سکس با همکار متاهل (۳)

1402/04/01

...قسمت قبل

اون شب بیشتر موضوع حرفامون راجع به مسافرت و دیدن جاهای تازه بود،حتی تصور یه مسافرت چند روزه با همچین زنی فوق تصوراتم بود.قرار شد در اولین تعطیلات پیش رو یه مسافرت سه نفری به یکی از شهرهای اطراف داشته باشیم.وقتی به خونه برگشتم تا صبح خوابم نگرفت،مدام اون صحنه هایی رو که رو میز خم شد و کشید پایین گفت بیا بکن از جلوی چشام رد میشد،بارها و بارها تمام لحظات اون سکس عجله ای و پر استرس رو با خودم مرور میکردم تا کامل توی ذهنم حک بشه برای تمام عمرم،ارضا نشده بودم ولی لذت همان چند لحظه برایم اوج ارضا شدن در سکس بود.شبی رویایی بود برام.درون خودم گرفتار دوگانگی سختی شده بودم،بار اول که دیدمش فقط میخواستم یه بار بکنمش و یا حتی تن لختشو ببینم و الان به آن خواستم رسیده بودم ولی حالا علی رغم اینکه میدونستم شوهر داره و حتی با رئیس هم سکس داره،حس میکردم یه جورایی عاشقش شدم.نمیدونستم عاشق یه دیو شدم در اندام و زیبایی یه فرشته یا عاشق یه فرشته شدم در قالب یه دیو.چطور ممکنه واقعا زنی در خانه خودش آنهم در فاصله زمانی اندکی که شوهرش میره دستشویی با مهمان خودش سکس کنه؟؟؟چطور میتونم عاشق زنی بشم با این همه جسارت و بی پروایی و شدت حشر؟من چندمین نفری هستم که باهام خوابیده؟چطور شوهرش رضایت داده خانومش همکار مردش رو شام خونش دعوت کنه؟شاید من اشتباه میکنم و خیلی بی کلاس و عقب موندم خب چه اشکالی داره اصلا اونا که گفتن بخاطر کمکهایی که بهش تو شرکت کردم و میکنم خواستن یجورایی قدردانی کنن،شاید اینهم یجورایی عاشق من شده و چون خیلی منو میخواد حتی تو بدترین شرایطم هر ریسکی رو قبول میکنه تا فقط یه لحظه از معشوقش کام بگیره…صدها سوال و اما و اگر تو ذهنم بود ولی تهش تو دل خودم به همشون از جنبه مثبت جواب میدادم و میگفتم نه این خانوم یه ملکه واقعیه،زیبا،مقتدر،باهوش و در عین حال حشری و سیری ناپذیر که اونم عاشق من شده.
فردای شب مهمونی که جمعه بود حوالی ساعت نه صبح تلفنم زنگ خورد،شماره ناشناس بود،جواب دادم،شوهرش بود با شنیدن صدای پشت خط از ترس میخواستم سکته بزنم که واویلا همه چی لو رفت،ولی با شنیدن احوالپرسی گرمش آروم شدم،گفت ببخشید دیشب باید می‌گفتیم ولی یهویی به ذهنمون رسید اگه امروز برنامه ای نداری ناهار بریم بیرون شهر یه جای سرسبز کنار رودخونه‌،با اینکه تا خود صبح نخوابیده بودم و گیج خواب بودم با اشتیاق قبول کردم هر چند چاره ای جز این نداشتم چون حتم داشتم این پیشنهاده مدیره خوشگلمه.گفت پس ساعت یازده میایم دنبالت،سریع پا شدم و خودمو آماده کردم واسه یه روز عالی…دقیقا ساعت یازده جلوی در خونمون بودن،شوهرش پشت فرمون بود و خودش صندلی عقب نشسته بود،یه آرایش لایت داشت با یه شال و مانتوی کوتاه و جلوباز سفید که زیرش لباس بلند سفید رنگ گل گلی به سبک لباسهای خانمهای شمالی پوشیده بود، زیباییش صد چندان شده بود…سوار ماشینشون شدم راه افتادیم،طول مسیر سعی میکردم با شوهرش بیشتر صمیمی بشم ولی هیچ حرف مشترکی باهاش نداشتم و از طرفی هم یه جورایی از سادگیش هم حرصم می‌گرفت هم عذاب وجدان می‌گرفتم که دارم از صاف و ساده بودن این آدم سو استفاده میکنم و با زنش رابطه دارم.
