جنده تمام عیار (۲)

1401/09/10

...قسمت قبل

اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم .به زور بغضی که در حال ترکیدن بود رو قورت میدادم .دیلدویی که تو کونم بود با حرکتهای سریع من برای جمع کردن بقیه دیلدوها وماساژور ،از کونم افتاد بیرون ومن یه لحظه به علی نگاه کردم که مطمین شم دیده یانه .چشمای علی میخ بود روی من ودیلدوها .رگ وسط پیشونیش برجسته شده بود که نشون از عصبانیتش داشت .نمیتونسم نگاهش کنم .جواتاق سنگین بود وصدای ناله های خانومه تنها صدای تو اتاق بود .منتظر بودم علی بره تا بتونم خودم رو جمع وجور کنم ودیلدوی کسم رو دربیارم ولی انگار علی قصد رفتن نداشت .زل زده بود بمن .جلوتر اومد ومن از ترس ناخودآگاه عقب تر رفتم
-عارفان چون جلوه بر محراب ومنبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
بعد درحالیکه صداش رو نازک میکرد ادامه داد وای نه علی جون من نمیتونم تو رو خدا علی
همزمان با گفتنش دیلدوی ویبره بزرگ رو برداشت ووارسی کرد پشت وروش کرد دکمه اش رو روشن کرد این چیه آرزو؟
باصدای بغض کرده گفتم تازه خریدمش که علی درحالیکه خاموشش میکرد گف برای همین دور دکمه اش انقدر کثیفه ؟ چون دیلدو رو با ژل لوبریکانت استفاده میکردم وروی دیلدو رو اکثرا کاندوم میکشیدم پایینش جرم گرفته بود
-علی علی جان
‌دوتا دیلدوی دست ساز رو برداشت ودر حالیکه محکم به بازوم باش ضربه میزد ،دادزد؛ اینا چیه بمن بگو اینا چیه
تلاشم برای نگه داشتن بغضم بیفایده بود با بلندشدن صدای گریه ام علی دیلدوها رو بسمتم پرت کرد وگف بس کن آرزو گریه نکن شما زنها همتون شیاد ودروغگویید .من چقدر ساده بودم فکر میکردم تو با بقیه فرق داری همتون سراپا یه کرباسید از تو عصبانی نیستما از خودساده لوحم دلخورم که عاشق سادگی ونجابت تو شدم فکر کردم تو بابقیه زنا فرق داری صدای گریم بلندتر شد واون با داد ادامه داد چندبار گفتم بگو چی میخای چند بار ازت خواستم بام حرف بزنی در حالیکه خنده هیستریک میکرد گف من ساده میگفتم این هنوز تو باغ نیمده درحالیکه سراغ کشو میرفت من دیلدو رو خارج کردم واومدم از تخت بیام پایین که گف نه صبر کن وایسا .از تو گاو صندوق یه پاکت مشکی ضخیم دراورد وشروع به پرت کردن محتویاتش به سمت من کرد از بات پلاگ دم روباهی گرفته تا روکش خاردار آلت ماساژوری که من کلی دنبالش گشتم تا تحویل درب منزل بگیرم ونتونستم تا بات تسبیحی تا ماساژور انگشتی خاردار …بازوم درد گرفته بود وگریه ام بند نمیومد علی تاته پاکت رو روی تخت پرت کرد وگف یا تو خیلی بازیگری ارزو یا من خیلی ساده ام من از تو برای خودم بت ساختم گریه کنان برای اینکه بیشتر بم توهین نکنه سمت اتاق کارمون رفتم قبلش از تو کمد یه پیرهن برداشتم بعد از بستن در اتاق کار روی خودم پشت در نشستم ویه دل سیر گریه کردم .من همیشه بدشانس بودم من تو کارای یواشکی باسرعت نور لو میرفتم .یادم افتاد به دبیرستان که اومدم برگه امتحانیم رو بدم به رویا که بنویسه از روش ومعلم مچم رو گرفت ونمرم رو صفر داد چقدر قبلش بچه ها تقلب کرده بودند ومعلم نفهمید دلی من تو همون بار اول لو رفتم .صورتم رو با دامن پیرهنم پاک کردم ونشستم پشت میز .چراغ مطالعه رو روشن کردم ودفترها رو باز کردم ذونکن فیشها رو آوردم اومدم تو دفتر ثبت بزنم که باز گریه امونم نداد .بازوم از ضربه های چسب چوب دیلدو کبود شده بود .من پوست سفیدوحساسی داشتم وبا کوچکترین ضربه کبود میشد .حرفای علی تو گوشم اکو میشد دستم رو به پیشونی گرفتم وآروم آروم گریه کردم .

