سلام
از وقتی یادم میاد همیشە کار کردم یە جوری کە اصلا از کودکیم خاطره ای به یاد ندارم و از جوونی هم لذتی نبردم
۲۴ سالمه تازگی مدرک کارشناسیم رو گرفتم این داستان هم که میخوام تعریف کنم برمیگرده به یه سال پیش و زمان دانشجوییم
یه ماشین داشتم که اسنپ کار میکردم که به درخواست دایم شدم راننده سرویس مهدکودک دختر داییم و دوستاش
هر روز اول نفر دختر داییم رو سوار کردم و آخر نفر هم پیاده چون زن داییم دستپخت خیلی خوبی داشت و منم از سلف دانشگاه متنفر بودم با اون کباب کمربندش بعضی وقتا به دعوت زن داییم نهار رو اونجا میخوردم
از زن داییم بگم که ۳۷ سالشه و بدن تو پر و قد تقریبا بلندی هم داره که قبل از اون اتفاق هم یه پیکر تراشی مولایی رفته بود قیافه ش هم توپ توپ شده بود چون همیشه بدنسازی هم کار میکرد رو فرم بود
اگه بگم تو کفش بودم همیشه دروغ گفتم چون اصلا وقت فکر کردن بهش رو نداشتم و سرم به کار گرم بود
یه روز خسته و کوفته میخواستم برم خوابگاه که زن داییم منو دعوت کرد و من از خدا خواسته قبول کردم
اون روز زندایی یه تاپ و یه شلوار گشاد مشکی تنش بود که سفیدی بدنش رو بیش از بیش بهتر نشون میداد و منم ماتش شده بودم و به تنهایی خودم فحش میدادم و میگفتم چی میشد منم یکی به زیبایی زندایی داشته باشم که یهو با خنده زنداییم از فکر پریدم که با لحن مسخره بهم گفت چیه مگه جن دیدی
نهارو که خوردم چون کلاس داشتم خدافظی کردم و برگشتم دانشگاه که کلا اون روز تو نخ زنداییم بودم اصلا ندونستم چطوری گذشت
فردا صبح که رفتم دنبال دختر داییم ، زن داییم ازم خواست بعد از ظهر که دختر داییم رو اوردم براش نون و سبزی بیارم خودش ظاهرا قولنج داشت و به زور راه میرفت داییم هم که میرفت سر کار شب برمیگشت
گفتم بعد اینکه بچه هارو رسوندم مهد برات میخرم که شاید واسه ناهار لازم داشته باشه
نون سبزی هارو خریدم زنگ در رو زدم اونو به زنداییم بدم که دیدم هنوز داییم سر کار نرفته و بهم گفت بیا بالا اگه صبحونه نخوردی بخور بعدا میری منم با اصرار قبول کردم
داییم خیلی نموند و رفت سرکار حالا من بودم زندایی و چون آدم خجالتی هستم کلا سرم پایین بود اون روز زنداییم یه تیشرت گشاد و یه شروال عادی تنش بود و زیاد خودنمایی نمیکرد
دیدم زیادی دست میاره رو شونش و از درد هی زیر لب حرف میزنه
بهش گفتم اگه میخوای گردنت رو ماساژ بدم اونم گفت اگه بلدی چرا که نه
به شکم که دراز کشید قشنگ قوس کمر و باسنش تو چشم افتاد با خودم گفتم یا خدا عجب بدنی خدا بهم رحم کنه جنبه داشته باشم ولی رحم نکرد کم کم کیرم داشت بلند میشد و از شلوار داشت میزد بیرون که خودم رو سرگرم ماساژ کردم
ظاهرا خوشش اومد و گفت بزار تیشرتم رو دربیارم کمرمم ماساژ بده من خشکم زد و تیشرتش رو که درآورد یه سوتین مشکی تنش بود وای چقد به سفیدی بدنش میومد
دوباره دراز کشید و من مات و مبهوت به بدنش نگاه میکردم و انگار رو خرگوش دست میکشیدم نرم و صاف
با خودم گفتم دیگه فرصت از این بهتر گیرم نمیاد دلم رو زدم به دریا و واسه ماساژ دستم رو تا زیر شروالش هم میبردم که یهو زن داییم گفت داری پررو میشیا
منم با خنده گفتم میخوام قشنگ ریکاوری بشی به داییم خوب برسی
اینو گفتم با حالت خشم و شوخی گفت چی میگی پر رو و بعد ساکت شد
بعد چند لحظه با حالت تمسخر گفت هه دایی ! داییت هر وقت برمیگرده انقدر خسته س که فقط میخواد بدنش هم که چاق و چله
