دوئل خانوادگی (۲)

1401/07/13

...قسمت قبل

پارت دو
شیلا بخاطر نبود اعظم خانم دیگه خودش غذای مهسا رو میبرد ولی ظرف های غذاش بدون دست خوردگی برمیگشت . مهسا اغلب برون غذا میخورد و واسه شام از بیرون سفارش میداد . چند باری پدرم با مهسا دعواش شد ولی مهسا حتی سعی نمیکرد از خودش دفاع کنه و جواب پدرم رو بده . منم چون اخلاق مهسا رو میدونستم اصلا چیزی بهش نمیگفتم اونم با من درحد سلام و خداحافظ حرف میزد چون از دستم شاکی بود .
تقریبا یه ماه از اومدن شیلا و مونا به خونمون گذشته بود و میونه من با هردوشون روزبروز گرمترو گرمتر میشد در حدی که گاهی اوقات مونا رو میرسوندم محل کارش . تو کافه نشسته بودم که پدرم زنگ زد و گفت میخواد برای مونا ماشین بخره؛ من مخالفتی نداشتم ولی بهش گفتم بهتر نیست با مهسا هم درمیون بذاری که با عصبانیت بهم گفت مگه وقتی برای شما دوتا خریدم با کسی درمیون گذاشتم . خدایی حرفش منطقی بود و باعث شد خفخون بگیرم . بهم گفت مهسا رو بردارم و برم نمایشگاهه رفیق قدیمیش؛ یه ماشین هماهنگ کرده برداریم و بیاریمش .
من قبل رفتن زنگ زدم مهسا و گفتم بیاد کافه باهاش کار واجب دارم . میخواستم قبل از اینکه ماشین رو آتیش بزنه بهش بگم . خانم خانما با تاخیر یک ساعته رسید و با یه قیافه حق بجانب نشست جلوم .