علی در رو باز کرد با دیدن من انگار یکم آروم شد.ساکت بم نگاه میکرد روم نمیشد بش نگاه کنم .حق داشت هر فکر بدی که میکرد من از ترس کیر بزرگش خیلی کارها رو اجازه نمیدادم والان اون فکر میکرد چقدر رودست خورده .کاش منو ندیده بود تو اون وضعیت .
-ارزو این دیلدو وماساژور رو کی برات خریده
-رویا
-با اون لز داری ؟
-نه بخدا بش گفتم شبای جمعه
نزاشت ادامه بدم وگف گوشیت چرا خاموشه
-شارژ نداش
-الان کجاس ؟
-رومبل تو
-رمزورودش
با بغض گفتم ۶۹۳۳
علی خیلی بدتر در مورد من فکر میکرد .گریه ای که تازه اروم شده بود دوباره شروع شد .یعنی فکر میکنه دیلدو رو یه مرد برام خریده؟؟ فکر میکنه من لزم ؟
سعی کردم ثبت بزنم ولی نمیتونسم .گرسنه ام بود سرم درد میکرد .چقدر حس بدی داشتم از اینکه علی رفته بود گوشیم رو چک میکرد .وقتی یادم میومد تو سرچ اینترنتی چیا نوشته بودم والان علی میبینه خجالت میکشیدم .چقدر تو اینستا برای ماساژور ویبراتور چت کرده بودم وای حرفام با رویا …چرا من یه لحظه فکر نکردم اصلا شاید مردم گوشیم میفته دست ورثه وچک میشه صحبتام …پنجره رو باز کردم وهوای بهاری رو کشیدم تو ریه هام .علی در رو روم بسته بود با اینکه گرسنم بود ولی دلم نمیخاست برم بیرون .رو تخت یه نفره ای که با زور تونستم علی رو راضی به اوردنش از خونه بابام بخونمون بکنم، دراز کشیدم .نفهمیدم چقدر خوابم برده بود که با بوسه های علی روی بازوی کبودم از خواب پریدم .وقتی دید بیدار شدم گف بشکنه دستم که زن خوشگلمو زدم .دستم درد میکرد برای همین دستم رو کشیدم وروی دلم خوابیدم .اصلا حوصله علی رو نداشتم شاید روم نمیشد باش چشم تو چشم بشم .اون چشمای نافذ ودرشتش که وقتی بم نگاه میکرد دست وپام شل میشد وعلاقه ام هرروز بش بیشتر میشد .عاشقش بودم همین نگاش منو مجنون وشیفته خودش کرده بود .
-آرزو جون پیتزات رو گذاشتم تو فر نریم میسوزه ها
وقتی دید جواب نمیدم گف یه امشب شام نخورده اومدیم خونه میخای بما شام ندی ؟ من پیتزای سوخته دوست ندارما
از جا بلند شدم وعلی تو آغوشش کشید منو.بااینکه من با۱۷۲قد کنار اکثر خانوما بلند بودم ولی کنار علی با قد۱۹۰احساس کوتولگی میکردم .سرم تا نزدیک شونه اش میومد والان بس که جمع شده بودم مثل یه گنجشک تو اغوش عقاب ،سرم روی سینه اش بود .همیشه خودمو بالا میکشیدم ودستام رو دور گردنش حلقه میکردمو با چشمای بسته ازش لب میگرفتم ولی الان بدون تمایل بش ،زود رهاش کردم وخودم رو از چنگ دستاش که دوطرف کمرم رو گرفته بود نجات دادم وبه سمت آشپزخونه رفتم .الان میفهمیدم چقدر گرسنمه .وقتی یادم اومد این پیتزا رو درست کردم تا بعد از خودارضاییم بیام ویه شکم سیر پیتزا بخورم ناخودآگاه آهی کشیدم .صدای زنگ خونه بهمم ریخت نگاه به ساعت کردم یعنی علی ۲ساعت تموم گوشی منو چک میکرده اما دوش هم گرفته بوی شامپو میداد خوب بگو دوشش ۱۰دقیقه .علی اومد گف چرا دررو باز نمیکنی ؟ پیتزا اورده .گفتم تو باز کن .خیلی اهل حجاب وپوشوندن نبودم ولی برای غریبه ها خوشم نمیومد لختم رو ببینند کرست نداشتم ولباسم باز بود اومدم برم تو اتاق روسری بردارم که گف برو تا من کارت رو بیارم .درروباز کردم یه پسر ۲۰تا ۲۲ ساله با دیدن من آب دهنش رو قورت داد وبعد گف اقاااای چشم از من برنمیداشت که علی اومد وکنارم ایستاد .پسره با دیدن علی یکم دست وپاش رو جمع کرد وگف یه گوشت وقارچ دیگه وعلی کارت رو به جای اون بمن داد ورفت پشت در .از کاراش سر در نمیوردم .معذب بودم پسرک چشماش روی نوک ممه من میخ شده بود .دوخت لباسم از زیر سینه تنگ میشد وحالت دالبری داشت .کارت رو کشید ودوباره به همونجا زل زد که مجبور شدم دست به سینه بشم .به علی نگاه کردم که از چشمی در با ولع داشت پسره رو نگاه میکرد .اومد کارت رو بده دستش رو بدستم مالید ورفت .
باعصبانیت درحالیکه سعی میکردم چشمم بش نخوره گفتم خودت دررو باز کن .
-دوست دارم زن خوشگلمو ببینند وشق کنند .خودش رو بم رسوند واز پشت سینه هام رو تو مشتاش گرف .جووووون دلم تنگ شده بود براشون .دیدی پسره چشم برنمیداشت ازش
-بس کن علی
کارت وپیتزا رو روی اپن گذاشتم ورفتم جلوی اینه که ببینم واقعا نوک سینه ام از تو لباس پیاد بوده یا نه ؟ لباسم حریر بود ولی تو قسمت بالاتنه یه آستری نازک داشت . علی پشت سرم اومد تو اتاق ودوباره دستش رو به سینه هام رسوند .یکیش رو دراورد وسرش رو آورد پایین ونوکش روبدندون گرفت .دست دیگم رو به کیرش رسوند تعجب کردم وقتی دیدم شقه چون تو اتاق کار وقتی بغلم کردو سفت چسبید بم ،کیرش خواب بود .با گفتن پیتزا سوخت خودم رو از دستش رهایی دادم وبه سمت آشپز خونه رفتم .علی رو دیدم که شلوارکشم کنده بود ولخت اومد تو آشپزخونه وپیتزای روی اوپن رو گذاشت روی میز .با یه حرکت از کمر منو گرفت وروی پاش نشوند