اینو گفت من دستم و برم پایینتر قشنگ رو خم باسنش دیدم چیزی نمیگه و ازش اجازه گرفتم که شلوارشو در بیارم و رون و پاشم مالش بدم
گفت تا اونجا که رفتی دیگه ادامه بده
شروالش رو پایین کشیدم اووف عجب باسنی چه رونی دریغ از یه تار مو سفید و صاف از همه مهم تر یه شورت مشکی
بین پاهاش رو که ماساژ میدادم نفس نفس میزد و قشنگ معلوم بود حشری شده و ضربان قلبش رفته بالا از ماساژ دست کشیدم و کمکش کردن روش رو برگردونه رو به من همین که منو دید به هم زل زدیم و همش به لب هم نگاه میکردیم که اروم اروم رفتم پایین و شروع کردیم به لب گرفتن از همدیگه
لب گوشتیش انقد مزه خوبی میداد که دوست نداشتم ازش بکنم
کم کم رفتم سمت گردن و مالیدن سینه هاش
سینه های نرم و ساز ۸۵ش قشنگ دلمو برده بود
بعد یکم گفت تو هم لباستو دربیار همینکه من در اوردم اونم سوتینش رو باز کرد و ممه هاش یه نفس راحت کشیدن و سریع هجوم بردم سمت سینه هاش و حسابی میمالوندم و میخوردم ک زن داییم بیشتر نفس نفس میزد
اروم اروم از شکم رفتم سمت کصش و گفتم اجازه هست که اونم با یه لبخند رضایت داد و منم شورتش رو کشیدم پایین و اون چیزی رو که انتظار داشتم دیدم یه کس گوشتی سفید بدون مو که میشد مدت ها فقط نگاش کرد
شروع کردم به خوردن و هرزگاهی هم با دستم ماساژ میدادم و زن داییم داشت لذت میبرد چون ای سرم رو فشار میداد و یواش آه و ناله میکرد
بعد یه کم بلند شد گفت بزار دیگه نوبت منه
منم از خدام بود دراز کشیدم که اومد و کمربند شلوارم رو باز کرد و هنوز شلوارم رو پایین نداد بود که کیرم زد بیرون و زنداییم با خنده گفت تو کیر داری داییت هم کیر داره خداروشکر به اون نرفتی منم خندیم و با خودم گفتم ای دایی بیچارم
شروع کرد به ساک زدن یه جوری میخورد که انگار چندین ساله کارش همینه
واقعا هم بهش نمی خورد ۳۷ سالش باشه و همه فکر میکردن زیر ۳۰عه
گفتم بریم سمت اصل کاری ازش پرسیدم که کاندوم دارین که نمیدونم یه چی گفت زیاد متوجه نشدم ولی ظاهرا یه لوله ای رو بسته و بچه دار نمیشه
سکس بدون کاندوم هم که یه چیز دیگه س
اروم اومد نشست رو کیرم انگار بار اولش بود یکی کصش رو میکرد انقد تنگ بود که قشنگ فشار رو کیرم احساس میکردم و یه حسی داشتم که انگار تا الان تجربش نکردم
خودش اروم اروم بالا پایین میشد و آه ناله میکرد منم نفسم بند اومده بود که رو به خودم خمش کردم و شروع کردم به گردنش رو خوردن و خودم اروم تلمبه زدم چند دقیقه ای تو این حالت داشتیم لب میگرفتیم و میکردمش که دیگه داشت ابم میومد که گفت اگه آبت میاد بزار واسه پوزیشن سگی و ازم خواست یکم تند تر تلمبه بزنم
چهار دست و پا نشست منم موهاش رو گرفتم و شروع کردم به کردنش صداش داشت تو کل اتاق میپیچید که من ابم اومد و ارضا شدم و ولو شدم رو تخت ازش پرسیدم گفتم که راضی گفت تا حالا داییت انقد دووم نیاورده خیلی خوبی و این چیزا
یه ساعتی تو تخت خسته ولو خوابیدیم وقتی خواستم بیدار شم و برم حموم و ازش حوله خواستم گفت نمیزارم تنهایی بری منم میام نوبت منه که ارضا بشم
من که کمری برام نمونده بود ناچار گفتم باشه ولی خودت بگو چجوری ارضا میشی که گفت بیا و کاریت نباشه
رفتیم زیر دوش و یکم خم شد و گفت گردنم رو بگیر و زیر آب منو بکن همین کارو کردم و بعد چند لحظه ارضا شد
خودمو خشک کردم و لباسمم تن کردن از زنداییم که دوست دخترم شده بود خدافظی کردم و رفتم و اون روز برام یکی از به یاد موندنی ترین روزا شد
امیدوارم لذت برده باشین .
