خواهرزنم افسانه

1403/01/23

دوسال از ازدواج من و عاطفه گذشته بود خودمون بچه نخواستیم و زندگیمون بد نبود افسانه خواهر خانمم زیاد میومد خونه ما اون بچه تهتغاری بود و حدود ۱۷ ساله شنیدم براش خاستگار اومده بود یه راننده بیابون وضعش بد نبود مراسم ها یکی بعداز دیگری انجام شد و من و علی باجناق شدیم و صمیمی نزدیک ما خونه کرایه کرد و خواست که هوای افسانه رو داشته باشیم من اصلا به فکر کردن افسانه نبودم ولی انگار از اون زنهای هات بود و شوهرش که نبود اذیت میشد یه روز گفت محمد میای ببینی چرا ابگرمکن ما فشار ابگرم نداره و خیلی کمه منم رفتم دیدم و گفتم باید رادیات با اسید شسته بشه فرداش بازش کردم و بردمش تعمیرگاه و عصر همون روز نصبش کردم چون مربی رانندگی هستم و وقت آزاد زیاد دارم افسانه رفت تو حموم اب رو باز کرد و گفت عالی شده و تشکر کرد انگار عمدا درب حموم رو یه کم باز گزاشته بود من رفتم طرف حموم که خداحافظی کنم که البته با صدای بلند گفتم من رفتم ولی جوابی نداد و از لای در حموم یه هیکل لخت دخترونه با یه کون تاقچه ایی و سینه های گرد رو به جلو دیدم که دست خودم نبود دستم رفت تو شورتم و کیرم رو بیرون اوردم و جق میزدم دیدم افسانه با دوش تلفنی هی آب رو با فشار میگیره روی کوسش و میماله وقتی پشتش به من بود روانی میشدم عجب کونی داشت اصلا متوجه نبودم دارم چه کاری میکنم که یهو منو دید وقت جمع کردن کیر و بستن زیپ نداشتم لو رفته بودم یه نگاه عصبانی کرد و گفت چیکار میکردی من ساکت بودم بعد گفت منو دید میزدی منم گفتم درب باز بود شما پیدا بودی دست خودم نبود ببخش به علی و عاطفه نگو که اون با بیرحمی گفت میگم و درب رو بست و قفل کرد من پشت در حموم به گریه و التماس افتادم و شروع کردم از کارهایی که براش کردم گفتم و درخواست بخشش که یهو در باز شد گفت حالا که همه جا رو دید زدی بیا یه کیسه پشتم بکش شورت پوشیده بود من اینقدر حشری شده بودم که کمرش قرمز شد از بس محکم کشیدم بعد گفتم منو بخشیدی گفت یه کار دیگه مونده بیرون باش تا بیام با حوله اومد و به من اشاره کرد بیا خابید روی تخت و گفت لیس بزن اینقدر کوس و کونش رو لیس زدم که خسته شدم بعد حالت ۶۹ حسابی همدیگه رو لیس زدیم و آبم اومد آخه چیزی مصرف نکرده بودم با دستمال تمیزش کرد و بازم ساک زد تا شق شد نشست رو کیرم و اینقدر حشری بود که فحش میداد که اگه آبت بیاد همه چیز رو میگم تا اینکه ارضا شد و با یه زور عجیب منو بغل کرد و افتاد روی من و گفت شتر دیدی ندیدی برو بیرون من از فرداش دیگه باهاش راحت نبودم و افسانه هم مثل قبل گرم نمی گرفت و نمیدونم چی برای علی تعریف کرد که اونم زیاد گرم نمی گرفت و سریال از اونجا رفتن خلاصه نمیدونم چی به علی گفت شاید هم من تو ذهنم فکر میکنم چیزی گفته خلاصه خواهرزن دوست داشتنیه برای کردن ولی من بدشانس بودم

نوشته: محمد


👍 11
👎 33
52901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

979370
2024-04-11 23:20:34 +0330 +0330

وقتی جق میزنید داستان ننویسید این چ کصشریه

4 ❤️

979372
2024-04-11 23:28:57 +0330 +0330

حالم بهم خورد

1 ❤️

979381
2024-04-12 00:12:29 +0330 +0330

کسشر بود حیف وقتی که واسش گذاشتم

1 ❤️

979386
2024-04-12 00:29:16 +0330 +0330

مردک‌مجردا بی کوسی چرند می گند توکه رن داری فانتزی کردن خواهر زنتو داری لااقل درست وحسابی بنویس معلوم نشد چطور شروع کردی زرتی کمرت رید بدبخت زنت با این کمرت اگه کوسو نشه صلوات