-امشب میخام خودم بخانومم پیتزا بدم پیتزا وچیزای خیلی بهتر
پیتزای بیرون سرد بود وببهانه گرم کردنش قبل از اینکه علی منو با دستاش بگیره پاشدم وگذاشتمش تو ماکرو
-الان روشنش نکن بزار اینو بخوریم بعد دکمش رو بزن عشقم
به سمت صندلیم اومدم که با اشاره دست گف بیا اینجا .وسط پاهاش رو باز کرد وبرام جا باز کرد اصلا حوصله ودل سکس نداشتم از دست علی وبی اعتمادیاش دلخور بودم .اولین نفری بود که تا الان گوشیم رو چک کرده بود ومن دلیلی برای اینکارش پیدا نمیکردم.
روی صندلی خودم نشستم که علی در حالیکه پیتزاش رو گاز میزد واضافش رو تو ظرف میزاشت به سمتم اومد وگف حالا اگه کیر گنده تر ورگدار تر از من خریدی که دلیل نمیشه دیگه حرف گوش ندی .صندلیم رو کشید عقب وبلندم کرد جای من نشست وپیرهنم رو زد بالا ویه ضربه رو کونم زو وبعد درحالیکه پیرهن رو بالا گرفته بود تا کونم لخت باشه نشوندم رو پاش .کیر شق شدش بالای کونم ،یه لرزی تو بدنم انداخت .با اینکه تو فاز سکس نبودم ولی گرمای تنش رو روی بدنم دوست داشتم .پیتزارو بسمت دهنم اورد وروی لبام گذاشت .دست دیگش کسم رو پیدا کرد وبا فشار دستش، وادار به باز شدن پاهام از هم شدم .کسم خشک بود وعلی بعد از یه گاز دیگه بپیتزا گف
-چرا خشکی ؟ نگاه پسره منو شق کرد رو تو اثری نداش ؟
باورم نمیشد یه روز از دهن علی همچین حرفایی بشنوم .علی از یه خونواده تقریبا سنتی متوسط بود .همیشه فکر میکردم روی من غیرت داره حرفاش رو به حساب فیلمی که من گذاشته بودم ودو تا مرد ویه زن واینکه نظرم رو بدونه ،میزاشتم که باز ادامه داد
-ارزو انقدر دوس دارم بااحمد یه بار دوتایی بکنیمت .نمیدونی چه لذتی داره بخصوص برای تو .یه زن وسطه دوتا مرد
-بس کن علی ویه لیوان نوشابه ریختم
در حالیکه از پشت سینه هام رو محکم گرفت وفشار داد گف میدونم خیلی دلت میخاد یه کیر تو کست باشه ویکی تو
-اصلا نمیخام اگرم امشب دیدی بخدا بجون بابام بار اول بود این فیلم رو گذاشتم بار اول بود همزمان دوتا دیلدو کردم
-لذت نداد بت؟
-علی تو رو خدا امشب رو
-ارزو من خودمم دوس دارم جلوی من با یه مرد سکس کنی دیدی از دیدن نگاه پسره با چه سرعتی شق کردم تو میدونی چقدر طول میکشه تا من
-خفه شو
بابغض ادامه دادم بخدا علی اونجور که تو فکر میکنی نیس بجون
درحالیکه دوانگشتی وارد کسم میکرد گف این کس داغ رو من جر میدم ویه کیر کوچیک همزمان بره تو کونت میدون
برگشتم سمتش ومحکم زدم رو گوشش جیغ میزدم:چی میگی علی فکر میکنی من
لبام رو تو لباش گرف و شروع بمکیدن کرد .از توهیناش داشتم دیوونه میشدم تو ذهنم به این نتیجه رسیدم که شاید حق داره با اون فیلم ودیلدوها فکر کرده من یه رابطه دوکیره میخام درحالیکه من اصلا بش فکر نکرده بودم .واقعا بار اولی بود که اونشب همچین فیلمی میدیدم وحتی ۱لحظه به فکر لذتش یااینکه جای اون زن باشم ،نبودم .