بعد اون روز چند بار دیگه تا دانشگام تموم شد و با زن داییم رابطه داشتم که اگه این داستان رو دوست داشتن یکی از مهمتر یناشونو براتون تعریف میکنم
خدا نگه دار
حسینی آندرلاین نود و هشت
نوشته: Hosseini_98
دانشجو تو نمیتونی یه شلوارو درست بنویسی برو کودک برو 😂😂😂
مادر معلم ادبیاتتو گاییدم که بهت یاد نداده شاوار درسته نه شروال
مال کدوم پشت کوهی پلشت ؟ خیر سرت دانشگاه هم رفتی ؟
انقد ک توی شهوانی زندایی و زن عموی جنده داریم توی واقعیت این تعداد جنده نداریم شروالتو یادبگیر چجوری بکشی بالا بعد کستان بنویس جقی
شروال تا حالا نشنیدم 30 بار خوندم تا متوجه شدم منطورت شلواره بعد با این سطح سوادت دانشجویی و اسنپ کار میکنی؟ زنداییتم کردی؟
دهنت سرویس با این شروال و شلوار کردنت ، اینقدر کانال عوض کردی که آخرش خودتم نفهمیدی چی به چی بود ، از حرومزادگی و خیانتی که در حق دایی بدبختت کردی بیشتر رو مخ بود ، مرتیکه دیوث پوفیوز مگه دختر تو دانشگاه کم بود ، اون مهمترین شم بکن تو ( شروالت ) دیگه ننویس خاک بر سرت بشه .
تو که ادعای سر به زیری داری چطوری روت میشه تو صورت داییت نگاه کنی حرومزاده ، میگن فلسفه سیدا این بوده که قدیما عرب ها هرجا رفتن یه سیخی زدن و رفتن ، پشت سر یه سید یادگار گذاشتن ، اینجوریه که میگن سیدا حرومزاده عن ، و الا چطوری همه جای ایران ما سید داریم ، مثلاً ترک و شمالی کجاش میخوره به عرب که سید باشه ، عربا با کلاه شرعی صیغه ( جنده شرعی ) نسل سید گسترش دادن .
آقای سید حسینی ۹۸ حرومزاده دیگه ننویس .
بازم همون داستان گیری و کلیشه ایه بدن درد و ماساژو کیر خر یکم خلاقیت داشته باشین اسکولا بعدشم من سردر اون داشنگوهی که توش درس خوندی ریدم آقای شروال
خیلی جالبه که خیلی خوب بلدی شلوار درسته ولی نوشتی شروال نمیدونم چه نیتی پشت این غلط نوشتن هستش.
کاری به شروالش ندارم این به کنار کونی
فقط بگوتو کونی که تا حالا وقت کس کردن نداشتی و گرفتار بودی همیشه بایک بار کردن کمر نموند برات بچه کونی لاشی ادم جنده میاره توخونه تایم میبره لخت بشه بعد زن دایی تو فوری لخت شد. بهت داد فوری هم کیر داییت کیر نبود وکیر تو کیره پس اون بچه رو چه جوری درست کرده بوده کونی لاشی خیانت کردی ب داییت اینم ب کنار فقط بگو چه جوری بایکبار کردن کمر نموند برات
میدونید تقصیر خودتون نیست هر کدوم تا میخواهید جق بزنید اولین سناریو که برای سوژه به ذهنتون میرسه ماساژه
خیلی چیپ و پیش پا افتاده ، از وسطش که گفت گردنش در میکرد معلوم بود تهش چیه ، از طرفی نویسنده نه دانشجویه نه سواد درست درمونی داره ، نهایتا همون اسنپ کار که تو کف زن دایی یا یکی از مادرای شاگردان باشه ، در واقع نویسنده هنوز نمیتونه *شلوارش و بالا بکشه شده نویسنده ،
*همون شروال
آخه خواهر جنده حموم کردن چی بود دیگه
تابلو کردی که جقی ابلهی هستی
نرمی و صافی بدن زنداییت رو به خرگوش تشبیه کردی؟؟؟؟؟
اینارو از کجات درآوردی؟
اگه کمر درد و قولنج وجود نداشت ماهی دو داستان هم اینجا پست نمیشد
اونجا که گفتی قولنج داشت فهمیدم کوسشعره
دو خط پایینتر هم که به شلوار گفتی شروال🤣 دیگه چندشم شد و ادامه ندادم مشخص شد یه جقنویس گوه از یه بی پدر و مادر هست که دوست و فامیل براش مهم نیست حتی توی تخیلاتش
چقدر راحت پیشنهاد ماساژ رو قبول میکنن این زندایی و خاله ها
این داستان تخیلاتی بیش نیست،وقتی یک جوان بطور تصادفی و یهویی با یک زن جذاب تنها بشه و کار به سکس بکشه تو همان لمس روی لباس تو شلوار ارضا میشه نه اینکه یک ساعت تلمبه هم بزنه
یه دوستی داشتم همیشه فانتزیش این بود که زنداییشو جلوی چشمش بکنم… دوسه بار هم منو
یه دوستی داشتم همیشه فانتزیش این بود که زنداییشو جلوی چشمش بکنم… دوسه بار هم با هم رفتیم تفریح و کار اداری و منو برد اصفهان خونه داییش و به زندایی جونش سفارش منو میکرد… خداییش اونم واقعا لوند بود. چندین بار هم تماس تلفنی داشتیم باهم و دوستم واقعا روی زنداییش بی بود… یه دوستی هم تهران دارم مرتب زنداییشو میکنه
ادم دسشویی هم میره بر میکرده نگاه میکنه ببینه چه ریدنی کرده داستان خوبی بود باید یه بار دیگه میخوندیش و درستش میکردی
همچینم تو این سایت تو ماساژ همو کردن هرکس می گفت ماساژم بده ادم فکر میکنه میخواد بده
اینم دل رو به دریا زد و یکی رو گایید
این دریا کجاس که منم دلمو بهش. بزنم شاید شد و یکی رو گایید
ازین سبک داستان خسته شدیم که حین ماساژ دل رو به دریا میزنید و کوص میکنید
حالا یه دفعه شلوار رو اشتباه نوشته دیگه کس نگین
احتمالش زیاده راست بگه نسبتا خوب بود نمره ۵ بهت میدم تلاشت بکن دفعه بعدی نمره قبولی بگیری
جاهای احساسی سکسی رو مو به مو با جزئیات باید بگی
یکی از مهمترین داستانهات یعنی چی؟
اصلا مهم چه معنی میده!
تازه مدرک کارشناسی گرفتی بعد به شلوار میگی شروال؟
اول نفر ، آخر نفر؟؟
من شاشیدم رو سر در اون دانشگاهی که بتو مدرک کارشناسی داد
کاردانی کود شناسی هم بهت داده باشن از سرت زیاده
واقعا متاسفم برات
تو سوادت از کلاس پنجم ابتدایی پایینتره
کسی که ادعا داره کارشناسی خونده حتی اگر داری ی داستان مینویسی باید حداقل یک کلمه مثل شلوار رو دیگه غلط ننویسی
بابا خالی ببندید اما یکم جلق نزنید
شروال.۳۰عه.ازبس ماساژ دادین همه فامیل رو جنده کردین شما🤔🤔🤔
عمو بچه کجایی که توشهرتون اینقده زندایی ها جنده اند که راحت شلوار پایین میدن اول دمت گرم که نوشتی اما خدایی یکم فکر کن به بنویس ❤️ ❤️
اینجوری به داییت هم خیانت کردی