سیمین دختری که شوهر زنم شد (۳)

1402/05/12

...قسمت قبل

رفتیم کتابخانه و افسانه خانم دبیرم گفت : سیمین جان اگه لباس راحتی داری عوض،کن و اگه نداری برم برات بیارم گفتم : نه خانم دارم زیر مانتو دارم
مانتو مشکی رو در آوردم و به رخت آویز انداختم شال رو هم باز کردم همونجا آویز کردم موهام تو این سه سال دراز شده بود و به کمرم می رسید من عادت نداشتم سوتین بپوشم چون سینه هام بزرگ و سفت بودن واسه همین اذیت می‌کرد یه تی شرت آستین رکابی سفید با طرح کارتونی باربی تنم بود و یه شلوار جین مدل پاره که تنگ به کون و رانهای درشتم چسبیده بود.
لباس‌های بیرون رو روی آویز انداختم به طرف افسانه برگشتم افسانه گفت: وای چه اندام قشنگی داری سیمین
منم گفتم مرسی نظر لطف شماست شکسته نفسی می کنید خود شما محشری.
افسانه یه خنده با عشوه ای کرد و یه چرخی زد گفت: واقعا اینطوریم
گفتم بله خانم خوش بحال شوهرتون که الماسی مثل شما دارن با خندید و بغلم کرد یه ماچ از گونم برداشت و گفت خیلی خب خانم قشنگ و ناز بیار درس رو شروع کنیم. پشت یه میز مطالعه بزرگ نشستیم و صندلی دوار که پشت میز ها بود نشستیم صندلی ها یه پشتی خیلی کوتاهی داشت واسه همین برای اینکه کمر درد نگیری باید حالت شق می نشستی و باسنت رو میدادی عقب و شکمت رو بیرون من اصلا راحت نبودم ولی افسانه معلوم بود که راحت تره . گردی و بزرگی کون افسانه واقعا تو چشمم بود و حین درس یاد گرفتن به کون و سینه های خوش فرمش نگاه میکردم یه آدکلن سرد ملایم خوشبویی زده بود که واقعا حالمو خوش می کرد.
افسانه دستش رو روی رانم قسمتی که پارچه شلوارم پارگی داشت و لخت بود گذاشت و گفت: حواست کجاست
دیدم نوک خودکارش روی دفتر گذاشته و از من چیزی پرسیده که من متوجه نشده بودم
گفتم: ببخشید خانم محو زیبایی هاتون شده بودم.
دستشو از طرف شلوار به طرف بالا هل داد و رسید وسط پاهام ،کیرم داشت یواش یواش بلند می شد
نمی خواستم بفهمه زود دستش رو گرفتم که به کیرم دست نزنه ولی مثل اینکه میدونست اونجا چی دارم چون یک‌راست دستشو برد و از سر کیرم گرفت
آروم آروم مالید و گفت: لازم نیست خجالت بکشی لادن در مورد تو به من گفته
کیرم سیخ شد و کلفتی کیرم از زیر شلوار جین مشخص بود.کف دستشو قسمت بدنه بالای کیرم می کشید و نوازشش می کرد.
گفتم خانم حالم بد میشه از زیر لباس ندارم بی زحمت این کار نکنید.
افسانه توجهی نمی کرد دستمو بردم دکمه شلوار جین رو باز کردم و زیپم رو پایین کشیدم شورت زنانه رو پایین زدم کیرم رو از وسط پاهام بیرون انداختم.
افسانه وقتی کیرم رو دید یه آهی کشید و جوونی گفت سرش رو بطرف وسط پاهام آورد شروع کرد به لیسیدن بدنه کیرم .
چشمامو بستم از موهاش گرفتم هرچی می خواستم که کیرم رو ساک بزنه نمی زد فقط میله کیرم رو لیس میزد آب بدون رنگی که پیش آب میگن از سر کیرم ترشح می‌شد با انگشت شصتش نوک کیرم رو می مالید و آب پیش آب رو به سر کیرم پخش می‌کرد
کیرم میخواست بره دهنش ولی اینکار رو نمی کرد لبهای غنچه ای که رژ قهوه ای زده بود حسابی تحریکم می کرد.
گفتم خانم تورو خدا ساکش بزن دارم میمیرم. با یه حرکت شلوار جین و شورت زنانم رو به پایین کونم کشید و سرش رو پایین تر کرد و شروع کرد به میک زدن تخمام .واقعا به تمام معنا تو آسمون بودم . گفتم چرا ساک نمیزنی. گفت آخر کار ساکش میزنم .