2 ❤️

979390
2024-04-12 00:56:49 +0330 +0330

عزیزم چرا مسخره حساب میکنی همه رو . تو در تخیلات خودت هستی

0 ❤️

979403
2024-04-12 02:02:50 +0330 +0330

دقیقا چقدر گریه کردی 🤣🤣🤣

0 ❤️

979404
2024-04-12 02:08:24 +0330 +0330

اصل داستان:
علی که بردن بار و تحویلش و برگشتنش بیست روزی طول کشیده بود، خندون و شنگول میاد که پیش زنش بخوابه، ولی از شانس بدش، زنش پریود بود، ولی از شانس خوبش، کون باجناقش پنبه و تاقچه‌ای بود، پس به بهونه‌ی تعمیر آبگرم‌کن، می‌کشوندش خونه و گشادش می‌کنه و انتقام بیست روز رفت و برگشت و. پریودی زنش رو می‌گیره.
تمام آبگرم‌کن‌های ایران حواله‌ت بادا ابله گشاد الدنگ کون‌پاره‌ی متوهّم داغون!

4 ❤️

979411
2024-04-12 02:44:07 +0330 +0330

موقع داستان نوشتن هم تاخیری استفاده کن ، وقتی شروع به جق زدن کردی داستان نوشتی آبت اومد داستان رو تموم کردی
جقول

1 ❤️

979416
2024-04-12 03:04:10 +0330 +0330

چی میگی زبون بسته

0 ❤️

979422
2024-04-12 04:52:14 +0330 +0330

کارت رو تایید نمیکنم ولی لایک کردم چون صادقانه نوشتی

اما یه سوال ازت بپرسم

به این رسوایی و عذاب وجدان می ارزید ؟

0 ❤️

979432
2024-04-12 06:25:41 +0330 +0330

گفت یه کار دیگه مونده بیرون باش تا بیام با حوله اومد و به من اشاره کرد بیا خابید روی تخت و گفت لیس بزن . . . 😏 جقوز جقوز جقوز 😐

0 ❤️

979438
2024-04-12 08:15:59 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده

1 ❤️

979454
2024-04-12 13:15:50 +0330 +0330

با این کستانت فقط باید گفت:خیلی خری

0 ❤️

979461
2024-04-12 14:07:23 +0330 +0330

کیرم تو مغزت

0 ❤️

979467
2024-04-12 15:55:28 +0330 +0330

اصلا خودت فهمیدی چی گفتی و نوشتی ؟!
حالا باز ناراحت نشی بیفتی به گریه ولی …

0 ❤️

979468
2024-04-12 15:55:53 +0330 +0330

بچه جون شبا زیادی خواب میبینی؟

0 ❤️

979477
2024-04-12 17:44:45 +0330 +0330

احمد۹۱۳ چرا آخه اینقدر دیر میای تو برادر من

0 ❤️

979478
2024-04-12 17:45:10 +0330 +0330

رادیات خودت رو باید با اسی شستشو بدیم ک دیگه کسشعر نگی

0 ❤️

979479
2024-04-12 17:46:05 +0330 +0330

کیر اون خرس تبلیغ ایران رادیاتور توی کونت عن آقا

0 ❤️

979480
2024-04-12 17:46:05 +0330 +0330

مشخص آبت زود میاد. وسط جق زدن و کوس شعر نوشتن آبت اومد و خلاصه کردی …کیر تو کونت

0 ❤️

979500
2024-04-12 23:37:29 +0330 +0330

هزاران بار گفتیم وقتی داستان مینویسید دستتون رو از شورت بیارید بیرون.

0 ❤️

979534
2024-04-13 00:49:41 +0330 +0330

بنظر من اول جق بزنین.بعد دست و کیرتون رو بشورید.بعد بشینین پای داستان نوشتن.

این پیامو چندبار بخون.چون من راجع به شستن دست و کیر حرف نزدم🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪

0 ❤️

979558
2024-04-13 02:53:37 +0330 +0330

انشا دوره دبستان

0 ❤️

979579
2024-04-13 06:43:52 +0330 +0330

معلومه حسابی تو کفشی بی ناموس دروغگو واون محل سگ بهت نمیزاره این رو تو رویات دراکردی ک کمی عقدتو خالی بکنی همتون همیجورید چون دستتون به طرف نمیرسه یا محل سگ نمیزاره با تخیلی ک دوست دارید ب واقعیت برسه اینجا بتحریر درمی‌آید ک کمی از اون حشر و شدت حرصتون کمتر بشه جوری کص وشعر می‌نویسید ک حتی یه جنده هم ایجوری راحت نمیاد بخابه زیر پای آدم و انگار ک خواننده ها هم هالو و هیچی ندیده حداقل به شعور خواننده احترام بزار بی ناموس دروغگو

0 ❤️

979676
2024-04-14 03:19:44 +0330 +0330

ممل بهتر نیست فقط جق بزنی پسر جو وون

0 ❤️

980053
2024-04-17 06:08:33 +0330 +0330

یعنی کیرای همه عالم تو کونت با این کسشر نوشتنت آخه یه ذره بیشتر فکر کنید مطالعه کنید این چیه که می‌نویسید ابرو هرچی خاطراتم میبرید

0 ❤️