مثل معمول اکثر حرفامون حول و حوش کارای شرکت بود و آنالیز بچه های شرکت،وسط صندلی پشتی ماشین نشسته بود یه دستش رو انداخته بود پشت صندلی شوهرش و با اون یکی دستش هم یواشکی گاهی گردنمو دست میکشید و میمالید،هیجان فوق العاده ای داشت برای منی که برای اولین بار بود این حس ها رو زندگی میکردم.کنار جاده یه جایی واسه خرید آب معدنی و نوشابه نگه داشتن،شوهرش نذاشت من پیاده شم خودش رفت تا خریدارو انجام بده،بعد پیاده شدن شوهرش برگشتم عقب تا نگاش کنم و یه حرکتی بزنم دیدم تکیه داده پشتی صندلی پاهاشو باز کرده،دامن سفیدشو داده بالا و داره کوسشو میماله،کوس تپل و سفیدش لای رونای گوشتی و سفیدش دیوونه کننده بود باورم نمیشد شورت نپوشیده بود زیر دامن سفید،سریع دستمو بردم عقب انگشتامو کشیدم چاک کوس خیسش و انگشتامو بو کردم دوباره دو انگشتمو کردم تو سوراخش،سرشو تکیه داده بود پشتی صندلی و کوسشو میداد جلو تا بهتر و بیشتر بتونم کوسشو با انگشتام بگام،دلم میخواست میتونستم همونجا لبای گوشتی کوسشو بگیرم دهنم و محکم مک بزنم ولی نمیشد چشمم به در مغازه بود و با انگشتام داشتم سوراخشو میگاییدم و اونم اخخخ و اوووخخخ راه انداخته بود و ملتمسانه می‌گفت امروز هر جوری شده کوسمو از کیرت باید سیر کنی،فهمیدی کوسکش؟؟؟با حرفاش دیوونم میکرد،کوسش خیلی داغ و خیس بود و چشای درشت و زیباش جوری خمار بود که حتی کیر مرده رو‌ هم با طرز نگاهش سیخ میکرد…با صدای ناله هاش واقعا داشت ابم میومد که شوهرش از مغازه اومد بیرون و سریع خودمونو جمع و جور کردیم.
بعد چهل دقیقه رانندگی به مقصد رسیدیم و یه جای خلوت با صفا کنار رودخونه به انتخاب خانوم پیاده شدیم،چادر و بند و بساط رو چیدیم که یهویی خانوم مدیر با تحکم سر شوهرش داد زد که مگه نگفتم زغالا رو هم بردار پس کو؟؟الان چجوری کباب درست کنیم؟؟شوهر بیچاره با ترس گفت خب مطمئنم برداشتم ولی نمی‌دونم چی شد تازه خب همه جا دار و درخته اینجا،با چوب آتیش درست میکنیم منم در تأیید حرفش گفتم آره بابا مشکلی نیست خودم الان آتیش درست میکنم مشکلی نیست،که یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت و با تحکم گفت نه آتش چوب کباب و دودی میکنه حتما باید زغال آماده باشه،خواستم بگم خب صبر میکنیم زغال چوب بیفته بعد کباب درست کنیم که از اون نگاهش فهمیدم نباید چیزی بگم!شوهر بیچارش گفت خب عزیزم مشکلی نداره میرم از این روستای پایینی میخرم میام چرا خودتو ناراحت میکنی بخاطر یه مشکل کوچولو،و بلافاصله رفت سوار ماشینش بشه تا بره زغال بخره،من از طرز برخورد و صحبت کردنش جا خورده بودم و هاج و واج داشتم به شوهرش نگاه میکردم که سوار ماشین شد و سریع رفت تا زغال بخره.
واقعا با چه منطقی زنشو در این جای خلوت و برهوت با یه مرد غریبه تنها میذاره و میره؟خدایا یا اینها خیلی با کلاس و امروزی هستن یا من خیلی بی کلاس و امملم؟یا اینا خیلی بی غیرت و راحتن یا من خیلی عقب مونده و متحجرم؟؟؟شایدم من خیلی پست و نامردم که فقط منتظر همچین برخورد و رفتار باکلاسی هستم تا سریع به زن طرف دست درازی کنم؟ایا این شوهره به زنش واقعا در این حد اعتماد داره که بدون هیچ ترسی اونم تو همچین جایی با این ریخت و قیافه پیش یه مرده غریبه تنهاش میذاره میره و یا کلا تو باغ نیست و براش مهم نیست که چه زنش چه غلطی میکنه؟یا اصلا بخاطر ترس بیش از حد از زنش جرات هیچ اعتراضی رو نداره؟شاید هم واقعا از دیدن زنش در کنار غریبه ها لذت میبره؟