اطراف میله کیرم رو لیس میزد کیرم چپ و راست می‌شد. دستمو بردم زیر دامن کوتاهش و از زیر شورتش رد کردم دستم رو به چاک کوصش رسوندم و چوچولش رو با انگشتم بازی دادم حسابی خیس خیس بود . بلند شد اومد بالا .
با لب هاشو با لبام چفت کرد یه نفس گرم و تندی به صورتم می خورد بدنش خیلی داغ بود من اون همه شهوت رو با لادن و شبنم حس نکرده بودم. افسانه لبهامو میک میزد و کیرم رو جق میزد این زن واقعا عالی بود.
چشمای درشت و مشکیش حالت خمار داشت آروم تو گوشم گفت بعد از ده سال میخوام طعم کیر بچشم اونم چه کیری حالا حالاها مال منی.
بلند شد از کیرم گرفت و گفت دنبالم بیا
کیرم مثل افسار دستش بود و منو به طرف اتاق بغلی کشید پشت سرش رفتم.به اتاق خواب لوکس و لاکچری رسیدیم که یک تخت خواب بزرگ وسط یه اتاق بزرگ بود اطراف تخت پرده‌ های بزرگی پوشید بود و اتاق پر بود از عکسها و نقاشی های سکسی زیبا
با خودم گفتم این پیری چه کیفی میکنه هرچند کیرش برای افسانه خانم ما بلند نمی شد.
بدون حرفی هردو لخت شدیم ولی من به افسانه گفتم اگه ممکن باشه اون دامن کوتاه تنت باشه من عاشقشم
گفت: هرچی تو بگی عشقم.
به پشت خوابید پاهاشو از هم باز کرد فهمیدم که باید کوصش،رو بلیسم تا اون زمان کوص هیچ کسی رو نخورده بودم سرم رو وسط پاهاش کردم اطراف چوچولشو لیسیدم با دوتا انگشتش ته چوچولش رو گرفته بود و من می لیسیدم آه و ناله های بلند و با عشوه ای می زد چوچولشو تو دهنمومی کرد که من زبونمو داخل کوصش کنم که برای انتقام اینکار رو نمی کردم گفتم خانم جنده داگی بخواب وقتشه اون کوص تنگتو باز کنم اینقدر تنگ نمونی یه جوونی گفت و سجده خوابید کون بزرگ و سفیدش حالت ۵ بزرگ جلوم بود و کوصش هم که یه ۵ کوچیک بود پایین اون ۵ بزرگ قرار گرفت کیرمو گرفتم و تا نصفه تو کوصش فرو کردم داغ داغ تنگ تنگ .
دامن کوتاه مشکی رو انداختم بالای کمرش ،چند تلمبه زدم باز شد و تا تهش کردم افسانه تند تند نفس میزد شروع کرد به آه و اوففف کردن.
با نگاه کردن به کونش داشت آبم می اومد زود بیرون کشیدم و جابه جاش کردم به پشت خوابید از مچ پاهاش گرفتم پاهاشو باز کردم که کوصش هم باز شد کیرم رو کردم تلمبه زدن رو شروع کردم با دو دستش کونم رو چنگ میزد مچ های پاشو ول کردم روش خوابیدم پاهاشو دور کمرم حلقه کرد کیرم تا آخر کوصش می کردم و فشار می دادم . تلمبه هامو تند تند کردم و ناله های افسانه هم تند تند شد . دیگه وقت نشد ازش بپرسم همه آبم رو توش خالی کردم افسانه هم همزمان با من ارضا شد هر دو توی بغل می لرزیدیم.
اولین باری بود که توی یه کوص ارضا می شدم حس عالی بود افسانه کوصش نبض می زد و کیرم رو فشار میداد . افسانه گفت : عشقم چرا تو ریختی الان حامله میشم دستمو رو پیشونیش کشیدم و عرقهای پیشونیش رو پاک کردم و گفتم : نگران نباش از من حامله نمیشی من دوجنسه هستم باروری ندارم.
افسانه گفت: حیف وگرنه دوست داشتم ازت بچه دار بشم حسرت یه بچه تو دلم مونده از این پیری بخاری در نمیاد.بعد لب تو لب شدیم کیرم هنوزتو کوصش بود.
دوست نداشت درش بیارم وقتی می خواستم بلند بشم کمرم رو بغل کرد دوباره روش خوابیدم. تو گوشم گفت الان میخوام کیرت رو بخورم.
از زیرم بیرون اومد سرش رو دوباره وسط پاهام گذاشت شروع کرد به ساک زدن از سر کیرش ،قلقلکم می اومد اونقدر حرفه ای ساک میزد که خودم رو تختخواب چپ و راست می کردم .
