مامان‌ لیلا (۱)

1401/09/18

نزدیک فروشگاه بودیم پدرم مثل همیشه فرصت خرید با مارو نداشت و مامانم بعد کلی زیر و رو کردن سایت های مختلف این فروشگاه رو پیدا کرده بود تا برای عقد عمه کوچیکم مجلسی شیکی پیدا کنه و چشم فامیل های بابام رو از کاسه در بیاره و از اونجایی که کارت پر بابام دستمون بود محدودیتی وجود نداشت.
مغازه بزرگی بود و یکمی خلوت بهش نمیومد که انقدر سوت و کور باشه شروع کردیم به گشتن و دیدن لباس های مختلف که چشممون رو مجلسی سبز رنگ کوتاهی گرفت،مامانم انتخابش کرد و برای پوشیدن وارد اتاق شد.
(اسم مامانم لیلاست ۴۲سالشه رنگ چشم ها و موهاش قهوه ایه، وزنش ۸۰ و قدش ۱۷۵…اگر بخوایید از منم بدونید اسمم شایان ۲۰سالمه دانشجوام و همراه خانواده در تهران زندگی میکنیم قدم ۱۸۵ و وزنم ۹۰)
اتاق نسبتا بزرگی بود که دور تا دورش آیینه نصب شده بود یکم گذشت که صدام کرد تا هم زیپ کمر لباسشو ببندم و هم نظرمو بدونه پرده اتاق که کمی کنار رفت چشمام مات شد موهای قهوه ایش تا نزدیک کمرش اومده بود و بخشیش رو از شونه سمت راستش پایین ریخته بود یقه لباسش تا بالای نافش مثل عدد هفت باز بود و خط سینه هاش و گوشه ی ممه های سفیدش کاملا پیدا بود و یکم بیشتر از لباس های عادی ممه هاش پیدا بود سایز ممه هاش از روی چیزی که خونده بودم روی سوتین هاش ۷۰ بود.
مامان:شایان چطوره؟
من:خیلی قشنگه مامان به نظرم همینو بردار رنگش هم عالیه
مامان:بدنم خیلی پیدا نیست؟
من:نه اونقدر زیاد بعدشم مجلس غریبه نداره
مامان:باشه عزيزم زیپ رو برام ببند
پشتشو به من کرد و من زیپ رو بعد از دیدن خط قشنگ کمرش از بالای برآمدگی کونش بالا کشیدم
شرت بنفش پررنگش همون رنگ مورد علاقه برای ست لباس زیرش بود.
من:خب مامان یه چرخ بزن ببینم چطور شده؟!
شروع به چرخ زدن کرد و من عاشق لباسش شدم رنگ پوست سفیدش تو لباس سبز خیلی خوب خودش رو نشون میداد مخصوصا پاهای کشیده و ساق های خوش فرمش که دوست نداشتم زیر شلوار پنهون بشه.
ازم خواست که کفشش رو که باخودش آورده بود براش بیارم تا ببینه به لباسش میشینه یا نه،کفشش سفید بود با یکم پاشنه که یه بند سر انگشت ها داشت و بند دیگش دور مچ پاش بسته میشد بهش دادم و برای اینکه مجبور نباشه خم بشه و پاش کنه ازم خواست کمکش کنم منم زانو زدم و بند هاش رو باز کردم تا پاهاش رو داخل کفش قرار بده.
پاهاش همیشه برام جذاب بود انگشت های کوچیک با ناخن های کوتاه و یک دست،ازش خواستم پاهاش رو جلو تر ببره و دستم رو دور مچ پاهای توپُرش پیچیدمو رو به جلو هول دادم و به هوای بستن بندهاش چند باری دستمو به انگشتای پاش و مچش کشیدم و نرمی پاهاش اونقدر خوب بود که دلم نخواد این خرید حالا حالاها تموم بشه.
