عشق ژنتیکی (۲)

1401/09/16

...قسمت قبل

“خواندن قسمت قبل داستان حدود هفت دقیقه زمان میبرد”
این قسمتِ داستان فاقد صحنه جنسی است [قول میدم قسمت بعدی جبران کنم:) ] و خواندنش حدود نُه دقیقه زمان میبرد.لایک و کامنتتان موجب خوشحالی بنده است :x

بعد از یک هفته تمام ک توی تلگرامش خایه مالیشو کردم تا بیاد خونمون و بهم یکی از مسائل ژنتیک پایه رو یاد بده،بالاخره موفق شدم راضیش کنم و حالا منتظرش بودم؛البته نه توی خونمون،بلکه توی یه کافی شاپ شلوغ خر تو خر. سوال"چرا دنبال یه همچین پسری هستم؟" مغزم رو گاییده بود ولی هیچ جوابی براش نداشتم و واقعا نمیخواستم قبول کنم ک روش کراش زدم یا دوستش دارم.خودم رو با فکر به اینکه دنبال تنوع یا یه دوستی ساده و زودگذر هستم گول میزدم. طرف بدجوری چشم و دلسیر بود و همین موضوع بیشتر من رو جذبش میکرد.از همون صبح ک از خواب پاشدم چشمم به ساعت بود و منتظر بودم هرچه زودتر ساعت شش بعدازظهر بشه و خودمو به کافی شاپ برسونم.حموم رفتم و یه لاک مشکی رنگ زدم تا با طرحهای مانتو قرمز و مشکیم ست باشه،بیشتر از هر زمان دیگه ای روی آرایشم وسواس به خرج دادم و دل تو دلم نبود ک امید رضایی خوره ژنتیک و بی احساس ترین فرد دانشگاه رو ببینم و هوش از سرش ببرم.اونقد هول بودم ک ده دقیقه زودتر رسیدم.صدای زنگوله آویزون روی درب ورودی توجهم رو جلب کرد.ضربانم بالا رفت،خودش بود،اِینِهو بازیگرای سریال ترکی،یه شلوار پارچه ای جذب ک با خط اتوش میشد خربزه قاچ کرد رو با یه پیراهن آستین کوتاه پوشیده بود. از اونجایی ک هیچوقت توی دانشگاه از این تیپا نمیزد خیلی تعجب کردم. گویا برنامه عوض شده بود،قرار بود من هوش از سر اون ببرم ولی دوباره ناک اوت شدم و افتادم گوشه رینگ.دستم رو آروم بلند کردم تا متوجه حضورم بشه.سلامی کرد و روبه روم نشست.بوی عطر تلخی ک زده بود با روح و روانم بازی میکرد.
+مرسی ک اومدی،چی میخوری سفارش بدم؟!
-فرقی نداره،هرچی خودتون سفارش میدید.
از اینکه حق انتخاب رو به من داد ذوق مرگ شدم وبرای هردومون لته سفارش دادم،اونقد خوشتیپ شده بود ک از شدت نگاه بقیه دخترای داخل کافی شاپ بهش،کلافه شده بودم ولی از یه طرف خوشحال بودم ک رضایی بین اینهمه دختر روبه روی من نشسته.بعد از یه سکوت سنگین گفت
-خوب،مشکلتون دقیقا کجای مبحث دست ورزی ژنتیکی گیاهان گلداره؟!
ته دلم به خاطر اینکه تو باغ نبود یه فحش آبدار بهش دادم.آخه نامسلمون یه دختر با این کمالات جلوت نشسته بعد تو دنبال دست ورزی گیاهانی؟ولی چاره ای نبود ،از اونجایی ک تقریبا تمام مباحث ژنتیک برام نامفهوم بود یه قسمت از مبحث دست ورزی رو به صورت رندوم انتخاب کردم تا برام توضیح بوده. از توی کیفم یدونه دفتر بیرون اوردم و گذاشتم رو میز وصندلیمو جابه جا کردم و بغل دستش نشستم،شروع کرد به توضیح دادن ولی مگه اون عطر تلخ گوربه‌گوری میزاشت ک تمرکز کنم.صدای زمختش به شدت دلنشین بود،به خودم ک اومدم چهل دقیقه ای گذشته بود و من توی درس ژنتیکی ک به وسیله رضایی تدریس میشد غرق بودم. برای اولین بار بود ک احساس میکردم یه چیزی از ژنتیک رو یاد گرفتم.بعد از تموم شدن تدریسش لته اش رو تموم کرد و گفت
-ببخشید اگه خیلی خوب توضیح ندادم و وقتتون رو هدر دادم.
کاش میشد بغلش کنم و بچلونمش،کاش میشد بهش بفهمونم ک ژنتیک به هیچ جام نیست و فقط برا خودش اومده بودم.کاش میشد بفهمه ک حتی از اون استاد کچل ژنتکیمون ک چهارتا دکترای ژنتیک داره هم بهتر درس میده.
+نه نه،اتفاقا خیلی خوب درس رو فهمیدم ممنونم ازتون.
-خواهش میکنم.
بلند شد و رفت سمت پیشخوان و حساب کرد و برگشت.
-وسیله دارین؟
+نه،راستش مامانم ماشینش خراب بود ماشین من رو گرفت.
-خوشحال میشم برسونمتون
از خدام بود بشینم تو ماشینش ولی باید تعارفات مشهدی مرسوم رو به جا میاوردم.بعد از انجام تعارفات مسخره باهاش همراه شدم.کمی از راه رو اومده بودیم و ده دقیقه ای تا خونه مون فاصله بود.بهترین موقعیت بود برای اینکه از ژنتیک گیاهان پامو فراتر بزارم و به مبحث ژنتیکِ وراثتِ احساسات برسم و حسم رو بهش بگم ولی از اینکه جواب سربالا بده و ضایعم کنه میترسیدم.پس با احتیاط بحث رو باز کردم.
+میگم عواطف و احساسات،ژنن یا محیط؟!
صورتشو برگردوند سمتم و به چشمام نگاه کرد.شاید بازم ذهنم رو خونده بود.
-قاعدتا جفتش
+پس چرا احساسات تو اصلا از محیط تاثیر نمیگیره؟
جا خورد،سعی میکرد خودش رو عادی جلوه بده،قیافش مثل تمام لحظاتی ک گذرونده بودیم بود ولی مطمعن بودم یه چیزی درونش داشت غلغل میکرد چند لحظه مکث کرد و گفت:
-از کجا میدونی تحت تاثیر محیط قرار نگرفتم؟
دلم لرزید،یعنی اینهمه مدت اونم مثل من بود؟ولی قیافه و رفتارش ک اصلن همچین چیزی نمیگفت.با حالت زاری و تمنا گفتم
+آخه قیافت اصلا همچین چیزی نشون نمیده!
با همون لحن زمخت و بی تفاوت به لحن من گفت
-از بچگی بلد نبودم احساساتمو بروز بدم
دیگه داشت حوصلم سر میرفت،دلمو زدم به دریا،آروم دستمو بردم سمت دستش ک روی دنده بود و گفتم
+یعنی اگه بهت بگم ک دوستت دارم بازم احساساتتو مخفی میکنی؟
صورتش رو برگردوند سمتم،ترسیده بودم،حالت چشماش عوض شده بود،دستم کامل روی دستش بود و هیچ عکس العملی نشون نداد،از اونجا ک فک میکردم دستم رو پس بزنه برام یه پیشرفت محسوب میشد.همونطور به چشمام نگاه میکرد و خواست لبهاش رو باز کنه و حرفی بزنه ولی نتونست.صورتش رو برگردوند و چیزی نگفت و به راهش ادامه داد.ناامید شدم، این پسر هیچ ژنی از احساسات نداشت؛خواستم دستم رو از روی دستش بردارم ک پشت دستم رو گرفت و گذاشت روی دنده و دست خودش رو گذاشت رو دستم.قند تو دلم آب شد،ضربان قلبم بالا رفت و نفس هام تند شد.حالا دیگه میدونستم اونم همون حسی رو داره ک من بهش دارم.حالا فقط میخواستم باهاش حرف بزنم،با حالتی ک انگار خودم رو براش لوس کردم گفتم:
+میگما،من همچنان توی ژنتیک افتضاحم،امکانش هست معلم خصوصیم بشی؟ولی باید بیای خونمونا
کمی‌مکث کرد
-آخه!
ابرویی بالا انداختم
+آخه بی آخه؛قبول کن دیگه
-چشم
تو پوست خودم نمیگنجیدم و تو کونم حسابی عروسی بود. بالاخره دلِ سردترین پسری ک میشناختم رو بدست اوردم و به همین خاطر احساس غرور میکردم.رسیدیم به خونمون و خداحافظی کردمو از ماشین پیاده شدم.درب رو بستم و اومدم برم ک…
-خانم افشار
برگشتمو سرمو خم کردم و از توی پنجره به چشمهاش خیره شدم
+بله
-امروز خیلی خوشگل شده بودین.
سرخ شده بود،اومدم ازش تشکر کنم ک گازشو گرفت و رفت و برای من همین جمله کافی بود تا اون شب از فکر بهش خوابم نبره.

ادامه...

نوشته: صاحاراچان


👍 31
👎 1
10401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905741
2022-12-07 03:06:01 +0330 +0330

این قسمت هم مثل قبلی دلنشین بود ، قلم خوبی داری ، منتظر قسمت بعدی هستم

1 ❤️

905757
2022-12-07 08:34:48 +0330 +0330

خیلی عالی👏👏

1 ❤️

905759
2022-12-07 08:48:26 +0330 +0330

قشنگ بود حاجی،بنواز ک خوب مینوازی

1 ❤️

905769
2022-12-07 10:22:19 +0330 +0330

🌈🌈🌈🌈😊😊😍😍داستان خیلی جالبی بود میسی لطفازودترادامشوبنویس گلم🦄🦄🦄🦄🌈🌈🌈❤️❤️❤️🌹🌹🌹💞💞💖💖🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

1 ❤️

905770
2022-12-07 10:30:07 +0330 +0330

خیلی خوب بود

1 ❤️

905788
2022-12-07 13:38:26 +0330 +0330

خوب مینویسی جانم.

1 ❤️

905805
2022-12-07 15:21:15 +0330 +0330

عالی بود ولی کوتاه .خیلی زود به داستان خاتمه میدی

1 ❤️

905841
2022-12-08 00:11:08 +0330 +0330

خط داستانی خوبی رو داری دنبال میکنی و نگارش و قلم خوبی هم داری
منتظر ادامه‌اش هستم 👏🏻👌🏻

2 ❤️

906149
2022-12-10 08:18:17 +0330 +0330

خیلی خوب بود.بی‌صبرانه‌منتظر مابقی داستان هستم

1 ❤️

913440
2023-02-03 02:03:49 +0330 +0330

خیلی روان وخوب بود بااینکه برای خواننده گان این سایت قسمت سکسی مهمتره اما باوجودنبودنش هم ادم غرق درخوندن میشه ارتباط برقرارمیکنه بامتن.افرین

0 ❤️