بلند شدیم و لباسهامون رو پوشیدیم رفتیم ادامه درس رو بخونیم دیگه حواسم به درس بود افسانه حین درس دادن همش لپم رو می بوسید و از من تشکر می کرد.
لیلا گفت: سیمین به افسانه حسودیم شد چون دفعه اول اونو کردی.
سیمین گفت: افسانه تو زندگی من خیلی لطف کرده اگه اون نبود من حتی دیپلم هم نمی گرفتم چه برسه به فوق لیسانس
گفتم : سیمین دانشگاه رو چطور ادامه دادی
سیمین گفت: دو تا خواهرهام ازدواج کردن و رفتند
من و پدر مادرم تو خونه تنها موندیم چون من شرایط ازدواج نداشتم پدرم اجازه داد دانشگاه ثبت نام کنم و این شهر قبول شدم به این شهر بیام و ادامه درسم رو اینجا ادامه بدم .تو یه محله یه خونه کوچیک اجاره کردم .برای اینکه خرج اجاره خونه نصف بشه یه خانم هم پیش خودم آوردم.
لیلا گفت: بعد چی شد …
سیمین ادامه داد : یه خانم متاهل که اهل شمال بود خیلی زیبا و دوست داشتنی با چشمهای درشت و میشی با موهای کمند و بلند از زیبایی هیچی کم نداشت . زینب یه خانم چادری و محجبه بود که دختر یه آخوند بود همسرش که خودش میگفت تو شهرشون نمایشگاه ماشین داشت .
با زینب خیلی صمیمی بودم زینب خیلی بگو بخند و شاد بود اون هیچ چی در مورد وضعیت جنسی من خبر نداشت واسه همین خودم خیلی مراعات می کردم که چیزی نفهمه خونه ما تک اتاقی بود واسه همین پیش هم می خوابیدیم و نوبتی غذا درست می کردیم.
زینب با اینکه تو خانواده مذهبی بزرگ شده بود ولی خیلی تو خونه سکسی می پوشید و از آرایش هیچی کم نمی گذاشت و جکهایی که همیشه تعریف می‌کرد سکسی بود .
زینب و همسرش جمشید تازه نامزد کرده بودن .
دو هفته از کلاسهای دانشگاه گذشته بود طبق نوبت می خواستم شام درست کنم که زینب اجازه نداد و گفت: عزیزم امشب من شام درست می کنم چون قراره جمشید شام بیاد البته اگه شما اجازه بدید
گفتم: نه اتفاقا خیلی هم خوبه ببینم این داماد خوش شانس کیه که همچین حوری رو تور کرده
زینب یه نیشگون گرفت و گفت: شیطون بلا تو که از من خوشگلتری خودم برات یه شوهر خوشتیپ پولدار پیدا می کنم آخه ما تو فامیل پسر مجرد زیاد داریم خودم برات دست بالا می کنم. این رو که گفت من تو فکر فرو رفتم به آینده تاریک که به غیر از تنهایی چیزی نداره حتی بعد از مرگ پدر مادرم تنهای تنها می شدم نه همدمی نه بچه ای
زینب گفت: چی شد رفتی تو خودت ناراحت شدی؟ سگرمه هات رفت تو هم .
سری تکون دادم گفتم : نه ناراحت نشدم ولی الان موقعیتشو ندارم فکرم به درسه فعلا
شب بود زنگ خونه زده شد زینب گفت جمشید من میرم باز می کنم . منم شال رو انداختم سرم . به همراه شوهرش وارد اتاق شد. جمشید یه مرد سبزه و قد بلند و خوش اندام و خوشتیپ بود نگاه نافذ و هیزی داشت تو همون ثانیه اول تمام اندام منو وارسی کرد . من بهش سلام دادم و خوش آمدگویی کردم اونم سلام داد و رفت روی مبل تک نفره نشست . ما دوتا مبل تو اتاق داشتیم من زمین نشستم که زینب با اصرار فراوان منو رو مبل نشوند
جمشید با شوخی به زینب گفت : عشقم بیا زمین نشین بیا بغل بشین . که همه از حرفش خندیدیم جمشید از پشت بغلش کرده بود که می خواست جدی جدی تو بغلش بنشونه. ولی زینب می گفت زشته نکن . خلاصه جمشید و زینب شوخی های بامزه ای پیش من می کردن تو سر شام جمشید دستشو دور گردن زینب انداخت ولی زینب زود پسش زد.
من گفتم: خب دوست داره خیلی وقته ندیده بزار ابراز محبت کنه زینب