لبام رو رها کرد وبه پیتزا خوردنش ادامه داد ووقتی منم به سمت میز برگشتم تا پیتزابخورم اروم تو گوشم گف عمه من چند تا چندتا دیلدو خریده ودرست کرده وهمزمان تو کس وکونش فروکرده
به گریه افتاده بودم باالتماس گفتم : بخدا علی چون تو هردفعه میخاسی از عقب بکنی هی میگفتی حیف این کون سفید وگوشتیه حیف این دایره صورتی که من نکنم بجون بابام علی فقط
علی پیتزا رو بسمت دهنم گرفت وگف من بت حق میدم باید کنجکاو باشی تو سکس وتنوع طلب .اگرم ناراحت وعصبی شدم چون پنهون کردی ونگفتی لم .منم ۱بار بعد از عروسیم بااینکه همیشه تمکینم میکردی باز زنگ زدم احمد و۱ماه پیش که تو کلاست طول کشید وزنگ زدی گفتی دیر میام خونه ،احمد اومد اینجا باهم سکس
با گفتن این جمله هاش زدم زیر گریه .
-هیش گریه نداره که این حق تویه یا منه که از زندگیمون لذت ببریم ازدواج کردیم خون که نکردیم اتفاقا امشب ازت خوشم اومد که انقدر بفکر سکسی اگرم عصبی شدم چون بمن نگفته بودی ۱ماه پیش از خدام بود تو هم بودی و وقتی احمد داشت تو کون من ارضا میشد به جای دستای بزرگ مردونش ،لب ودستای تو روی کیرم بود وارضا میشدم
صدای گریم بلندتر شد باورم نمیشد این حرفها رو از دهن مردی که در حال دفاع از تز دکتراشه بشنوم .همیشه فکر میکردم آدمای تحصیل کرده یه زندگی روتین وآدم دار دارند .ذهنم میگف علی داره اینها رو دروغ میگه مگه میشه علی گی باشه علی با اونهمه غرور وادعا وخودبرتر بینی اجازه میده کسی تو کونش تلمبه بزنه یعنی کونیه اونروز هم گف تو خوابگاه با احمد
-آفرین خوشمزه پختی هی گریه کن تا من همش رو بخورم آرزو بت گفتم بدم میاد هی گریه میکنی؟ وبا جواب ندادن من دوباره پرسید هان ؟
پیتزا رو به نزدیکی دهنم رسوند وگف عشقم من گی بودم اکثرا بااحمد وکم وبیش با یکی دوتا رفیقاش، البته موردی مثلا میرفتیم سفریا اطراف اصفهان خونه دوستاش . ولی دایم بااحمد بودم . هیچ وقت فکر نمیکردم زن بگیرم تا اینکه اون روز تو رو تو دانشگاه دیدم خوشم اومد ازت .چشمم روگرفتی وهر کاری کردم نتونسم از ذهن وقلبم بیرونت کنم وقتی فهمیدم اهل دوست وبرنامه نیسی وتنها راه رسیدن بت ازدواجه .مجبور شدم بگیرمت . درحالیکه باصدا پیتزا میخورد گف تنها دلخوریم این بود که خیلی معصوم وچشم وگوش بسته بودی دوس داشتم زنم پا به پام بیاد وحسها ولذتهای جدید کشف کنم دوست دارم متنوع حال کنم البته بازنم باعشقم بانفسم ولپم رو بوسید.
در حالیکه گریم بلندتر میشد از روی پاش بلند شدم وگفتم علی بس کن من غلط کردم .بخدا من جز رابطه با تو چیزی نمیخام وبسمت دستشویی رفتم .ذهنم هنگ بود چرا علی داره بامن اینطوری میکنه ولی بااحمد رابطه داره یادم اومد که ماشین شاسیه احمد رو من اونشب دیدم که داشت دور میشد ولی علی گف نه اشتباه دیدم همون شب بود که من دیر اومدم وعلی تو حمام بود ومن گفتم چرا بااینکه صبح حمام بوده دوباره رفته حمام …