شاید هم اصلا هیچکدوم از این مسایل براش مهم نیست و حتی به ذهنشم نمیرسه و بقدری عاشق زنشه که فقط و فقط حس خوشبختی و لذت زنش براش مهمه؟؟؟این زن وقتی همچین عاشقی داره همسری داره اصلا چرا باید با من بخوابه؟یعنی فقط عشق واسه یه زن کافی نیست؟این زن که رفتارش حرف زدنش برخوردش ابراز عشق و علاقش به شوهرش حتی حس حسادت منو شعله ور میکنه چرا با من باید بخوابه و من الان باید پیشش باشم؟؟؟؟یعنی نیاز به سکس قدرتش از عشق بیشتره؟؟؟یعنی سکس و عشق را گاهی میشه جدا ازهم و همزمان زندگی کرد؟؟؟؟شاید…شاید…در اون چند لحظه هزاران شاید و سوال تو ذهنم اومد و رفت که واسه هیچ کدومشون جوابی نداشتم. شوهرش وقتی از میدان دیدمون پنهان شد اومد کنارم گفت خودم زغالو عمدی گذاشتم تو خونه تا اینجا یه بهونه ای واسه تنها موندنمون پیدا کنم،خشکم زده بود از اینهمه مکر و زرنگی،بعد گفت زود باش بیا تو چادر تا نیومده،دنبالش رفتم داخل چادر،توی چادر محکم بغلش کردم و لباشو گرفتم تو لبام و با دستام کونشو میمالیدم،ازم جدا شد،شال و مانتوی سفید رنگ نازکشو درآورد،با یه پیرهن دامن دار بلند روبروم وایساده بود،چاک سینه های سفید و بزرگش معلوم بود،سوتین نپوشیده بود و نوک ممه هاش زده بیرون،بدون اینکه لباسشو در بیارم ممه سمت راستشو از یقه لباسش کشیدم بیرون و شروع کردم به مکیدن نوک صورتی سینش،اونم دستشو برده بود لای موهام و سرمو بیشتر به سینش فشار میداد و همزمان با اون یکی دستش کیرمو از روی شلوارم میمالید،بعد رو زانو نشست روبروم کمربند و دکمه شلوارمو باز کرد زیپ شلوارمو کشید پایین و از بغل شورتم کیرمو کشید بیرون،دستشو محکم دور کیرم حلقه کرد فشار داد با یه صدای حشری و نازک گفت اووووف این کیر کلفت واسه من اینجوری سیخ شده؟میخواد تلافی دیشبو در بیاره اینجوری سیخ شده؟از سرش گرفتم فشارش دادم به کیرم گفتم اره بخورش جنده تو جنده کیر کلفتمی بخورش…اولین بار بود بهش جنده میگفتم،ترسیدم بهش بربخوره ولی بدتر با این حرفم حشریتر شد و گفت اخخخ اره من جنده توام من جنده این کیر کلفتم،بگا جندتو… تا جایی که میشد و میتونست کیرمو میکرد داخل دهنش ولی تا نصفه بیشتر نمیرفت تو دهنش،دوباره از دهنش درمیاورد نوک کیرمو بوس میکرد لیس میزد زبونشو میکشید رو تخمام و دوباره دهنشو باز میکرد تا بیشتر بتونه کیرمو بکنه تو دهنش،بعد اینکه کیرمو ساک زد دوتا ممشو از زیر لباسش کشید بیرون و ازم خواست کیرمو بمالم لای سینه هاش،همونجا لای سینه های سفید و گندش میخواستم ابمو بپاشم چند باری لای سینه هاشو گاییدم بعد دراز کشید کف چادر،منم سریع شلوارمو درآوردم و با شورت وایسادم بالای سرش،دراز کشیده بود سینه هاش لخت بیرون بودن و دامنشو تا بالای نافش طاق باز داده بود بالا،رونای سفید و خوشگلش،کوس تپل و سفید و تمیزش بدون ذره ای مو مست کننده بود،نشستم لای پاهاش با دستام روناشو کامل بردم بالا تا روناش چسبید به سینه هاش،کوس تپلش با سوراخ کونش الان کاملا زده بود بیرون،زبونمو از رو سوراخ کونش تا بالای کوسش محکم با فشار کشیدم،شیره شیرین کوسش زیر زبونم مزه داد،لبای گوشتی کوسشو گرفتم تو دهنم و محکم مک میزدم،زبونمو میکردم تو سوراخ کوسش،دور سوراخ کونش میچرخوندم،سیر نمیشدم از لیسیدن کوس تپل و سفیدش و اونم از سرم گرفته بود با دستش دهنمو بیشتر فشار میداد به کوس و کونش،بعد دو سه دقیقه هلم داد عقب گفت کوسکش بگا منو کیرتو میخوام بکن تو کوسم،دلم نمیخواست از خوردن کوسش دست بکشم،بلند شدم خوابیدم روش سر کیرمو گذاشتم در سوراخ کوسش و با یه فشار تا ته کردم تو کوسش،دستاشو محکم دور کمرم چنگ انداخت یه اخخخخ بلندی کشید و گفت کوسکش آروووم جر خوردم درش بیار،افتادم روش لباشو گرفتم دهنم و کیرمو بیشتر فشار دادم تو سوراخش،زیرم داشت جر میخورد و آخخخ و اوووخخخ میکرد،پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و منم محکمتر شروع کردم به تلمبه زدن،سوراخش داغترین و خیسترین کوسی بود که تو عمرم کرده بودم،روش دراز کشیده بودم و داشتم وحشیانه تلمبه میزدم و خیره شدم به لرزش سینه های سفید و گندش و چشای خوشگل خمارش که تو اون حالت خماری فقط نگاه کردن به چشای زیباش آب آدمو درمیاورد،دلم میخواست کیرم تا ابد توی سوراخ داغ و تنگش باشه ولی تنگی و داغی کوسش،چشای خوشگل خمارش،لرزش سینه های سفید و بلورینش آبمو در میاورد،یکی دو بار وقتی میخواست ابم بیاد کیرمو از تو کوسش بیرون میکشیدم کیرمو محکم تو مشتم می‌گرفتم فشار میدادم تا آبم نیاد و دوباره میچپوندم تو سوراخش،حین تلمبه زدن فقط میگفت کوسکش بهم فحش بده هرچی دوست داری بهم بگو زود باش آب کوس جندمو دربیار،نمیدونستم باید چطور فحشی باید بهش بدم از طرفی هم هر چی باشه مافوق من بود و با همه این مسائل یه جورایی ازش حساب میبردم،گفتم جنده خانوم دوس دارم شوهرت بیاد ببینه چجوری دارم زن خوشگل شو میگام میخوام ببینه زنش زیر خواب منه…اوج شهوت بودیم پاهاشو محکم دور کمرم حلقه کرده بود و کیرمو میکشید تو وجود خودش و میگفت کوسکش شوهر من تویی تو باید لنگامو واسه دوستات باز کنی تو باید آب کیر بکنهامو از کوسم با زبونت تمیز کنی…دیگه نتونستم دووم بیارم خواستم کیرمو از تو کوسش بکشم بیرون پاهاشو بیشتر دور کمرم سفت کرد و گفت اخخخ جووون بریز توم داغی ابتو میخوام کوسم تشنه آب کیرته،تو همون حال تا ته فشار دادم تو کوسش و تا قطره آخر خالی شدم تو کوسش…بعد اینکه ابم اومد تازه یادم افتاد کجاییم و چیکار کردم،سریع شلوارمو پوشیدم ولی اون هنوز تو همون حالت دراز کشیده بود و داشت دست میکشید رو شکمش و عاشقانه نگام میکرد گفت نترس حامله نمیشم قرص میخورم،گفتم حامله بشی هم مشکلی نیست اونوقت دیگه میشی مامان خوشگل بچم و مجبوری زن خوشگل خودم بشی الآنم پاشو دیگه شوهرت دیگه باید برسه،با یه صدای لرزون گفت مرسی،برای اولین باره با تو ارضا شدم،عالی بود،هیشکی تا حالا نتونسته بود اینجوری ارضام کنه …این حرفش انگار آب سردی بود که روی آتش داغ بدنم ریختن،خواستم بگم مگه تا حالا چند نفر ارضات کردن یا نتونستن ارضات بکنن که الان اینجوری میگی ولی باز جلوی خودمو گرفتم،نمیدونم چرا ولی اصلا دلم نمیخواست حرفی بزنم یا رفتاری بکنم که بدونه میدونم چه جنده ای هست،حتی به قیمت اینکه اون تو دل خودش به سادگی و حماقت من بخنده.
از چادر بیرون اومدم و رفتم کمی دورتر مثلا برای جمع کردن چوب تا اگه شوهرش اومد مارو نزدیک هم نبینه…سه چهار دقیقه بعد هم شوهرش با دو بسته زغال رسید و به خانومش گفت عزیزم بفرما حالا چرا اعصابتو خرد میکنی اینم از زغال،الان یه کباب زغالی برات درست کنم حالت جا بیاد.اونم با همون لباس بلندش بدون شال و مانتو بغلش کرد و گفت عشق خودمی مرسی که هستی…و منه ساده دوباره به این همه عشق حسودیم شد…
ادامه دارد…