جمشید گفت: آقا قربون آدم چیز فهم از کنار بغلش گرفت ولی زینب دستش رو رد می کرد و من قهقه می خندیم. وقتی من میخندیدم جمشید یه چشمک به من زد اولش فکر کردم اشتباه دیدم ولی وقتی بهش زل زدم یه چشمک واضح تری زد . زود سرم رو زمین انداختم تا زینب متوجه نشه . شب شد جمشید خیال رفتن نداشت و گفت جاده شلوغه میخواد اینجا بخوابه اولش زینب مانع می‌شد ولی با پیشنهاد من موند
ما دوتا تخت خواب داشتیم که تو اتاق با فاصله نیم متری از هم بودن که من تخت خواب خودم خوابیدم زینب و جمشید تو تخت خواب زینب خوابیدن چراغها رو که خاموش کردم . من خودمو به خواب زدم . اول اتاق تاریک تاریک بود چیزی دیده نمی شد ولی به مرور زمان چشمم عادت کرد و واضح تخت بغلی دیده می شد.
زینب به سمت من به پهلو و پشت به همسرش خوابیده بود جمشید هم از پشت بغلش کرده بود پچ پچ اونا رو می شنیدم بیشتر زینب بود که می گفت زشته نکن
جمشید هم مثل بچه التماس می کرد که بکنتش
من چشمام نیمه باز بود و اونارو نگاه می کردم ببینم تا کجا پیش میرن بعد از نیم ساعت صدای آه و ناله خفیف زینب به گوشم می رسید . صدای شلپ شلپ کوص و کیر اونا رو راحت می شنیدم . چند دقیقه گذشت زینب یه جیغ آرومی زد و گفت: بی شعور تو کونم نکن درد دارم.
جمشید گفت باشه ولی یه بار باید بهم کون بدی زینب گفت عمرا بدم. جمشید تو همون حالت یک ربعی تلمبه زد و ارضا شد . هردو نفس نفس میزدن.جمشید از پشت زینب به من نگاه کرد و گفت دوستت خوابیده من برم دستشویی بیام.
وقتی بلند شد کیر از نیم رخ قشنگ مشخص بود بزرگ و کلفت بود واسه همین زینب بهش کون نمی داد.
وقتی کیرشو دیدم حس پسرانه تبدیل به حس زنانه شد . به اختیار دستم رو به سوراخ کونم بردم با خودم گفتم اوففف این کیر رو باید تو کونم جا بدم . وقتی جمشید از کنار تختم رد می شد کیرش رو می مالید زینب گفت زشته شلوار بپوش. جمشید گفت دوستت خوابه نترس. وقتی از دستشویی بر می گشت کونم بطرف اون بود اومد کنار زینب خوابید و تو گوشش گفت دوستت عجب کون توپی داره
زینب گفت: یواش میشنوه مگه کون من چشه؟
جمشید کیرش رو باز مالید و گفت تو که از کون نمیدی چه فایده
خوابیدم صبح که بیدار شدم دیدم آقا جمشید صبحانه شیر و عسل و خامه نیمرو و هرچی که می تونست خریده بود و آماده کرده بود صبحانه خوردیم و جمشید خداحافظی کرد و رفت حین خداحافظی با منم دست داد من دستش رو فشردم اونم یه انگشتشو تو کف دستم کشید و خداحافظی کرد و رفت.
وقتی دانشگاه می رفتیم من به زینب گفتم: زینب مگه نگفتی نامزدی ؟ یه نگاه کرد و گفت : آره چطور
گفتم: آخه شب آقا جمشید اون کار رو با تو می کرد حس کردم پرده نداری؟
یه کف دستش رو گذاشت رو صورتش گفت: وای خدا مرگم بده مگه خواب نبودی؟
با خنده و عشوه گفتم: آخه آدم میتونه همچین صحنه ای رو ببینه و خوابش ببره
زینب خندید یه آرنج به بغلم زد و گفت: آره ما همون روز اول عقد سکس کردیم آخه جمشید خیلی حشریه
اون روز همش ما در مورد سکس با هم حرف میزنیم حتی وقتی خونه بودیم مدام از سکسشون برام تعریف می کرد . وقتی میخواست بخوابه تخت خوابش رو به تخت خوایم چسبوند. خوابیدیم و به صورت پهلو به پهلو روبروی هم خوابیدیم. زینب گفت: چه چهره قشنگ و جذابی داری یه لبخندی زدم دستش رو گرفتم و گفتم تو خوشگلترین خانمی هستی که تو عمرم دیدم یه خنده بلندی کرد و گفت نه بابا اینطور نیست داری چوبکاری می کنی. از کمرم گرفت به خودشو به من چسبوند و چشم تو چشم شدیم. دلم نمی خواست لمسش کنم ولی یه حس درونی منو به طرفش می کشید قلبم تند تند میزد نفسهام سرعتش زیاد شده بود.
