پدرم بُکنم شد

1400/08/19

من علی هستم ۲۰ سالمه از تهران قدم ۱۷۸ و وزنم ۶۸ هیکلم هم متناسب به با بدنم خوبه و پوست گندم گون روشنی دارم و اگر بخوام بگم قیافه جوجو مانندی ندارم قیافه پسرونه جذابی دارم و متانسب با سنم هم لباس میپوشم
وقتی من ۱۰ ساله بودم پدرم و مادرم از هم جدا شدند و پدرم من رو نخواست من با مادرم زندگی میکردم سه سال بعد مادرم ازدواج مجدد کرد با یک اقای اهل شیراز که از خصوصیاتش بگم زمانی که ازدواج کردند ۳۵ ساله بود قد بلند و هیکلش ورزشکاری بود هیکل کاتی نبود ولی بخوام مثال بزنم شبیه هیکل کلبی کلر پورن استار گی بود ولی چشم و ابرو مشکی و یک نمایشگاه ماشین های خارجی داشت من پدر خوندمو حتی بیشتر از مادرم دوست داشتم اینطور نبود که به چشم یک پدر به من محبت بکنه اما از دو دوست صمیمی تر بودیم و متناسب با سن من همیشه هوای من رو داشت و حتی وقت های که مادرم من رو تنبیه میکرد اون پشت من بود توی سن ۱۶ سالگی که بودم پزشک ها تشخیص دادند مادرم سرطان خون از نوع بدخیم داره و ۶ ماه بعد مادرم فوت کرد حال روز من به شدت بد بود
احساس دلتنگی برای مادرم به کنار و احساس اینکه حالا تکلیف من چی میشه به کنار اگر پدر خونده ام من رو از خونه بیرون میکرد هیچ جایی نداشتم که برم مادرم فامیل زیادی نداشت و طبق رفتار هاشون توی مراسم هیچ کس مایل به نگه داری من نبود پدرم هم فقط یک خواهر داشت که ساکن ترکیه بود که حتی وقتی کوچیک هم بودم نمیدیدمش و البته به پدرم هم زنگ که زدم از خواستن من سر باز زد رفتار پدر خونده ام با من مثل قبل بود اما این من بودم احساس اضافی بودن و سر بار بودن داشتم بعد از سه ماه من تبدیل شدم به افسرده ترین حالت ممکن و پدر خونده م هر کار میکرد نمیتونست من رو از این حالت خارج بکنه و دست به دامان تراپیست شد
با تراپیست همه ی مشکلاتم رو در میون گذاشتم
و بلاخره پدره خونده م رضا همه چیز رو فهمید
و با من قهر کرد گفت هیچ زمان از تو توقع نداشتم که فکر کنی اینجا اضافه هستی من کی با تو رفتاری کردم که انگار اضافه ای درسته هیچ زمان به تو به چشم پسرم نگاه نکردم من حتی از اینکه بچه ای داشته باشم هم خوشم نمیاد اما تو جایگاه خاصی پیش من داری نه ففط برای اینکه بچه ی همسر مرحومم هستی بخاطر خودت علی هیچ زمان به خودت فکر کردی چه دلیلی اخه من بخوام بچه ی شیرینی مثل تورو نخوام حتی اگر روزی مادرت هم تورو نمیخواست که همیشه مادرت میخواست تورو من تورو میخواستم بعد از این حرف ها تا یک هفته با من صحبت نکرد اما کماکان مثل همیشه به خورد خوراکم توجه میکرد
توی این یک هفته ای که با من سر سنگین بود از خودم شرمنده بودم و حق با او بود هیچ زمان من با من رفتار بدی نداشت حتی زمان های که من خراب کاری میکردم طاقتم تمام شده بود غم مادرم و رفتار رضا تصمیم گرفتم از دلش در بیارم