نوشته: Diyako


👍 14
👎 5
63101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934393
2023-06-23 00:04:13 +0330 +0330

هستند از این زنان مکار
فراوان

1 ❤️

934421
2023-06-23 01:47:20 +0330 +0330

با عوض کردن معنی غیرت سن سکسشو کشیدن زیر ۱۳ سال آمار خیانتو طلاقو بالا الان گاومیش میاد این گوها رو میخوره میگه شاید من بی کلاس و عقب موندم دقیقا داره معنی غیرتو عوض میکنه والا اگه غیرت عقب موندگی و بی کلاسیه که ۹۸ درصد ملت ایران بی کلاسن!

1 ❤️

934454
2023-06-23 08:08:02 +0330 +0330

Sexiroos عزیز
فکرکنم99.9مردم ایران بی کلاسن
که چه بی کلاسی خوبی

0 ❤️

934605
2023-06-24 10:08:06 +0330 +0330

چرا به جنگی و هرزگی میگید بیکلاسی.
کیرم تو مغز کسی که این چیزا براش کلاسه.
جدا از اقتصاد و حکومت خراب، به معنی واقعی کلمه خیلی از مردم هم خراب شدن.
کشوری که عموم مردمش یه مشت مغز هرزه و جنده هستن، چیزی توش درست نمیشه.

0 ❤️

936836
2023-07-09 09:41:13 +0330 +0330

ادامش هم بفرست

0 ❤️

947771
2023-09-16 21:05:37 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود مرسی از وقتی که گذاشتی

0 ❤️

962772
2023-12-18 01:31:00 +0330 +0330

نمیدونم چرا با خوندن اینچنین داستانی(علاقه) ، حسی بم دست نمیده…
ینی قشنگ مَکر زنان. پایانی ندارد.
هرچند، داستانی بیش نیست!

0 ❤️