دنیا رو سرم درحال خراب شدن بود حرفای بابام تو گوشم اکو میشد که این پسره چیپه. این آدم نیس. من خوشم نمیاد ازش. من رو با این همکاسه نکن …یعنی بابام فهمیده بود صورتم رو شستم وبه سمت اتاق کار رفتم که وسط راه علی از پشت بغلم کرد وگف : وقتی میگفتم تختت رو نیار برا همین بود جای زن فقط تو تخت شوهرشه اونم تختی که کلی دیلدو وبات منتظرشه پایینتر اومد وکیرش رو لای چاک کونم جا داد جوووون به این نرمی آخ آرزو خیلی دل تنگتم انگار ماههاست که نکردمت یه تیکه پیتزا داد دستم ودستش روی سینه هام رفت نوکش رو ببازی گرفت و پشت گردنم رو مکید میدونس خیلی حساسم .عاشق سکس ایستاده بودم بخصوص خورده شدن کسم .الان که یه دستش روی کسم ودر حال فروکردن انگشتش تو کسم بود ودستش رو اورد جبوی دهنم وگف خودت خیسش کن وطعم کسم رفت تو دهنم یه آن از همه اون فکرایی که علی تو جونم انداخته بود اومدم بیرون وبه اذت سکس با علی فکر کردم پیتزام رو خوردم وبعد از تموم شدنش سرم رو به سمتش گرفتم وگفتم کسمو ایستاده بخور تا شاید ببخشمت
-جووون کس وکونتو باهم میخورم جنده ی خوشگلم ودر حالیکه لای پام قرار میگرفت شروع به زبون زدن وانگشت کردنم کرد .گوشتای بالای کسم رو میگرفت وفشار میداد وباانگشت دست دیگش تو کسم تلمبه میزد وکسم داشت خیس ومنقبض میشد .با دستام سینه هام رو فشار دادم وشروع ببازی با نوکش کردم .همیشه از سفر که میومد یه ته ریش داشت که تو خوردن کسم اذیت میشدم ولی این بار تازه شیو کرده بود وباعث میشد نرمی صورتش لذتی عجیبی به کسم بده .
-مرسی علی آفرین یه دونه ای چخوب میخوری کسمو آآااه
دیگه داشت صدای آه وناله هام بلند میشد که علی شروع به فشار دادن نقطه جی کرد .همیشه از اینکارش حس بدی میگرفتم ودر جواب به اعتراضم میگف باید تحمل کنم ومال اینه که دارم ارضا میشم .علی بعد از خوردن وبوسیدن کسم که خیلی بم لذت میداد به سمت اتاق خواب برد منو .کنار دیوار از پشت بغلم کرد وسینه هام رو چسبوند به دیوار دستام رو گرفت وکف دستم رو با دیوار مماس کرد وتو گوشم گف حالا کونت رو بده عقب بیشتر بیشتر انقدر که بچسبه به کیرم .
دوزانو پایین کونم نشست وبعد از گفتن بیشتر بده عقب ،دامن لباسم رو زد بالا دستاش لمبرای کونم رو از هم باز کرد وزبونش دایره وار سوراخ کونم رو لیسید .نرمی پوستش ( اونشب یه افترشیو نرم کننده زده بود ) شهوتم رو زیاد کرد وآه کشیدم
-جوووون جنده خوشگل من امشب این کون مال کیه ؟
-مال تویه مال عشقمه مال نفسمه
واقعا خوب میخورد مالش لمبرای کونم وهر از گاهی اسپنک زدنش شهوتم رو بیشتر میکرد دماغش رو روی کونم گذاشته بود وفشار میداد والان دست دیگش رو چوچولم بود ودایره وار میمالید .
یه لحظه پا شد وبرم گردوند وپرتم کرد رو عرض تخت .عاشق این حرکات تند واز سر شهوتش بودم پیرهنم رو از پایین گرفت واز تنم کند افتاد روم وممه هام رو محکم مکید .کسم نبض میزد وکیر میخاس
-باز که ساکتی کسده من مگه قرار نشد حرف بزنی بگو اگر نه
میدونسم کلمه بعدیش از کون کردنه برای همین با آه وعشوه گفتم عشقم جرم بده تو کسم تلمبه بزن میخام جر بخورم زیر کیر کلفتم
از روم بلند شد وبااشاره بم فهموند که بچرخم از بین وسایل رو تخت که فقط به یه گوشه هولشون داده بود، ویبراتور رو برداشت وژل دارچین زد وهمزمان بامکیدن گردنم ،تو کسم فرو کرد اون شب تا ۴صبح بیدار موندیم وبه شیوه های مختلف ۳بار منو ارضا کرد وتونست تا کلاهک کیرش رو تو کونم فرو کنه انقدر براش تنگ بود وبقول خودش حال داده بود که نتونس خودش رو کنترل کنه وآبش رو ریخت تو کونم .تو بار دوم با آوردن دستکش جراحی ازم خواست وقتی که داره تو کسم تلمبه میزنه من با انگشت وسطی تو سوراخ کونش رو براش بمالم انقدر لذت برد وچشماش رو خمار کرد وآبش با شدت پاشید که دیگه مطمین شدم زن یه کونی شدم واین کاراش بخاطر امتحان من نیست.وقتی که تو آغوشش پناه بردم تا بخوابیم تو گوشم گف بار آخرت باشه دست روی من بلند کنی امشب رو گذشتم چون خودم شروع کرده بودم ومقصر بودم دفعه دیگه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی حتی اگه مقصر باشم تو زن منی حد خودت رو بدون وعلی مهربون وکسلیس من شد همون علی زورگو وجاه طلب
فردا جمعه بود وقتی ۱۱از خواب بیدار شدم با متنی که علی بم نشون داد ،شوکه شدم
زن وشوهریم از تهران به یه مرد متمایل به گی سن ۲۵تا ۳۰سال جهت تریسام،متقاضیان ساعت ۹تا ۱۰شب واتساپ با این شماره …تماس تصویری بگیرید.
فکر کردم قصدش شوخی ووقت تلف کردنه ولی وقتی در جواب سوالم که گفتم چرا تهران ؟پاسخ داد اونظوری شناخته نمیشیم ۱درصد احتمال بده من یا تو رو شناسایی کنه بندال هم باشه وبخاد پولی یا جنسی ازمون باج بخاد .من که هرهفته تهرانم اونی که پسندیدم رو با شب جمعه میارم اصفهان یا هزینه راهش رو میدم
انقدر گیج و شوکه شده بودم که فقط ترجیح دادم، برم مسواک بزنم .تو اینه بخودم نگاه میکردم وبه مسیری که توش افتاده بودیم فکر میکردم .باور نمیکردم علی اینطور آدمی باشه حالا میفهمیدم دلیل مخالفتهای پدرم رو .الان میفهمیدم تو چه چاهی افتادم .سوزش کونم اذیتم میکرد هیچ وقت باورم نمیشد راضی بشم تا علی از کون منو بکنه .بخودم حس بدی داشتم .تو ذهنم مرور میشد آرزوی کونی .یاد حرف مادرم افتادم که درجواب اعتراضم که میگفتم چرا مپل بابا فکر میکنه ،میگف زن وشوهر باید مثل هم باشند تا بتونند با هم زندگی کنند .منم مثل علی کونی میشم ومجبورم به خواسته هاش تن بدم .وقتی صبحونم تموم شد به علی گفتم بیا با هم صحبت کنیم وتموم دلیلهام از اینکه نمیخام از اینکه قسط وام مسکن یکی عقبیم از اینکه بهتره باهم وبفکر باشیم وغریبه رو تو حریممون راه ندیم …در پاسخ به تمام تلاش من برای منصرف کردنش ؛ در حالیکه تو سایتهای مختلف داشت پیامش رو میفرستاد بهم گف اتفاق دیشب فقط روند کار رو تسریع کرده ومن نباید خودم رو مقصر بدونم واین فانتزی ای بوده که علی آرزوش رو داشته ودوس داشته اول با احمد وحالا که من نمیخام با یه غریبه شروع کنه واینکه چون مرد میاره نظر من فقط پسندکردنش مهمه وانتخاب اینکه زن بیاد تو رابطمون با منه …

دیگه مطمین شده بودم قصد علی امتحان وآزمایش برای شناخت من نیس .تازه تو سرچ اینترنت با مشخصاتی که از ظاهر فیزیکی مقعد نوشته بود ،فهمیدم علی یه کونی به تمام معناست که خیلی زیاد این کاررو تجربه کرده اونقدری که هیچ چینی دورتا دور حلقه مقعدش نداشت .عصر بهش پیشنهاد دادم که من مخالفتی با گی بودنش ندارم ومیتونه با هر کی وهر موقع خواست اینکارو بکنه ولی اختیار تنم رو بخودم بده بهش گفتم اگه با مرد دیگه ای باشم حس جندگی بم دست میده واون با اسپنک زدن رو کونم ،بم گف اصلا دنبال همین حسه. گف من زنشم که هر وقت خواست تمکینش کنم واینم یه مدل تمکینه که اون میخواد در آخر مثل بقیه وقتایی که کاری از دستم برنمیومد فقط گریه کردم وعلی با فرو کردن بات دم روباهی تو کونم واینکه آرزوش بوده این بات رو با دامن چرم کوتاهی که داشتم براش بپوشم واینکه حق بحث در این مورد رو ندارم وهمه چی رو باید بسپارم بخودش ترسوندن از مریضی وویروس وایدز آخرین تیر تو کمانم بود که اونم با یه پوزخند وکاندوم مال همینه پاسخ داده شد .
ساعت۹ شب شد وعلی با کلاه گیس فرفری که تاحالا من ندیده بودم روی موهاش ویه سیبیل چخماقی که نمیدونم اون روز تا حالا کجا بود ،بوسم کردوکشوندم روتخت وقتی پرسیدم چرا اینجوری کردی خودتا تو که گفتی تهرانیم ،گف ما که شانس نداریم یهو یه کسخل مثل من از اصفهان میخاد بره تهران میشناستمون وبگا میریم .مشتاق برای تماسها من رو کنارش خوابوند وبا بوسیدن ومالیدنم شروع به پاسخ تماسها کرد .
نفر اول یه پسر سیاه ۲۰ ساله بود که لات بودنش رو هیچ جوری نمیتونس پنهان کنه انقدر مزخرف بود که همون اول بعد از سلام و چخبر کیرش رو دراورد وبعلی نشون داد وگف ببینه میپسنده یا نه
نفرهای بعدی از پیرمرد ۵۰ساله بقول خودشون وارد گرفته تا متاهلهایی که با زنشون اومدند تو تصویری واز علی میخاستن که بیاد با کیر کلفتش هم خودشون وهم زنشون رو جر بده اصلا مونده بودم که تو این مملکت چخبره باخودم میگفتم چقدر تهرانیها فاسدند تلفن قطع نمیشد همزمان باش در حالیکه فقط صورت علی پیدا بود کس وپستونای منو میمالید وانگشتم میکرد یا بات رو توکونم میچرخوند .بین تماسها کیرشق شدش رو تو دهنم فرو میکرد وخودش کسم رو میخورد .کتاب درسی که آورده بودم بخونم رو چنان با عصبانیت پرت کرد که تا وسط پذیرایی رفت وبا تحکم بم گف که بکنم رو پیدا کنم .دلم میخاست خواب باشم واینا همه تو خواب باشه .دیدن کیرای مختلف وخوردنای علی باعث شده بود بااینکه ازش دلخورم دلم سکس بخاد .
-علی امشب از کون نه هنوز میسوزه
-اتفاقا امشب باید بدی تا عادت بشه برات بعد لذتم میبری اگه ازت بپرسم کس یا کون خودت میگی بزار تو کونم
اون شب ۲ساعتی با هم سکس کردیم وعلی که انقدر ژل تاخیری زده بود به زور با چپندن کلاهک کیرش تو کونم ارضا شد .تو فاصله اول تا اخر سکس مرتب از ده یازده نفری که زنگ زده بودن میگف از کیراشون از قیافشون از اینکه بنظر من این چطوری دوس داره بگاد تو رو دوس داره من بین خودش ویه مرد دیگه له بشم واز لذت جیغ بزنم ویه کیر نازک وکوچیک کامل راه کونم رو باز کنه …تو شهوت وسکس این حرفا برام معنایی نداشت ودنبال ارضا شدنم بودم ولی فردای اونروز این حرفا وکارها برام بقدری چندش آور بود که برای علی پیام گذاشتم بام تماس بگیره .
وقتی شروع کرد تعریف کردن از سکسی که دیشب داشته وچقدر بش خوش گذشته وبرای بار اول تونسه تجسم کنه من یه جنده ام وداره تریسام میکنه …وقتی بش گفتم علی من خیلی فکر کردم واز پس اینکار برنمیام گف فکر اونجاشم کردم و مستت میکنم تا نفهمی لذتش که اومد زیر زبونت دیگه تو هوشیاری خودت میخای .وقتی گوشی رو قطع کردم مطمین شدم که این بازی حتما باید انجام شه حتی با مخالفتهای من
عصر احمد براش ۲تا شیشه بزرگ شراب آورد و شب بعد از شام برای بار اول تو زندگیم شراب خوردم .بعد خوشحال شدم چون تمام ۱ساعت ۹تا ۱۰شب رو درحال استفراغ وتو دستشویی بودم وفقط بینش علی رو میدیدم که روی تخت کیر شق شدش رو میماله وهر از گاهی باتخماش بازی میکنه .اون شب تونسم ببهانه بدبودن حالم از سکس با علی شونه خالی کنم ولی شبهای بعد هر شب علی با زدن ژل تاخیری و لاسیدن با من تو این ۱ساعت بعد حسابی کس وکونم رو میگایید واز فانتزیاش میگف .روز شماری میکردم که چهارشنبه بشه وعلی بره تهران ومن راحت بشم از دستش .درسته سکسش متنوع شده بود وچندین بار منو ارضا میکرد ولی بار روانی بعدش به اون سکس نمی ارزید .من از یه خونواده سنتی با عقاید کلیشه ای بودم وهنوز نتونسه بودم اینهمه رو هضم کنم .من ازدواج کرده بودم تا مال یه نفر باشم وسکس با یه نفررو تجربه کنم ولی الان شریک زندگیم وعشقم داشت منو با یکی یا یکیهای دیگه تقسیم میکرد

ادامه...

نوشته: آرزو


👍 6
👎 2
37301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904890
2022-12-01 05:16:39 +0330 +0330

چی بگم اگه راست هست فقط میتونم بگم که بگذار برو برات
برای برای برای چون آخرش منجلاب نه آزادی و گذر از کونی جماعت
اگرم حال کردی بازم برای برای باش و اونجوری باش ولی وقتی نیستی اینکاره آخرش سنگین میشه واست و اگه به عشق و … دل خوش کنی وقتی نباشی اینکاره یا باید از خیر خودت بگذری یا از عشقت که بمونی هم فکر نکنم آخرش عشقی هم بمون یا تحمل میشه یا نفرت اونم اگه آدم بود همون اول بهت میگفت بعد می‌تونست متقاعد کنه ازدواج میکرد باهات
همین خانم تمام عیار حالا ببینیم تو تو داستان چه عقلی داشتی یا تو رویاهات چه فانتزی جقی داشتی و بکجا چنین شتابان هی آقا

0 ❤️

904901
2022-12-01 08:53:23 +0330 +0330

منم نمیتونم اینو هضم کنم که تو از یه خانواده سنتی باشی و بعدش دنبال دیلدو و میبراتور و بات پلاگ باشی . خانواده سنتی یعنی خانواده مقید و تقریبا مذهبی که اصلا سراغ این وسایل نمیرن بعد تو انواع و اقسام وسایل را خریدی و باهاشون حال میکردی میگی من خانواده سنتی دارم و نمیتونم به خواسته هات پاسخ بدم ؟؟؟؟!!! به نظر خودت حرفهات مسخره نیست.

0 ❤️

905076
2022-12-02 15:15:13 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

944656
2023-08-28 10:34:44 +0330 +0330

من علیو میخام حتی اگ ساخته ذهن باشه اووووف

0 ❤️