بعد از اینکه از سر کار اومد رفتم دم در و خریدهاشو از دستش گرفتم گفتم سلام سرد به چشم هام نگاه کرد و ارام سلام گفت و رفت اتاقش لباس هاش رو در اورده بود و با شرت میخواست بره حمام توجه من به هیکلش جذب شد برای اولین بار راستش رو بخوای تا به حال هیچ زمان دقت خاصی به او نکرده بودم شکم تختی داشت وسینه های برجسته گفتم رضا اشتی حوله شو برداشت و روشو چرخوند دویدم سمتش و بغلش کردم با گریه گفتم رضا من کسیو غیر از تو ندارم فقط توی تنها کس من روتو از من نگیر گفت از دستت خیلی ناراحتم همینطور که بغلش کرده بودم به سمت تخت هلش دادم و به پشت افتاد روی تخت گفتم تا زمانی که با من اشتی نکنی نمیزارم بلند شی و شروع کردم بوسیدن صورتش و التماس کردن که لطفا بابای لطفا منو ببخش اتفاقی لب هام روی لب هاش قرار گرفت و بوسه کوچیکی هم روی لب هاش زدم یک هو انگار فهمیدم که چی شده مثل شوک زده ها به چشماش نگاه کردم هر دو سکوت کردیم بعد پخی زدیم زیر خنده انگار هر دو فراموش کرده بودیم که قهریم گفتم یک لحظه من زنو شوهرها شدیم
و گفتم اشتی لبخندی زد و گفت اشتی بعد از اینکه رضا با من اشتی کرد تلاش کردم به حالت قبل برگردم داغ مادرم غم سختی برای من بود اما حتی مادرم هم راضی به اینکه من خودم رو گوشه نشین کنم نبود به درس و مشقم برگشتم و تا ۱۸ سالگی یعنی بعد دیپلم بکوب خوندم و در این بین دوست دختر های زیادی هم عوض کردم و رفتار رضا با من صمیمی تر و راحت تر شده بود و برای تولد ۱۸ سالگیم ماشین ۲۰۶ برای من خرید مدتها قبل از من اجازه گرفته بود که اگر با کسی رابطه داشته باشه من اذیت نمیشم و من هم مخالفتی نداشتم دلیلی نداشت رضا بخواد زندگی رو به کام خودش تلخ بکنه اما در عین حال برای مادرم احترام خاصی قائل بود مناسبت ها برای مادرم خیرات میکرد و هر اخر هفته دوتاییبه بهشت زهرا میرفتیم بعد از کنکور من به شدت احساس میکردم نیاز دارم که کار کنم خونه نشینی برام ازار دهنده بود و دوست داشتم کمی از زیر دین رضا خارج بشم حتی با اینکه
بارها ثابت کرده بود من زیر دین رضا نیستم موضوع رو با رضا درمیون گذاشتم و گفت باز هم میگم تو زیر دین من نیستی اما اگر دوست داری میتونی برای خودم کار بکنی و اینطوری برای رضا شروع به کار کردم حالا رضا هم تنها کس من بود و هم حامی من و مهم ترین ادم زندگی من حتی دوست دخترم هم برای من لذت خاصی نداشت و تمام لحظات من مربوط به رضا بود یک روز که سر کار بودم یادم اومد تلفن همراهم رو جا گذاشتم رضا هم قبل از من رفته بود بیرون برای کار شخصی اش با بچه های نمایشگاه هماهنگ کردم و به سمت خونه برگشتم در خونه رو که باز کردم صدای اه و ناله از اتاق خواب رضا میومد دوهزاریم جا افتاد که کسیو اورده که سکس بکنه و کنجکاویم باعث شد که سرکی به سمت در اتاق بکشم دیدن رضا در حال کردن یک پسر من رو شوکه کرد و در عین حال همه ی بدن من گر گرفت ناخوداگاه به پسره حسودی کردم و دلم خواست جای پسره باشم قبل از اینکه متوجه من بشن سلانه سلانه تلفنم رو برداشتم و از خونه خارج شدم تصور کیر رضا که توی کون پسره میرفت و در میومد باعث میشد احساس داغی بکنم و از شدت حشر و داغی میخواستم توی ماشین جق بزنم و بعد از اینکه رسیدم نمایشگاه ۴ بار تا شب توی دشویی نمایشگاه جق زدم و باز هم حشری بودم هیچ کدوم از سکس هام با دخترها برام لذتی انچنانی نداشتند باید من رو به این نتیجه میرسوند که من گی هستم ولی رضا چرا با پسر سکس میکرد از خوب بودن رابطه ش با مادرم مطمئن بودم حتی با تمام بچگیم صدای لذت بردنشون از سکس رو اون دوران میتونستم درک کنم وقتی رضا به سر کار برگشت مثل همیشه خوشتیپ و خوش پوش بود اما اینبار نگاه من متفاوت بود و انگار رضا هم متوجه شد تا شب چندین بار پرسید چیزی شده و من دست پاچه گفتم نه نه چیزی نشده ناخود اگاه نگاهم به قسمت جلوی شلوار رضا خیره بود وقتی راه میرفت کمی برجستگی داشت رضا برای یک مرد ۴۰ ساله بودن زیادی جذاب بود حتی اگر کسی در نگاه اول رضا رو میدید فکر میکرد رضا نهایتا ۳۰ ساله باشه و نه یک مرد ۴۰ ساله حتی اخیرا ورزش رو حرفه ای تر دنبال میکرد و هیکلش هم بهتر شده بود و من میتونستم چشم مراجعه کننده های که روی رضا بود رو حس کنم احساس متفاوتی داشتم تا زمانی که فکر میکردم رضا فقط با دختر ها سکس میکنه هیچ حس حسادتی نداشتم اما حالا نسبت به اون پسر حسادت میکردم حتی دوست داشتم برم اون رو بزنم
شب که با رضا به خونه رفتیم فضای خونه برام به شدت تنگ بود یه حس درونی من رو همش به سمت رضا میکشوند و این از نگاه تیز بین رضا دور نمونده بود
رضا مثل بقیه زمان ها که توی خونه بودیم شرتک راحتی و تاپ راحتی پوشیده بود که تمام بدنش رو میتونستم ببینم یک لحظه رضا رو شوهرم تصور کردم انقدر حس خوبی بهم داد که لبخند عمیقی زدم رضا بشکنی زد و گفت بسم الله بچه چت شده از امروز منگ میزنیا دست پاچه گفتم هیچی هیچی گفت چیه کلک نکنه عاشق شدیا گفتم نه نه گفت من تورو میشناسما علی نمیتونی چیزیو از من پنهون کنی بگو به من کیه این دختر خوشبخت لبمو کج کردم و حالت بامزه ای گفتم اصلانم همچین چیزی نیست گفت باشه ولی خر خودتی بینمکی بهش گفتم و به سمت اشپزخونه راه افتادم گفتم شام چی میخوری گفت هر چی باشه اکیم در یخچالو باز کردم میخواستم الویه درست کنم ۵ تا تخم مرخ برداشتم و خواستم با اون یه دستم سس مایونز رو بزارم بیرون هم دمای محیط بشه که تخم مرغ ها از دستم افتادند با حرص گفتم اه فلج میشدی نمیومدی اشپزخونه و رضا رو صدا زدم تخم مرغ ها جلوی پام شکسته بودن و اگه میخواستم برم چیزی بیارم برای تمیز کردن کل خونه تخم مرغی میشد رضا اومد و گفت بسوزه پدر عاشقی ببین از فکرش چیکار کردی به حرص نگاهش کردم گفتم رضاااااااا اذیتم نکن خندید و گفت باشه باشه گفتم منو بلند کن ببر حموم میخوام پاهامو بشورم دست گذاشت زیر بغلم و زیر زانوهام من رو بلند کرد باز هم تمام حشر من فعال شد سرم روی سینه ش بود و صورتش رو از این زاویه نگاه میکردم خط ریش همه چیزش برای من تحریک کننده شده بود به در حمام که رسید درو باز کردم بوسه ای اب دار زیر چونه ش زدم و با لحن سکسی گفتم مرسی ددی با خنده گفت ایش مور مورم شد بچه این چه طرز صحبت کردنه من رو گذاشت و رفت رفتم توی حمام حشرم امپر چسبونده بود پاهامرو شستم و در تصمیم انی خودم هم دوش گرفتم و لباس هامو توی حمام گذاشتم حوله ای تو حمام نبود لبخند شیطانی زدم یا امشب موفق میشدم کاری کنم یا که اما من تلاش خودم رو میکردم کمی صبر کردم اب بدنم بره و بعد در حموم رو باز کردم سعی کردم مثل فیلم های پورن بیخیال لخت توی خونه شروع کنم راه رفتن و البته دعا میکردم رضا تو سالن باشه که من رو ببینه کیرم شق شق بود و هیچ رقمه نتونستم بخوابونمش ولی من تصمیم خودم رو گرفته بودم امشب باید به رضا میدادم از در که بیرون رفتم با رضا چشم توی چشم شدم با دیدن من چشم هاش از حدقه در اومد اولین بار بود من رو اینقدر بی پروا میدید چشم هاش با لذت روی بدنم چرخید و گفت جون چه پسری با خنده گفتم بریم عباس عباسکا (شیرازی ها میدونن که یعنی چی و این یه اصطلاح رایجه که شیرازیا به سکس دو پسر میگن)گفت بریم بریم جدی گفتم بریم و تو چشم هاش خیره شدم اب دهنش رو قورت داد و گفت یعنی چی زده بودم به سیم اخر گفتم امروز تورو با اون پسره دیدم من هم میخوام تجربه کنم جا خورد و با تعجب گفت دیدی گفتم بله دیدم با اخم گفت برو اتاقت لباساتو بپوش گفتم نه من هم میخوام و به سمتش قدم برداشتم صورتش رو چرخوند و کلافه دست توی موهاش کشید و گفت اخه علی من ۲۲ سال از تو بزرگترم جای پدرتم گفتم میخوام مگه من چیم از اون پسره کمتره و حالت به حالت عصبی دور زدم گفتم بدنمو ببین حتی از اون هم قشنگ تره گفت علی عزیزم الان حالت خوب نیست حشر جلوی چشم هاتو گرفته با داد گفتم الات بهتر از همیشه ام من ۱۸ سالمه دیگه بچه نیستم با من مثل بچه ها رفتار نکن من میخوام به تو بدم بر خلاف خودش کیرش تماما برجسته شده بود گفتم ببین ببین خودتم میخوای چرا میخوای این لذتو از من دریغ کنی و دستم رو روی کیرش گذاشتم دستم رو پس زد و گفت علی عزیزم من نمیخوام تورو ناراحت کنم تو برام عزیزی اونقدر عزیزی که نمیخوام کاری کنم که میونه مون بهم بخوره همونطور که من تنها کس توام توهم تنها کس منی میدونی که من هم به غیر از تو فامیلی ندارم و همه یا فوت شدند یا از ایران رفتند گفتم اگه من اینقد برات عزیزم چرا چیزی که من میخوام رو بهم نمیدی گفت علی علی لطفا به خودت ممکنه کار جبران ناپذیری باشه و بعدا من رو دیگه نخوای گفتم هیچ زمان اندازه الان مطمئن نبودم اصلا تو من رو نکن میرم به یکی دیگه میدم میخواستم این رو با تو تجربه کنم ولی وقتی تو نمیخوای چاره ای دیگه ندارم
گفت علی مطمئنی اخرین حرفت همینه
گفتم اره اخرین حرفم همینه گفت باشه خودت خواستی و لبهاش رو گذاشت روی لب هام دستم هامو دور گردنش حلقه کردم و اون دست هاش رو دور کمرم حلقه کرد خیس و داغ شروع کرد بوسیدن من بوسیدنش انقدر رویایی بود که کل بدنم گر گرفت دست هام رو آزاد کردم و تاپش رو در اوردم حالا سینه هامون به هم چسبیده بود و من روی نوک پاهام ایستاده بودم تا لب هام رو بتونم به لب هاش برسونم داغی بدنش باعث میشد بیشتر امپر بچسبونم با دستم کیرش رو لمس کردم در برابر کیر ۱۷ سانتی من هم کلفت تر و هم دراز تر بود یک چیزی مثل نسبت قد و هیکلمان لب هام رو جدا کردم و نوک سینه اش رو به لب گرفتم و شروع کردم مک زدن زبونم رو دورتادور سینه ش میچرخوندم و بعد دوباره نوک سینه رو به مک میزدم صدای اه و ناله ش رو در اورده بودم موهای سینه اش که شیو شده بودند و کمی در اومده بودند هم من رو تحریک میکرد سرم رو پایین تر بردم زیر نافش شکمش را لیس زدم شروع کردم لیس زدن و شلوارکش را پایین کشیدم شرتی به پا نداشت و کیر گوشتی بزرگش افتاد پایین نوک کیرش رو با اب دهن فراوان شروع کردم ساک زدن و اروم اروم سرم رو جلوتر بردم میخواستم کل کیرش رو توی حلقم جا بدم اما نمیتونستم و باعث میشد عوقم بیاد ولی دلیل نمیشد که نخوام کیرش رو ساک بزنم میخواستم تمام کارهای که دوست دخترم برای لذت بردن من انجام میداد رو من هم برای لذت بردن رضا انجام بدم تخم های گنده ش رو به توی دهنم جا دادم و شروع به خوردن کردم خیلی لذت بخش بود حتی با اینکه دفعه اولم بود چیزی به عنوان چندش بودن حس نمیکردم و با لذت میخوردم دست هاش رو روی سرم قرار داده بود و اه ناله ش از حالت نرمال کمی بیشتر بود میگفت بخور بخور پسرم چه پسری من بزرگ کردم داره به باباش حال میده مال خودمی از این به بعد نمیزارم دیگه با کسی باشی و حرف هاش و حس مالکیتش باعث میشد لذت من دوبرابر بشه دوست داشتم مثل قولنامه ماشینی من رو مال خودش بکنه و جز اموالش باشم تخم هاش رو از دهنم در اوردم و کیرش دو دوباره توی دهنم جا دادم و شروع کردم به ساک زدن انقدر خیس میخوردم که اب دهنم داشت سر میخورد روی تخم هاش و میریخت روی زمین کیرش رو از دهنم در اوردم ک دوباره به سمت سینه هاش و بعد لب هاش رفتم از شنیدن قربون صدقه هاش و لذتی که میبرد من لذت دو چندانی میبردم دستش رو روی سوراخم گذاشت و شروع کرد ماساژ دادن گفتم ددی نمیخوای پسرتو بکنی من کیرتو میخوامم جوون کش داری گفت و من رو روی دست هاش بلند کرد و پاهام رو دور کمرش حلقه کردم به سمت اتاق خواب خودش راه افتاد گفتم نه بریم اتاق خودم دوست ندارم رو تختی که بقیه رو کردی من رو بکنی من رو به خودش فشار داد و گفت توله خودمی به سمت اتاقم راهشو ادامه داد من رو انداخت روی تخت و از گردنم شروع کرد به لیسیدن و اومدن پایین کیرم روی تو دهنش گرفت و شروع کرد خوردن و بعد از چند ثانیه با دست های قوی اش من رو دمر کرد و سرش رو روی سوراخ کونم قرار داد و شروع کرد به خوردن لذتش غیر قابل توصیفه فقط کسایی که تجربه کردن میدونن من از چی دارم صحبت میکنم اینقدر به کارش ادامه داد که حس میکردم سوراغم داره نبض میزنه انگشتش رو فرو کرد داخلم یکهو حس کردم انگار دارم دشوییم داره میریزه سریع خودم رو جمع کردم گفت چی شد دردت اومد و سرع بغلم کرد گفت ادامه نمیدم گفتم نه با خجالت گفتم چنین احساسی بهم دست داد گفت خجالت نکش عزیزم باید بری دشویی و خودت رو شلنگ شو بکنی و بهم یاد داد چطور خودم رو شلنگ شو بکنم در سریع ترین زمان ممکن رفتم دشویی و برگشتم روی تخت دراز کشیده بود هیکل قشنگ برنزه ش ( رضا همیشه به سولاریوم میره و پوستش رو برنزه میکنه چون دوست پوست سفید رو دوست نداره) و کیرش که نیمه شق بزرگش یه وری خوابیده بود برام خیلی تخریک کننده بود خودم رو توی بغلش انداختم و گفتم ادامه بدیم رضا گفت ببین علی هنوز کاری با هم نکردیم برای اخرین بار میپرسم مطمئنی میخوای چنین کاریو بکنیم گفتم اره هیچ زمان مطمئن تر از این نبودم بیا تمومش کنیم گفت علی من سنم از تو خیلی بیشتر من ادمی نیستم بخوام قضاوتت کنم تو میتونی این رو با هم سن و سالات هم تجربه کنی من همیشه پشتتم گفتم من تورو میخوام فکر میکنی سختمه کس دیگه ای رو پیدا کنم بیشتر از این من رو معطل نکن من کیرتو میخوام و لبهام رو گذاشتم روی لبهاش من رو دوباره چرخوند و باز سرشو برد بین پاهام اینبار به خاطر اینکه با اب داغ خودم رو شلنگ شو کرده بودم احساس راحتی بیشتری داشتم و وقتی من رو انگشت کرد احساس درد نداشتم حسابی که سوراخم رو خورد دوباره شروع کردم نبض زدن کیرش رو اورد جلوی دهنم و گفت با اب دهنت خیسش کنم میخوام مال خودم بکنمت کیرش رو ساک زدم و خیس کردم رو من رو به پشت خوابوند و کیرش رو گذاشت دم سوراخم داغی کلاهک کیرش باعث شد از شدت لذت ضعف ببرم یواش یواش کیرش رو فشار میداد درد داشتم اما باعث نمیشد نتونم تحمل بکنم وقتی کیرش کامل تا ته فرو رفت خودش رو از پشت چسبوند به من داغی بدنش از پشت روی بدنم بود دست هاش رو از دور سینه م رد کرد و من رو قفل کرد توی خودش و اروم شروع کرد کردن من با هر بار که کیرش رو درونم فرو میکرد کیرم نبض میزد احساس دختری رو داشتم که انگار شب ضفافش رو داره میگذرونه ک بعد از مدتها به عشق زندگیش رسیده و همونقدر من از سکس داشتم لذت میبردم هیچ زمان با هیچ دختری من اینقدر لذت نبرده بودم حتی هیچ زمان فکر نمیکردم دادن برای من لذت داشته باشد اون هم به پدر خونده ام من همیشه رضا رو دوست داشتم ولی فکر نمیکردم دوست داشتن من اینمدلی باشد حتی تا قبل از این برام چیزی شبیه تابو بود نمیدونم چند دقیقه بود که داشت یکبند من رو میکرد که ارضا شدم عمیق و طولانی بدون اینکه حتی کیرم رو لمس بکنم اما هنوز مشتاق دادن بودم دوست داشتم رضا بیشترین لذت را از بدن من ببره و دیگر فکر کس دیگه ای به سرش نزنه میخواستم تنها ادم زندگیش باشم که باهاش میخوابه گفتم پوزیشن دیگه ای بریم من رو هفتی کرد و سینه به سینه پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و شروع کرد به کردن من لب هامون توی هم قفل بود و داشت میکرد کیرش رو کامل در می اورد و میکرد توی کمی بعد کیرش رو در اورد و روی من دراز کشید و گفت میخواست ابم بیاد ولی نمیخوام الان بیاد زوده من رو حالت داگی کرد و کیرش رو خیس کرد و فرو کرد توم موهامو از پشت گرفت و با خشونت شروع کرد کردنم و گفت نمیخواستم بهت هیچ زمان دست بزنم ولی حالا که خودت خواستی دیگه نمیتونی از دست من فرار کنی مال منی برای همیشه تقه های که میزد باعث میشد دردم بیاد نتونستم تحمل کنم گفتم رضا داره دردم میاد اروم تر کیرش رو در اورد من رو بلند که و چسبوند به دیوار و شروع کرد کردنم صورتم به دیوار چسبیده بود و اون از پشت خودش رو چسبونده بود به من و گوش و گردنم رو میخورد برلی بار دوم حس میکردم ابم داره میاد
کیرش طوری توی کونم لیز میرفت و میومد که خودم هم توقع نداشتم برای دفعه اول اینقدر راحت باز بشم و لذت ببرم گفتم ابم باز داره میاد دیگه فکر نکنم اینبار بتونم ادامه بدم گفت باهش و تقه هاش رو محکم تر زد و ناله هاش بیشتر شد و گفت مال منم نزدیکه دیگه کجا بریزم ابمو گفتم توی من ددی بریز توی من ناله ی بلندی کرد و ابش رو ریخت توی من اما من ابم نیومد من رو خوابوند روی تخت و شروع کرد به ساک زدن کیرم تا اومدم بگم ابم داره میاد ابم اومد همه ابم رو خورد بیشترین لذت عمرم رو برده بودم میدونستم توی سکس کارش عالیه ولی در این حد اصلا فکرش رو نمیکردم بهتر از تصورات من بود لبهاش رو گذاشت روی لب هام گفت مرسی پسرم خیلی حال داد لذت حرفی که زد به اندازه ی کل سکس مون بود خیلی کم به من پسرم میگفت و من بودم بیشتر به رضا بابا میگفتم و وقت های که شیطنتم گل میکرد میگفتم ددی اما از حالا به بعد باید چی صدا میزدم بُکنم شوهرم یا دوست پسرم؟
*
*
*
خوشحال میشم نظرات خودتون رو ارسال کنید

نوشته: M_pesar_shabgard


👍 35
👎 13
107001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

841855
2021-11-10 02:14:46 +0330 +0330

جل الخالق ،مگه داریم!

1 ❤️

841871
2021-11-10 03:45:21 +0330 +0330

خسته نباشی
اینطور که متوجه شدم داستان تو شیراز می گذشت.
بهشت زهرا متعلق به تهرانه . چطور هر هفته از شیراز می رفتید تهران برای فاتحه اموات ؟
منظورت از دشویی احتمالا دستشویی بوده ، درسته ؟
شب زفاف درسته نه ضفاف.

2 ❤️

841914
2021-11-10 13:16:39 +0330 +0330

جالب بود ، خوشمان آمد

1 ❤️

841917
2021-11-10 13:40:51 +0330 +0330

فقط اومدم فحش بدم به تو و ادمین که چطور داستان توی کسکش رو تایید کرده.اخه حرومزاده به چه قیمت حاضر میشی برینی به اعتقاد مردم!خاکبرسر پستت کنن

0 ❤️

841918
2021-11-10 13:42:06 +0330 +0330

اولش ک کونتو لیس زد شیلنگ شور نکرده بودی؟؟🤮🤮🤢

0 ❤️

841924
2021-11-10 14:36:12 +0330 +0330

بعد از سه ماه من تبدیل شدم به افسرده ترین حالت ممکن و پدر خونده م هر کار میکرد نمیتونست من رو از این حالت خارج بکنه. تا این‌که منو کرد و از این حالت خارج شدم…

4 ❤️

841944
2021-11-10 18:29:38 +0330 +0330

پورن گی استپ دد نگاه میکنید نیاید داستانشو اینجا بنویسید ممنون

1 ❤️

841945
2021-11-10 18:56:50 +0330 +0330

اگه وقتی ۱۰ ساله بودی اون ۳۵ سالش بوده پس یعنی ۲۵ سال اختلاف سنی دارید نه ۲۲
و وقتی ۱۸ سالت بوده اون ۴۳ ساله بوده نه ۴۰

5 ❤️

841947
2021-11-10 19:24:32 +0330 +0330

قشنگ بود خرچنگ

0 ❤️

841949
2021-11-10 20:03:41 +0330 +0330

نسبتا منطقی و خوب داستان رو پیش بردین. خوب بود. من که معمولا داستانای گی رو نمی خونم این یکیو تا آخر خوندم.

فقط لطفا اگه باز خواستین بنویسین حتما ویرایش کنین. خیلی اشتباه تایپی و ویرایشی داشت.

0 ❤️

841954
2021-11-10 20:22:19 +0330 +0330

کاری به غلط املایی و اندک سوتی های داستانت ندارم
قشنگ بود؛ لایک

1 ❤️

841987
2021-11-11 01:12:35 +0330 +0330

عالی بود
فوق العاده بود داستانت

1 ❤️

842086
2021-11-11 15:43:57 +0330 +0330

خواهشا تاپیکای گی رو از straight جدا کنید

0 ❤️

847477
2021-12-11 09:34:10 +0330 +0330

سلام مفعولم واقعی مشهد هستم الان پایم21سالمه سکس گروهی هم پایم فقط سن بالا 35بیاد پیوی💋💋💋💋
بدنم کامل شیوه آماد …🙈🙈 بیزیم

مکان ندارم سویت نزدیک حرم باشه میرم😍😍

1 ❤️

870419
2022-04-24 01:37:19 +0430 +0430

این بار دومیه که میخونمش
فوق العاده بود
اگه واقعی بود چیزی که تعریف کردی
امیدوارم زندگی خوبو پر از عشقی داشته باشید
چقدر خوبه که خیالتون راحته و یه زندگی آرومو به دور از قضاوتو نگاه دیگران دارید

0 ❤️

896519
2022-09-21 15:51:34 +0430 +0430

خوبه بزار بکنتت

0 ❤️

899949
2022-10-23 02:29:41 +0330 +0330

هوییااااح 🙂

0 ❤️

935173
2023-06-28 07:33:26 +0330 +0330

مفعولم از شیراز ۳۸ سالمه فاعل بکن خوب میخوام

0 ❤️

967771
2024-01-22 01:59:16 +0330 +0330

برای بار دوم میخونم
سال پیش اکانت نداشتم نشد لایک کنم از این تابو خوشم میاد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها