دوست دخترم میگفت سیما در مورد تو میگفت که فلانی اگه واقعا منو میخواست بیشتر بخاطرم تلاش میکرد اون فقط ادعا بود. اینو که ازش شنیدم اولش گفتم بیخیال شم نکنه دوباره برم جلو عن کنه منو ولی یه حس انتقام هم داشتم که فقط خرد کردنای منو جبران کنم…
تصمیم گرفتم یه بار دیگه شانسمو امتحان کنم تلگرام بهش پیام دادم
سلام
خوبی؟
شما هنوزم نظرت همونه؟!
بعد نیم ساعت جواب داد منتها این دفه مهربون تر. نوشت
سلام ممنون
ببینید من واقعیتش نمیخوام ذهنمو درگیر این چیزا کنم چون از درس عقب میفتم
اینو که گفت من جرقه امیدم زده شد گفتم اخه چرا ذهن شما باید درگیر بشه لطفا یه فرصت بهم بدید فلان که در نهایت بعد کلی کار کردن رو مخش قبول کرد که یه مدت کوتاه باهم باشیم برای آشنایی فقط. رفتم به دوستام گفتم دهن همتونو گاییدم مخ طرفو زدم. باور نمیکردن تا اینکه با هم گشتن مارو دانشگاه دیدن😅
حدود ده روز من حسابی خودمو عاشق جلوه دادم تا فکر نکنه فقط بخاطر کیرم این همه مشقت کشیدم بعد حدود دو هفته دیگه تقریبا با هم صمیمی تر شده بودیم. تا اون موقع سوار ماشینم نمیشد ولی بعد دو هفته سوارش کردم رفتیم حسابی شهرو گشتیم. رابطه رو حدود یکو نیم ماه ادامه دادیم. تا اون زمان من اخلاقش تقریبا اومده بود دستم و هنوز حرفی از سکس و کلا حرف در مورد مسائل جنسی نزده بودیم باهم که من دیگه تحمل کیرم تموم شد یعنی بیشتر وقتا که کنارم بود کیرم رو به زحمت قایم میکردم خلاصه کم کم سر صحبت رو باز کردم و رسیدم به اونجا که من یه پسرم و طبیعتا نیاز جنسی دارم و فلان. از این صحبتا بدش نمیومد ولی بحث رابطه که میشد در میرفت و زیر بار نمیرفت خیلی تلاش کردم تا راضی شد در حد بوس و بغل باهام کنار بیاد.

اولین بار بردمش توی حومه شهر یه جای خلوت اونجا حسابی ازش لب گرفتم بغل کردم و سینه هاشم لمس کردم دوباره یه هفته تحریم کرد این جور کارهارو که من بهش پیشنهاد دادم یه روز بیاد خونه (مجردی) و با هم فیلم ببینیم و یکم خوش بگذرونیم و بهش قول دادم که رابطه جنسی نمیخوام ازش. گفت که قضیه رابطه جنسی کاملا منتفیه و اگه دوباره حرفشو بزنم ناراحت میشه و نهایت همون لب و بغل باشه در ضمن خونه اینا نمیتونم بیام و فقط بیرون میتونیم با هم باشیم. من یکم ناراحت شدم و یکی دو روز باهاش سرد رفتار کردم بهم گفت دوست ندارم سرد باشی گفتم تو بهم اعتماد نداری نمیای خونه من گفت که اعتماد دارم ولی اخه. گفتم من قول میدم رابطه نباشه اونم با کلی تعلل قبول کرد.

یعنی دل تو سر کیرم نبود اون لحظه ای که منتظرش بودم داشت میرسید و طرفو میخواستم یبرم خونه. فردا قرار گذاشتیم بعد دانشگاه سوارش کردم رفتیم خونه. یه تیپ آبریزون زده بود که من اصلا قصد سکس نداشته بودم هم قصدشو مینداخت تو سرم. رفتیم خونه، یه پسر مجرد بود و یه دختر با مانتو جلو باز و یه شلوار لی تنگ😢 دیگه داشتم میترکیدم و سریع میخواستم برم سر اصل مطلب که خومو کنترل کردم یکم خوراکی اینا اوردم فلان کم کم رفتم سراغ لب گرفتن لب صدادار میگرفتم که خودش ادمو حشری میکرد بعدش دستمو بردم گردنش و سینه هاش وااااای چه سنه هایی بودن انگار از سری قبل بزرگتر شده بودن. گفتم سیما میشه سینه هاتو ببینم گفت نه تو بهم قول دادی در این حد باشه گفتم خب نمیخوام که بکنمت میخوام سینه هاتو ببینم با اصرار من یه ذره سوتینو داد پایین گفت درین حد کافیه خیلی سفید بود گفتم مسخره بازی در نیار به شوخی گرفتم دستمو انداختم لباسشو در اوردم گفت داری زیر قولت میزنیا گفتم میخوام کاملشو ببینم بعد بپوش سوتینو که باز گردم دوتا سینه افتاد بیرون که حشرم رفت رو هزار گفتم سیما من دیگه باید بکنمت شرمنده. گفت تمومش کن من بهت اعتماد کردما اومدم گفتم چرا ایقدر خودتو اذیت میکنی مگه تو نیاز جنسی نداری بابا میخوایم یه چند دیقه حال کنیم دیگه نترس با کس کاری ندارم. اون داشت اعتراض میکرد به کار من و من کیرم فرمان مغزمو بدست گرفته بود شلوارشو کشیدم پایین رونهاش تپل بود چسبیده بود به شلوارش یه شورت مشکی پوشیده بود برجستگی کونش ادمو روانی میکرد اروم شورتو زدم کنار یه کس صورتی بی مو و یه سوراخ کون خیلی تمیز اونجا خوابیده بودن. با دستم کسشو میمالیدم و چشمم رو سوراخ کونش بود…
اولین بار که کیرمو دید جا خورد و اعتراضشو بیشتر کرد چون در جریان بود جر میخوره
گفتم همکاری کنی لذت میبری ولی مقاومت کنی درد داره گس داگی وایسا کارمو بکنم افرین دختر خوب
کاندوم رو کشیدم رو کیرم و در حالی که با انگشت سوراخ کونشو باز میکردم سرشو دادم تو یه سوراخ بکر و خیلی گرم که از هر طرف به کیرم فشار میداد. فعلا صداش در نمیومد وازلین زده بودم و لیز میخورد اروم اروم داشتم میدادم تو که وسطاش گفت آه گفتم هیچی نیست عزیزم تموم شد گفت دیگه بیشتر نده تو…
تو دلم گفتم مگه میشه من باید انتقام اون نه گفتناتو عن شدنامو بگیرم…
داشتم میدادم تو که دیدم صدای نالش داره درمیاد گفت بشدت درد دارم خواهش کرد که دیگه ندم تو کشیدم بیرون و دوباره دادم تو کشیدم دوباره تا اینکه خواستم بیشتر بدم تو دیگه جیغ کشید گفت من اولین تجربه سکسمه دارم منفجر میشم نده تو. در همون حد تلمبه رو شروع کردم اونم اونجا داشت زجه میزد و من دائم اون نه گفتناشو تو ذهنم تکرار میکردم. حدود 10 یا 15 دقیقه بکوب گاییدمش در نهایت آبو خالی کردم تو کاندوم. آبم که اومد یه نفس راحت کشید بیچاره بعدش هم دوباره یه لب گرفتم و سینه هاشو فشار دادم. هنوز داشت نفس نفس میزد و یه جور نگاه عجیبی بهم میکرد. گفتم چی شد مگه چیزی شد من که به درگاهت دست نزدم آکبند آکبندی عزیزم من اونقدرا هم نامرد نیستم. گفت بیشعور تو گفتی سکس نمیکنیم فقط در حد لب و بغله بهش گفتم یادت باشه یه پسر وقتی یه کس میبینه کیرش راننده مغزش میشه من تقصیری ندارم کیرم فرمان داد منم اطاعت کردم🤣
خلاصه لباسارو پوشیدیمو بردم رسوندم بعد اون ماجرا دانشگاه یه حس دیگه ای نسبت به هم داشتیم. بعد اون من چندبار دیگه خواستم ببرم خونه ولی دیگه اصلا راضی نشد. بعدش سیما بحث خواستگار و فلان رو میکرد که خواستگار داره و باید من یه کاری کنم منم که شرایط ازدواج نداشتم گفتم باید چندسال صبر کنی من شرایطم جور شه اونم آخرش دید امیدی به من نیست ازدواج کرد حدود یه سال بعد این ماجرا و ما تقریبا دو ماه بعد این رابطه با هم سر همین مسائل کات کرده بودیم…
الان حدود 8 سال از این ماجرا میگذره و سیما یه پسر 6 ساله داره…
منم همچنان مجرد و امیدوار به ازدواج…

نوشته: هاکان


👍 12
👎 12
74401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897043
2022-09-27 01:05:30 +0330 +0330

اولم اولم خخخخخ

1 ❤️

897076
2022-09-27 03:55:29 +0330 +0330

فقط جمله اخرت راس بود
تو ازینایی هستی ک فقط نظاره گر ماجرا بودی تااااااااا اینکه شوهر توانمندش کصشو گایید و بچه رو انداخت تو بغلش😁😁
هر وقت تونستی مثه حاج ایکسِت با لباس کار بری بکنی و اب طرفو چن بار بیاری بیا زر تیپ ابریزون بزن
تیپ ی پسر هیچوقت ابریزون نیس

0 ❤️

897098
2022-09-27 09:48:56 +0330 +0330

خوب بود احسنتتت

0 ❤️

897108
2022-09-27 12:37:25 +0330 +0330

Dadash ba on tiripi k to gofti uni azad nemizaran Che berese be dolati

0 ❤️

897110
2022-09-27 12:54:06 +0330 +0330

منم یه خاطره مشابه داشتم منتها اینجا ماموران شدن ناجی من
یه دختره تو دانشگاه نشون کرده بودم هیکل مرتبی داشت معلوم بود زیاد درگیر روابط نبوده تو زندگیش یکم چهره مثبتی داشت کاری کردم متوجه بشه بهش نظر دارم بعد از چراغ سبز دادن گفتم بریم بیرون صحبت کنیم قرار شد تو شهر نریم ممکنه یکی مارو ببینه بریم شهر مجاور تو پارک صحبت کنیم دربست گرفتم تا اونجا ده دقیقه راه بود ادرس پارکو پرسیدم قدم زنان تا پارک رفتیم مثلا رفتیم یه گوشه دنج انتهای پارک نشستیم دقیقا زیر یه ساختمان که جلومون درخت بود همینجوری صحبت میکردیم نگو اون ساختمان نظامی بود و چندتا مامور توش بودن و داشتن از پنجره ما رو میدیدن سرباز اومد مارو اورد تو پیش فرمانده کصکشا دختره رو ترسوندن به پدرت زنگ میزنیم خلاصه با تعهد ولمون کردن دختره بیچاره کینه کرده بود گفت از لج اونام شده بریم خونتون خلاصه اینطوری یه کون ناز تقدیمم کردن برادران مامور خدوم جمهوری اسلامی😀

0 ❤️

897123
2022-09-27 15:04:08 +0330 +0330

چقدر کصشر

0 ❤️

897126
2022-09-27 17:04:11 +0330 +0330

کص گفتی.درضمن این ک ب ی دختر بگی منم نیاز جنسی دارم جزو کثافت ترین حرفاییه ک ی پسر می‌تونه بزنه

1 ❤️

897143
2022-09-28 00:49:13 +0330 +0330

راستودروغش گردن خودت فقط ۱نکته
دانشگاه ازادش که جنده خونس حراست خیلی به نوع پوشش گیرمیده
چبرسه به اینکه شما دانشگاه دولتی بودی بعد مانتو کوتاه سفید؟؟؟ بیدارشو حاجی بیدارشو😅🤣

3 ❤️

915307
2023-02-15 00:05:48 +0330 +0330

واقعا خود خواه زدن داره

0 ❤️

938529
2023-07-20 01:38:09 +0330 +0330

کیر‌ اقای امیدوار تو کونت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها