لگِ چرم، رژ قرمز و‌ شوهری که تماشاگر است (۳ و پایانی)

1403/01/17

...قسمت قبل

قسمت سوم

پیش‌گفتار:
چیزهایی که اینجا نوشته میشه ممکنه واقعی باشه ، بعضی وقتها برای جذابتر شدن چیزهایی بهشون اضافه بشه ، یا کلاً فانتزی و داستان باشه.
کسانی که میان و فحش و بد و بیراه میدن ، می‌تونن نخونن!
کسی اسلحه رو شقیقه‌شون نذاشته.
اصولا داستان‌های سکسی برای برانگیخته شدن امیال جنسی، تصویرسازی فانتزی‌های سکسی و آشنایی با تاریکخانهٔ ذهن آدمهاست.
لطفا احترام و ادب رو حفظ کنید چون برای مخاطبم احترام قائلم و برای هر داستان ماهها وقت میذارم.بارها و بارها می‌خونمش و تصحیح می‌کنم و تا جایی که بلدم هم املای صحیح و نگارش درست رو رعایت می‌کنم.
«لطفا مودب باشید»

.
.
.
محسن عین یه آدم لمس که سالهاست روی ویلچر زندگی می‌کنه ساکن و بی‌حرکت بود.به میز خیره شده بود و حالا اندازه یه کف دست جلوی شلوارکش خیسی رو می‌شد دید. لیوان آبجو رو برداشتم و سر‌کشیدم و از توی کیفم اسپری بی‌حسی رو برداشتم و رفتم توی دستشویی. شیر آب رو باز کردم و دوباره به دستگاه تناسلیم اسپری زدم.این زن و شوهر بدون سکس هم می‌تونستن آدم رو به یک ارضای جنسی عمیق برسونن.
سریع برگشتم و در حال نشستن روی مبل، همزمان با خروج نسترن از اتاق خواب، اسپری رو جوری‌که نسترن متوجه نشه، تو کیفم انداختم.
نسترن…
نسترن…
نسترن…
لگ چرم رو که قبلا توصیف کردم براتون پوشیده بود.
لگ توی پاش در حال انفجار بود.رونهای نسترن مثل رون یک اسب عرب وحشی، پُــر و خوش تراش بود.نیم‌تنه پاپیونی‌ای رو که براش آورده بودم رو پوشیده بود.نیم تنه‌ای قرمز از جنس ساتن که فقط سینه‌هاش رو می‌پوشوند و پشتش یه پاپیون بزرگ داشت.سینه‌هاش درشت و شق بود.بدون سوتین سر بالا ایستاده و بود و بیش از نیمی‌از اون بیرون بود.شکم نسترن صاف و نرم بود و سوراخ نافش کمی گود و به غایت زیبا.
نسترن شرت سفیدش رو در آورده بود و حالا یه شرت قرمز پوشیده بود که از دو طرف و روی پهلوهاش و در فاصلهٔ فضای خالی بین نیم‌تنه و لگ، گره می‌خورد.یه پاشنه بلند کلاسیک قرمز هم پوشیده بود که خطوط لای انگشتان پاش پیش از شروع قسمت جلویی کفش و پنجه بدجوری سکسی‌ترش می‌کرد و از همه مهمتر، آرایشی که تجدید شده بود:
رژ گونه و رژ قرمز غلیظی که بجای رژ تیرهٔ قبلی روی لبهای پهن و زیبای نسترن رو پوشونده بود.
کیرم دوباره داشت توی شرتم ضربه می‌زد و نسترن گفت:

چطور شدم؟
محسن که حالا یه کم به خودش اومده بود روی صندلی جابجا شد و با رضایت و شهوت به تماشای زنش نشست.
حالا میزانسن و صحنه رو اینطور می‌شد توصیف کرد:
.
زنی با
«لگ چرم، رژ قرمز و شوهری که تماشاگر است»
.
کیرمُ تو دست گرفتم و شروع به مالوندنش کردم و گفتم:
جوووووون، سر تا پاتو باید خورد خانم خانما و با دست اشاره کردم که نزدیک بشه.
نسترن زیر نگاه شوهرش بسمت من اومد. حالا وقتی با پاشنه بلنداش راه می‌رفت، از روبرو دو‌ طرف لگنش با هر قدم، بالا و پایین می‌رفت.لگ رو انقدر بالا کشیده بود که آناتومی کسش رو می‌شد دید.نسترن جلوی مبل و نزدیک ب من ایستاد.با دو دست کونش رو چنگ زدم و لبهام رو روی شکم لختش گذاشتم و شروع به بوسیدن کردم.از سمت چپ به محسن نگاهی انداختم و خیره تو چشماش، دستام رو از پشت بردم زیر کون زنش و انگشتام پیچید لای رونهای نسترن.
نسترن چنگ زد لای موهام و پای چپش رو آورد بالا و روی شونه راست من رد کرد و پاشنه و کف کفشش رو گذاشت روی مبل، پشت من. حالا پشت رون پای چپ نسترن روی شونه من بود و نسترن با عقب و جلو کردن و ‌موج دادن به بدنش، سعی می‌کرد به نحوی کسش رو به صورت من بماله.به محسن گفتم:
محسن جان خیلی ممنونم از پذیراییت.ولی این جیگر خانم دیگه فقط مال تو نیست.
محسن که انگار تو فاصلهٔ رفتن نسترن به اتاق و خواب و تعویض لباسش یه مقدار هوش و حواسش برگشته بود گفت:
-چی از این بهتر که ببینم زنم تو بغل یه مرد دیگه‌ست؟
+دوست نداری ببینی یه مرد دیگه داره با زنت ور می‌ره و دستاش لای رانهای خوشگل زنته؟
فقط چشماش رو باریک کرد، سرش رو تکون داد و همزمان با گرفتن کیر خودش گفت: اوووووممممم
دست راستم رو آوردم جلو و شروع به مالیدن کس نسترن کردم.از روی لگ می‌شد نرمی و چاق بودن کسش رو فهمید. همزمان با مالیدن کسش شروع به خوردن شکمش کردم. عضله‌ای نبود. نرم بود. نرم و صاف، انگار دهانت رو در پاتیلی از خامهٔ بهم زده با بافتی یکدست حرکت بدی.بالاتر رفتم و بوسه‌ای به ناف‌اش زدم.نسترن انگار بدنش مور مور شده باشه شکمش رو تو داد و لرزه‌ای کرد و سرش رو به عقب برد و چشمانش خمار و بسته شد؛ با همون خط سفید، بین شکاف ما بین دو ردیف مژه‌هاش.موهای مشکی و‌ ابریشمیش از پشت به کون قلمبه و کردنیش رسید.
زبونم رو توی ناف‌اش کردم و نسترن نفس بلندی از ته گلو به بیرون داد. شروع به چرخوندن زبونم توی نافش کردم و همزمان با دست راست با کسش ور می‌رفتم و با دست چپ به کونش چنگ می‌زدم.
نسترن دوباره شهوتش بالا رفته بود و بریده بریده می‌گفت: جوووون جووووون جوووووون بمالم، بمااااال منو، جلو شوهرم بمال منو، جوووووون جوووووون جوووووون ، دلم می‌خواد جلوی شوهر بی‌غیرتم بخوابم زیرت عزیزم… دلم می‌خواد خودمُ تقدیمت کنم… جووووون کسم خیس خیسه عزیزم، کسم آب انداخته، بزن بترکونشششش و من با صدا و ‌کلمات نسترن حشری‌تر می‌شدم و شدت و سرعت حرکت دست و زبونم بیشتر می‌شد.
محسن دوباره کیرش شق شده بود و از روی شلوارک می‌مالیدش.
بلند شدم ایستادم و دست چپم رو دور کمر لخت نسترن حلقه کردم و کف دست راستم رو کردم لای موهای نسترن و پشت سرش رو گرفتم و دو تا لب پهن و رژ زدهٔ نسترن رو با لبهام توی دهنم کشیدم و‌ شروع به مکیدنش کردم.
عطر و طعم رژ لب، توی شامّه‌ام پیچید… عطر زن… عطر خوش زن متأهل، که حالا دیگه قدغن نبود.
نسترن زبونش رو توی دهانم فرستادم.زبونهامون رو دور هم می‌چرخوندیم.نسترن دست انداخت روی شرت استرچ و نازکی که به پا داشتم و کیر در حال انفجارم رو توی دستهاش گرفت.انگشتهای باریک و کشیدهٔ نسترن پایین‌تر رفت و تخم‌های پر از منی‌ من رو توی مشت گرفت و شروع به مالش کرد.
در جا و همزمان با لب‌بازی، که حالا به آب‌دهان‌بازی رسیده بود نسترن رو بسمت کاناپه چرخوندم و خوابوندمش رو کاناپه و خوابیدم روش.
نسترن به محسن گفت:
می‌بینی محسن…؟ به چیزی که می‌خواستی رسیدی. بالاخره زنت خوابید زیرش.
بالاخره زیرخوابش شدم. امشب زنت در اختیار کس دیگه‌ایه… امشب تا صب جلوت بهش می‌دم و من همزمان داشتم با لبهام، گلو و گوش نسترن رو می‌خوردم.دستهای نسترن روی تن من بالا و پایین می‌شد و هر از گاهی ناخنهاش رو از بالای بدنم تا کمرم می‌کشید و من ردّ‌ ِخون رو زیر پوستم حس می‌کردم.
دستهام رو بردم پشت نسترن و بغلش کردم و دوباره لبهای هوس‌انگیزش رو مکیدم.صورتش رو می‌بوسیدم و همزمان کیرم رو از پایین به کسش می‌مالیدم.
نسترن پاهاش رو بازتر کرد و پای راستش رو بالای پشتیِ کاناپه گذاشت و پای چپش رو هم بالا برد.
ترکیب لگ چرم و پاشنه‌بلندهای قرمز نسترن که الان هم باز شده بود و هم رو هوا بود و منی که لای این پاها بودم و این زن رو در اختیار داشتم، اونهم جلوی شوهرش، عجیب شهوت‌انگیز و غریب بود.
از پشت، غزنهای نیم‌تنه نسترن رو باز کردم و از تنش درآوردم.همینطور که روی نسترن بودم با دو دست پستونهای درشت و مواج نسترن رو چنگ زدم و تمام چونهٔ نسترن رو توی دهانم کشیدم و شروع به مکیدن‌اش کردم.بعد گلوی نسترن رو با ردّی از بوسه طی کردم و به بالای سینه‌ش رسیدم.سینهٔ‌ نسترن(قسمت بالای پستون‌هاش) استخونی نبود.انگار جناق سینه‌ش با روکشی از حریر و ابریشم و ململ پوشونده شده بود.مثل دامنه کوهی که پر از شقایق‌ها و سوسن‌های وحشیه.حالا که داراز کشیده بود بافت پستونهای نسترن روی دامنهٔ سینه‌ش پخش شده بود ولی همچنان قله‌های دوتا پستون زیبا و درشت‌اش سر به آسمون داشتند.شروع به لیسیدن و گاز گرفتن سینه‌ش با لبهام کردم. نسترن ناله می‌کرد و با حرکتهای عمودی‌ای که به قسمت لگن و باسنش می‌داد سعی می‌کرد کسش رو به من بماله.
با جابجا کردن خودم کمی پایین‌تر اومدم تا جایی که صورتم لای پستون‌های نسترن قرار بگیره.دو تا پستونش رو با دستهام گرفتم و چسبوندم بهم و به محسن نگاهی کردم.
گفتم: می‌بینی اینارو؟ پستونای زن خوشگلته که تو دستهای منه.زنت زیر کیر منه امشب محسن. امشب زنت جندهٔ منه و وحشیانه به خوردن پستونهای نسترن مشغول شدم.
محسن باسنش رو از روی صندلی بلند کرد و با یک حرکت شلوارک و شرتش رو با هم درآورد.
کیرش شق و رو به بالا بود.شروع به ور رفتن با کیرش کرد و من مشغول خوردن زن بی‌نظیرش!
نسترن دوباره مست شده بود:
بخور منو… همه جام مال توئه دیوث… جندهٔ توام من، جندتم جندتم جننننندتم من… جندهٔ دو عالمم من، جووووووون بکن منو، بکنننننم…
سرم رو از پشت گرفته بود و به سینه‌هاش می‌فشرد.سر پستوناش رو می‌مکیدم و با دندون گاز می‌گرفتم و می‌کشیدم.با اینکار نسترن سرعت نفس نفس زدنهاش بیشتر شده بود و از ته گلو ناله‌هایی بَـم می‌کشید.پایینتر رفتم و با ولع و شدت شکم و پهلوهای نسترن رو می‌خوردم.به هیچ چیزی غیر از لذت بردن از بدن نسترن جلوی شوهرش فکر نمی‌کردم.پهلوهای تراشی‌خوردهٔ نسترن رو می‌خوردم و بلند بلند ناله می‌کرد.نسترن دو دستش رو در امتداد بدنش بسمت سرش برد و از کنار گوشهاش به دور دسته کناری کاناپه حلقه کرد. زیر بغل نسترن سفید و صاف بود و من بدون تعقّل و پر از شهوت، شروع به مکیدن زیر بغلش کردم. نسترن پی‌در‌پی ناله می‌کرد و پشت هم و بریده بریده محسن رو صدا می‌کرد.
محسن دوباره سرش رو به پایین افتاده بود و داشت با کیرش ور می‌رفت.نسترن گفت:
محسن محسن محسن… این خیلی خوبه… این داره زنتو می‌خوره… اووووووه اووووووه… جون جلو شوهرم، جلو شوهرم…
پرسیدم جلو شوهرت چی؟
(با صدای بلند) جلو شوهرت چی؟ و با ضرب بلند شدم و جلوی موهای نسترن رو چنگ زدم و از روی مبل بلندش کردم و کشیدم اون طرف میز و موهاش رو به سمت پایین کشیدم و پرتش کردم رو پاهای محسن.
حالا صورت نسترن نزدیک کیر محسن بود و گلوش روی رون پای چپ محسن بود.کونش تو حالت قمبل بود و یکی از کفش‌هاش از پا در اومده بود.پسِ‌گردنش رو گرفتم و دوباره و با تحکّم تکرار کردم:
-جلوی شوهرت چی جنده؟
نسترن با حالتی میان مستی و شهوت و گریه گفت:
+جلوی شوهرم بکن منو، بکن منو…
صندلی محسن رو دور زدم و رفتم اون طرف نزدیک به محسن و کیرم رو کمی رو به جلو دادم و گفتم:
ببین واسه زنت چی دارم…
محسن دست راستش رو بالا آورد و از روی شرت کیر در حال انفجارم رو گرفت…
محسن: نسترن کیرش خوبه نسترن…
گفتم: درش بیار محسن، داره تو شرتم می‌ترکه… درش بیار.
محسن همون دستش رو برد داخل لبه شرتم و کشیدش پایین، خودم هم از دو طرف شرتم رو دادم پایین.کیرم مثل فنر پرید بیرون و شق و رو به بالا در حال دو دو زدن بود.
حالا محسن و نسترن برای اولین بار کیرم رو می‌دیدن.
عجیب شق شده بود و انگار کمی هم باد کرده بود.خودم تا بحال کیرم رو تو این وضعیت ندیده بودم. مثل یک جنگجوی آمادهٔ رزم!
بیخ کیرمو گرفتم و تکون دادم و به محسن گفتم با این می‌خوام زنتو بکنم امشب.
محسن مست و خراب گفت: جوووون… آرزومه ببینم.
یک قدم جلو رفتم و کیرم رو مقابل سینهٔ محسن و کمی بالاتر از صورت نسترن نگه‌داشتم.نسترن سر و سینه‌ش رو بالا آورد انگشتان هر دو دستش رو روی رون پای چپ شوهرش گذاشت شروع به مالیدن نوک بینیش به سر کیرم کرد.صورتش رو روی مدار دایره‌ای گردنش دَوَران می‌داد و با اینکار کیرم رو به چپ و راست حرکت می‌داد و بعد از چند لحظه با توجه به شدت گرفتن حرکت کیرم به دو سمت صورتش می‌خورد.با دست چپ کیرم رو بین انگشتانش گرفت و با لبهای قرمزش شروع به بوسیدن سر کیرم کرد.محسن از چند سانتیمتر بالاتر داشت با شهوت تمام می‌دید که زنش داره کیر یه پسر غریبه رو می‌بوسه. نسترن زبونش رو به زیر کلهٔ کیرم می‌کشید و سوراخ کیرم رو که مایع بی‌رنگی ازش بیرون میومد رو می‌بوسید.با نگاهی به سمت راست و کمی متمایل به بالا به محسن گفت: محسن دارم کیرشو می‌خورم، بالاخره شد…
از بالاتر، جوری که هم محسن و هم نسترن تو دیدم بودن پرسیدم:
چی بالاخره شد؟
نسترن گفت: چند وقتی بود دنبال یه نفر سوم بودیم. توی پاساژ بخاطر اینکه پسر جوون زیاده میومدیم. چندتایی رو کاندید کردیم و می‌رفتیم تو مغازه‌هاشون.هر کدوم به دلایلی کنسل می‌شدن.بعضیاشون پر رو و بی‌ادب بودن، بعضیاشون ظاهرشون تر و تمیز نبود، بعضیا بی‌کلاس و چیپ بودن.هر کدوم چند بار تست شدن.یادته پرسیدی ازم که چند بار اومدین تو مغازه‌م یا پشت ویترین وایمیستادین و نگاهم می‌کردین و آروم با هم حرف می‌زدین؟
-آره
+هر بار که میو‌مدیم بیشتر مطمئن می‌شدیم که نفر مورد نظرمون تویی.
-چطور؟
+هیچوقت چیپ و هَوَل نبودی.همیشه مودب و بی‌توجه به حرکتای سکسی من بودی و فقط کارت رو انجام می‌دادی.
-پس اینجور…
نسترن با یه حرکت، بیشتر کیرم رو تو دهانش کرد و دهانش رو سفت کرد و کیرم در تنگنای نرم و گرم دهانش قفل شد.بعد از چند ثانیه با حرکتی که به سرش داد شروع به بلعیدن بیشتر کیرم کرد و تا جایی که می‌تونست کیرم رو کرد توی دهانش. کف دستهام رو پشت سر نسترن گذاشتم و شروع به عقب و جلو کردن کیرم تو دهن زن محسن شدم. چند لحظه یه‌بار کیرم رو بیرون می‌کشیدم و دوباره تا ته میکردم تو حلق نسترن و محسن از فاصله چند سانتیمتری این صحنه رو دنبال می‌کرد و با کیرش بازی می‌کرد.
نسترن رو بلند کردم و در حالت ایستاده جوریکه محسن ببینه شروع به انگشت کردن و ور رفتن با کون قلمبه‌ش‌ کردم. هر چهار انگشتم رو می‌کردم لای کونش و با سوراخ کونش ور می‌رفتم و با دست دیگه‌م و از بالا محکم روی پستون‌ سمت چپش سیلی می‌زدم. با هر سیلی نسترن از ته گلو آهی می‌کشید و یه جوووووووون کشیده می‌گفت.
واقعا دیگه طاقت نداشتم. نسترن نزدیک محسن کشیدم و بهش گفتم شلوار زن خوشگلتو برام دربیار… وقت کردنش شده محسن. وقت گاییدن زن خوشگلت جلوی چشمات شده. کیر محسن سربالا و شق ایستاده بود و ضربه میزد.دست چپش رو انداخت لبه لگ نسترن و همون‌کاری رو انجام داد که برای در آوردن شورت من کرده بود.یه حرکت فقط از سر رفع تکلیف! رفتم پشت نسترن و شروع به کشیدن کیرم روی کون نسترن از روی لگ شدم… آب کیرم پشت لگش رو خیس کرده بود. دست بردم سمت پهلوهای نسترن و داخل لگ. نسترن به کونش حرکت می‌داد و انگار در حال قر دادن باشه جلوی شوهرش برای یه پسر غریبه دلبری می‌کرد.
لبهام رو‌ پشت گردن نسترن گذاشتم و‌مشغول بوسیدنش شدم و لگ رو از کونش جدا کردم و پایین کشیدم…
روی پاهام نشستم،
انگار رؤیایی به حقیقت پیوسته باشه…
کون نسترن مقابل صورتم بود.برجسته و قلمبه با پوستی براق و نورانی مثل آینه. یه بند قرمز نازک لای کونش بود.بدون معطلی صورتم رو فشار دادم به کونش و تیغهٔ بینیم رو لای چاک کونش فشردم.گودی دور چشمام با گوشت نرم کون نسترن پر شده بود.با دستام لای کونش رو باز کردم و بند شرت نسترن رو‌کنار زدم و لبهام رو بردم سمت سوراخ کونش و شروع به خوردن و لیسیدن لای کون نسترن کردم. نسترن دستاش رو روی رون شوهرش گذاشته بود و قمبل کرده بود و از فاصلهٔ کم کنار صورت محسن می‌گفت:
محسن یه پسر غریبه داره چاک کون زنتو میخوره، محسن امشب من جندهٔ جنده‌هام، امشب من جنده‌ترین جندهٔ رو زمینم، امشب می‌بینی زنت زیر کیر یه غریبه چه حالی می‌کنه، آآآآآآه‌ه‌ه…امشب جنده‌ترین جندهٔ رو زمین زن توئه محسن… آآآآآآه‌ه‌ه… و محسن آب‌کیرش پاشید بسمت سینه و شکم خودش و مثل گرگ سوزن‌خورده زوزه می‌کشید.
دست نسترن رو‌ گرفتم‌ و بردمش بسمت مبل و‌ نشستم رو‌ مبل و نسترن شروع به ساک‌زدن کرد.خایه‌هام رو می‌کشید تو دهنش و می‌مکید و زبونش رو می‌کشید زیر کیرم و میومد تا کلهٔ‌کیرم و دوباره با شدت و آبدار ساک می‌زد… بعد از چند دقیقه گفت: نمی‌دونم چرا حس می‌کنم لبام بی‌حس شده!!(اثر اسپری بی‌حسی که به کیرم زده بودم بود)
دوباره رفت سمت خایه‌هام و من کمی جلو رفتم و شروع به خوردن سوراخ کونم کرد. واااای واقعا هیچ چیز لذتبخش‌تر از خورده شدن سوراخ کونم توسط نسترن نبود. انگار تمام دایرهٔ سوراخ کونمُ می‌کشید تو دهنش و با ولع می‌مکید.
بلند شدم به نسترن گفتم بریم رو تخت زناشوییتون جلو شوهرت بکنمت عشق من.
گفت جوووووون محسن پاشو بیا ببین یه نفر جای تو تو تختمون داره زنتو می‌کنه. دوست داری که؟
محسن به خودش اومد و‌ بلند شد اومد دنبال ما. کیرش خوابیده و آویزون بود و از سرش آب منی کش اومده بود.آب کیری که ریخته بود روی شکم و سینه‌ش موهای بدنش رو خیس و‌چسبناک کرده بود.
روی تخت دراز کشیدم و نسترن اومد خوابید روم. سینه‌های درشت‌اش روی سینهٔ من پهن شده بود و یکی از گره‌های شرتش رو باز کرد و با طنّازی خاصی گفت: افتخار میدین روبان رو باز کنید قربان؟
اون یکی گره رو باز کردم و گفتم: با کمال میل خانم. کیرم که روی قسمت پایین شکمش قرار گرفته بود و گذاشته بود لای چاک کسش و منم با دو دست تمام بدن تراش خوردهٔ نسترن رو دست‌مالی می‌کردم و همزمان تمام دهان همدیگرو می‌خوردیم.
محسن به سمت مخالف تختخواب رفت و روی میل جمع‌و‌جور کنار تخت نشست و شروع به تماشای عشقبازی زن لخت و آرایش کرده‌ش با یه پسر غریبه کرد.
لبای نسترن رو می‌مکیدم و اونم همینطور. با یه حرکت نسترن رو چرخوندم و خوابوندم روی تخت و خودم رفتم روش. دوباره لب پایینش رو مکیدم و رفتم سراغ گردن و شونه‌ها و کتف و بازوهاش…
همهٔ بدنش عسل بود و شیرین. با بوسیدن و خوردن بدنش رفتم لای پاهاش… نسترن یه بالش دیگه زیر سرش گذاشت و پاهاش رو از زانو جمع کرد و بازشون کرد. کس آب انداختهٔ نسترن با لبه‌های کوتاه و به رنگ بقیه قسمتهای پوست بدنش جلوی صورتم بود. خیس و لزج بود و آب کسش ازش بیرون اومده بود و تا نزدیکی سوراخ کونش رفته بود.
به محسن نگاه کردم و گفتم:
-محسن زنت لنگاشو برام باز کرده، می‌خوام کس آبدار زنتو بمیکم بی‌ناموس، می‌خوام انقدر بخورم کس این جنده خانمتُ تا تو دهن من ارضا شه و با همه دهانم کس نسترن رو بلعیدم.
نسترن همزمان سرش به عقب رفت و چونه‌ش بالا اومد، ملافه رو محکم چنگ زد و با جیغی خفه، کشیده و طولانی گفت: ایییییییییییییییییی…
همه کس نسترن تو دهنم بود و با تمام اجزای دهانم می‌مکیدمش. «همه‌ش گوشت بود»😂
آب کسش با آب دهانم قاطی شده بود و طعم عجیب و دلچسبی رو مزه مزه می‌کردم.زبونم رو کردم تو کسش و شروع به چرخوندن کردم،
نسترن پاهاش را بالا داد جوری که کف پاهاش بسمت سقف بود و مثل وحشیا از ته حلق هاااااه هااااااه هااااااه می‌کرد. محسن با دیدن حال نسترن و پوزیشن منی که لای کس زنش بودم دوباره حشری شده بود و با کیرش ور می‌رفت. دهانم رو یه‌مقدار جمع کردم و فقط چوچول نسترن رو تو دهانم نگه‌داشتم و یه انگشتم رو تا ته و سریع تو کس نسترن کردم.نسترن به خودش می‌پیچید و زوزه می‌کشید.انگشتمو تو‌ کسش عقب جلو می‌کردم و نسترن با صداهایی گنگ:
جوووووون ـزیزززززم…. اوووووم اوووووووم بکنم بکنم بکنم… دارم می‌میرم… بکنم…. آه‌ه‌ه‌ه آ‌ه‌ه‌ه‌ه
و منو بیشتر و بیشتر داغ و‌ حشری می‌کرد و باعث بی‌رحم شدن و‌ وحشی شدنم می‌شد. چوچولشُ گاز می‌گرفتم و نسترن جیغ‌های بلند می‌کشید و فحش‌های رکیک می‌داد:
کسکش گاییده شدم، کسکش مادرم گاییده شده
جووووون جووووووون کیر بددددده کیرررررر بدددددده
محسن کسکش زن جندتُ داره می‌گاد، محسن جوووون، دارم پاره میشم جوووووووون کیییییررررر بده…
دیگه طاقت نداشتم با اینکه کمتر از یه ربع پیش بی‌حسی زده بودم احساس می‌کردم تو تمام کیرم آب‌منی جمع شده…
بلند شدم و اومدم لای پاهای نسترن، کیر در حال انفجارم رو در حالیکه رو‌ کس نسترن می‌زدم به محسن نشون دادم و تو صورتش نگاه کردم و بهش گفتم حالا می‌خوام کیر تو‌ کس زنت کنم کسکش‌خان.
نسترن پاهاش رو انداخت روی شونه‌هام سینه‌هاش رو چسبوند به هم و گفت: دیگه وقتشه… بگا منو عزیزم، بگا زن شوهردارتُ… بکن و جرم بده عزیزم.
کیییییر می‌خوااااام
کیییییر می‌خوااااام
و محکم کیرم رو چپوندم تو‌ کس نسترن و نسترن دوتا دستش رو روی دهانش گذاشت و تو دستاش بلند جیغ زد، و پاهاش رو دوباره بسمت سقف سیخ کرد و تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد. صورتش جمع شده بود و از دو گوشهٔ چشماش اشک سرریز شده بود. احساس می‌کردم کیرم تو یه لیوان ژلهٔ در حال آب شدنه. در حال ارضا شدن بودم. به زور و زحمت سه چهار تا تلمبه زدم و از ته‌گلوم بریده و خفه گفتم:
محسن زنتُ گاییدم و افتادم رو نسترن. با تمام وجودم توی کس نسترن خالی شدم. ارضایی چنان عمیق و سنگین که تا اون زمان تجربه نکرده بودمش و اصلا نمی‌دونستم چنین حسی می‌تونه در وجود آدمی بوجود بیاد. نمی‌دونم چقدر طول کشید تا ارضا شدنم تموم بشه پلی از همیشه طولانی‌تر بود. نسترن محکم بغلم کرده بود و یه دستش رو‌ پشت سرم گذاشته بودم و با نوک انگشتاش کف سرم رو نوازش می‌کرد و دست دیگه‌ش روی کمر عرق کردم بود و پاهای خوش تراشش باسن و پشت رونهام رو پوشونده بود.
دهانم درست به انحنایی که گردن نسترن رو به شونه‌ش متصل می‌کرد چسبیده بود و نفس داغی ازش خارج میشد و خروج آب کیر خودم و آب کس نسترن رو حوالی کیرم احساس می‌کردم.

«قلّهٔ آتشفشان، بر شانه‌های عریان، می‌چکه از تو عسل، بر مرمرِ تاجْ‌محل»

ساعت تقریبا ۲ نصفه شب بود.
ماشین رسیده بود جلوی آپارتمان محسن و نسترن و داشتم باهاشون خداحافظی می‌کردم. محسن رو بغل کردم و ازش بخاطر حرفهای رکیک و تحقیر های موقع سکس عذر‌خواهی کردم.
بغلم کرده بود و دوتا کف دستش رو پشتو گذاشته بود و با خنده گفت: تمام لذتش همینه دیگه… (…)جان هرکسی یه فانتزیها و فتیش‌هایی داره. بنظرم اگه به دلشون نزنه و تجربه‌شون نکنه عقده میشن و تو روح آدم تبدیل به سیاهچاله میشن.
من دوستت دارم و دلم می‌خواد باهات در ارتباط باشیم.
بوسیدمش و گفتم: حتما
از محسن جدا شدم و نسترن اومد نزدیک و همدیگر رو بغل کردیم و همون حرفها و عذرخواهی‌ها رو به نسترن هم زدم و اونم گفت: عذرخواهی لازم نیست عزیزم. امشب خاص‌ترین شب عمرم بود و بابتش ازت ممنونم. انتخابمون اشتباه نبود. دقیقا همونی که باید ‌می‌بودی بودی. بوقتش محترم و‌ جنتلمن و سر جاش‌هم دیوث و بی‌شرف!😄هر سه زدیم زیر خنده و بسمت آسانسور رفتم.

توی ماشین عمیقا تو فکر بودم. یه حس گنگ و ناشناخته داشتم. اینکه کار درستی کرده بودم یا نه؟
اینکه این کار رو ادامه بدم و رابطم رو با محسن و نسترن حفظ کنم یا نه؟
اینکه این کار هم‌ مثل خیلی از تجربه‌های زندگی بوده

پایان قسمت سوم و داستان

نوشته: هایزنبرگ


👍 23
👎 3
28601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

978459
2024-04-06 00:07:08 +0330 +0330

پابند هم داشتی با اون شلوار یا خیر اگه نداشته باشی ذره ای ارزش نداره

2 ❤️

978463
2024-04-06 00:27:52 +0330 +0330

تفنگ که رو شقیقت نذاشتن کوسشعر تفت بدی مجلوق کوس ندیده بدبخت

1 ❤️

978466
2024-04-06 00:31:55 +0330 +0330

باید محسن رو هم میکردی

0 ❤️

978467
2024-04-06 00:33:37 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

978468
2024-04-06 00:36:51 +0330 +0330

داستان سکسی قشنگی بود ولی افسوس هم داره در اصل ماجرا و اینکه چرا باید چنین ماجراهایی هم باشه ، نمی‌گم نیست که هست مثل خیلی از ناهنجاری های دیگه که هست ، با اینکه از تحقیر خوشم نمیاد و شدید نبود ولی چنین زوج‌هایی و بخصوص مرد داستان کمه کم لیاقت چنین تحقیری رو دارن و اگر اغراق نباشه حقیر هستن چون چنین کاری از دست هر کسی بر نمیاد و کمتر کسی تن به بی‌غیرتی در این حد میده و زنش زیر خواب دیگری می‌کنه چون بعضی چیزا خصوصی هست نه عمومی ، زیاد پیش میاد که زن و شوهر به هم خیانت کنند و اکثریت هم توجیه خودشون دارن و دیوار حاشا هم بلند واسشون و بعضی اوقات یکی از طرفین هم متوجه میشه و واسه حفظ آبرو و زندگی نادید میگیره ولی رو در رو و کاکولدی کمتر هست و معمولا هم آخرش جدایی هست چون بعدش دیگه نه اعتمادی هست و نه احترامی ، این که باید یه محدوده و خط قرمزی باشه تو زندگی زوجین ، بازم هر کسی یه نظری داره ، بعضی ها هم هستن که ناخودآگاه برده هستن بعضی هم آلفا و با احترام .

2 ❤️

978496
2024-04-06 01:57:16 +0330 +0330

نه به موضوع کار دارم و نه به ترویج بیغیرتی
ولی داستان و نگارش خوبی بود!

1 ❤️

978501
2024-04-06 02:01:51 +0330 +0330

Im real master(31) …bdsm lover

1 ❤️

978507
2024-04-06 02:18:10 +0330 +0330

عالی بود حتما ادامه بده با تم های مختلف نگارشت عالیه و ادم به وجد میاره

1 ❤️

978543
2024-04-06 10:09:12 +0330 +0330

عالی نوشتی. ممنونم ازت.

1 ❤️

978546
2024-04-06 10:37:09 +0330 +0330

به نظرم نویسنده این داستان متاهله یا متاهله یه حقی کونی نیست😝

0 ❤️

978558
2024-04-06 12:21:31 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک مجلوق جلقی کوس ندیده

0 ❤️

978664
2024-04-07 01:20:58 +0330 +0330

به نظر من اینجور بود یا شمام حس کردین نویسنده این داستان با دو قسمت قبلی فرق داره؟

0 ❤️

978696
2024-04-07 07:11:46 +0330 +0330

داشت کیرتو میخورد یهو تعریف کرد چجوری شد با شوهرش انتخابت کردن؟ تا همونجا خوندم و فهمیدم ریدی آبم قطع بوده.
آخه ابنه‌ای کوس ندیده بدبخت ماااارکِس مجلوق، مجبوری کس تفت بدی

0 ❤️

978880
2024-04-08 08:48:50 +0330 +0330

نگارشت خیلی خوب و بی نقص بود و اینکه داستانت موضوع زیبایی داشت،من ک خیلی دوست داشتم و ازت ممنونم بخاطر داستان قشنگت

1 ❤️