از لباس خوشش اومده بود و بعد خرید اسنپ گرفتیم و رسیدیم خونه،مامانم مشغول درست کردن شام شد و من رفتم دوش بگیرم و تو حموم هم با چیزایی که اتفاق افتاد جق بزنم.
خودمو خشک کردم و لباس پوشیدم موقع بیرون اومدن از اتاق دیدم مامانم تو پذیرایی جلوی آیینه داره شلوارک و تابش رو درمیاره تا لباسش رو یکبار دیگه تو تنش ببینه اینکه مامانم جلوم لباس عوض کنه چیز عجیبی نبود و اونقدر باهم راحت بودیم که مشکلی نباشه اما همیشه به ترتیب این کارو انجام می‌داد و هیچوقت همزمان تاب و شلوارک رو در نمی آورد.
حالا مامانم با یه شورت و سوتین جلوی آیینه بود
بدنش واقعا صاف و سفید بود اونقدری که تنها خال سیاه ریز اونم پشت رون پاش به چشم میومد و من داشتم از روی پهلوها و کمرش به شکل کونش فکر میکردم که موهاش رو تاب داد به عقب و دستش رو برد زیر موهاشو سوتین رو باز کرد.
با اینکه نیم رخ بدنش سمت من بود اما همون گوشه  دایره کوچیک قهوه ای رنگ و نوک سینه های روشنش بس بود تا کیرم کاملا سفت بشه.
واقعا زیبا بود لباسشو تنش کرد و منم بیرون اومدم.
من:ای بابا چه خبره حالا یه لباس خریدی دیگه
مامان:حسود تو اون همه خریدی من چیزی گفتم
من:خب مبارک باشه(باخنده)حالا شام چیه پرنسس؟
مامان:خداییش دوستات نمیگن این مامانته یا دوست دخترت؟
من:دوست دختر من اگه به این خوشگلی بود که میگرفتم
مامانم کلی خندید گفت حالا بیا یکم برقصیم باهم با این لباس
آهنگ رو از ماهواره پلی کرد و شروع کردیم به رقصیدن از بچگی زیاد باهم تو خونه میرقصیدیم
اما هیچوقت یاد نگرفتم رقصیدنو و اونقدر خنده دار بودم که همیشه وسطش همه چی از شدت خنده تموم میشد یکم خودمو تکون دادمو بعدش یه گوشه دست زدم و مامانمو تماشا کردم.
چرخش پاهاش روی فرش و لرزش کمر و سینه هاش داشت دیوونم میکردم برای اینکه نتونه ببینه چه بلایی داره سر کیرم میاد خودمو به پشتش نزدیک کردم تا رو به آیینه باشیم و اون جلوم برقصه.
این مدل رو همیشه دوست داشتم وقتی بدنش از پشت می‌چسبید به سینم و تقریبا بغل من رقص رو ادامه می‌داد.
دستمو انداختم دور گردنشو لپشو بوس کردم و گفتم خیلی دوست دارم مامانم اونم گفت منم عزیزم،
کیرم کامل چسبیده بود به کونشو دستمو روی پهلوهاش گذاشتم و یکم تکونش دادم از طرفی قطره های عرقی که از گردن به سمت سینه هاش میومد داشت دیوونم می‌کرد.
نمیخواستم ازم جدا بشه فاصله کیرم تا رسیدن به کون نرمش فقط چندتا پارچه بود و داشتم نهایت لذتو می‌بردم که صدای زنگ اومد (گندش بزنن) سریع ازم جدا شد و بله!بابام هم رسید.
از بابام براتون بگم که فروشگاه داره و همه زندگیش فروشگاه و درآمده تا تنها بچش نیازی به کار کردن تا آخر عمرش نداشته باشه ۵۱سالشه.
با اومدن بابام شامو خوردیم و لباسو نشونش دادیم که گفت خوبه!همین یعنی فقط خوبه؟واقعا این سوال تو ذهنم داشت دیوونم می‌کرد که چرا یکم احساس به خرج نمیده.
آخر شب بود بابام خوابیده بود و مامانم داشت مسواک میزد تا بره بخوابه گوشیمو باز کردم و وارد یه سایت شدم تا چندتا فیلم خوب ببینم و آبمو بیارم.
مامانم که وارد اتاق شد مثل قرقی جمع و جور کردم
مامان:چی شد چرا اینجوری میکنی؟
من:هوف هیچی بابا ترسیدم
مامان:آره جون خودت داشتی چیکار میکردی
من:گفتم هیچی به خدا
مامان: میخوام باهات حرف بزنم،شایان ما خیلی بهم نزدیکیم همیشه ام به خاطر کم بودن بابات کنار هم بودیم رقصیدیم خرید کردیم و خیلی کارای دیگ که همیشه هم راز نگهدار بودیم مگه نه؟
من:آره مامان چیزی شده مگه؟
مامان:نه ولی امشب موقع رقص کارت درست نبود من مامانتم نباید اونجوری از پشت میچسبیدی بهم
(میدونستم نمیشه کاریش کرد و بگم اینجوری نبوده چون اونقدر واضح بود که داره باهم حرف میزنه)
من:ببخشید مامانی دست خودم نبود تو اونقدر خوشگلی که آدم اگه نخواد هم…حرفمو قطع کرد اگه نخواد هم برات راست میکنه؟!
خندش گرفت گفت میدونم عمدی نبوده فقط خواستم مطمئن بشم تو هنوزم همون پسر کوچیک خودمی فقط یکم قدت بلند شده و اون دول چند سانتیت که باهم میرفتیم حموم برات میشستمش هم رشد کرده.
از خجالت آب شده بودم ولی با خندش منم خندیدم تصمیم گرفتم یکم جرئتم رو بیشتر کنم
من:توام کم رشد نکردی ها مامان…
مامان:کوفت بی‌شعور کجام رشد کرده مثلا؟!
من: منم مثلا تورو تو حموم میشستم ها ممه هاتو ببین چقدر بزرگ و بهتر شده
مامان: پس بهترم شده(باخنده)نه بابا همون تازه پیرترم شده
من:من که اینجوری حس نمیکنم(باخنده)
مامان:رو حرف من حرف نزن
من:خب اگر اجازه بدی و دقیق تر نظر بخوای باید بزاری دست بزنم تا تجربی بفهمم چطور شده
مامان:خندید و گفت پرو شدیا ولی بیا دست بزن
لب تخت نشسته بودیم هردومون و باورم نمیشد مامان همچین جوابی بهم داده تصمیم گرفتم تا پشیمون نشده دستمو به ممه هاش برسونم و خبر خوب این بود که موقع خواب سوتین نمیبست.
خودمو بهش نزدیک تر کردم و پاهامون بهم چسبید دستمو گذاشتم روی ممش و آروم فشار دادم و بعدش دستمو کامل باز کردم و شروع به مالیدن ممه هاش کردم کیرم از روی شلوارک کاملا مشخص بود و بعد از سی ثانیه:
مامان: خب بسه دیگه به چه نتایجی رسیدی دکتر؟
من: مامان اینجوری نمیشه
مامان:یعنی چی؟
من:این لباس مزاحم
مامان:وقتی بهت میگم پرو شدی میگی نه همینم بس بود برات برو بگیر بخواب
من:مامان اذیت نکن دیگه خواهش میکنم
یکم فکر کرد و گفت سریع باش میخوام برم بخوابم، اگرم کسی چیزی بفهمه میکشمت گقتم چشم و بعدش لباسشو تا زیر گردنش داد بالا قبل از اینکه چیزی بگه دستمو گذاشتم روی ممه هاش.
واقعا خوشگل بودن باورم نمیشد ممه هایی که نزدیک ترین فاصلم بهشون دید زدن های یواشکی از راه دور بود حالا داخل دستمه نمیخواستم اون لحظه تموم بشه
یکم با نوک ممش بازی کردم احساس کردم مامانم تغییر حالت داد برای همین بیشتر فشارشون دادم که یه آخ خیلی یواش گفت و بعدش گفت چه خبرته وحشی منم دستمو بردم رو اون یکی ممشو تا جایی که میتونستم مالیدم سعی می‌کردم تو مشتم جا بدمشون و بعدش آروم چنگ مینداختم و ممه هاشو میچرخوندم
کیرم داشت منفجر میشد و اینکه بابام یک اتاق اونور تر خوابیده بود منو بیشتر حشری می‌کرد اینبار ممه های مامانم بیشتر توی دستام مونده بود و مامانم بهم نگاه نمی‌کرد اما عرق گردنش و نفس هاش باعث شد بفهمم نقطه حساس بدنش چیزیه که الان تو دستای پسرشه اونقدر حشری شده بودم که سرمو نزدیک کردم به ممه هاش و تا نگاهش رو به بالا بود ممش رو تو دهنم گذاشتم خودش رو عقب کشید سرش رو نزدیک گوشم کرد و گفت نکن پاشو بسه و با دستش تلاش کرد سرمو دور کنه، نمیخواستم چیزی تموم بشه اما میدونستم بعد این کار راه برگشتی نیست پس یکم با لب هام میک زدمو زبونم رو دور نوک سینش چرخوندم یه بوسش کردم و از دهنم درآوردم و آماده شدم برای توضیح اما دیر شده بود کل شلوارکم خیس بود و آبم اومده بود احساس کردم کاملا بی حالم و خالی شدم و اینکه ممه های مامان لیلامو اونجوری بوسیدم انگار به همه آرزو هام رسیده بودم و چیزی نمیخواستم.
مامانم خودشو جمع کرد
مامان: یه بلایی سرت بیارم شایان
من:غلط کردم مامان
مامان:کی بهت گفت بخوری؟
من:حواسم نبود مامان غلط کردم فک کن داشتم شیر میخوردم…اقا اصلا من یک سالمه
مامان:یک سالته اره؟میبینم شلوارکت چجوری شده حتما جیش کردی.بلندشو گمشو برو حموم تمیز کن خودتو
اگه بابات بیدار میشد چی فکر میکرد؟
من:هیچی اون مگه به جز کارش به چیز دیگه هم فکر میکنه؟بعدشم اتاقش فاصله داره صدای پاشو می‌فهمیدیم
مامان:جواب منو نده بچه پاشو برو فردا بابات رفت تکلیفتو روشن میکنم

پایان قسمت اول

پ.ن:
سلام بچه ها چندتا نکته:
یک:داستان کاملا واقعی من حتی یک جمله هم دیالوگ ها اضافه نکردم و هرچی بوده عینشو نوشتم ولی به هیچ وجه به کسی توصیه نمیکنم مثل من عمل کنه منو مامانم از اول خیلی باهم راحت بودیم و خیلی از مراحل طی شد خود به خود و الان همه چیز خوبه
دو:داستانو سعی میکنم داخل ۵ قسمت تمومش کنم و هرچی جلوتر بریم قطعا جذاب تر و سکسی تر خواهد شد(چون قسمت اول بود توضیحات داشت)
سه:همه چیز مخصوصا ادامه دار بودن داستان بستگی به نظرات داره من همه رو میخونم پس حتما نظر بدید و لایک کنید تا بتونم قسمت بعد رو بدون نوبت قرار بدم
چهار:یکم جلوتر بریم عکس هایی از اندام مامانم میزارم تا بیشتر تصور کنید همه چیزو
فعلا…

ادامه...

نوشته: شایان


👍 134
👎 11
266801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905998
2022-12-09 01:47:00 +0330 +0330

ننویس

3 ❤️

905999
2022-12-09 01:59:01 +0330 +0330

چرا من احساس میکنم نویسنده این داستان با نویسنده داستان حموم با مامان یکیه؟!!


906005
2022-12-09 02:17:57 +0330 +0330

سر جدت ننویس این کصشرارو
نمیدونم چرا هرکی داستان مینویسه یهو قد ننش یا اون کصی ک میخاد تو داستان زمین بزنه یک و هفتاد ب بالا میشه حتما همه این کوکتل هایی هم ک تو خیابون هستن منم

5 ❤️

906019
2022-12-09 03:17:35 +0330 +0330

جالبه حتما ادامه بده میخوام ببینم عکس‌العمل مامانت چی بود

2 ❤️

906025
2022-12-09 04:26:59 +0330 +0330

من فکر میکنم بعد چند وقتددیگه باید یه میزو صندلی بزاری در خونتون ژتون بفروشی خالا مگه کار خوبی کردی که هی قسم میخوری راسته زنا زاده شعر تقدیم به تو
بابادا بگو که پیش خودش داره فکر میکنه
پسرم گنده شده هوش خودشا جا میکنه
و ننه شا با چشم و روش جم مکنه
اما نیمدونه توه زنا زاده،سگ همه کس
داری جا هوش براش کیرچی دا هی جا میکنی
به تو گفت حواسدا امروز برا پایدن بچه خوب دادی به کار
تو هم تو دلت بهش گفتی جا هوش ننه را دادم به کار
اخه الدنگ تو خودت از همون جا افتادی رو خشت
حالا از همونجا باز داری خود دا سیر میکنی؟
اخه حیوون ندیدم کو ننه خوشا بگاد
تو از اون خوک و گرازم تو لجن غلط میخورن خو کمتری

تو بهش گفتی جا هوش چورچی ما جاش کردم اینبار

2 ❤️

906041
2022-12-09 08:09:31 +0330 +0330

پسرم ب قول خودت داستانت واقعیه ولی میتونستی از شخص دیگری ب جای مادرت استفاده کنی زنی ک با مادرت دوسته و تازگی بیوه شده و خیلی باهات صمیمی هستش.

2 ❤️

906051
2022-12-09 10:46:10 +0330 +0330

خوبه ادامه بده منتظر عکسای قشنگش هستم

0 ❤️

906052
2022-12-09 10:56:05 +0330 +0330

بنویس

0 ❤️

906055
2022-12-09 11:56:41 +0330 +0330

خیلی خوب شروع شد
من می فهمم چون خودم با پسرم همین کارها رو تجربه کردم
حموم رفتن باهاش
لباس خریدن باهاش
بغل کردنش
حتی میذارم ماسازم بده
میتونم بعضی شب ها کنارش بخوابم
مثل خودت با پسرم دوستم
به این نطر دادن های دیگران توجه نکن
شاید ندیدن
شاید براشون عجیبه نمیدونم
من که شروع داستانت رو دوست داشتم
ادامه بده میخونم

4 ❤️

906058
2022-12-09 12:24:40 +0330 +0330

مهدی 24 کرج جویای رل ، دوست دختر ، سکس حضوری

ماشین دارم
آیدی تلگرامم
@mahdi66633
قد ۱۸۴
وزن ۷۲

0 ❤️

906067
2022-12-09 13:54:03 +0330 +0330

مهدی 24 کرج جویای رل ، دوست دختر ، سکس حضوری

ماشین دارم
آیدی تلگرامم
@mahdi66633
قد ۱۸۴
وزن ۷۲

0 ❤️

906087
2022-12-09 18:58:22 +0330 +0330

چیشده تازگیا فقط داستان مامان زیاد شده همه هم میگن واقعیت داره متن تو با یکی شبیه اسمش با یکی دیگه همتونم حموم رفتین تو بیست سالگی یهو شق کردین روش😐🤔

0 ❤️

906091
2022-12-09 20:05:47 +0330 +0330

لایک

0 ❤️

906095
2022-12-09 21:48:26 +0330 +0330

عالی و بی نظیر ادامه بده مشتی

0 ❤️

906108
2022-12-10 00:44:24 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

906110
2022-12-10 01:04:27 +0330 +0330

خوب نوشتی و خوب اتفاقاتو به متن کشیدی لطفا برای نوشتن ادامش زیاد طولش نده

0 ❤️

906115
2022-12-10 02:05:48 +0330 +0330

جدیدا مود شده اخر داستان توضیح میدن واگرلایک زیادبودو…واینکه عکس مامانم یازنم رو اگراستقبال شد قسمت های بعدی میزارم تایه عده هم بمونن توی کف و‌…بنظرم اینطوری مخاطب جذب نکن بااین ترفند متن خوب باشه جای خودشوپیدامیکنه وکسی که قراره نشون بده وعده نمیده بی سروصدا عمل میکنه.البته اونم فیک نباشه

0 ❤️

906163
2022-12-10 11:03:31 +0330 +0330

همین که مثل بعضی ها ، غلط املایی و انشایی و … نداری ، معلومه که یه آدم باکلاس هستی ، ادامه بده ، من نوشتنت را دوست دارم

0 ❤️

906168
2022-12-10 11:47:53 +0330 +0330

خوب بود… قسمت های غیر علنیش بیشتر حال میده…وقتی به سکس علنی برسه دیگه صفایی نداره…

0 ❤️

906181
2022-12-10 12:41:15 +0330 +0330

عالی جذاب

0 ❤️

906184
2022-12-10 13:51:19 +0330 +0330

همه داستاناشده مامان همه هم میگن واقعیه توقع داریم باورکنن ازبچگی میرفتن حموم باهم الانم خیلی راحتن باهم یه باباهم دارن که پولداره وهیچوقت توخونه نیست مامانه هم خیلی خوش اندامه بدون یه گرم چربی قدبالای۱۷۰همه چیزشون میزونه اولم میگه پررونشو بی ادب نباش ولی کم کم کسم میده همه چیزتون تکراریه حداقل میخوایدباورکنیم یچیزی بنویسیدباعقل جوردربیاد

1 ❤️

906205
2022-12-10 20:37:09 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

906212
2022-12-10 22:43:00 +0330 +0330

ادامه بده عالی بود

0 ❤️

906287
2022-12-11 11:13:21 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

906299
2022-12-11 13:14:08 +0330 +0330

برای منم یه همچین چیزایی پیش اومده.امیدوارم داستانت واقعی باشه

0 ❤️

906978
2022-12-16 14:50:39 +0330 +0330

کیرم تو افکارت ریدی بابا داستان چیه کلا مینوسید تخیل جقی

0 ❤️

907694
2022-12-22 08:48:14 +0330 +0330

ننت اومد تو اتاق و بهت گفت چرا کیرت واسم راست شد؟ بعدم درآوردم پستونش رو داد دستت؟؟؟ مطئمنی ننت جنده نیست؟آخخ کدوم مادری همچین زفتارایی ازش سر میزنه؟
بعد خط هفت لباسش تا نافش اونده بود پایین؟؟؟؟ بعد لباس شب بود؟؟؟ والا مایو شنا هم اینقد دیگه بدن نما نیس
بعد داستان واقعیه؟؟؟ نه واقعن؟؟؟

0 ❤️

908037
2022-12-24 23:58:55 +0330 +0330

تا اینجای عالی بود

1 ❤️

926269
2023-05-03 21:08:20 +0330 +0330

این چه عادتیه!!!
انگاری واقعا««ممه»عضوی ازبدن خانمهاشده
«ممه»دیگه چه کوفتیه
سینه ، سینه افتاد؟😜😜☺️😂

0 ❤️