نمیدونم کی اول لبشو جلو آورد ولی تو نگاه هم غرق شدیم و لب ها مون به هم چسبید . زینب با شهوت بیشتری لب هامو می خورد . و تند تند نفس می زد .
یه دستش رفت پشت گردنم و منو بیشتر تو صورت خورش چسبوند لبهامو رسما میک می زد و می خورد.
آروم گفتم: زینب به لز علاقه داری؟
گفت: آره موقع دبیرستان با یکی از دوستام خیلی لز میکردم واقعیتش من بدن نرم و لطیف رو بیشتر از بدن سفت و خشن دوست دارم اگه دوست داشته باشی با هم لز کنیم تو هم تجربه کن
به چشمهای خمار و شهوتی زینب نگاه کردم و گفتم: یه واقعیتی رو باید در مورد من بدونی اگه قبولم کردم من دربست در اختیارتان
گفت: چه واقعیتی ؟ بگو
روی تخت نشستم تابم رو در آوردم سینه هام افتاد بیرون . زینب به سینه هام نگاه کرد و گفت چی سینه های سفت و شقی داری دستش رو گذاشت رو سینم
گفتم چشماتو ببند وقتی گفتم باز کن.
چشماشو بست من سریع دامن و شورتم رو درآوردم و به صورت دو زانو جلوش نشستم. و کیرم رو وسط رونهام قایم کردم گفتم چشماتو باز کن.
چشماشو باز کرد اول به کل بدنم نگاه کرد و بعد به وسط پاهام نگاه کرد و گفت: چرا اینطوریه اون چیه وسط پاهات
پاهامو باز کردم کیرم مثل فنر بالا پرید زینب که حالت عادی نگاه می‌کرد نگاهش کلا عوض شد چشم و ابروش رفت بالا و خیره نگاه می کرد چیزی رو که میدید باور نمی کرد چشماشو بست دوباره باز کرد ولی همون صحنه بود. نمیدونست چی بگه
گفتم: زینب واقعیت من اینه نمی خواستم بگم خودت خواستی ؟
زینب با تعجب گفت: نمی فهمم الان تو مردی یا زن
گفتم : هردو یا هیچ کدوم من دوجنسه هستم تو خارج می گن شیمی
دستشو به کیرم نزدیک کرد و مالید و گفت: این واقعیه طبیعیه یا عمل کردی
پشت دستش رو که داشت کیرم رو میمالید نوازش کردم و گفتم طبیعیه فقط ما اختلال کروموزم داریم واسه همین بچه دار نمی شیم
زینب هنوز باور نکرده بود هم به اندام زنانه من با تعجب نگاه می کرد و هم به کیرم گفتم: حالا چی میخوای لز کنیم؟
گفت: نمی دونم فقط میخوام بپرسم به زنها و مردها چه حسی داری بیشتر خودت رو مرد می دونی یا زن؟
گفتم: هرچی که تو بخوای اگه بخوای زن میشم اگه بخوای مرد هرطور که تو در نظر بگیری؟
زینب گفت: دوست دارم زن باشی تا به شوهرم خیانت نکرده باشم . بعد آروم آروم دستش رو حالت پمپ کردن به کیرم جق زد . زینب دستهای خیلی نرمی داشت چشمامو بستم و گفتم هرطور تو بگی قشنگم.
دوباره به پهلو خوابیدیم و لب تو لب شدیم لپ هامو هم می بوسید و از گردنم گاز میگرفت و گاهی گردنم رو میک می زد من متقابلا همین کار کردم زینب به گردنش خیلی حساس بود وقتی گردنش رو می مکیدم دیگه کلا وا داد . به پشت خوابید رفتم روش دراز کشیدم نوک سینه هامون به هم چسبیده بود کیرم وسط پاهاش بود و زبون همدیگه رو می لیسیدیم.
دوتا دستش رو به پشت آورد و لمبه های کونم رو از هم باز میکرد چشماش به سفیدی رفته بود مردمک چشماش پشت پلکاش رفته بود و پشت پلکاش می لرزیدن.
نمی و آب کوسش رو روی کیرم حس کردم . گفتم ۶۹ بشیم. گفت ۶۹ چیه؟ گفتم الان متوجه میشی
برعکس شدم کیرم سمت دهن زینب قرار گرفت و کوص اونم جلو دهن من بود پاهاشو باز کردم شروع کردم به لیس زدن شیار و چوچوله
