زندگی منو خواهرم (۲)

1401/09/29

...قسمت قبل

رفتم توی اتاقم جواب پیامک مهسا رو با یه شکلک قلب و بوسه دادم ، روی تخت دراز کشیدم
ضربان قلبم هنوز بالا بود ، داشتم به اتفاقات امروز فکر می کردم ، گیج و سر درگم بودم که صدای پیامک اومد
مهسا نوشته بود لطفا بهم زمان بده
دقت کردم دیدم پیامک من ارسال نشده ، شارژ نداشتم سریع شارژ کردم و بهش پیام دادم که حاضرم تا یک سال برات صبر کنم
مهسا : یه سال 😅 تا اون موقه یا تو زن گرفتی یا منو شوهر دادن
من : من که قصد زن گرفتن ندارم مگه اینکه تو خبری اطرافت باشه
مهسا : اگه خبری بود اولین نفر به تو می گفتم
من : مهسا میشه از احساست بهم بگی
مهسا : تو اولین کسی هستی که منو بغل می کنه ، منظورم با احساسی غیر از برادر و خواهری
حس خیلی قشنگی بود ، دلم نمیخواست از اتاقم بری

تا چند روز مهسا ازم دوری می کرد ، ولی ساعت ها پیام بازی می کردیم ، متوجه شدم میخواد اول با پیامک حس خجالت و شرم رو از بین ببره تا وقتی که فرصتی باشه بتونیم مث دوتا غریبه کنار هم باشیم یا بهتر بگم مث دوتا عاشق و معشوق
از علایق هم می پرسیدیم ، از تجربه ها ، هرچند مهسا هیچ تجربه ای نداشت جز داستان های دوستاش از روابطشون ، اینکه دلش میخواست یکی رو داشته باشه
چند روز به همین منوال گذشت ، تا یه روز پنج شنبه که بابا و مامان میخواستن برن بهشت زهرا و طبق معمول ما تنها بودیم
اون روز بازی استقلال و گل گهر بود ، من پای تی وی بودم ولی دلم پیش مهسا
چون بهش قول داده بود عجول نباشم نرفتم سمت اتاقش تا اینکه بالاخره خودش اومد
یه بلوز زرد پوشیده بود که تا نصف باسنش بود با یه دامن بلند مشکی ، موهای خوشگلش رو شونه کرده بود و آزاد گذاشته بود و مثل یه آبشار قشنگ روی شونه هاش و کمرش سرازیر شده بود
حس برادری و شهوت باهم ترکیب شده بود ، به دید خریدار بهش نگاه می کردم ، چهره زیبا و در عین حال ساده و مظلومش بشدت به دل می نشست
از زیبایی چیزی کم نداشت ، از چشماش خوندم که منتظر من از تیپ و چهره اش تعریف کنم
دستش رو گرفتم و با جمله ملکه زیبای من ، کشوندمش و کنار خودم نشوندمش
سرم رو بردم جلو پیشونیش رو ببوسم ولی لبای کوچیک و خوشگلش رو روی لب هام گذاشت ، یه بوسه کوچیک و سریع جوری که مغزم فرصت تحلیل نرمی لباش رو نداشت
با اینکه دلم میخواست دوباره ببوسمش ولی دلم نیومد خلاف خواسته اش توی پیامک ها رفتار کنم
هیچ علاقه ای به فوتبال نداشت ، پا شد و با شیطنت جلو تلوزیون ایستاد که نمیزارم نگاه کنی
منم هی قلقلکش می دادم و می کشوندمش سمت خودم ولی باز فرار می کرد و دوباره تکرار می کرد ، خونه پر شده بود از صدای خنده هامون
برجستگی سینه هاش از زیر بلوز زردش و تکون خوردن هاش دلم رو برده بود
پشتش رو سمت من کرد و با دستاش دامنش رو به دو طرف کشیده بود که هیچ چیزی از تلوزیون پیدا نبود
کمرش رو گرفتم و کشیدمش توی بغلم
نرمی کون قشنگش توی بغلم و روی کیر سیخ شده ام برام بهترین حس دنیا بود
محکم توی بغلم گرفته بودمش و نذاشتم فرار کنه ، مدام صورتش رو می بوسیدم ، یه کم که گذشت دیگه خیلی تکون نمی خورد ، موهاش رو از روی گردنش کنار زدم و لبام رو روی گردنش گذاشتم و شروع به بوسیدن کردم صدای نفس هاش و قورت دادن آب دهنش رو میشنیدم
نرمی گوشش رو آروم با دندونم گرفتم دوباره شروع به خندیدن و تقلا کرد فهمیدم گوشش خیلی حساسه
توی گوشش گفتم عشق من میشی ، با حرکت سر بهم جواب داد
دستام رو روی سینه هاش گذاشتم سوتین نداشت ، نرم ترین چیز دنیا رو توی دستم احساس کردم
کل صورتش رو می بوسیدم ، توی بغلم چرخوندمش ، مثل بچه ای که میخوان بهش شیر میدن نگهش داشتم
چشمای خوشگلش ، صورت سفید و نازش و لبخند روی لباش ، داشت دیونه ام می کرد
دستم رو خواستم ببرم زیر لباسش ولی متوجه شدم زیاده روی کردم خواست بلند شه ، نزاشتم و به خودم فشارش دادم
گفت بزار بلند شم توی بغلت بشینم
پاهاش رو انداخته بود دو طرف من و رو در رو توی بغلم نشسته بود ، شروع کردیم بوسیدن هم ، از لب گرفتن طفره میرفت
دامنش تا نزدیکی زانو بالا اومده بود ، پاهای سفید و خوش تراشش رو دست می کشیدم سرش رو گذاشته بود روی شونه من و چیزی نمی گفت
از ساق پاهاش بالاتر اومدم و دست رو روی رون های خوشگل و نرمش می کشیدم ، دامنش رو یه کم بالا دادم دستم رو گرفت و آروم گفت زیرپوش ندارم
دست هام رو بردم پشتش و نرمی کون قشنگش رو زیر دستام احساس کردم سرش رو بالا آورد و توی چشمام نگاه کرد لبام رو گذاشتم روی لباش و این بار باهام همراهی کرد
کیرم حسابی شق شده بود و شرت و گرمکن لعنتی بین من و کس مهسا فاصله انداخته بود
لب گرفتن های مهسا محکم تر و با حرارتی بیشتری ادامه داشت خودش رو مرتب تکون میداد و کیرم نرمی کونش رو احساس می کرد
دست چپم رو گذاشتم پشت کمرش و دست راستم رو روی سینه چپش گذاشتم ، همزمان ازش لب می گرفتم و سینه اش رو می مالیدم
لباش رو ازم جدا کرد و محکم بغلم کرد ، بهم فهموند فعلا دیگه بیشتر نمیخواد ، دو دستی توی بغلم فشارش دادم و موهاش رو میبوسیدم چند دقیقه ای چیزی نگفت و بعد سرش رو بالا آورد و گفت دوست دارم
منم لباش رو بوسیدم و گفتم منم دوست دارم مهسا ، خیلی دوست دارم
گفت اجازه میدی برم توی اتاقم ، منم راهی نداشتم و با لبخندی به نشانه رضایت بهش اجازه دادم
وقتی از توی بغلم بلند شد و رفت روی گرمپوشم یه مقداری آب بی رنگ شبیه پیشاب مردها مونده بود
از پشت رفتنش رو نگاه می کردم و احساس کردم دارم عاشقش میشدم و با مهسایی که خواهرم بود فرسنگ‌ها فاصله گرفته …

ادامه...

نوشته: سینا


👍 67
👎 6
182301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

907386
2022-12-20 01:30:27 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود
چن وقتی بود داستان به این قشنگی نخونده بودم
ادامش رو حتما بزار ، منتظرم

2 ❤️

907388
2022-12-20 01:41:13 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

907397
2022-12-20 02:19:15 +0330 +0330

❤️

0 ❤️

907401
2022-12-20 02:59:07 +0330 +0330

واقعا عالی بود لذت بردم. منتظر ادامه رابطه عاشقانه و سکسیت با خواهرت هستم 😘

1 ❤️

907405
2022-12-20 03:06:12 +0330 +0330

رابطهای دانشگات با سکس تو ماشین تموم میشد بعد یهو از خواهرت میپرسی میشه از احساست بهم بگی و یهو عاشق و معشوق شدین؟:|

0 ❤️

907407
2022-12-20 03:14:15 +0330 +0330

خیلی کم کم میذاری بعد با فاصله زیاد اپلود نمیکنی دل ما میاد تو دهنمون لعنتی بیشتر و طولانی تر بذار

1 ❤️

907427
2022-12-20 08:15:45 +0330 +0330

عالی بود خیلی زیبا صحنه ها رو توصیف کردی نه خیلی کوتاه و مختصر و نه با شاخ وبرگ اضافه همونی بود که باید باشه
بی صبرانه منتظر ادامه داستانت هستم

0 ❤️

907437
2022-12-20 10:31:17 +0330 +0330

قشنگ بود داستانت این روزا داستان های قشنگ داره نوشته میشه اون بستنی مامان و سریع قبل و اینو داستان تو عالی مرسی

0 ❤️

907451
2022-12-20 12:25:44 +0330 +0330

عالی.منتظر ادامش هستم

0 ❤️

907470
2022-12-20 16:09:36 +0330 +0330

بسیار زیبا بود
فقط یکم کوتاه هستن قسمت ها
و دیر آپلود می‌کنی

1 ❤️

907477
2022-12-20 18:00:00 +0330 +0330

عالیه ادامه بده فقط متنهارو بیشتر کن لحظه های اروتیکش هم همینطور
دمت گرم

0 ❤️

907478
2022-12-20 18:12:43 +0330 +0330

داستانت خیلی احساسی و قشنگ بود. چند روز بود منتظر قسمت دوم بودم. از خوندنش کلی لذت بردم. امیدوارم ادامشو هرچه زودتر بذاری.👍🏻

1 ❤️

907493
2022-12-20 23:16:17 +0330 +0330

یعنی ترکیت از این خز تر اخه یکم حداقل تصورش کن بلوز زرد با دامن بلند مشکی واقعا با این تحریک میشی کص مغز؟

0 ❤️

907494
2022-12-20 23:19:09 +0330 +0330

خیلی قشنگ نوشتی دمت گرم بیشتر بنویس

0 ❤️

907497
2022-12-20 23:42:27 +0330 +0330

آفرین. این شد یه داستان خوب و زیبا و اروتیک. هیچی کم نداشت. تو قسمت بعدی خیلی زیبا بهش نزدیک شو. همین خجالت و محجوب بودن مهسا زیباست ، یهو نیای اونو مثل پورن استارها نشون بدی. حتی حرف‌های شهوانی رو از طرف مهسا اگه خواستی بنویسی باید اسم چیزی رو نیاری اما به شهوانی‌ترین صورت ازت بخواد نه به صورت بی‌ادبانه.

1 ❤️

907576
2022-12-21 09:46:51 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

907648
2022-12-22 02:34:26 +0330 +0330

از این قسمت خوشم‌نمیومد
قسمت قبلی خیلی بهتر بود
خیلی زیاده روی کرده بودی، خواهر و برادر به این راحتیا روشون به هم باز نمیشه و به این راحتیا سکس نمیکنن

0 ❤️

907687
2022-12-22 08:06:56 +0330 +0330

بمیرم الهی ، چه کشیدین شما ؟ یاد یه داستان افتادم اسمش عاقبت لج کشیدن خواهرم بود ، خواهر پسره باهاش لج کرده بود بعد برا اینکه حال داداشش رو بگیره پسر بدبخت مستاجرشون ازاین بچه‌مثبت های خر خون تو حیاط درس میخونده دختره میره میشینه رو پاش و دست اونو میذاره رو سینه هاش بنده خدا پسره تازه موتورش داع میشه دختره بلند میشه میره
یعنی فقط اون حال شما رو با گوشت و پوستش درک میکنه

0 ❤️

907692
2022-12-22 08:40:01 +0330 +0330

ارزش صبر کردن داشت
آفرین

0 ❤️

908236
2022-12-26 04:51:36 +0330 +0330

لعنت به هر چی تابوی الکیه، واقعا خواهر و خواهرزاده میوه‌های بهشتی هستند

0 ❤️

908593
2022-12-29 03:44:33 +0330 +0330

عالی…عالی…مثل قسمت اول

0 ❤️

974791
2024-03-12 12:27:15 +0330 +0330

خوش بحالت وسط بهشتی با کس خواهرت

0 ❤️