  • سلام خانم خوشگله خوبی شما؟ +حرفاتو بگو کار دارم-این چه رفتاریه با برادرت با عشقت با عزیز دلت؟ +مانی چرت نگو حرفتو بزن میخوام برم -باشه باشه بابا الان میگم، بابا میخواد واسه مونا ماشین بخره یعنی خریده باید بریم تحویل بگیریم +میدونستم حرف بعدی؟ -دکی منو بگو قلبم داشت هزار بار در دقیقه میزد که خانم الان مارو جر میده؛ از کجا؟ +تو راه بابا زنگ زد گفت –احسنت به بابا. پس مشکلی نداری؟ +نه اونم بچشه چرا باید داشته باشم من با اومدنشون تو خونمون مشکل دارم –بیخیال خوشگلم اون بنده خداها که کاری با تو ندارن +میدونم ولی باهاشون حال نمیکنم –حالا یذره باهاشون ارتباط برقرار کن شاید خوب پیش رفت +نمیدونم شاید –آفرین به تو خانم متشخص +کاری نداری من برم؟ -حالا دو دقیقه اومدی پیش ما نشستی بعد 28 روز دارم اون صورت خوشگله اخموتو میبینم کجا حالا؟ +چه آمار روزا دستشه؛ از توهم شاکیم مانی خان رفتی تو جبهه اونا فکر نکن یادم رفته –بخدا من تو جبهه هیچکس نیستم فقط دوست ندارم با کسی بجنگم تازشم من سرباز فدایی توام سرهنگ. راستی چه تیپی نازی زدی خیلی بهت میاد +خوبه؟ خودم احساس میکنم این یه ماه انقدر فست فود خوردم چاق شدم این لباسم جذبه بد نشونم میده –کلا نیم کیلو اضاف کرده میگه چاق شدم.
    مهسا بلند شد جلوم وایساد؛ یه مانتوی پاییزه جلو بازه سفید پوشیده بود بایه شلوار لی جذب آبی برفکی، یه کتونی سفید جمع و جور و یه شال آبی روشن. بهش گفتم یه درو بزن وقتی چرخید از پشت مانتوش انقدر کوتاه بود که اگر یخورده خم میشد باسنش کاملا مشخص میشد ولی روناش کاملا خود نمایی میکرد. اولین بار بود که با دیدن بدنه مهسا یهو تپش قلب گرفتم.
    -خیلی بهت میاد چرا از این تیپا نمیزنی همش مثل خانم معلمایی +مهندس تپ میزنم ولی باتو که زیاد بیرون نمیرم تو هرموقع منو بیرون دیدی لباس آموزشگاه تنم بوده –اوه آره راستی میگی پس از این به بعد بیشتر باهم میریم بیرون . از مهسا جدا شدم و رفتم سمت مونا؛ رفتیم سمت نمایشگاه ماشین، اون 207 که پدرم براش خریده بود رو تحویل گرفتیم و برگشتیم خونه. اون شب مونا شام همه رو دعوت کرد یه رستوران شیک بابت شیرنی ماشینش و برخلاف انتظار مهسا هم اومد که همون شب جرقه دوستی و ارتباط اون دوتا خورد. با سرعت کمی میونه مهسا با مونا و مادرش داشت خوب میشد که برای هممون این مساله رضایت بخش بود. کم کم مونا و مهسا ارتباطشون نزدیک شد و به جایی رسید که دائما با دوستاشون یا تنها میرفتن بیرون. اکثر شبا تا دیروقت تو دوتایی تو اتاق مهسا بودن و بعضی شب ها هم مونا همونجا میخوابید که بنظر چیز عجیبی نمیومد؛ خب دوتا دختر بودن داشتن دخترونه عشق و حال میکردن که منم خیلی از این موضوع راضی و خوشحال بودم. حتی اخلاق مهسا خیلی عوض شده بود؛ مربونتر، با حوصله تر و آرومتر شده بود و تیپ های خیلی خفنی هم میزد که دله هر پسری رو آب میکرد. مونا هم خیلی تیپ های باحالی میزد ولی برعکس با اینکه دوسالی از مهسا کوچیکتر بود ولی لباساش خانمانه تر بود.
    همه چیز خوب و عادی پیش میرفت تا صبح روز جمعه 11 دی ماه که همه بجز پدرم خونه بودیم. از خواب پاشده بودم و هنوز ویندوز مغزم بالا نیومده بود. از پله ها اومدم پایین برم سمت آشپزخونه یه قهوه درست کنم دیدم مهسا و مونا دارن واسه خودشون قهوه و چای میریزن و میز صبحونه خفنی چیده بودن.
    -سلام خانما صبحتون بخیر+سلام مانی خوبی بیا صبحونه چیدیم برای خودمون توام یچیزی بخور.
    نشستم و داشتم به مهسا و مونا نگاه میکردم. پشتشون بهم بود و داشتن باهم پچ پچ میکردن همزمان یچیزایی میمالیدن به نون تست. مهسا یه شلوار سه ربع کشی جذب زرد با یه تیشرت نیم تنه جذبتر تنش بود که باسنش تو اون شلوار میتونست از هر مردی قربونی بگیره ولی مونا یه شلوار راحتی گشاد تنش بود که البته خیلی گوشاد با یه تیشرت معمولی بلند که تا روی باسنش اومده بود. باسن مونا در مقابل ماله مهسا خیلی کوچیکتر بود که بخاطر قده بلندترش و لاغرتر بودنش هم میتونست باشه. نمیدونم چرا اون لحظه انقدر مبهوت اندام اون دوتا شده بود و همینطور که داشتم صندوق عقباشونو برنداز میکردم یدفعه دیدم مونا محکم با دست راستش یه سیلی زد به لپ چپه باسن مهسا و یه فشار ریزی هم بهش داد که یهو مهسا به آرومی گفت خنگول مانی اینجاست. هردو برگشت زیر چشمی بهم نگاه کردن و خندیدن؛ منم خودمو زدم به اون راه که مثلا اتفاق مهمی برام نبود ولی همین سیلی جرقه ای شد که کنجکاویم گل کنه و بیشتر حواسم بهشون باشه. تو خونه دائما حواسم پیش اون دوتا بود البته بیشتر اوقات یا بیرون بودن یا تو اتاقشون ولی وقتی تو بقیه جاهای خونه بودن زیر نظر داشتمشون. نمیدونستم چرا دارم این کارو میکنم ولی یه حسی همش بهم میگفت اینکارو بکن. گاهی وقتا مونا از عقب مهسا رو بغل میکرد و بعضی وقتا هم مهسا میشست رو پای مونا. فضولیم نسبت بهشون بیشتر شده بود تا یه روز از بیرون اومدم خونه دیدم کسی نیست. داشتم میرفتم سمت اتاقم که یهو متوجه صدای حموم از اتاق مهسا شدم. همیشه این صدارو میشنیدم ولی اون روز منو بدجور جذب کرد. وقتی رسیدم دمه دره اتاقش به وضوح صدای مهسا و مونا رو میشنیدم که یه چیزایی میگفتن و میخندیدن. یخورده رفتم داخلتر تا بهتر بشنوم که یدفعه مونا با حوله تنپوش از حموم اومد بیرون و وقتی منو دیدم یه جیغه بلندی کشید. مهسا سرشو آورد بیرون گفت چیشده که اونم با دیدن من یه جیغ زد و رفت تو البته فقط سرش نعلوم بود.
    ( *مونا) *اینجا چیکار میکنی مانی؟ سکت دادی -باهم حموم بودین؟ *رفتم موهای مهسارو رنگ بزارم چطور مگه؟ -هیچی اومدم با مهسا کار داشتم +مانی پنج دقیقه دیگه میام بیرون –اوکی.
    با دیدن اون صحنه ها بیشتر از قبل فکر این رفت تو سرم که این دوتا دارن یه غلطی میکنن. هر روز فکر میکردم که چطوری سر از کاراشون دربیارم؛ تا اینکه به ذهنم رسید تو اتاق جفتشون دوربین کار بزارم بخاطر همین به یکی از رفیقام که تو این کار بود گفتم شیش تا مایکرو دوربین میخوام اونم برام ردیفشون کرد. انقدر اتاق دخترا پر از بند و بساطه که به راحتی تو اتاق هرکدومشون سه تا دوربین تو جهت های مختلف کار گذاشتم و برای سه روز رفتم خونه باغ شمال. تو اون سه روز دل تو دلم نبود. وقتی برگشتم رفتم سراغ دوربین ها و کل فیلمهاشون رو ریختم تو لپ تاپم و نشستم به نگاه کردن. روز اول و دوم چیز خاصی پیش نیومد بجز آخر شب دوم که مونا وقت رفتن از اتاق لپ صورت مهسا رو بوسید ولی داستان از فیلمه شب سوم شروع شد. حدود ساعت 9 شب مهسا اومد تواتاقش رفت حموم دوش گرفت و بعد از یه آرایش مفصل یه لباس خواب فوقه سکسی پوشید که رنگ پرتقالی داشت. نفسم از دیدن بدنه زیباش بند اومده بود ولی میدونستم که یه خبری هست؛ اون همه آرایش و اون لباس چیز کاملا غیر عادی بود. نشست رو تختش و یه پاشو انداخت رو اون یکی پاش. دره اتاقش باز شد و یه نفر با کت و شلوار اومد تو؛ اول فکر کردم پسره ولی بعد دیدم کت و شلوار زنونست و طرف موناست. دوربینی که بالای کمد گذاشته بود بهترین زاویه رو داشت چون هر دوشون رو کاملا میشد دید ولی اون دوتا دیگه هرکدوم پشت یکیشون رو نشون میداد. مهسا بلند شد دستاشو انداخت دوره گردنه مونا و اونم دستاشو برد پشت مهسا و گذاشت روی لپای کونش. اول چند جمله ای حرف زدن ولی دوربین ها میکروفن نداشتن که صدا بگیرن؛ بعدش چنان شروع کردن به خوردن لبای همدیگه که انگار جفتشون چند سالیه سکس نداشتن. من مات و مبهوت با ضربان قلب هزار بار در دقیقه و آب دهن هایی که قورت میدادم فقط شاهد اون صحنه های باور نکردنی بودم. مهسا نشست جلو مونا زانو زد و شروع کرد به باز کردن کمربند و شلواره مونا رو کشید پایین. مونا شورت پاش نبود و از پشت کونش معلوم بود. اولش با خودم گفتم خب با دوتا خواهره لزبین طرفم ولی یدفعه با صخنه ای وحشتناک مواجه شدم. دیدم سره مهسا داره مثل ساک زدن کیر عقب جلو میشه که بله مونا خانم دوجنسه، ترنس یا هرچی بهش میگن هستش و خیلی ماهرانه مخه مهسا رو زده بود. مهسا قشنگ یه هفت هشت دقیقه ای از خجالت کیره مونا که خوب معلوم نبود در اومد بعد دوباره بلند شد از مونا لبه عمیقی گرفت و دراز کشید رو تخت و پاهاشو باز کرد؛ مونا هم مثل کص ندیده ها افتاد به جونه مهسا. من نتنها داشتم مهسارو کاملا لخت برای اولین بار میدیدم بلکه شاهد سکسش هم بودم اونم با خواهره جدیدمون. مونا خیلی حرفه ای کصشو رو میخورد چون مهسا کاملا رو تخت غش رفته بود و با یه دستش تختو چنگ میزد و اون یکی دستش رو سره مونا بود. مونا سرشو آورد بالا یه چیزی بهش گفت که مهسا سریع برگشت و داگی استایل نشست. مونا سرشو برد لای لپای کون مهسا که واقعا زیباترین کونی بود که میدیدم شروع به خوردن کرد. اول فکر کردم داره دوباره کصشو میخوره ولی وقتی دقت کردم و فیلم دوربین های دیگه روهم دیدم متوجه شدم داره سوراخ کونه مهسا رو با لذت تموم میخوره. چنان داشت از خجالت کونه مهسا درمیومد که من حسابی آب از لب و لوچم آویزون شده بود. بعده 10 دقیقه ای مونا بلند شد و کیرشو میمالید لای کونه مهسا و با اون یکی دستش سیلی میزد به لپای کونش. مهسا یخورده کمرشو برد پایینتر و مونا خیلی راحت کیرشو فرو کرد تو کونه مهسا شروع کرد به تلمبه زدن. معلوم شد اینا خیلی باهم سکس دارن و ما از قافله عقبیم. بعد چند دقیقه داگی استایل تلمبه زدن مهسا برگشت و رو پشت دراز کشید و پاهاشو باز کرد با دستاش پاهاشو نگهداشت. مونا دوباره کیرشو فرو کرد تو کونه مهسا و این دفعه چنان تلمبه میزد که مهسا از حال رفت. مونا ارضا شد آبشو ریخت رو شکم مهسا و ولو شد کنارش روتخت.

ادامه دارد … .

نوشته: Girls Ass Hunter


👍 50
👎 2
101201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897987
2022-10-05 01:12:42 +0330 +0330

عاالی ادامه بده

1 ❤️

898001
2022-10-05 01:50:02 +0330 +0330

تنها سوال باقی مونده ک چرا پدر مهسا دوجنسه بودن دخترش رو از مانی پنهان کرد ؟.

3 ❤️

898005
2022-10-05 02:19:08 +0330 +0330

پدرکه میدونست بچه اش دوجنسه هست بازم اون دوتا باهم توی اتاق بودن و بیرون و…پدرجنابعالی اصلا حساس نمیشدن؟یاکه خودش عمدا اورده بود ترتیب شمادوتاروبده

5 ❤️

898008
2022-10-05 02:24:21 +0330 +0330

میخوای ادامشو ۵۰ سال دیگه بنویسی؟

4 ❤️

898037
2022-10-05 08:34:03 +0330 +0330

احتمالا پارت 3 و 4 هم همینقدر کوتاه که بفرستی تازه با ارفاق میشه ی داستان کامل و مممولی خوب مینویسی خواننده جدب میشه تصویر سازی خوبه ولی تا داره گرم میشه داستان. جفت پا میرینی بهش و قطع میگنی که چی ؟؟؟ بجای یک لایک 4 تا بگیری ار هر کسی.

داستان رو ورداشتی 4 قسمت کردی از مزه انداختیش.

2 ❤️

898052
2022-10-05 11:22:13 +0330 +0330

یه بچه وقتی به دنیا میاد نر یا ماده بودنشو از الت تناسلیش تشخیص میدن، اگر کیر داشت میگن پسره و شناسنامه اسم پسر ثبت میکنن توش، و تا زمانی که به سن بلوغ برسه و علائم دخترونه (رشد سینه و یا هر علامت دیگه ای که مخصوص دختراست) ظاهر بشه اون موقع خانواده به فکر میافتن که چکار باید بکنند، حالا این مونای شما پدر و مادرش نمیدونستند که ترنسه؟ (حالا به فرض اینکه به راوی داستان و مهسا هم نگفته باشن) پس خودشون که اطلاع دارن و به شما نگفتن مطمعنا اجازه این صمیمت رو که دختر ترنس با دختر معمولی خوشون نمیدن( منظورم همه خانواده ها نیست ولی خانواده ای که این موضوع رو مخفی نگه دارن، این شرایط ذو کنترل میکنن)
پس باید این مونای شما اسمش تو شناسنامه اسم پسرونه باشه و تا زمانی هم که تغییر جنسیت نداده باشه اجازه تغییر شناسنامه هم نمیدن بهش.
خوب دوست عزیز داستان مینویسید چه خاطره واقعی و چه داستان خیالی باشه، لطفا، لطفا، لطفا اول در مورد موضوع داستان تحقیق کنید بعد داستان بنویسید تا به شعور خواننده توهین نشه( قسمت اول داستان رو خوشم اومد و قسمت دوم داستان رو هم تا زمانی که گفتی مونا کیر داره خوب بود ولی بقیشو نتونستم ادامه بدم)

5 ❤️

898057
2022-10-05 12:36:27 +0330 +0330

کسکش حرومزاده دو قسمت تو داستانت کسشر تعریف کردی که آخر داستان دوم دو خط درمورد سکسشون بنویسی؟؟؟؟
کیرم تو وجودت کیرم تو قبر مادرت

0 ❤️

898737
2022-10-12 21:55:55 +0330 +0330

عالی بود دمت گرم ادامه بده

0 ❤️

899251
2022-10-17 15:12:05 +0330 +0330

نمیخوای ادامش رو بزاری؟😐
هرچی بیشتر لفت بدی برعکس نمک داستان رو از بین میبری نرین توش بقیشو کامل بزار تا خراب نشه

0 ❤️

916789
2023-02-26 15:15:22 +0330 +0330

اسم شیمیل که میاد از خودم بیخود میشم …تاحالا ندادم بدنم سفید فیسی هم خوبم 23سالمم هس ولی متاسفانه بی اعتمادی باغث شده نتونم به ارزوم برسم تو رو خدا به حسی که دارم کمک کنید @Amir0787

1 ❤️

940549
2023-08-02 22:34:15 +0330 +0330

پس چرا ادامشو نمیزاری؟

0 ❤️

952336
2023-10-12 10:10:57 +0330 +0330

چرا قسمت 3نمینوسی

0 ❤️

967426
2024-01-19 18:19:46 +0330 +0330

چرا نمیاد قسمت بعد

0 ❤️

968479
2024-01-27 11:41:24 +0330 +0330

قسمت ۳ اش کی میاد؟

0 ❤️




آخرین بازدیدها