اولش نمی خواست کیرمو ساک بزنه ولی به زور کیرم رو تو دهنش کردم تو دهنش تلمبه زدم . بعد از چند ثانیه مکش دهنش رو تو کیرم حس کردم ساک زدن به زینب خوشایند شده بود نمی گذاشت بلند بشم که به زور بلند شدم . دوباره بصورت افقی روی هم دراز کشیدیم پاهاشو با کرد شروع به تلمبه زدن کردم چندین پوزیشن انجام دادیم من به پشت دراز کشیدم روی کیرم نشست روی کیرم خودشو بالا پایین می کرد و کوصش رو روی کیرم می کشید یه آه بلندی زد و ارضا شد رو بغلم افتاد . بلند شدم روی سینش نشستم زینب ممه های خیلی خوش فرمی داشت وسط سینش توف کردم ممه هاشو به هم چسبوندم و لی ممه هاش تلمبه زدم. و آبم به گردن و سینه هاش پاشید . زینب آب کیرم رو با کف دستش برداشت و بو کرد و گفت : مگه تو هم می ریزی ؟ گفتم : آره عزیزم هر چقدر که دلت بخواد.
یک هفته گذشت و زینب به خاطر کاری که داشت شهرش برگشت . من خونه تنها بودم تازه از دانشگاه برگشته بودم داشتم لباسامو عوض میکردم زنگ خونه زده شد بالا تنم لخت بود پایین تنم شلوار مشکی تنم بود سریع چادر رو سرم انداختم فکر کردم مامور آب یا برقه که برای ثبت کارکرد کنتور اومده. رفتم پشت در بازش کردم جمشید شوهر زینب بود . گفتم : سلام آقا جمشید امری داشتید؟ زینب رفته شهرتون
دستش رو به موهاش کشید و گفت: میدونم اومدم کتابشو ببرم اجازه هست؟
در رو باز کردم از سر راهش کنار رفتم اومد داخل .
رفت سراغ قفسه کتاب زینب داشت کتاب‌ها رو چپ و راست میکرد گفت: سیمین خانم میایین کمک کنید با هم پیداش کنیم رفتم پیشش گفتم اسم کتاب چیه؟
وقتی من دستمو دراز کردم کتاب رو بردار یه لای چادر باز شد و جمشید از نیم رخ به سینم نگاه کرد سریع چادرمو بستم تو یه لحظه جمشید منو تو بغلش گاپید و از زمین بلندم کرد چادرم از سرم افتاد تا کمرم جایی که دستاشو پشت کمرم قفل کرده بود، پایین رفت.
یه دستش دور کمرم بود یه دستش زیر باسنم هنوز تو شوک بودم با وگاهت تمام داشت دهنشو باز می‌کرد که یکی از سینه همو تو دهنش کنه.
یه سیلی زدم گفتم : ولم کن وگرنه جیغ میزنم همه همسایه ها بیان ولم کن کونی
زور زیادی داشت وسط بازو هاش مچاله میشدم . با مشت به سر و صورتش می کوبیدم ولی اون توجهی نمیکرد یه پستونم رو تو دهنش گذاشت و محکم میک زد درد و لذت خیلی زیادی حس کردم تا حالا کسی اونطوری پستونم رو میک نزده بود کیر داشت سیخ می‌شد بهش گفتم: باشه باشه فقط به یه شرط
گفت: باشه چه شرطی
منو زمین گذاشت ولی هنوز دستاش دور کمرم قفل بود گفتم: من ارباب میشم و تو برده اگه قبول نکنی نمی ذارم و هم به زینب میگم میخواستی بهم تجاوز کنی
جمشید دستشو به کیرش که حسابی سیخ شده بود کشید و گفت: باشه هرچی تو بگی
چادر رو از بدنم آزاد کردم و گفتم دوتا دستتو بیار عقب جمشید گفت کلک نباشه گفتم : نترس کلک نیست این جزئی از بازیه . دستاشو از پشت با چادر سفید که سرم بود محکم بستم. شروع کردم به لخت کردنش اول شلوارشو در آوردم بعد شورتشو در آوردم ولی پیراهنش رو درنیاورده چون دستاش بسته بود نمی شد درش بیارم کیرش سیخ سیخ بود جلوش به زانو نشستم و شروع کردم به ساک زدن
تجربه اولم بود که یه کیر رو لمس می کردم و ساک می زدم احساس زنونه بهم دست داد با عشوه و شهوت خاصی به کیرش ساک میزدم و جمشید آه و اوف می‌کرد ساک پر توف می زدم و حسابی حال می‌کرد.
از دستش گرفتم کنار تخت بردمش
گفتم : حالت سجده بخواب
اونم خوابید پایین تنه بی مویی داشت کل بدنش رو با ژیلت شیو کرده بود . پشت کونش رفتم زبونمو تو سوراخ کونش کشیدم و با یه دست دیگم براش از پایین به بالا جق زدم

سیمین داشت تعریف می کرد و لیلا با دوتا انگشتش کوسش رو می مالید سیمین گفت بی زحمت برام آب میارید؟
بلند شدم رفتم آب از یخچال آوردم و دادم دستش
آب رو سر کشید و
لیلا گفت بعدش …
سیمین گفت: آره داشتم به کونش لیس می زدم دستاش از پشت بسته بود کاری نمی تونست بکنه.
شلوار و شورتم رو پایین کشیدم
گفتم: حق نداری به پشتت نگاه کنی ؟ اونم با تایید سر اوکی داد. سر کیرم یه تف زدم کیرم رو با یه حرکت تو کونش کردم . جمشید یه داد بلندی کشید خودش رو رو تخت خواب انداخت و دراز کشید منم از کمرش گرفتم که کیرم در نیاد همزمان با اون پشتش افتادم و شروع به تلمبه زدن کردم
جمشید همش به پشت نگاه می کرد و می خواست سردربیاره که چی تو کونش هست با عصبانیت داد زد زنیکه تو کونم چی کردی درش بیار میسوزم.
گفتم: فکرشو نمی کردی کیر داشته باشم هان؟ اومده بودی کوص بکنی ولی الان داری کون میدی
خودش رو چپ و راست می کرد که در بره ولی من محکم بغلش کرده بود و می کردمش انصافا کونش خیلی سفت و داغ بود .دو سه دقیقه کردمش یواش یواش خوشش اومده بود کونش رو بالا پایین می کرد دیگه فحش و داد و بی داد نمی کرد آه و ناله می کرد .
گفتم: کونی من خوشت اومده مثل اینکه
گفت: کونیم کردی ؟ واقعا کیر داری؟
کیرمو از کونش درآوردم و گفتم برگرد ببینش.
برگشت با تعجب به کیرم نگاه کرد. دستاش هنوز بسته بود از یقه پیراهنش گرفتم به پشت خوابوندم و گفتم الان نوبت توئه من مثل تو نامرد نیستم.
به پشت خوابید یه بالش گذاشتم پشت کتفش که دستاش اذیت نشه.رفتم کمد آرایش و یه کرم از کشو برداشتم و گفتم: این کرم که می بینی کرم دست صورت زنته با تعجب گفت: می خوای چکارش کنی؟
درش رو باز کردم و با عشوه کنار تخت اومدن یه مقدارش رو به به کف دستم ریختم و به کیرم کشیدم و حسابی چربش کردم. و گفتم: من برات ساک زدم الان نوبت توئه ساک بزنی؟
گفت: نمی زنم کیرت کثیفه
گفتم: پس منم برات کون نمی دم می خواستم برات کون بدم همون که زنت برات نمی ده
گفت: باشه باشه بیارش جلو
رفتم جلو کیرم رو تو دهنش کردم تو دهنش تلمبه زدم چند بار تا حلقش فرو کردم چند ثانیه نگهداشتم می خواست که خفه بشه درش می آوردم.بعد با کونم رو صورتش نشستم و گفتم سوراخ کونم رو لیس بزن
لیس زد وقتی زبونش به سوراخ کونم می خورد لذتی میداد که تاحالا تجربش نکرده بودم چند بار هم زبونشون تو کونم کرد.
دوباره کرم رو برداشتم به کیرش کرم زدم رفتم بالای کیرش حالت ایستاده نشستم درست حالت نشستن تو دستشویی رو کیرش نشستم سر و ختنه کیرش وارد کونم شد جمشید یه جووون بلندی گفت
صورتم به سمت صورتش بود گفتم خوشت میاد گفت: آره دیوونتم بازم بیا پایین گفتم: نچ درد داره گماس گماس
کیرش خیلی داغ و سفت بود دوست داشتم تا تهش برم پایین ولی تا ختنه می رسید درد شروع می‌شد و زود بالا می رفتم.دیگه درد و لذت با هم قاطی شده بود
یواش یواش کونم باز شد و تا تهش پایین می رفتم و بلند می شدم پاهام خسته شد به دو زانو نشستم کیرش در می اومد و دوباره میکردمش توم.
جمشید حسابی تو لذت بود منم از اون کم نداشتم سر کیرش به پروستاتم می خورد و لذتش رو بیشتر میکرد
بدون اینکه به کیرم دست بزنم آبم به شکم جمشید پاشید و اونم تو کون من ارضا شد . بلند شدم از فرصت استفاده کردم رفتم گوشیمو برداشتم و چند تا ازش روی تخت خواب به اون بدون اینکه متوجه بشه عکس انداختم . چشماشو باز کرد و ازم تشکر کرد.
شب هم پیشم موند و به صورت تبادلی ما دوباره سکس کردیم . بهش گفتم: می خوای سه نفره باهم سکس کنیم گفت: فکر نمی کنم زینب پا بده آخه اون خیلی مقیده
دستش رو آوردم رو کیرم گذاشتم و گفتم: این کیر تو کوص زینب هم رفته مگه بهت نگفته؟
جمشید یه کم تو خودش رفت و گفت: پس بهم خیانت کرده ؟
گفتم: تو چی مگه الان به اون خیانت نمی کنی؟
جمشید گفت: آخه من با خانم که سکس نکردم
گفتم: خب اونم با یه آقا سکس نکرده البته تو به هوای خانم آمدی ولی اون گفت خانم باش تا به شوهرم خیانت نکرده باشم میدونی من تمایل ذهنیم به زن بودنه تا مرد بودن
جمشید گفت: باشه ولی من نمی گم خودت موقعیتشو جور کن

نوشته: جمشید. ب

ادامه...


👍 71
👎 4
100201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

940687
2023-08-04 00:42:07 +0330 +0330

😇

0 ❤️

940696
2023-08-04 01:30:41 +0330 +0330

میله کیر تو کونت مجلوق کوس ندیده بدبخت

2 ❤️

940710
2023-08-04 04:58:40 +0330 +0330

خیلی وقت بود که چیزی این قدر کسشر نخونده بودم!
نه منطق داره داستان نه هیچی

به قول کاربر ahmad 913 :
خاطرت یک جقی کص ندیده که دوس داره یه دو جنسه بزاره کونش و داستانش رو توی شهوانی بنویسه!

2 ❤️

940718
2023-08-04 07:45:18 +0330 +0330

خیلی خوب بود دمت گرم 😍

0 ❤️

940719
2023-08-04 07:47:19 +0330 +0330

مگه کیر سیمین شکسته بود که میله داشت؟ چرا افسانه میله ی کیرش رو ساک زد؟ چرا باید تو خارج به دوجنسه ها بگن شیمی؟
چرا نمیگن فیزیک یا مثلاً زیست شناسی؟

5 ❤️

940728
2023-08-04 11:47:29 +0330 +0330

واقعا عالیه با قدرت ادامه بده و به چرندیات بقیه گوش نده داستانتا جزاب تر کن مثلا کردن محجبه زینب جلو شوهرش درکل عالیه

3 ❤️

940745
2023-08-04 14:53:31 +0330 +0330

در مورد اینکه داستان واقعی هست یا نیست، نظری ندارم؛ اما میخوام این رو بگم که داستان القاکنندۀ این مطلب هست که یک فرد دوجنسه مدام یا در حال مورد سوءاستفاده واقع شدن هست، یا کردن دیگران. فکر نمی‌کنم اینطور باشه! حالا دوستانی که در این شرایط هستند یا تجربه دارند بهتر میتونن نظر بدند.

1 ❤️

940843
2023-08-05 08:00:42 +0330 +0330

عالی زیبا ادامه بده

0 ❤️

940880
2023-08-05 18:33:36 +0330 +0330

عالی بود لذت بردم به مزخرفات دیگران توجه نکن داستانتو ادامه بده

0 ❤️

940881
2023-08-05 18:35:38 +0330 +0330

بعدم تو خارج به دوجنسه ها شیمل میگن نه شیمی

1 ❤️

940882
2023-08-05 19:37:57 +0330 +0330

موضوع داستانتو منو یاده یه بنده خدایی انداخت نمی‌دونم واقعی بودمشو ولی برام تعریف میکرد می‌گفت شوهرش مشکل داشت نمیدونستم بچه دار بشن تصمیم گرفتن زنه از یه مرد دیگه حامله بشه یه مرد مطمئنیم پیدا میکنم ولی چون بچشون حروم زاده نشه قرار میزارن شوهرش اینو به صورت توافقی طلاق بده و اون مرده اینو صیغه کنه و بعد برا بچه دار شدن اینا اقدام کنم خلاصه همه کارو میکنم و این زنه بعد چند ماه متوجه میشه که حاملس از این مرده دوباره جدا میشه و بلاخره یه زمانی باید بگذره تا بتونه دوباره با شوهر خودش ازدواج کنه یه روز که تو خونه بودن شوهره داشته سیم کشی خودرو دست کاری می‌کرده شوهر و برق میگیره و میمیره اون مرده هم که این زنرو حامله کرده بوده کیره خاستگاریمو باهاش ازدواج میکنه

0 ❤️

941033
2023-08-06 19:38:23 +0330 +0330

من نخونده بودم.خدایا نصیب نکن🧒🏻🧒🙏🙏🙏🙏

0 ❤️

941617
2023-08-10 17:38:28 +0330 +0330

چنتا سوتی داشتی ولی درکل خوبه.
متفاوته باحاله

0 ❤️

942570
2023-08-16 07:12:01 +0330 +0330

قسمت دوم نسبتا قوی تر از قسمت اول بود. امیدوار بودم این قسمت هم خوب باشه
اما نبود
موضوع جذابی است. نویسنده هم زحمت نگارش کشیده و حجم خوبی هم نوشته. از این بابت سپاس
اما منطق روایی نداره
صحنه های داستان می پره.
ضعیف شده نسبت به قسمت قبل

0 ❤️